یک بوکسور، یک مترجم، و یک ستارهی مدرسه؛ او هالیوود را به مبارزه میطلبد. سوئینی محتوای وان حمام خود را میفروشد، به ژنها یا شاید شلوارهای جینش افتخار میکند، و فیلمهایی را تولید میکند که خود در آنها بازی میکند. سیدنی سوئینی استاد نمایشهای عجیب و غریب است، اما از همه مهمتر، او یکی از همهکارهترین بازیگران زن نسل خودش است. اما برخلاف بسیاری از ستارههای زودگذر، سوئینی نه با شایعات، که با سنگینیِ حضورِ هنریش در خاطرها مینشیند. او با هر نقش، پوست میاندازد و هیئتی جدید به خود میگیرد؛ گویی که بازیگری برایش تنها یک حرفه نیست، بلکه نوعی کاوش افراطی در ژرفای روح آدمی است. تنها در عرض چند سال، او از نقشهای کوچک به ستارهای درخشان تبدیل شده، و بهراحتی از قربانیای شکننده به فریبکاری بدبین، از دختر مدرسهایِ آسیبدیده به راهبهای یاغی مبدل گشته. و اکنون با چالشی جدید روبهروست: اکران فیلم زندگینامهای «کریستی»، که سیدنی سوئینی برای ایفای نقش کریستی مارتین، بوکسور افسانهای، نزدیک به پانزده کیلوگرم وزن اضافه کرد. به بهانهی این اکران، نگاهی میاندازیم به برجستهترین پروژههای این ستارهی پر حاشیه جوان.


در این فیلم زندگینامهای، سیدنی سوئینی نقش کریستی مارتین، بوکسور آمریکایی ملقب به «راکی با دامن» را بازی میکند. مارتین اولین بوکسور زنی بود که در سال ۱۹۹۶ روی جلد مجلهی معروف اسپورتس ظاهر شد و کلیشههای دنیای ورزشی کاملاً مردانه را درهم شکست. سوئینی با فداکاریِ تمام به این نقش نزدیک شد. او که به رژیم غذایی سخت و تمرینات طاقتفرسا بسنده نکرد، اصرار داشت که صحنههای مبارزه را با بوکسورهای حرفهای و بهصورت واقعی فیلمبرداری کند. نتیجه، جراحاتی واقعی بود؛ از شکستگی بینی گرفته تا ضربهی مغزی. این فیلم که برای نخستین بار در جشنوارهی فیلم تورنتو به نمایش درآمد و در سراسر جهان اکران شده، گواهی روشن بر عزم راسخ این بازیگر برای ایفای هنر است. اما وزن اضافه کردن و زخمهای فیزیکی تنها بخشی از ماجرا بود. سوئینی در این نقش، خشمِ فروخورهی یک پیشگام، ترسِ یک زن در دنیای مردانه، و عزم آهنینی که میتواند کوه را جابجا کند را با چنان شدتی به تصویر میکشد که تماشاگر نه یک بازی، که یک بازآفرینیِ نفسگیر را از نزدیک لمس میکند.
فیلمهای زندگینامهای اغلب در دام بزرگنمایی یا تقلید صرف گرفتار میآیند. اما سوئینی در «کریستی» به چیزی فراتر از شباهت فیزیکی دست مییابد؛ او «روح» یک مبارز را به تصویر میکشد.

یک روز معمولی در خانه، و ناگهان مأموران افبیآی جلوی در خانه. اینگونه کابوس برای ریالیتی لی وینر، مترجم سابق اطلاعات آمریکا، آغاز میشود. بهانه، نشت اسناد طبقهبندیشدهای است که او به آنها دسترسی داشته. کل فیلم، بازجویی مداوم و خفهکننده در انباری تنگ است، جایی که دیوارها بهمعنای واقعی کلمه از شدت پارانویا و فشار، به هم نزدیک میشوند. در اینجا، سیدنی سوئینی به انقلابی خلاقانه دست مییابد. او عاری از هرگونه زرق و برق هالیوودی، تصویری روانشناختی و تأثیرگذار از زنی شکننده اما مقاوم خلق میکند که دنیایش در یک شب فرو میریزد. این فیلم که برای نخستین بار در جشنوارهی فیلم برلین به نمایش درآمد، با تحسین گستردهی منتقدان روبهرو شد. سوئینی در نقش کسی، تراژدی نسل اینستاگرامی را به تصویر میکشد؛ نسلی که پشت فیلترهای زیبایی و ظواهر درخشان، با وحشیترین تنهاییها و حفرههای عاطفی دست و پنجه نرم میکند. او با نگاهی مرطوب و لرزشِ صدایی کنترلشده، این تضاد را چنان آشکار میکند که گویی داریم به زخمی نگاه میکنیم که هرگز التیام نخواهد یافت.

