یورگوس لانتیموس در دهمین فیلم خود، به سراغ اقتباس از روی اثر ترسناک علمی-تخیلی کرهای رفته و در کنار جسی پلمونز و اما استون، «بوگونیا» را به روی پردۀ سینما برده است.

بدون شک یورگوس لانتیموس کارگردانی مؤلف به معنای حقیقی کلمه محسوب میشود. برای درک بهتر اثرات او در این فیلم، مقایسۀ میان «بوگونیا» و منبع اقتباسش «سیارۀ سبز را نجات دهید!» یقیناََ کمککننده خواهد بود. طبق مصاحبههای عوامل فیلم، یکی از اصلیترین افراد در ساخت «بوگونیا» کارگردان مستقل و مطرح آمریکایی یعنی آری آستر است که امسال هم با چهارمین اثر خود، «ادینگتون»، خوش درخشید. او به ویل تریسی (نویسندۀ فیلم The Menu) پیشنهاد داده تا از روی فیلم کرهای «سیاره سبز را نجات دهید!» فیلمنامهای بنویسد و در ادامه این فیلمنامه به لانتیموس پیشنهاد شده و او بسیار تحت تأثیر قرار گرفته و کارگردانی اثر را پذیرفته است. طبق گفتههای خود لانتیموس، او اصلاََ فیلم کرهای را ندیده بوده و همین فیلمنامۀ ویل تریسی بوده که او را مجاب به ساخت اثر کرده است. در ادامه و در مراحل پیشتولید هم با اما استون و جسی پلمونز صحبت شده که پیشتر لانتیموس سابقۀ همکاری با آنها را داشته است. کارهای مشترک با بازیگرانی ثابت معمولاََ یکی از انتخابهای کارگردانان مؤلفی همچون لانتیموس است.
چهارمین همکاری مشترک اما استون و یورگوس لانتیموس در فیلم «بوگونیا» | پیش از این، استون و لانتیموس در سه فیلم «سوگلی»، «بیچارگان» و «انواع مهربانی» با همدیگر همکاری کرده بودند.
همانطور که میدانید لانتیموس پس از ساخت فیلم «سوگلی» که با استقبال همهجانبۀ مخاطبان، منتقدان و جوایز روبهرو شد با وقفهای ۵ ساله فیلم «بیچارگان» را ساخت. ۲ سال پیش در نقد و بررسی فیلم Poorthings به این اثر تاختم چرا که آن را جدا از فضای فکری لانتیموس میدانستم و به نظرم اثری سفارشی و حتی کثیف بود که به قصد دیده شدن در جوایزی همچون اسکار ساخته شده بود – که البته در رسیدن به هدفش موفق بود. اما کاملاََ مشخص است که دو فیلم اخیر او پس از «بیچارگان» یعنی «انواع مهربانی» و «بوگونیا» فیلمهایی بهمراتب بهتر و لانتیموسیتر هستند! (گرچه طبیعتاََ به اندازۀ «بیچارگان» دیده نشدند.)
در بحث کار با دوربین، طراحی صحنه و به طور کل جلوههای بصری که لانتیموس همواره سبکی مختص به خود داشته و در کارهای بعدش همچون «بیچارگان» هم موفق عمل کرده. همچنین لانتیموس اصولاََ کارگردانی است که از بازیگران، بازیهای قدرتمندی میگیرد و بخشی از این هم به دلیل داستانها و کاراکترهای عجیب و مخصوص این فیلمساز است. برای ورود به بحث اصلی دربارۀ «بوگونیا» ذکر این نکته ضروری است که انتخاب بازیگران در این فیلم هم بسیار درست بوده و جای خوشحالی دارد که باز هم شاهد زوج اما استون – جسی پلمونز در فیلمی از لانتیموس هستیم. استون که پیشتر در Poor Things انواع و اقسام تحسینها و جوایز را برای نقشآفرینی درخشان خود کسب کرد. اما نباید از قدرت بازیگری جسی پلمونز هم غافل شویم که خصوصاََ در این سالها در سطحی فوقالعاده ظاهر شده که یکی از این نقاط هم نقشآفرینی قدرتمند او در فیلم Kinds of Kindness بود که او را به جایزۀ بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنوارۀ کن ۲۰۲۴ هم رساند.
تصویری از فیلم کرهای «سیارۀ سبز را نجات دهید!» به کارگردانی جانگ جون هوآن | «بوگونیا» اقتباسی از روی این فیلم است که حقیقتاََ در اغلب جنبهها فیلم بهتری است. برای آغاز مقایسه به عنوان دو فیلم دقت کنید. نام شعاری و بیپردۀ «سیارۀ سبز را نجات دهید!» در مقابل نام عجیب و خاص «بوگونیا» | بوگونیا اصطلاحی در یونان باستان بوده که به یک باور رایج در میان مردمان آن دوره اشاره دارد. طبق این باور پس از مرگ یک گاو، از جسد آن زنبور بیرون خواهد آمد.
هشدار اسپویل!
داستان «سیارۀ سبز را نجات دهید» و «بوگونیا» تقریباََ یکسان است. ویل تریسی ترجیح داده تا به خود روایت نکتۀ خاصی اضافه نکند و در عوض یک سری از خرده داستانهای آن فیلم کرهای را به درستی از فیلم حذف کرده تا تمرکز را بر روی شاهپیرنگ اصلی بیشتر کند. داستان دربارۀ مرد جوانی به نام تدی (جسی پلمونز) است که ذهنی پر از تئوریهای توطئه دارد و باور دارد که موجودات فضایی از کهکشان «آندرومدا» به زمین آمده و بین انسانها نفوذ کردهاند و سعی دارند این سیاره را نابود کنند. او که پیشتر مادرش را به خاطر بیماری از دست داده- که مرتبط با همین موجودات فضایی میداند- قصد دارد تا با کمک پسرخالهاش دان (در فیلم کرهای دوست دخترش سونیا) برعلیه این نقشۀ پلید قیام کرده و رئیس یک شرکت دارویی مهم به نام میشل فولر (اما استون) – که در فیلم کرهای یک مرد بود- را بدزدد تا بتواند از طریق او به موجودات آندرومدایی دست پیدا کند. او در ادامه این موجود را شکنجه میدهد- از بستن دست و پا و تراشیدن مو گرفته تا وصل کردن جریان برق به او- تا بالاخره به حرف بیاید. در ادامه و پس از کشتن پلیس توسط تدی، او و موجود از آنجا به شرکت میروند تا بتوانند به فضا سفر کنند. اما موجود به او رکب میزند و باعث مرگ او میشود. در نهایت او خودش را به آندرومدا میرساند و دستور نابودی تمامی انسانها (در فیلم کرهای کل کرۀ زمین) را میدهد.
یکی از مواردی که در فیلمنامه به نسبت فیلم کرهای به شدت کمرنگتر شده نقش پلیسها و کارآگاه است. بخشی از فیلم «سیارۀ سبز را نجات دهید» به چگونگی کشف سرنخها توسط نیروهای پلیس میگذرد که تقریباََ به طور کامل از این فیلم حذف شده و همانطور که گفتم دلیلش تمرکز بیشتر بر روی پیرنگ اصلی داستان بوده است. ویل تریسی همچنین جنسیت همکار تدی را تغییر داده تا خردهپیرنگهای عاشقانۀ میان آن دو را از فیلم حذف کند. جالب است بدانید نقش دنی را بازیگری به نام آیدان دلبیس ایفا میکند که خودش اختلال اوتیسم دارد. آیدان در اولین نقشآفرینی زندگی خود، بازی بسیار خوبی را به نمایش گذاشته است و به شدت در این نقش باورپذیر است. حضور کاراکتر دنی در فیلم، در دو جنبه به خود فیلم کمک کرده است. اول اینکه ترکیب چنین کاراکتر کندذهن و سادهای با آدم بهشدت جدی و خشنی مثل تدی کمدی و لحظات بامزهای را خلق میکند. دوم اینکه از آنجایی که تدی با کاراکتری کمهوش طرف است، برای کارهای عجیبش سادهترین دلایل ممکن را بیان میکند و همین باعث میشود ما تا اواخر فیلم، تصور کنیم که تدی درگیر توهم است!
«بوگونیا» در کنار مسائل فنّی، از منظر شیوۀ پرداخت موضوع به مراتب از «سیارۀ سبز را نجات دهید» جلوتر است. در آن فیلم کرهای، فیلمساز از ابتدا کاری میکند تا بیننده نسبت به شخصیت اصلی به مثابۀ یک قهرمان آسیب دیده سمپاتی پیدا کند و در طرف مقابل معارفۀ شخصیت رئیس شرکت (موجود) به عنوان یک شخصیت منفی است. همچنین چندین سرنخ واضح در همان دقایق ابتدایی به بیننده داده میشود تا هویت اصلی رئیس شرکت آشکار شود. اما در «بوگونیا» به هیچ وجه چنین چیزی نیست. فیلم با سکانس زنبورها آغاز و با همان هم تمام میشود. در این فیلم ما کاراکتری به عنوان قهرمان نداریم و لانتیموس و ویل تریسی چقدر خوب توانستهاند این کاراکترهای پیچیده را به تصویر بکشند. مخاطب در تمام طول فیلم دائما پرسشی بزرگ در ذهن خود دارد و آن این است که آیا میشل حقیقتاََ یک موجود فضایی است یا تدی حقیقتاََ یک دیوانۀ متوهم است؟! فیلم به شکلی حسابشده و دقیق در برخی صحنهها به تئوری اول قوت میبخشد (مثل ماجرای تحمل ولتاژ ۴۰۰) و در برخی صحنهها به تئوری دوم. و همین باعث میشود «بوگونیا» با وجود لوکیشنهای بسیار محدود یکی از پرتعلیقترین و پرکششترین آثار سال باشد که با پایانبندیاش مخاطب را با شوک بزرگی مواجه میکند.
