Psycho Therapy روایتگر داستان نویسندهای است که زندگی چندان موفقی ندارد. او در زندگی زناشویی با همسرش به مشکل خورده و میان دوست و آشنا جایگاهی به آن صورت ندارد. هر چه بیشتر پیش میرود مشکلات او بیشتر میشود و سر راهش به مانع برخورد میکند، تا اینکه با یک قاتل سریالی بازنشسته مواجه میشود. این دو پس از گپ و گفتی کوتاه تصمیم به نوشتن کتابی درباره زندگی این قاتل یعنی کولمیک میگیرند. فیلم Psycho Therapy از در کمدی وارد میشود آن هم کمدی سیاه. کارگردان با این سبک و سیاق فرم روایی فیلم را تعریف میکند.
کارگردان با ترکیب مضامین بحرانهای روانی و فروپاشی روابط زناشویی و مسائل جنایی، در کنار کمدی به تعریف اثر میپردازد. کین، نویسندهای که چهار سال است روی رمانی درباره انسانهای اولیه کار میکند، درگیر سردی و بیتوجهی همسرش سوزی است که از بیتوجهی و بیسیاست بودن او خستهشده است. ورود کولمیک به عنوان قاتل زنجیرهای بازنشسته که به طور اشتباهی به عنوان رواندرمانگر و مشاور ازدواج شناخته میشود، موقعیتهای طنز و در عین حال عجیبی خلق میکند که فیلم را به سمت کمدی سیاه سوق میدهد.
Psycho Therapy از نظر روایتی فیلمی شتابزده است. باز هم در اینجا با اثر دیگری طرف هستیم که مانند دیگر آثار این روزها که هر روز هم بر تعدادشان افزوده میشود پرداخته نشده، و انسجام روایی ندارند. فیلم ایدههای جالبی مانند استفاده از یک قاتل بازنسته به عنوان مشاور و روان درمانگر، بحران خلاقیت نویسنده، و رابطه غیرمعمول با یک قاتل زنجیرهای را مطرح میکند، اما این ایدهها در طول فیلم فشرده شدهاند. این فشردگی باعث میشود برخی صحنهها یا مضامین بهسرعت مطرح شده و کنار گذاشته شوند، بدون اینکه عمق لازم را پیدا کنند. یکی از دلایل آن استفاده از پرشهای بیجا در برخی نقاط فیلم است.
فیلم Psycho Therapy به طرز خلاقانهای از المانهای کمدی سیاه استفاده میکند. به عنوان مثال در سکانسی، سوزی طوری با چاقویی که در دست دارد وَر میرود و در مکالماتش با کین تأکید بر چاقو دیده میشود، که گویی قرار است فضا به یک صحنه خونین تمام عیار در فیلم تبدیل شود. یا در سکانسی دیگر زمانی که با تشبیه رابطه نورمن و سوزی به یک گربه مرده تاکسیدرمی شده مواجه میشویم در حال مشاهده یکی از این المانهای خلاقانه هستیم. این تشبیه فضایی نامأنوس و نامتعارف را ایجاد میکند که پوچی و تلخی یک ازدواج در حال فروپاشی را به شکلی بسیار طنزآمیز منتقل میکند. اجرای این ایدهها با دیالوگهای طنزگونه همراه و با لحن طنز سیاه بیان می شوند.
کارگردان با قوه تخیل بالای خود، جوری از این المانها استفاده میکند که گوارای وجود عاشقان آثار طنز سیاه میباشد.
در واقع این المانها مانند بازی بدون توپ در فوتبال اند، که استفاده درست از آنها منجر به تصویر کشیدن اثری خلاقانه در ژانر کمدی سیاه هستند. یکی از بهترین نمونههای استفاده مفید از این المانها را میتوان به فصل اول سریال فارگو اشاره کرد. (همین الان که اسمش را بردم هوس کردم دوباره بشینم و یک دل سیر آن را از اول تا آخر تماشا کنم.)
هنر فارگو این است که ژانر جنایی را با موقعیتهای طنز آمیز و عجیب، با حال و هوای متفاوتی از کمدی که به آن کمدی سیاه میگوییم نشان میدهد. اولین برخورد لستر نایگارد با لورن مالوو را به خاطر بیاورید. راسخ و جدی بودن مالوو در صحبتشان و جوابهای احمقانه لستر نایگارد در ادامه آن طنزی تاریک ایجاد و این دو شخصیت و بیننده را در یک مسیر خطی همراه با موقعیتهای نامأنوس، طمعی دلپذیر از کمدی سیاه را به مخاطب میچشاند.
