فیلمها و سریالها اغلب به ما قول سفر میدهند، اما تنها بهترینهای آنها هستند که ما را به اعماق وجود یک فرهنگ، یک بحران اخلاقی و پرسشهای بیپاسخ هستیشناختی یک تمدن میبرند. Last Samurai Standing، مجموعهی جدید نتفلیکس، نه تنها چنین ادعایی دارد، بلکه با جسارتی کمنظیر، ما را به تماشای مرگ تدریجی یک ایدئال و تولد دردناک یک پارادایم جدید مینشاند. این اثر تنها یک سرگرمی خونین و پرهیجان نیست؛ بلکه کارنامهی غمانگیز یک ملت در حال پوستاندازی است، جایی که شمشیر سامورایی نه نماد شرافت، که آخرین تیشهای است برای ریشهکن کردن رؤیاهای ازدسترفته، و دوربین، قلمویی است برای ترسیم این زوال باشکوه.

داستان حول محور «شوجیرو ساگا» میگردد، ساموراییای که با بازی درخشان، چندبُعدی و عمیقاً انسانی «جونیچی اوکادا» جان میگیرد. او دیگر آن جنگجوی مقدس و مورد احترام گذشته نیست، بلکه شبحی است که در گذار از دورهی فئودالی به عصر مدرن، در میانهی هیچجا گرفتار آمده است. او بهگونهای تراژیک، هم خاطرهی یک فضیلت ازدسترفته است و هم قربانی ضرورتهای تلخ یک واقعیت جدید. همسر و دخترش، که نمادهای ملموس باقیماندهی زندگی و عشق او هستند، درگیر بیماریای همهگیر شدهاند و او برای زنده ماندن، باید آخرین بازماندههای شرافتش را در مسابقهای مرگبار به خطر بیندازد؛ مسابقهای که تنها یک بازمانده خواهد داشت و جایزهاش، ثروتی بیسابقه و حق زندگی در دنیایی است که دیگر به انسانهایی مانند او، با آن آرمانهای کهنه و دستوپاگیر، نیازی ندارد.

این مجموعه در نگاه اول، میتواند ترکیبی هوشمندانه از «اسکوئید گیم» و «جان ویک» در لباسی تاریخی به نظر برسد. اما به زودی و در همان دقیقههای اول، درمییابیم که با اثری عمیقتر و تلختر روبرو هستیم. صحنههای نبرد این سریال، تنها نمایش خشونت برای لذت بصری نیست. آنها بالههای مرگِ دقیق، حسابشده و گاهی فلسفی هستند که دوربین، با صبر و حوصلهی یک طبیعتگرا یا مستندساز، آنها را دنبال میکند. برخلاف بسیاری از آثار امروزی که با مونتاز سریع و لرزش دوربین، ضعف در کارگردانی و طراحی اکشن را پنهان میکنند، Last Samurai Standing به ما اجازه میدهد تا هر حرکت، هر ضربهی شمشیر، هر انقباض عضله و هر نفسنفس زدن قهرمان را به وضوح ببینیم و لمس کنیم. اینجا خشونت، زشت، خستهکننده و از پای درآورنده است، اما در عین حال، به شکل غریبی زیباست؛ زیباییِ یک تراژدی یونانی که به ما یادآوری میکند مرگ، بخشی جداییناپذیر و شکل دهندهی زندگی است. این نبردها، گفتوگوهایی خاموش هستند دربارهی هنر، مرگ و هزینهی بقا.
کارگردانی «کنتو یاماگوچی» و «میچیهیتو فوجی» در به تصویر کشیدن این زوال چندلایه، ستودنی است. آنها فضایی خلق کردهاند که در آن، هر عکسالعمل شخصیت، ریشه در دریایی از ناامیدی، عذاب وجدان و غریزهی تلخ برای بقا دارد. ساگا، یک ضدقهرمان کامل است؛ ما با او همدردی میکنیم، نه به خاطر کارهای قهرمانانهاش، بلکه به دلیل آسیبپذیری، تردیدها و انسانیت شکستخوردهاش. این دقیقاً همان نقطهای است که من منتقد همواره بر آن تأکید داشتهام: «ما برای قهرمانانِ کامل و بیعیبونقص اشک نمیریزیم، برای انسانهای ناکامل، زخمخورده و در حال تقلا میگرییم.»

سریال در بستر یک «بتل رویال» تاریخی، به کالبدشکافی یک انتقال بزرگ تاریخی میپردازد: گذار از جامعهای مبتنی بر شرف، وفاداری و سلسله مراتب، به دنیای نوین سرمایهداری که در آن، همه چیز (از انسان تا آرمان) قابل خریدوفروش است. مسابقه، یک استعارهی قدرتمند است: یک سرمایهدار ثروتمند، که خود نماد این نظام نوظهور است، از زوال ساموراییها یک سرگرمی خونین میسازد. او از مرگ یک ایدئال، کسب سود میکند. این، تصویری است بینهایت گویا از شیوهای که سرمایهداری به کمک آن میتواند حتی والاترین ارزشها را نیز به کالا تبدیل کند.
با این حال، سریال از برخی ضعفهای روایی نیز رنج میبرد. زمانی که از صحنههای اکشن فاصله میگیرد و به فلشبکها و لحظات درونی شخصیتها میپردازد، گاهی در دام کلیشههای آشنا داستانهای رستگاری میافتد. سفر ساگا از یک سامورایی شکستخورده و بیاراده به یک سمبل امید و مقاومت، اگرچه در لحظات خاصی تاثیرگذار است، اما در کلیت، گاهی اوقات پیشبینیپذیر و کمابهام به نظر میرسد. همچنین، شخصیتهای فرعی، از جمله حامیان و رقبای ساگا، عمدتاً نقش پرکنندهی فضای داستان را ایفا میکنند و از پیچیدگی و فرصت کافی برای رشد و عمقیابی برخوردار نیستند. این امر، جهان داستان را تا حدی یکبعدی و خطر آنتگونیست اصلی را با وجود عملکرد خوب بازیگر کمی انتزاعی و کماثر میکند.

اما یکی از جنبههای درخشان و خاص این مجموعه، استفادهی هوشمندانه و احیاگرانه از ژانر «چانبارا» است. این سریال به جای تکرار داستانهای تاریخیِ صرفاً احترامآمیز، از این ژانر به عنوان قالبی زنده و پویا برای صحبت دربارهی مسائل مدرن و جهانشول استفاده میکند: تقابل سنت و مدرنیته، نبود رهبری اخلاقی در جامعهی سرمایهداری، ازخودبیگانگی انسان در نظامی که او را به کالایی قابل مبادله تبدیل میکند، و جستوجوی هویت در جهانی که همهی نشانههای ثابت گذشته را از بین برده است. مسابقهی مرگبار، استعارهای است تکاندهنده از رقابت بیرحمانهی اقتصادی و اجتماعی عصر حاضر، که در آن، انسانها برای سود، مقام یا حتی حق سادهی «بودن»، یکدیگر را قربانی میکنند.
بنابراین، Last Samurai Standing ممکن است از نظر روایی کاملاً بینقص نباشد، اما بدون شک یک اثر هنری جسورانه، بهیادماندنی و تماشایی است. این سریال به ما یادآوری میکند که سینما و تلویزیون در بهترین و متعالیترین حالت خود، تنها یک رسانهی سرگرمی نیستند، بلکه آینهای هستند که جامعه، تضادهای درونی آن و دردهای رشد جمعیاش را به ما نشان میدهند. این اثر، نه فقط یک داستان دربارهی ساموراییهای ژاپنی، که یک قطعهی غمانگیز و عمیقاً انسانی دربارهی همهی ماست؛ دربارهی تلاش برای یافتن معنا، شرافت و جایگاه خود در دنیایی که به سرعت و بیامان در حال تغییر است و ارزشهای دیروز را به آرامی و بیسر و صدا در گورستان تاریخ دفن میکند. این سریال، یک مرثیهی باشکوه برای همهی ایدئالهایی است که در تقاطع سنت و تجدد، قربانی شدهاند.

برای قرنها، واژه «سامورایی» نماد نظم، سلسلهمراتب و خشونت آیینی بود. در ژاپن، این نظم مدتی پیش از آنکه شوجیرو ساگا شخصیت اصلی «آخرین سامورایی مقاوم» تنها در گلولای نبرد توبا-فوشیمی قدم بزند، شروع به فروریزی کرده بود. آنچه این سریال بهعنوان پیشدرآمدی گیجکننده ارائه میدهد، در واقعیت تاریخی، شکافی عمیق بود: پایان شوگونسالاری توکوگاوا و آغاز اصلاحات میجی. یک جنگ داخلی کوتاه و سرنوشتساز که موقعیت امپراتور را تغییر داد، درهای مدرنیزاسیون را گشود و طبقه جنگجو را به پرتگاهی غیرمنتظره سوق داد. این پرتگاه، زمینه واقعی سریال است.
زمینه تاریخی واقعی سریال Last Samurai Standing در اواخر سده نوزدهم، تاریخ ژاپن با خشونت کورباره باروت پیش میرفت و هیچکس نمیدانست که باید فرار کند، مقاومت کند یا راهش را از میان دود پیدا کند. «آخرین سامورایی مقاوم»، جنگجوی شکستخورده زمانه را به بازی بیرحم بقا پرتاب میکند و همان حساسیت را بازمیتاباند: جهانی که در حال مرگ است، چرا که ساکنانش به باقیماندههای نظمی که دیگر وجود ندارد میچسبند. این داستان بهعنوان یک تریلر روانه بازار شده، اما آنچه در ژرفای آن نهفته است، روایت یک فروپاشی است: فروپاشی یک طبقه، یک فرهنگ، یک روش برای درک شرافت و زندگی.
نبرد توبا-فوشیمی و آغاز پایان ژاپن فئودالی

اگرچه شوجیرو ساگا شخصیتی خیالی است، اما دوره زمانی روایت سریال کاملاً ملموس است: دهه پس از جنگ بوشین (۱۸۶۹–۱۸۶۸)، هنگامی که نیروهای شوگونسالاری توکوگاوا از ارتشهای وفادار به امپراتور میجی شکست خوردند. این مجموعه با نبرد توبا-فوشیمی آغاز میشود، نبردی که سقوط رژیم پیشین را قطعی کرد و ژاپن را به فرایندی از اصلاحات کشاند که در عرض چند سال، سلسلهمراتب چندصدساله را برچید.
ساموراییها که نسلها انحصار خشونت مشروع، اداره محلی و بخش بزرگی از هویت ملی را در دست داشتند از ستون فقرات کشور به نهادی زائد تبدیل شدند. کشوری که با شتابی سرسامآور در حال مدرن شدن بود، جایی برای آنان نداشت. و اینجاست که داستان واقعی پشت این قصه خیالی آغاز میشود.
در ژاپنِ آن دوران گذار، اصلاحات دولت جدید زمینلرزهای اجتماعی بهپا کرد: لغو قلمروهای فئودالی، ایجاد ارتش ملی از میان مردم عادی، گشایش اجباری به روی فناوریها و آیینهای غربی، و از میان برداشتن حق حمل شمشیر. برای کسانی که زاده شده بودند تا کاتانا به دست گیرند، این فرمان توهینی بود که درکش ناممکن مینمود. بسیاری بیکار شدند، برخی به راهزنی روی آوردند یا به کارهای پست و دون تن دادند. بین سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۸۰، شورشهای ساموراییها فزونی گرفت: شورش هاگی، قیام ساگا، و طغیان ساتسوما به رهبری سایگو تاکاموری، رمانتیک آخرینی که میخواست برای جهانی که دیگر بازنمیگشت جان بسپارد.
چگونه اصلاحات میجی زندگی ساموراییها را دگرگون کرد؟

«آخرین سامورایی مقاوم» دقیقاً در همین برهه جای میگیرد، در سال ۱۸۷۸، هنگامی که کشور میکوشید مدرنیتهای را تثبیت کند که همه آن را نپذیرفته بودند. شخصیت اصلی، شوجیرو ساگا، از آن نسل شکستخورده است که هم زخمهای میدان نبرد را با خود حمل میکند و هم این واقعیت را که شجاعت دیگر ارزش بازاری ندارد. این سریال فرایند تاریخی را با تمثیلی بیرحم به تصویر میکشد: یک کودوکو، تورنمنتی مرگبار الهامگرفته از آیینی فولکلور که در آن چندین جانور زنده را در ظرفی زندانی میکردند تا تنها یکی باقی بماند. در این روایت، ۲۹۲ شرکتکننده ناگزیرند یکدیگر را بکشند تا در مسیری تحت نظارت، از کیوتو تا توکیو پیش بروند. جایزه: پولی که در آن دوران حتی وجود خارجی نداشت، اما نمادی است از گذاری دیگر: گذار کشوری که شرافت را با سرمایه، و افتخار را با بقای اقتصادی جایگزین میکند.
خاستگاه کودوکو: تاریخ، افسانه و بازتفسیر در سریال

ارجاع تاریخی اینجا کمتر تحتاللفظی است و بیشتر عاطفی. کودوکو هرگز بهعنوان سازوکاری دولتی یا مجازاتی برای ساموراییهای تهیدست وجود خارجی نداشت. اما آنچه بود و تصویرسازی سریال را شکل داد حس نابودی، رقابت وحشیانه و آیندهای بود که تنها به چند نفر اجازه بقا میداد. مدرنیزاسیون میجی، هرچند در نگاه به گذشته تحسینبرانگیز است، برای کسانی که از پیمان اجتماعی جدید کنار گذاشته شدند، فرایندی بیرحم بود. و این سریال در همین آیینه مینگرد: به اینکه یک فرهنگ چگونه میشکند وقتی بنیادش از زیر پا کشیده میشود.
اما سریال «آخرین سامورایی مقاوم»، که بر پایه رمان تاریخی ایکوساگامی از شوگو ایمامورا ساخته شده، آن دوره را با نگاهی امروزی بازآفرینی میکند: بدنهای فرسوده، نبردهایی که با چیرهدستی فیلمبرداری شدهاند تا قالب جیدایگکی کلاسیک را بشکنند، و زنانی که از نقش تزئینی دههها در روایتهای سامورایی میگریزند. اما نیروی آن در خوانش سیاسی آن لحظه تاریخی نهفته است. قهرمان داستان، که با درد بیماری خانوادهاش به تورنمنت رانده شده، چکیده فروپاشی است: مردی که برای جنگ پرورش یافته و اکنون باید جانش را بفروشد تا دارو بخرد. او قهرمانی حماسی نیست؛ تصویری است از قشری اجتماعی که با از دست دادن کارکردش، هویت خود را نیز از دست میدهد.
همهگیری وبای ۱۸۷۸: پسزمینه اجتماعی شوجیرو ساگا

زمینه تاریخی Last Samurai Standing بر ژرفای داستان میافزاید. همهگیری وبا در سالهای ۱۸۷۹–۱۸۷۷ که ژاپن را درنوردید، صدها هزار کشته بر جای گذاشت (حدود یک میلیون مبتلا و بیش از صدهزار کشته) و سستیهای نظم نوین را عیان کرد: دولتی که وسواس مدرن شدن داشت اما ناتوان از پاسداری از آسیبپذیرترین شهروندانش. این واقعیت، که در سریال بازتاب یافته، تراژدی خانوادگی قهرمان داستان را به نشانهای بزرگتر بدل میکند: در ژاپن، مدرنیزاسیون همیشه به معنای بهبود رفاه نبود. گاه به معنای نابرابری، رهاشدگی و گسست بود.
در «آخرین سامورایی مقاوم»، خاطره خشونت درونی دوره میجی نیز طنینانداز است. ساموراییها تنها قربانی نبودند: بسیاری در کشتارها، سرکوبها و درگیریهای خونین با کشاورزان دست داشتند. سریال این جنبه را برای خلق شخصیتی جذاب و قابل دنبال کردن نرم میکند، اما تاریخ کمتر گذشت دارد: فروریزی نظام، تنها پایان سنتی نجیب نبود؛ پیامد سدهها جمود سیاسی و نظامیسازی قدرت بود.
فوجی، کارگردان سریال، از «بهروز کردن جیدایگکی» سخن میگوید. و او این کار را نه تنها در سبک، که در درونمایه انجام میدهد: داستان طبقهای که از جایگاه خود رانده شده، داستان هر کشوری است که با شتابی زیاد دگرگون میشود. پرسشی که سریال بر آن استوار است (چگونه زندگی میکنی وقتی هر آنچه هویتت را میساخت ناپدید میشود؟) هم به سده نوزدهم تعلق دارد و هم به سده بیستویکم. ژاپن امروز با چالشهایی دیگر روبروست: ناپایداری شغلی، بحران جمعیتی، تنشهای هویتی در برابر غرب. اما پژواک عاطفی همان است که در ۱۸۷۸ بود: اندوه تعلق نداشتن به کشوری که در حال زایش است.
بحران، هویت و بقای ساموراییها

قدرت سریال Last Samurai Standing در یک نکته مهم نهفته است: در نمایش انقراض ساموراییها نه به عنوان شیئی موزهای، بلکه به مثابه درامی معاصر. در بهرهگیری از گذشته برای اندیشیدن به اکنون، بیآنکه به سخنپردازی محض بدل شود. و در به تصویر کشیدن تورنمنتی ناممکن برای بازگویی داستانی واقعی: نبرد سخت برای زنده ماندن در زمانی که جهان ناگهان دگرگون میشود. گیرایی «آخرین سامورایی مقاوم» نه در دقت تاریخی آن (هیچکس باور نمیکند که تورنمنتی مرگبار با ایستهای بازرسی و پلاکهای چوبی واقعاً برپا شده) که در توانایی آن برای خوانش تاریخ به عنوان میدان مینی است که هر تصمیم فردی، شکافی جمعی را آشکار میکند. این سریال غلو میکند، سبکپردازی میکند و فشرده میسازد. اما با این کار، لحظهای را روشن میکند که هنوز ژاپن را میآزارد: یقین به اینکه مدرنیته با بهایی جبرانناپذیر همراه بوده است.
اگر قهرمان داستان با شمشیر برافراشته پیش میتازد، نه برای دفاع از گذشتهای بیعیب، که برای گذر از اکنونی است که او را طرد کرده. در این کشمکش میان عزت و ناامیدی، حماسه و گرسنگی قلب یک داستان واقعی پشت این روایت نهفته است. و در این تنش، خاطره کشوری نیز آرمیده که برای همیشه دگرگون شد، در حالی که بسیاری، مانند شوجیرو، میکوشیدند در میان غبار، کسی باقی بمانند.
امتیاز منتقد: ۷.۵ از ۱۰
دیدگاهتان را بنویسید