این آخر هفته قرار است به معرفی فیلم Tron: Ares، فیلم Troll 2، فیلم Nuremberg و فصل پنجم سریال Stranger Things بپردازیم.

آخر هفته که میرسد، چند ساعت خالیِ ارزشمند پیدا میشود که آدم میخواهد آن را صرف یک انتخاب درست کند؛ انتخابی که هم سرگرمش کند و هم حس نکند وقتش را هدر داده است. این هفته اما اوضاع کمی متفاوت است، چون مجموعهای از آثار تازه و پر سروصدا از راه رسیدهاند که هر کدامشان میتواند بهانهای عالی برای یک تجربه تماشای عالی باشد. از ادامه یک فرنچایز قدیمی و محبوب گرفته تا بلاکباسترهای پر زرقوبرق و یک فصل پایانی که طرفدارانش سالها منتظرش بودهاند.
اول از همه سراغ فیلم Tron: Ares میرویم؛ اثری که دوباره پایمان را به دنیای دیجیتالی و نورانی ترون باز میکند. بعد از سالها انتظار، این بازگشت فقط یک دنباله ساده نیست، بلکه وعده یک تجربه تازه و امروزی را میدهد؛ جایی که تکنولوژی و جلوههای بصری در بالاترین سطحشان قرار گرفتهاند و قرار است ما را درست وسط یک نبرد نوین در دنیای شبکهای فرو ببرند.
از آن سمت، فیلم Troll 2 را داریم؛ اثری که با ترکیب فانتزی، طنز و اکشن، دقیقاً همان حالوهوای سبک و سرگرمکنندهای را دارد که آخر هفتهها تشنهاش هستیم. جهانی پر از موجودات عجیب، موقعیتهای غافلگیرکننده و لحظات پرهیجان که قصد ندارند چیز پیچیدهای تعریف کنند، بلکه فقط میخواهند برای دو ساعت شما را درگیر دنیایی شاد و سرحال کنند.
اما اگر دنبال تجربهای جدیتر و تاریخیتر هستید، فیلم Nuremberg احتمالاً انتخاب شماست. روایتی پرتنش درباره یکی از مهمترین دادگاههای قرن بیستم که نهتنها از نظر سیاسی و تاریخی اهمیت دارد، بلکه با تیم سازنده و بازیگران مطرحش بهعنوان یکی از آثار مهم ۲۰۲۵ شناخته میشود. فیلمی که میتواند در طول هفته سوژه فکر و گفتگو باشد.
و البته، نمیشود از فصل پنجم سریال Stranger Things حرفی نزد؛ فصلی که قرار است این داستان محبوب و اثرگذار را به پایان برساند. دنیای هاوکینز بار دیگر در آستانه یک تهدید عظیم است و شخصیتهایی که سالها با آنها زندگی کردهایم، در آخرین دوراهیهای احساسی و خطرناک مسیرشان قرار میگیرند. اگر از طرفداران این سریال هستید، این فصل جدید همان چیزی است که میتواند آخر هفتهتان را به یک تجربه هیجانانگیز تبدیل کند.

فیلم Tron: Ares یکی از موردانتظارترین آثار علمیتخیلی سال است؛ فیلمی که پس از سالها انتظار، سرانجام جهان دیجیتالی محبوب Tron را دوباره به پرده سینماها بازگردانده است. مجموعه Tron همیشه ترکیبی از ایدههای جاهطلبانه، جلوههای بصری پیشرو و پرسشهایی درباره رابطه انسان با تکنولوژی بوده و حالا در سومین قسمت، این مجموعه تلاش میکند هم نسل جدید مخاطبان را جذب کند و هم طرفداران قدیمی را راضی نگه دارد.
فیلم Tron: Ares ادامهای مستقیم بر فیلم Tron: Legacy است و قصهاش را در مسیری بزرگتر و پیچیدهتر پیش میبرد؛ مسیری که نه فقط درباره سفر به Grid، بلکه درباره ورود موجودات دیجیتال به دنیای واقعی است. از همان ابتدا مشخص است که فیلم میخواهد درباره هوش مصنوعی، آینده تعامل انسان و ماشین، و رقابتی جدی میان شرکتهای بزرگ تکنولوژی حرف بزند؛ موضوعاتی که بیش از هر زمان دیگری برای مخاطب امروز ملموساند. حضور چهرههای شناختهشده، از جرد لتو گرفته تا جف بریجز، و تلاش برای تلفیق نوستالژی با داستانی تازه، فیلم Tron: Ares را به اثری تبدیل میکند که توجهها را به خود جلب کرده؛ اما اینکه تا چه اندازه در عمل موفق است، نیاز به بررسی دقیقتری دارد.
عوامل سازنده: کارگردانی فیلم Tron: Ares را یواخیم رونینگ بر عهده دارد؛ فیلمسازی که تجربه کار روی پروژههای پرهزینه هالیوودی مانند فیلم Maleficent: Mistress of Evil و فیلمهایی از فرنچایز Pirates of the Caribbean را در کارنامه دارد. این بار رونینگ باید دنیایی را احیا کند که بخش مهمی از هویت آن وابسته به جلوههای بصری خاص و فضای سایبری منحصربهفردش است.
داستان و بازیگران: داستان فیلم در ادامه ماجرای رقابت قدیمی میان ENCOM و Dillinger Systems رخ میدهد؛ رقابتی که این بار به نقطهای تازه و خطرناک رسیده است. جولین دیلینجر، نوه اد دیلینجر، تلاش دارد با اقدامی جسورانه تعادل قدرت را تغییر دهد: فرستادن یک برنامه بسیار پیشرفته به نام Ares از دنیای دیجیتال به دنیای واقعی. این اولین برخورد بشریت با یک موجود هوشمند دیجیتال در قالبی فیزیکی است؛ پدیدهای که میتواند آینده تکنولوژی و انسان را برای همیشه تغییر دهد. جرد لتو نقش Ares را بازی میکند و سعی دارد ترکیبی از هوش مصنوعی، هویت دیجیتال و ویژگیهای انسانی را در شخصیتش نشان دهد. حضور گرتا لی و ایوان پیترز نیز به روایت انسانیتر و گستردهتر فیلم کمک میکند و جف بریجز بار دیگر نقش راهنمایی آشنا را بر عهده دارد.
آیا فیلم ارزش دیدن دارد؟ فیلم Tron: Ares بدون شک از نظر بصری یکی از چشمگیرترین آثار سال است و طرفداران سینمای علمیتخیلی از تماشای دنیای دیجیتال، طراحیها و صحنههای اکشن آن لذت خواهند برد. فیلم همچنین ایدههای جالبی درباره هوش مصنوعی و تأثیر آن بر آینده بشر مطرح میکند و در لحظاتی واقعاً الهامبخش است. با این حال، روایت فیلم همیشه همسطح جاهطلبیهای بصری آن نیست؛ گاهی داستان بیش از حد پیچیده میشود یا بیش از اندازه به جلوههای ویژه تکیه میکند. شخصیتپردازی برخی کاراکترها نیز میتوانست عمیقتر باشد. در مجموع، فیلم Tron: Ares برای طرفداران قدیمی مجموعه و علاقهمندان به آثار علمیتخیلی یک تجربه دیدنی و قابلتوجه است؛ اما کسانی که انتظار یک درام بسیار منسجم و شخصیتمحور دارند، شاید نتوانند کاملاً با آن ارتباط برقرار کنند. این فیلم ارزش دیدن دارد، اما بیشتر بهعنوان یک اثر با جلوههای تماشایی تا یک روایت کامل و بینقص.

فیلم Troll 2 تلاش میکند موفقیت فیلم اول را تکرار کند و در عین حال مقیاسی گستردهتر و جاهطلبانهتر ارائه دهد. سینمای هیولا محور طی سالهای اخیر دوباره محبوب شده و آثار نروژی با تکیه بر لوکیشنهای طبیعی، افسانههای محلی و جلوههای ویژه واقعیتر، جایگاه ویژهای برای خود ایجاد کردهاند. فیلم Troll 2 نیز دقیقاً در همین مسیر حرکت میکند؛ فیلمی که یکبار دیگر به سراغ افسانههای کهن اسکاندیناوی میرود و تلاش میکند در قالبی مدرن، داستانی اکشن، احساسی و هیجانانگیز ارائه دهد.
از همان لحظههای نخست، مشخص است که فیلم قصد دارد بیننده را وارد جهانی کند که در آن مرز میان انسان، طبیعت و موجودات افسانهای باریکتر از همیشه است. بازگشت شخصیتهای اصلی، وسعت بیشتر صحنهها و حضور یک هیولای تازه، فیلم Troll 2 را به تجربهای تبدیل کرده که نگاه مخاطبان بینالمللی را هم به خود جلب کرده است. با این حال، سؤال اصلی این است که آیا این دنباله توانسته از سایه موفقیت فیلم اول خارج شود و هویتی مستقل و قدرتمند پیدا کند یا خیر؟
عوامل سازنده: کارگردانی فیلم Troll 2 بر عهده روآر اوتهاگ است؛ فیلمسازی که تجربه ساخت آثار اکشن و ماجراجویانه مانند فیلم Tomb Raider و فیلم The Wave را در کارنامه دارد. او بار دیگر ثابت میکند که چطور میتوان از مناظر طبیعی نروژ بهعنوان بخشی از هویت بصری فیلم استفاده کرد. فیلمنامه، گرچه پیچیدگی زیادی ندارد، تلاش میکند روایت را نسبت به قسمت اول گستردهتر و احساسیتر کند.
داستان و بازیگران: داستان فیلم Troll 2 زمانی آغاز میشود که یک ترول عظیمالجثه از دل کوهستان بیرون میآید و دوباره آرامش نروژ را به هم میریزد. نورا تیدمان، اندریاس ایساکسن و کریستوفر هولم دوباره کنار هم قرار میگیرند تا با این تهدید تازه روبهرو شوند؛ اما این بار داستان یک پیچش تازه دارد. شخصیتهای اصلی در مسیر مقابله با این هیولا، با یک ترول دیگر آشنا میشوند که برخلاف انتظار، رفتاری دوستانه دارد و به آنها در مبارزه کمک میکند. این عنصر دوگانگی میان ترولها، یکی مخرب و یکی یاریرسان، به فیلم بُعد احساسی تازهای میدهد و شخصیتپردازی نورا و همراهانش را در موقعیتی پیچیدهتر قرار میدهد.
بازیگران اصلی فیلم اول مانند اینه ماری ویلمن، کیم. اس. فالک-یورگنسن و مادس شویگارد پترسن بازمیگردند و در کنار آنها بازیگران تازهای همچون سارا خورامی، یون کتیل جانسن، گارد بی. ایدسوولد، آکسل آلموس و تروند مگنوم نیز به پروژه اضافه شدهاند.
آیا فیلم ارزش دیدن دارد؟ فیلم Troll 2 از نظر بصری یکی از چشمگیرترین آثار تولیدشده در اروپا طی سالهای اخیر است. جلوههای ویژه بسیار قویاند و مبارزات بین دو ترول بزرگ، بدون اغراق، یکی از جذابترین بخشهای فیلم است. همچنین پرداختن به رابطه میان انسانها و موجودات افسانهای، و تلاش برای افزودن لایهای احساسی، فیلم را یک قدم از هیولا محورهای ساده فراتر میبرد. با این حال، فیلم خالی از ایراد نیست. روایت در بخشهایی تکراری و قابلپیشبینی میشود و برخی شخصیتهای جدید فرصت کافی برای پرداخت مناسب پیدا نمیکنند. حتی با وجود مقیاس عظیم تولید، فیلمنامه میتوانست در زمینه ایجاد تنش و تعلیق کمی پختهتر عمل کند.
در مجموع، اگر به آثار هیولایی، افسانههای نوردیک یا اکشنهای پرزرقوبرق علاقه دارید، فیلم Troll 2 یک انتخاب کاملاً مناسب و سرگرمکننده است. اما اگر به دنبال یک درام عمیق یا روایتی پیچیده هستید، ممکن است فیلم آنطور که انتظار دارید راضیکننده نباشد. به طور کلی، این دنباله ارزش دیدن دارد، اما بیش از هر چیز بر جلوههای بصری متکی است تا داستانی بینقص.

فیلم Nuremberg از آن دست آثاری است که تلاش میکنند به یکی از تاریکترین و پیچیدهترین فصلهای تاریخ معاصر نگاهی تازه و انسانی بیندازند. این فیلم که در ژانر درام تاریخی و روانشناختی قرار میگیرد، بر لحظههایی تمرکز دارد که جهان پس از فروپاشی آلمان نازی، به دنبال درک ریشههای شر، خشونت سازمانیافته و شخصیتهای پشت پرده آن جنایات بود. جایگاه تاریخی محاکمات نورنبرگ تنها در صدور احکام خلاصه نمیشود؛ بلکه نقطهای است که در آن روانشناسی، سیاست، اخلاق و تاریخ درهمتنیده میشوند.
فیلم Nuremberg دقیقاً روی همین نقطه ایستاده و از زاویهای متفاوت به آن نگاه میکند: نمایشی از تلاش یک روانپزشک ارتش آمریکا برای شناخت ذهن افرادی که جهان را به ورطه نابودی کشاندند. این رویکرد باعث شده فیلم نه یک بازسازی صرف تاریخی، بلکه سفری به اعماق روان انسانی باشد؛ سفری که در آن قهرمان داستان برای کشف حقیقت، باید در برابر تاریکیای قرار گیرد که ممکن است او را در خود فرو ببرد.
عوامل سازنده: کارگردانی، نگارش و بخشی از تهیهکنندگی فیلم بر عهده جیمز وندربیلت است؛ فیلمسازی که پیشتر با نگارش آثاری چون فیلم Zodiac نشان داده بود که توانایی روایت داستانهای پیچیده و روانشناختی را دارد. او با انتخاب منبع اقتباس، یعنی کتاب The Nazi and the Psychiatrist نوشته جک ال-هی، مسیر خود را بهسوی روایتی مبتنی بر واقعیت اما پر از لایههای درونی هدایت کرده است.
داستان و بازیگران: داستان فیلم حول مأموریت داگلاس کلی میچرخد؛ روانپزشکی که وظیفه دارد وضعیت روانی رهبران بلندپایه رژیم نازی را پیش از محاکمه ارزیابی کند. او بهویژه به شخصیت پیچیده و چندلایه هرمان گورینگ جذب میشود؛ مردی که ترکیبی از کاریزما، خودشیفتگی و انکار جنایات آشکار است. رابطه میان کلی و گورینگ در مرکز روایت قرار دارد؛ رابطهای که بیش از آنکه یک گفتوگوی ساده میان بازجو و متهم باشد، تبدیل به تقابل دو جهانبینی، دو روان و دو مفهوم متفاوت از انسانیت میشود. رامی ملک این دگرگونی درونی را با ظرافت اجرا میکند؛ از اشتیاق علمی اولیه تا سردرگمی و حتی ترس از شناخت بیش از حد ذهن یک جنایتکار. در سوی دیگر، راسل کرو با بازی کاملاً تسلط یافتهاش گورینگ را نه صرفاً یک هیولا، بلکه انسانی مینمایاند که خطرناک بودنش در همین پیچیدگی نهفته است. دیالوگهای میان این دو، ستون اصلی تنش و تعلیق فیلم را شکل میدهد.
آیا فیلم ارزش دیدن دارد؟ فیلم Nuremberg بیشک یک اثر خوشساخت، دقیق و از نظر تاریخی ارزشمند است. طراحی صحنه، فیلمبرداری محدود و کنترلشده و لحن سرد فیلم کاملاً با موضوع آن همخوانی دارد. برخی منتقدان معتقدند ریتم تلاش میکند با وقار و احتیاط پیش برود، اما گاهی این احتیاط بیش از حد، از شدت درگیرکنندگی فیلم میکاهد. در واقع، فیلم به جای تمرکز بر نمایش هیجانانگیز یا صحنههای دادگاه، به سمت کندوکاوی آرام در روان شخصیتها رفته است؛ رویکردی که برای همه مخاطبان مناسب نیست. با این حال، بازی خیرهکننده راسل کرو، همراهی حسابشده رامی ملک و تلاش فیلم برای بازنمایی یک برهه حساس تاریخی، آن را به اثری ارزشمند تبدیل میکند. اگر علاقهمند به آثار تاریخی، روانشناختی یا روایتهای مبتنی بر شخصیت هستید، فیلم Nuremberg بدون تردید انتخاب مناسبی است. اما اگر انتظار روایتی پر تعلیق و پر سرعت دارید، ممکن است فیلم کندتر و محتاطتر از انتظار شما پیش برود.

فصل پنجم سریال Stranger Things نه فقط بهعنوان پایان یکی از محبوبترین آثار تلویزیونی دهه اخیر، بلکه بهعنوان نقطهای تعیینکننده در مسیر تکامل داستانی این جهان شناختهشده بازگشته است. این فصل که در سه بخش منتشر میشود، حامل انتظاراتی عظیم از سوی طرفداران است؛ انتظاراتی که ریشه در سالها همراهی با شخصیتهایی دارد که از دل یک داستان علمیتخیلی و ترسناک ساده آغاز شدند و به مرور به بخشی از فرهنگ عامه تبدیل شدند.