در کنار فیلمنامۀ دقیق و حسابشدۀ ویل تریسی و کارگردانی و دکوپاژ استادانۀ لانتیموس، نقشآفرینی درخشان بازیگران یکی از اصلیترین دلایل این موفقیت و باقی ماندن این علامت سؤال تا آخرین لحظه در ذهن مخاطبان است. اما استون باری دیگر یک نمایش خیرهکننده ارائه میدهد تا باز هم به این گزاره که او بهترین بازیگر زن حال حاضر سینمای جهان است صحه بگذارد! بازیگری با جذابیت و محبوبیت اما استون میتواند به راحتی در فیلمهایی بازی کند که دستمزدی بهمراتب بالاتر دریافت کند و حسابی پول پارو کند. اما این هنرمند به درستی انتخابی مهم انجام داده است و همین سبب شده تا چنین جایگاهی در بازیگری پیدا کند. اما استون قید همۀ پیشنهادهایش را میزند و حاضر میشود موهایش را برای فیلم از ته بتراشد! آن دسته از دوستانی که ادعا میکنند چنین اقدامی از سوی اما استون بیشتر یک جنبۀ تبلیغاتی برای فیلم داشته حقیقتاََ هیچ درکی از فیلم و اما استون ندارند. استون به چنین اقدام جسورانهای دست میزند و حاضر میشود تا در جشنها و مراسمهای گوناگون با موی بسیار کوتاه ظاهر شود چرا که حقیقتاََ یک بازیگر هنرمند است. تصور اینکه بازیگر دیگری به جای او در این نقش ظاهر میشد تقریباََ غیرممکن است چرا که اما استون به قدری باورپذیر ظاهر شده و به قدری دقیق و حسابشده دیالوگها را ادا میکند- با آن تن صدای خاص خودش- و در کلوز-آپ بازی بینقصی ارائه میدهد که مخاطب تا لحظۀ آخر تمامی تئوریهای تدی را رها کرده و نمیتواند باور کند این کاراکتر یک موجود فضایی است! همچنین باید به لانتیموس آفرین گفت که حتی ذرهای از اما استون جذاب، استفادۀ جنسیتی نکرده و فیلمنامه در همان ابتدا با مطرح کردن داروی مدروکسی پروژسترون استات بساط هرگونه حاشیۀ جنسی و جنسیتی را در طول فیلم جمع میکند. جالب است بدانید که در نسخۀ کرهای با اینکه رئیس شرکت یک مرد بود اما چندین شوخی جنسی دیده میشود ولی در «بوگونیا» حتی یک جمله جنسی نداریم.
نقشآفرینی دیدنی اما استون در فیلم «بوگونیا» با سری از ته تراشیده
از بازی جسی پلمونز هم نمیتوان گذشت. او همچون Kinds of Kindness درخشان ظاهر شده و حقیقتاََ این بازیگر آندرریتد است. او به شکلی مثالزدنی موفق شده کاراکتری عجیب و غریب را به تصویر بکشد که رفته رفته مخاطب او را بهتر میشناسد. در ابتدا ما او را طبق کلیشهها و تصورات پیشین خود – که به قول تدی تماماََ حسابشده و برنامهریزی شده است- به عنوان فردی دیوانه و متوهم در نظر میگیریم. اما در ادامه کمی از رابطۀ او و پسرخالهاش و کارکنان شرکت را میبینیم و با وجوه انساندوستانۀ تدی بیشتر آشنا میشویم. وقتی فلشبکها نمایش داده میشود و متوجه اتفاق تلخی که برای مادرش افتاده میشویم – که میتوانست به مراتب بهتر کار شود و نسبت به نسخۀ اصلی ضعیفتر است- دیگر حتی با او کمی همراه میشویم و در نهایت با آن پایان شوکهکننده متوجه میشویم که حرفهای عجیب و غریب تدی درست بوده است! ویل تریسی و یورگوس لانتیموس در گفتگوهایشان تأکید کردهاند که کاراکتر تدی حقیقتاََ کاراکتر پیچیدهای است و اگرچه بسیاری از حرفهای او درست است اما او یک قهرمان نیست و شخصیت او را تبلیغ نمیکنند. او فردی است که از دل ناملایمتیها و ستمهای یک نظام سرمایهداری بیرون آمده. وقتی که میشل تأکید بر گفتگو و دیالوگ دارد، او از حرف زدن انزجار خود را ابراز میکند چرا که یک عمر با حرفها و وعدههای پوچ سیاستمداران و صاحبان قدرت روبهرو بوده و عملی ندیده و حالا به شخصیتی تبدیل شده که از حرف شنیدن متنفر است!