Psycho Therapy بیشتر بر پیشبرد ماجرا و موقعیتهای پوچ تکیه دارد تا کاوش عمیق در روان شخصیتها. برای مثال، شخصیت نویسنده که درگیر بحران خلاقیت و مشکلات زناشویی است، پتانسیل خوبی برای بررسی عمیقتر انگیزهها و درگیریهای درونی دارد، اما فیلم بهجای پرداختن به این لایهها، به سمت تعاملات طنزآمیز با قاتل زنجیرهای متمایل میشود. این انتخاب باعث میشود که درگیریهای روانی نویسنده سطحی باقی بماند و بیشتر بهعنوان ابزاری برای پیشبرد داستان کمدی استفاده شود.
این قضیه راجب کولمیک هم صدق میکند. شخصیت قاتل بازنشسته، با بازی استیو بوشمی، جذاب و مرموز است، اما فیلم به گذشته یا انگیزههای عمیق او برای تبدیلشدن به یک قاتل یا کنارگذاشتن این مسیر نمیپردازد. این شخصیت بیشتر بهعنوان یک کاتالیزور طنزآمیز برای داستان عمل میکند تا یک سوژه روانشناختی پیچیده. در مقایسه با آثار کلاسیکی مانند Psycho هیچکاک، که بهطور عمیق به روان نورمن بِیتس میپردازد، این فیلم از کاوش در تاریکیهای ذهنی قاتل خودداری میکند.
فقدان عمق روانشناختی در Psycho Therapy به این معنا نیست که فیلم ضعیف است، بلکه نشاندهنده اولویت کارگردان بر خلق یک کمدی سیاه سرگرمکننده بهجای یک درام روانشناختی پیچیده است. اما این انتخاب باعث میشود Psycho Therapy با توجه به طرز ساخت و در اینجا، در حد یک تجربه سبک و طنزآمیز باقی بماند، و برای کسانی که انتظار کاوش عمیق در روان شخصیتها یا مضامین سنگینتر را دارند، ممکن است سطحی به نظر برسد.
دیالوگهای فیلم اغلب طنزآمیز و هوشمندانه هستند، اما در برخی موارد، بهجای اینکه بهعنوان ابزاری برای پیشبرد داستان یا عمیقتر کردن ایدهها عمل کنند، صرفاً برای خنداندن سرسری مخاطب استفاده میشوند. این موضوع باعث میشود برخی صحنهها که میتوانستند از نظر احساسی یا فکری تأثیرگذار باشند، به لحظات کمدی گذرا تبدیل شوند. برای مثال، گفتوگوهای نویسنده و قاتل درباره زندگی و مرگ میتوانستند با انرژی و عمق بیشتری نوشته شوند تا مخاطب را به فکر وادار کنند، اما اغلب این گفتوگوها بهسرعت به شوخیهای سبک ختم میشوند.
فیلم لحظاتی برای تأمل یا پردازش احساسی در اختیار مخاطب قرار میدهد، اما Psycho Therapy به صورتی شتابزده از یک موقعیت طنزآمیز به موقعیت دیگر میپرد. این سرعت بالا، بهویژه در نیمه دوم، باعث میشود که لحظات کلیدی فرصت کافی برای تأثیرگذاری نداشته باشند. این شتابزدگی بهخصوص در مقایسه با فیلمهای کمدی سیاه دیگر که تعادل بهتری بین طنز و تأمل ایجاد میکنند، مشهود است.
Psycho Therapy یک اثر خلاقانه است که کارگردان بر طبق نشانههایی که در طول فیلم میگذارد پیچشی ناگهانی در انتهای داستان از خود به جا میگذارد. با اثری طرف هستیم که به خوبی از مؤلفههای طنز سیاه استفاده میکند و با ایدههای خلاقانهای مانند حضور یک قاتل زنجیرهای بهعنوان مشاور، فضایی غیرمتعارف و سرگرمکننده خلق میکند، اما به دلیل ریتم شتابزده و کمبود عمق در اجرای برخی ایدهها، از پتانسیل کامل خود برای تأثیرگذاری عمیقتر بازمیماند. Psycho Therapy فیلمی است که دارای پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به یک کمدی سیاه موفق داشت اما اگر فیلمنامه آن جزئیات بیشتری را در بر میگرفت و فضای بهینهتری را ایجاد میکرد رد و پایی از آثار فاخر این سبک را از خود به جا میگذاشت؛ اما متأسفانه این پتانسیل هدر رفته است.
نمره نویسنده: ۶.۵/۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید