سال ۲۰۲۵، دستکم در سطح سینمای جریان اصلی، سال بازگشت اسطورههاست؛ اسطورههایی که یا از دل کمیکبوکها و فرنچایزهای چنددههای بیرون آمدهاند، یا از دل ژانرهایی که زمانی کلاسیک تلقی میشدند: وحشت گوتیک، اکشن جاسوسی، علمیـتخیلی آخرالزمانی و حتی کمدی ورزشی. فهرست «محبوبترین فیلمهای IMDb در سال ۲۰۲۵» فقط یک جدول آماری نیست؛ این فهرست نقشهای است از سلیقه تماشاگر جهانی، از اضطرابها و نوستالژیها، و از مسیری که هالیوود (و سینمای سرگرمی) برای بقا انتخاب کرده است.

در این مقاله، بهصورت مفصل و تحلیلی به ده فیلم اول این فهرست میپردازیم؛ نه صرفاً بهعنوان محصولات سرگرمکننده، بلکه بهمثابه متون فرهنگی که هرکدام به شکلی بازتابدهنده وضعیت امروز سینما هستند.

سوپرمن، شاید بیش از هر شخصیت دیگری در تاریخ سینمای ابرقهرمانی، بارِ ایدئولوژیک به دوش میکشد. او همزمان نماد امید، قدرت مطلق و اخلاق مطلق بوده است؛ اما درست همین «مطلق بودن» در دهههای اخیر به مسئله تبدیل شده. نسخه (۲۰۲۵) Superman تلاشی است برای بازگرداندن این شخصیت به مرکز ثقل فرهنگی، بدون آنکه او را به یک خدای دستنیافتنی یا یک قهرمان بیشازحد تیرهوتار تبدیل کند.
فیلم، بیش از آنکه بر نمایش قدرت فیزیکی سوپرمن متمرکز باشد، روی بحران هویت او دست میگذارد: آیا در جهانی که حقیقت نسبی شده و اعتماد عمومی فروپاشیده، هنوز جایی برای «قهرمان اخلاقی» وجود دارد؟ از نظر بصری، فیلم به رنگها و شفافیتی بازمیگردد که یادآور دوران کلاسیک است، اما روایت آن کاملاً معاصر است؛ روایتی درباره مسئولیت، رسانه و ترس جمعی از قدرت.
Superman در صدر فهرست IMDb قرار میگیرد، نه فقط بهخاطر محبوبیت یک نام آشنا، بلکه به این دلیل که تماشاگر امروز دوباره به دنبال «امید» است، حتی اگر آن امید با تردید همراه باشد.

Weapons یکی از آن فیلمهایی است که محبوبیتش بیش از آنکه مدیون ستارهها یا فرنچایز باشد، حاصل ایده روایی و فضای متفاوتش است. این فیلم در امتداد موج جدید وحشت اجتماعی قرار میگیرد؛ موجی که ترس را نه در هیولاها، بلکه در ساختارهای پنهان جامعه جستوجو میکند.
ساختار اپیزودیک و چندروایتی Weapons، تماشاگر را در موقعیتی ناآرام قرار میدهد: هیچ نقطه امنی وجود ندارد و هر داستان، تکهای از یک پازل بزرگتر است. فیلم به شکلی هوشمندانه، خشونت را نه بهعنوان کنش، بلکه بهعنوان «نتیجه» نشان میدهد؛ نتیجه تصمیمها، سکوتها و بیمسئولیتی جمعی.
موفقیت Weapons در فهرست IMDb نشان میدهد که مخاطب عام هم دیگر به وحشت صرفاً بهعنوان سرگرمی نگاه نمیکند؛ او به دنبال فیلمی است که پس از پایان، ذهنش را رها نکند.

Sinners فیلمی است که بهوضوح در مرز میان ژانر و درام اجتماعی حرکت میکند. عنوان فیلم، مستقیماً به مفهوم «گناه» اشاره دارد، اما آنچه میبینیم، قضاوت اخلاقی ساده نیست؛ بلکه کاوشی است در چرخه خشونت، تبعیض و بقا.
فیلم با استفاده از فضایی خشن و واقعگرا، شخصیتهایی را ترسیم میکند که انتخابهایشان همواره میان بد و بدتر معلق است. Sinners بیش از آنکه درباره گناه فردی باشد، درباره گناه ساختاری است؛ درباره سیستمی که افراد را به سمت خشونت هل میدهد و سپس همان خشونت را محکوم میکند.
جایگاه بالای فیلم در IMDb نشان میدهد که سینمای جریان اصلی هنوز میتواند حامل نقد اجتماعی باشد، بیآنکه مخاطب گستردهاش را از دست بدهد.

عنوان One Battle After Another بهتنهایی گویای جهانبینی فیلم است: جهانی که در آن، نبرد پایانی وجود ندارد. فیلم، چه در سطح روایی و چه در سطح فرمی، درباره فرسودگی است؛ فرسودگی جسم، روان و ایدئولوژی.
قهرمان فیلم نه یک منجی شکستناپذیر، بلکه انسانی است که هر پیروزی، او را یک قدم به فروپاشی نزدیکتر میکند. این نگاه، بازتابی است از خستگی جمعی تماشاگر امروز؛ تماشاگرانی که در دنیای واقعی نیز با بحرانهای بیپایان روبهرو هستند.
فیلم با فاصله گرفتن از اکشن پرزرقوبرق و تمرکز بر پیامدهای جنگ، به یکی از آثار جدیتر این فهرست تبدیل شده است.

هیچ فرنچایزی به اندازه Jurassic نماینده وسوسه بازگشت به گذشته نیست. Jurassic World: Rebirth دقیقاً همان کاری را میکند که از عنوانش برمیآید: احیای یک برند، نه لزوماً یک ایده.
فیلم آگاهانه روی نوستالژی سرمایهگذاری میکند، اما در عین حال تلاش دارد پرسشهای تازهای درباره کنترل طبیعت، اخلاق علم و مسئولیت انسانی مطرح کند. دایناسورها دیگر صرفاً جاذبههای بصری نیستند؛ آنها یادآور غرور علمی بشرند.
محبوبیت فیلم نشان میدهد که تماشاگر هنوز به تجربههای آشنا علاقه دارد، به شرط آنکه با بستهبندی تازه عرضه شوند.

بازگشت Frankenstein در سال ۲۰۲۵، بازگشتی صرفاً اقتباسی نیست؛ این فیلم تلاش میکند اسطوره مری شلی را به زبان بحرانهای معاصر ترجمه کند. هیولا در این نسخه، بیش از هر زمان دیگری، آینه جامعه است.
فیلم بهجای تأکید بر وحشت ظاهری، بر تنهایی، طردشدگی و مسئولیت خالق تمرکز میکند. Frankenstein یادآور این حقیقت است که هیولاها زاده آزمایشگاه نیستند، بلکه محصول بیمسئولیتی اخلاقیاند.
جایگاه ششم فیلم، نشاندهنده علاقه دوباره مخاطب به روایتهای کلاسیک با خوانشهای مدرن است.

در میان این همه فیلم جدی، Happy Gilmore 2 مثل نفس تازهای است. این دنباله، آگاهانه بر حس نوستالژی و طنز فیزیکی تکیه میکند و تماشاگر را به دورانی سادهتر دعوت میکند.
اما موفقیت فیلم فقط در شوخیها نیست؛ بلکه در پذیرش بیپرده این واقعیت است که گاهی سینما فقط باید سرگرمکننده باشد. Happy Gilmore 2 ادعای معنا ندارد، و دقیقاً به همین دلیل دوستداشتنی است.

Thunderbolts ادامه روندی است که سالهاست در سینمای ابرقهرمانی جریان دارد: جابهجایی مرکز اخلاقی از قهرمان به ضدقهرمان. فیلم تیمی از شخصیتهای خاکستری را کنار هم قرار میدهد؛ افرادی که نه کاملاً خوباند و نه کاملاً بد.
فیلم بهجای نجات جهان، بر بقا و معامله تمرکز دارد. این تغییر زاویه دید، بازتابی است از بیاعتمادی عمومی به روایتهای ساده خیر و شر.

اگر این فیلم واقعاً پایان مسیر Mission: Impossible باشد، با پایانی روبهرو هستیم که بیش از انفجار، بر میراث تمرکز دارد. فیلم به گذشته نگاه میکند، اما در آن غرق نمیشود.
شخصیت اصلی دیگر صرفاً یک عامل شکستناپذیر نیست؛ او انسانی است که با پیامد انتخابهایش روبهرو میشود. این لحن، فیلم را از یک اکشن معمولی فراتر میبرد.

F1: The Movie فیلمی است درباره سرعت، اما در لایههای زیرینش درباره بدن انسانی در نظام سرمایهداری است. مسابقه، فقط رقابت نیست؛ نمایش فشار، خطر و فرسایش است.
فیلم با نگاهی شبهمستند، هیجان مسابقات را با نقدی نرم از صنعت ورزش ترکیب میکند و به همین دلیل، جایگاه ویژهای در فهرست پیدا کرده است.
این ده فیلم، در مجموع، تصویری روشن از سینمای ۲۰۲۵ ارائه میدهند: سینمایی گرفتار نوستالژی، اما تشنه معنا؛ وابسته به فرنچایز، اما همچنان در جستوجوی روایت تازه. محبوبیت آنها در IMDb نشان میدهد که تماشاگر امروز، هم میخواهد سرگرم شود و هم میخواهد دیده شود؛ میخواهد خودش، ترسها و امیدهایش را روی پرده تشخیص دهد.
دیدگاهتان را بنویسید