موسیقی متن «بوگونیا» کاری درخشان از جرسکین فندریکس است. جرسکین فندریکس جوانی ۳۰ ساله است که تنها برای سه فیلم موسیقی متن ساخته و هر سه، فیلمهای اخیر لانتیموس یعنی «بیچارگان»، «انواع مهربانی» و «بوگونیا» بوده است. موسیقی متن در فیلمهای لانتیموس به خودی خود یک عنصر باهویت باشخصیت هستند. کاری که لانتیموس با موسیقی متن میکند حقیقتاََ متفاوت است و میتوان از عبارت «موسیقی متنِ لانتیموسی» استفاده کرد! موسیقی متن همچون عنصری جداگانه اما حسابشده دقیقاََ میداند که در چه زمان باید حس ترس بسازد، چه زمان تعلیق بسازد و چه زمان حماسه! زوج لانتیموس – فندریکس هم واقعاََ از آن زوجهای جذابی است که امیدوارم در فیلمهای آیندۀ لانتیموس هم ادامهدار باشد.
اما به پایانبندی خاص و شوکهکنندۀ اثر بپردازیم. در شب ماهگرفتگی هویت حقیقی میشل به عنوان امپراطور آندرومدیایی عیان میشود و در نهایت تصمیم میگیرد که دیگر فرصتی به انسانها ندهد و آنها را از بین ببرد. در نگاه اول و بار اول تماشا، نمایش صحنههای متعدد جسد انسانها با فرهنگهای مختلف در اقصی نقاط جهان ایدۀ جذاب و حتی تکاندهندهای است. منکر این هم نیستم که پایانبندی اثر درخور توجه است. جایی که انسانها مردهاند اما گربه همچنان ناز میکند، زنبور همچنین زندگی میکند و طبیعت همچنان زنده و چه بسا زندهتر از پیش است. حتی در یکی دو صحنه، خط تولید کارخانه و اسباببازیهای متحرکی که ساخت انسان بودهاند کماکان در حال فعالیت نمایش داده میشوند که حقیقتاََ تأثیرگذار است. اما حقیقتاََ این پایانبندی نسبت به پایان بندی فیلم کرهای به مراتب ضعیفتر است چرا که در آنجا عواطف و روابط میان انسانها از عشق مادر و فرزندی گرفته تا یک رابطۀ جنسی میان زن و مرد تا دعوا، جنگ و کشتوکشتار میان آدمیان به تصویر کشیده میشود و سکانس پایانی مرثیه و پایانی بر تمامی این روابط خوب و بد است که حتی میتواند اشک مخاطب را دربیاورد. اما در پایانبندی «بوگونیا» با تصاویری بیروح روبهرو هستیم که نمیتوانند آن احساسات را در مخاطب بسازند و بنابراین عملاََ تأثیرگذاری چندانی ندارند؛ خصوصاََ اگر دفعۀ اولی نباشد که در حال تماشای اثر هستید. به شخصه پایان دنیا در اثری مثل «بالا را نگاه نکن» آدام مککی را به این صحنههای پایانی بیروح «بوگونیا» ترجیح میدهم و حیف که چه پتانسیلی برای یک پایانبندی درخشان از دست رفت.
تصویری از فیلم Bugonia | جسی پلمونز، آیدان دلبیس و اما استون
یورگوس لانتیموس اخیراََ به طور جدی اعلام کرده که قصد دارد برای مدتی از فضای فیلمسازی دور باشد و استراحت کند. اگرچه برای طرفداران سینمای لانتیموس، تماشای سه اثر در سه سال متوالی از این کارگردان خوشفکر و کاربلد فرصتی استثنایی بوده اما شاید تصمیم لانتیموس، تصمیم بسیار خوبی باشد چرا که هم خودش فرصتی دارد تا با ایدههایی کاملاََ جدید و شگفتانگیز با سبک و نگرشی نو به سینما بازگردد و هم در نبودش، شاید ما عاشقان سینما جای خالیاش را بیشتر حس کنیم و در ادامه قدر این فیلمساز خوب را بیش از پیش بدانیم.
نمره نویسنده به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
دیدگاهتان را بنویسید