اکنون، در پاییز ۱۹۸۷ و پس از وقایع سهمگین فصل چهارم، همه چیز در هاوکینز بوی پایان میدهد؛ پایانی که قرار است هم عاطفی باشد، هم پرتنش، و هم پاسخی برای دهها سؤال و معما که طی سالهای گذشته در ذهن مخاطبان تلنبار شده است. سریال Stranger Things تلاش میکند هم با نوستالژی آشنای دهه هشتاد بازی کند و هم با خطرات تازه، روابط عمیقتر و تهدیدهای بزرگتری که حیات این گروه را نشانه گرفتهاند، تجربهای پختهتر ارائه دهد.
عوامل سازنده: این فصل همچنان تحت نظارت خالقان سریال، برادران دافر، ساخته شده است؛ زوجی که امضای آنها در ترکیب ژانرهای متفاوت و ایجاد لحن منحصربهفرد Stranger Things کاملاً قابل تشخیص است. آنها در کنار تهیهکنندگان اجرایی شناختهشدهای چون شان لوی و دن کوهن، تلاش کردهاند فضای این فصل آخر را همزمان احساسی، تاریک و تماشایی نگه دارند.
داستان و بازیگران: خط داستانی فصل پنجم دقیقاً از همان جایی آغاز میشود که فصل چهارم پایان یافت: هاوکینز پس از باز شدن شکافها به نبردی تمامعیار نزدیک شده و گروه قهرمانان نوجوان باید مأموریتی نهایی را برای نابودی وکنا انجام دهند. اما این بار شرایط پیچیدهتر از همیشه است. ارتش آمریکا وارد هاوکینز شده تا الون را شکار کند؛ تهدیدی که نه فقط دشمنان فراطبیعی، بلکه نیروهای انسانی را نیز به رقبای جدی تبدیل میکند. در همین حال، نزدیک شدن سالگرد ناپدید شدن ویل بایرز، نمادی از آغاز و پایان داستان است و سایه سنگینی بر احساسات گروه میاندازد.
فهرست بازیگران، همچون همیشه، ترکیبی چشمگیر از چهرههای اصلی و مکمل است. وینونا رایدر، دیوید هاربر، میلی بابی براون، فین ولفهارد، گیتن ماتارازو، کیلب مکلافلین، نوآ اشنپ، سیدی سینک، ناتالیا دایر، چارلی هیتون، جو کری، مایا هاوک، پرایا فرگوسن، برت گلمن و لیندا همیلتون ستونهای اصلی روایت را تشکیل میدهند. حضور جیمی کمپبل باور، در نقش وکنا/هنری کریل، همچنان عنصر تهدید را زنده نگه میدارد. بازیگران مکمل مانند امیبث مکنالتی، شرمن آگوستوس و لینئا برتلسن نیز به عمق بخشهای فرعی داستان کمک میکنند.
آیا سریال ارزش دیدن دارد؟ فصل پنجم سریال Stranger Things بدون تردید یکی از مهمترین رویدادهای تلویزیونی سال ۲۰۲۵ است. از نظر فنی، این فصل چشمگیر و پرخرج است؛ جلوههای ویژه دقیقتر شدهاند، صحنههای اکشن نسبت به فصلهای پیش شفافتر و سنگینترند و طراحی صدا و موسیقی همچنان امضای نوستالژیک سریال را دارد. بااینحال، ارزش واقعی این فصل در توانایی آن برای ایجاد حس پایانبندی نهفته است. اگرچه منتقدان معتقدند سریال کارتهایش را درست بازی کرده و توانسته جایگاه خود را بهعنوان یک کلاسیک فرهنگ عامه تثبیت کند، اما باید پذیرفت که برخی بینندگان ممکن است احساس کنند مسیر داستان در لحظاتی کند یا بیش از حد احساسی میشود. همچنین حجم بالای شخصیتها میتواند تمرکز روایت را مختل کند.
با این وجود، اگر از طرفداران قدیمی سریال هستید یا اگر دنبال یک اثر سرگرمکننده علمیتخیلی با لحظات احساسی قدرتمند، هیجان مستمر و درامی منسجم هستید، فصل پنجم سریال Stranger Things قطعاً ارزش دیدن دارد. این فصل تلاش میکند هم میراث سریال را حفظ کند و هم پایانی درخور ارائه دهد؛ پایانی که شاید همه را راضی نکند، اما به طور قطع بحثبرانگیز و فراموشنشدنی خواهد بود.
منبع: گیمفا
دیدگاهتان را بنویسید