نقش کسی هاوارد بود که سیدنی سوئینی را به ستارهای جهانی تبدیل کرد. در سریال کالتِ سَم لوینسون، شخصیت او که در ابتدا دختری خوشگذران و کلیشهای بهنظر میرسید، بهتدریج خود را به عنوان فردی خاص و عمیقاً آسیبدیده آشکار کرد. او که از محبت پدرانه محروم مانده، ناامیدانه در جستوجوی عشقی است که در خانه هرگز نیافته، و این جستوجو به مجموعهای از وقایع دراماتیک و تکاندهنده منجر میشود. خط داستانی فرعی کسی، تا فصل دوم به جریانی اصلی بدل شد و برخی از بهیادماندنیترین صحنههای سریال از آنِ سوئینی شد. این کار نهتنها محبوبیت و نامزدی جایزهی امی را برای او به ارمغان آورد، بلکه بهانهای برای بحثها دربارهی صحنههای جسورانه شد، صحنههایی که بسیاری از عمق و استعداد دراماتیک بازیگر در پس آنها غافل ماندند.

در آنتولوژی طنز مایک وایت، در فصل نخست که در هاوایی میگذرد، سوئینی در نقش اولیویا ماسباخر درخشید، دانشآموزی کنایهگو و متکبر که با خانوادهاش در تعطیلاتِ لوکس به سر میبرد. شخصیتی مسلح به آثار نیچه و فروید که به اعتراف خود بازیگر، جلد کتابها در فیلمبرداری خالی بودند قهرمان او استادانه عزتنفس اطرافیان، از جمله بهترین دوست خودش، را خرد میکند. پس از موفقیت آثار قبلی او، این نقش نشان داد که سوئینی میتواند نهتنها یک بازیگر درام، که کمدین نیز باشد. برای خلق چهرهی پیچیده و دافعه-جاذبهی اولیویا، سیدنی نامزدی دومین جایزهی امی خود را دریافت کرد. سیدنی سوئینی برای نسل خود، یک الگو و یک آرکیتایپ نوین است. او نشان میدهد که یک بازیگر زن امروزی میتواند همزمان قدرتمند و آسیبپذیر، جذاب و هوشمند، سوژه باشد و روایتگر. او مرزها را در هم میشکند تا به ما ثابت کند استعداد واقعی، در تواناییِ رهایی از قفسِ هرگونه کلیشه است.

فیلم ترسناک Immaculate که البته هیچ ارتباطی با مجموعهفیلمهای ترسناک ندارد پروژهای بود که سوئینی سالها برایش جنگید. او در هفدهسالگی برای نقش اول تست داده بود، اما تولید آن زمان متوقف شد. یک دهه بعد، خودش فیلمنامه را خرید و به عنوان تهیهکننده، کارگردان مایکل موهان را به پروژه دعوت کرد. در این فیلم، او نقش سیسیلیا، نوآموز جوانی را بازی میکند که در صومعهای تاریک در ایتالیا، شاهد «بارداری معجزهآسا» میشود. سیدنی سوئینی دگرگونی قهرمان خود را از دختری معصوم به زنی که ناچار است با شرایطی هولناک بجنگد با شکوه تمام به تصویر میکشد. این اثر تنها یک فیلم ترسناک نیست، بلکه داستانی قدرتمند دربارهی کنترل بر بدن زن است، جایی که دغدغهی شخصی بازیگر در مورد مسائل جنسیتی در هر صحنه احساس میشود.

در این تریلر بر پایهی رویدادهای واقعی، سیدنی سوئینی به جمعی واقعاً ستارهپیوست و صحنه را با جود لا، آنا دِ آرماس و ونسا کربی تقسیم کرد. «عدن» به کارگردانی ران هاوارد («ذهن زیبا») داستان گروهی را روایت میکند که از تمدن گریخته و به جزیرهای دورافتاده پناه بردهاند تا جامعهای آرمانشهری بسازند، اما در عوض با قتل و کشمکش برای قدرت، به سبک «ارباب مگسها» یا «ساحل» روبرو میشوند. اگرچه نظرات منتقدان دربارهی فیلم متفاوت بود، اما همین بازیگران قدرتمند بودند که توجه تماشاگران را حفظ کردند. سوئینی در نقش یکی از شرکتکنندگان این ماجراجویی پرمخاطره، یکبار دیگر نمونهای از انتخاب آگاهانهی پروژههای پیچیده و مبهمی است که گسترهی هنری او را وسعت میبخشد.

یکی از نخستین نقشهای نشاندهندهی استعداد سوئینی، نقش آلیس در مینیسریال اچبیاو، Sharp Objects بر پایهی رمانی از گیلیان فلین، نویسندهی «دختر گمشده» بود. شخصیت سوئینی، دختری است که در یک مرکز رواندرمانی، همزمان با شخصیت اصلی، روزنامهنگاری به نقش ایمی آدامز، تحت درمان است. جالب اینجاست که داستان آلیس در کتاب تنها یک پاراگراف بود، اما برای اقتباس تلویزیونی بهطور قابلتوجهی گسترش یافت. به لطف بازی قدرتمند و تأثیرگذار سوئینی، این شخصیت شکننده و خودویرانگر به یکی از بهیادماندنیترین نقشهای مکمل سریال بدل شد. این بازیگر برای آمادهسازی، از مراکز درمانی بازدید کرد و پروندههای پزشکی را برای دستیابی به حداکثر اصالت، مطالعه نمود.

مدتی پیش از آنکه سیدنی سوئینی به تحسین همگانی دست یابد، دنیای تاریک گیلیاد را روشن کرد. فصل دوم سریال «داستان ندیمه» بینندگان را با ایدن اسپنسر آشنا کرد، نوجوان پانزدهسالهای که ایمان جوانیاش به عشق و عاشقی در تضاد با ظلم مکانیکی رژیمی تمامیتخواه قرار میگیرد. سوئینی در این شخصیت، نهتنها قربانی شرایط، که نمادی زنده از عادیبودنی دستنیافتنی را آفرید. سوئینی با بازی در کنار الیزابت ماس بازیگری که خود تهیهکننده و کارگردان سریال نیز بود، مسیر تازهای برای خود دید. این تجربه برای او به محرکی خلاق تبدیل شد و نشان داد که نهتنها میتوان داستان دیگران را بازی کرد، که میتوان داستان خود را نیز آفرید. در سال ۲۰۲۰، او شرکت تهیهکنندگی فیفتیفیفتی فیلمز را بنیان نهاد، شرکتی که به او اجازه میدهد پروژههای جسورانه را برگزیند و بر فرآیند خلاق آن اثر بگذارد.

در این تریلر روانشناختی، سوئینی در مقابل جولین مور، در نقش دختر آشفتهی او، کلر، بازی میکند. داستان حول محور شخصیت سوئینی میچرخد که غرقدرخون در خانهی مادرش ظاهر میشود. این رویداد هولناک، داستانی کارآگاهی را آغاز میکند که در آن قهرمان اصلی باید پرده از راز ماجرا بردارد. اگرچه این فیلم عموماً نقدهای نهچندان گرمی دریافت کرد، اما بازی سوئینی بهاتفاقآرا درخشان ارزیابی شد. منتقدان خاطرنشان کردند که او توانست در برابر مور بدرخشد و بازیای واقعاً ناامیدکننده و نگرانکننده در قامت شخصیت خود خلق کند.
جمعبندی
از نگاه سیدنی سوئینی او تنها در حال بازی کردن نقشها نیست؛ او در حال «بازتعریف» مرزهای بازیگری برای نسل خود است. او به ما یادآوری میکند که بازیگری، هنر «انسان بودن» در شرایطی است که ما هرگز تجربه نکردهایم. از حلقهی بوکس تا اتاق بازجویی، از مدارس آمریکایی تا صومعههای ایتالیایی، او با هر نقش، پنجرهای تازه به روی ما میگشاید. و زیبایی کار او در این است که ما، تماشاگران، باور میکنیم که در آن سوی پنجره، زندگی واقعی در جریان است. و این، در نهایت، همان جادوی سینماست.
دیدگاهتان را بنویسید