بازی Red Dead Redemption 2 هفت سال پیش در همین ماه منتشر شد و هنوز هم میتوان آن را موفقترین اثر نقادانه استودیوی راکستار دانست. البته از سال ۲۰۱۸ تاکنون راکستار پروژه جدیدی ارائه نکرده، بنابراین Red Dead عملاً رقیب تازهای ندارد. اما حالا که Grand Theft Auto 6 در آستانه انتشار است، بد نیست که به یادآوریم Red Dead 2 تا چه اندازه در نقد جامعه آمریکایی موفق عمل میکند. این بازی حرفهای مهمی درباره پوچی آرمانهای آمریکایی و خطر آنها در دستان افراد نادرست دارد و از گفتن این حقیقت هراسی به دل راه نمیدهد.
درست است که مجموعه GTA نیز به مفاهیمی مشابه میپردازد، اما هرگز آن را به شکلی عمیق دنبال نمیکند. بله، شخصیت فرانکلین در GTA 5 درمییابد که مسیر فعلی زندگیاش به جایی نمیرسد و با چالشهای ساختن آیندهای بهتر در نظام سرمایهداری روبهرو میشود. اما مبارزه با فقر و پوچی سبک زندگی آمریکایی بیش از یک قرن است که در سینما و ادبیات مطرح میشود. نحوه پرداخت GTA به این مضامین نه نو است و نه چندان عمیق، و معمولاً زیر سایه درام جنایی بازی گم میشود.
از نظر فنی، آنچه Red Dead 2 هم میگوید چندان نوآورانه نیست، اما تفاوت در این است که راکستار تمام ساختار بازی را حول همین مفاهیم شکل داده، نه اینکه آن را به شوخی یا اشارهای سطحی تقلیل دهد. مردم در قرن نوزدهم (چه در واقعیت و چه در بازی) به سمت غرب آمریکا حرکت کردند تا در سرزمینی تازه فرصتهای جدید بیابند. دولت آمریکا و گروههای ذینفع، دههها به مردم وعده میدادند که میتوانند در غرب، آمریکایی تازه بسازند؛ جایی دور از فساد شهرها و طبقات ثروتمند، جایی که دموکراسی خالص از دل زمینهایی که به دست کشاورزان (سفیدپوست) سختکوش شخم زده میشود، سر برمیآورد. اما چنین نشد.
آنچه مردم در غرب یافتند، نه زندگی بهتر بود و نه بدتر، بلکه همان زندگی تکراری گذشته در لباسی تازه بود. برخی از همراهان آرتور مورگان، شخصیت اصلی بازی، آدمهای بدی هستند و برخی نه. خود آرتور گاهی کارهای ناشایستی برای زنده ماندن انجام میدهد و گاهی انسانی شریف است. بازی بهخوبی منطقه خاکستری اخلاق را به تصویر میکشد، اما نکته اصلی این است که همه آنها امیدی فراتر از صرف زنده ماندن داشتند. آنها درون نظامهای اجتماعی و سیاسی محدود و استثماری گرفتار بودند که انتخابهای درست را از بین برده بود. البته نژادپرستی و محرومیت ساختاری باعث میشد برخی گروهها شرایط بسیار بدتری داشته باشند و Red Dead 2 نیز به شکل تلویحی به آن اشاره میکند.
در این دوران، درهای طبیعت بکر آمریکا به مرور بسته شدهاند و رؤیای فرصتها از بین رفته است. غرب در حال «متمدن شدن» است و هنوز هیچکس سرزمین موعود را نیافته. داچ وندرلیند، که خود را مدافع فردگرایی، دموکراسی و تمام ارزشهای آمریکایی میداند، میگوید میتواند اوضاع را درست کند و راه او به آیندهای متفاوت منتهی میشود. اما در واقع، این فقط نسخهای دیگر از همان دروغ کهنه میهنپرستانه است. با در نظر گرفتن گزینههای جایگزین، مثل کشاورزی فقیرانه یا کار طاقتفرسا در کارخانهها، جای تعجب نیست که آرتور و دیگران مجذوب او شوند و به گروه یاغیانش بپیوندند.
حتی اگر دار و دسته داچ جامعهای بهدردنخور باشد، دستکم جایی است که میتوانید به آن تعلق خاطر داشته باشید تا شاید روزی بتوانید از جای بهتری سر دربیاورید. در همین حال، تصور میکنید که در برابر ثروتمندان ایستادهاید و از حق خود دفاع میکنید. اما مشکل اصلی، که تا زمان نابودی همه چیز کسی به آن توجه نمیکند، این است که پشت سخنان فریبنده و وعدههای بزرگ داچ، چیزی جز خودخواهی پنهان نیست. البته، حتی اگر کسی زودتر این را میفهمید، چه فایدهای داشت؟
در پایان Red Dead 2، نقشههای داچ بر باد رفتهاند. همه چیز فرو میپاشد و تلاشهای آرتور بیثمر میماند. آیندهای روشن در کار نیست. دلایل بزرگی برای سقوط این گروه و گروههایی شبیه به آن وجود دارد، اما علت مستقیم و ملموسش ساده است: آنها فریب سخنان شیرین یک دروغگوی کاریزماتیک را خوردند که وعده «رویای آمریکایی» میداد. مردی که میگفت اگر به ارزشهای مقدس آمریکایی ایمان بیاوری و پیرو او باشی، آیندهای بهتر خواهی داشت؛ حتی اگر در این مسیر، دیگران قربانی شوند.
اگر این حرفها آشنا به نظر میرسند، دقیقاً هدف راکستار نیز همین است. طنز تلخ Red Dead 2 جاودانه است؛ حملهای زیرپوستی به صاحبان قدرتی که از شعار و ایدئولوژی برای منافع خود سوءاستفاده میکنند، و نقدی ماندگار بر همان شعارهاست. داستان آرتور، هرچند یک حماسه تراژیک وسترن است، اما در عمق خود یادآور این نکته است که دربارهی حقیقت وعدههایی شیرینی که میشنوید بیندیشید و دریابید که آن وعدهها در نهایت به سود چه کسی تمام میشوند.
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید