سریالهای کرهای بهخوبی میدانند چطور با ژانر فانتزی برخورد کنند. نگاه نویسندگان و کارگردانان کرهای به این ژانر، تفاوت آشکاری با نمونههای غربی دارد؛ جایی که فانتزی غربی معمولا بر نبردهای عظیم و دنیاسازیهای بیپایان تکیه میکند. در مقابل، کیدراماها معمولا مسائل خارقالعاده را در دل زندگی روزمره میتنند و همین رویکرد باعث میشود روایتها حالتی انسانی و ملموس پیدا کنند.
البته این به آن معنا نیست که این آثار از نبردهای حماسی یا موجودات هولناک بیبهرهاند. اما نکتهی قوتشان این است که به لحظههای کوچک و صمیمی هم ارزش میدهند؛ لحظههایی که در پسزمینهی جهانی پر از جادو و شگفتی، میدرخشند.
در ادامه، فهرستی از ۱۰ کیدرامای فانتزی تماشایی را میخوانید که نگاه شما به این ژانر را برای همیشه تغییر خواهد داد.
Alchemy of Souls یک کلاس درس تمامعیار در زمینهی جهانسازی است. سریال بیهیچ معطلی، مخاطب را به سرزمین خیالی داهو میبرد؛ جایی که داستان نجیبزادهای به نام جانگ اوک (با بازی لی جهووک) و قاتل مرگباری به نام ناک-سو (با بازی گو یون-جونگ) روایت میشود. ناک-سو پس از زخمی شدن، روحش را در بدن زنی به نام مو-دوک (جونگ سو-مین) پنهان میکند. این جابهجایی روح، نوعی جادوی ممنوعه است و به همین دلیل، وقتی سرنوشت ناک-سو و جانگ اوک را سر راه هم قرار میدهد، توافقی پنهانی میانشان شکل میگیرد: اوک به ناک-سو برای بازگشت قدرتش کمک میکند و در عوض، ناک-سو به او هنرهای جادوگری میآموزد.
شروع سریال فضایی تاریک دارد، اما بهسرعت به روایتی چندلایه تبدیل میشود که اکشن پرهیجان، بازیهای سیاسی و یک عاشقانهی دلنشین را در کنار هم پیش میبرد.
بزرگترین نقطهقوت سریال، دیالوگها و بدهبستانهای میان شخصیتهای اصلی است که داستان را در دل جهانی جادویی، به تجربهای آشنا و انسانی تبدیل میکند. برخلاف بسیاری از کیدراماها، Alchemy of Souls بهجای تکرار کلیشههای عاشقانه، به شخصیتها فرصت رشد میدهد و همین باعث میشود ارتباطشان عمیقتر و باورپذیرتر شود.
حتی شخصیتهای فرعی نیز شگفتزدهتان میکنند؛ هرکدام قوس داستانی دقیق و پُرجزئیاتی دارند. برای مثال، جو جه-یون در نقش «جین مو» نمونهی عالی یک ضدقهرمان شرور و باهوش است که هیچگاه به ورطهی اغراق و کاریکاتور شدن نمیافتد.
در نهایت، Alchemy of Souls نه تنها از نظر داستانی غنی است، بلکه از نظر بصری نیز شاهکاری تماشایی به حساب میآید. طراحی صحنههای خارقالعاده و نبردهای پرهیجان آن بهراحتی میتواند با آثاری چون Game of Thrones رقابت کند. بهترین ویژگی سریال این است که جهانی خلق کرده که کاملا زنده و واقعی بهنظر میرسد، و هر عنصر جادوییاش بهطور دقیق و حسابشده توضیح داده میشود.
Tale of the Nine Tailed برای هر کسی که با اسطورهی کرهای گومیهو، روباه افسانهای با نُه دم، آشنا باشد، یک تجربه تماشایی و لذتبخش است. این کیدراما افسانهی کهن را در بستری مدرن بازآفرینی میکند، بیآنکه از ارزش و اصالت آن بکاهد.
در قلب داستان، لی یئون (با بازی لی دونگووک) قرار دارد؛ گومیهویی هزارساله که روزگاری نگهبان کوهستانها بود اما حالا در سئول مدرن زندگی میکند و به شکار تهدیدهای ماورایی میپردازد. ماجرا زمانی پیچیدهتر میشود که او با نام جی-آه (با بازی جو بو-آه)، تهیهکننده تلویزیونی و تناسخ عشق نخستینش، روبهرو میشود. درست مانند Alchemy of Souls، این سریال نیز با مهارت، عاشقانه و فانتزی را در هم میآمیزد و ریتم تند روایت باعث میشود از همان قسمت اول میخکوب شوید. هر اپیزود ترکیبی از افشاگریهای شوکهکننده، صحنههای اکشن پرانرژی و پایانهای تعلیقآمیز است که شما را وادار میکند بلافاصله قسمت بعدی را تماشا کنید.
رابطهی آهسته و پرکشش یئون و جی-آه، در کنار برومنس بهیادماندنی یئون و رانگ (با بازی کیم بوم)، ستون اصلی جذابیت سریال را میسازد. بازی درخشان بازیگران اصلی و فرعی، همراه با موسیقی متن خاطرهانگیز، تجربهی تماشای سریال را کامل میکند. حتی شخصیت منفی داستان، ایموگی (با بازی لی تهری)، اهریمن مارمانند چندصدساله، گذشتهای دارد که شاید باعث همدلیتان شود.
از نظر بصری و تولید، Tale of the Nine Tailed مقیاسی حماسی دارد که بهخوبی با ریشههای اسطورهایاش هماهنگ است. سریال میان فانتزی و واقعیت مرزی ظریف میکشد و همین تعادل، آن را به اثری اعتیادآور بدل میکند. با این حال، مهمترین نقطهقوت سریال در این است که هر نبرد و هر جادویش را به عشق، فداکاری و اهمیت خانواده پیوند میزند.
برخی معتقدند که My Love from the Star کمی تاریخگذشته بهنظر میرسد، اما این کیدراما معیار تازهای برای ژانر فانتزی-رمانتیک تعریف کرد و نشان داد این ترکیب چه ظرفیتهایی در روایت دارد. داستان سریال ریشه در گزارشهای واقعی مشاهدهی اشیای ناشناس پرنده در دوران چوسان (۱۶۰۹ میلادی) دارد، و همین پیوند تاریخی، آن را جذابتر میکند.
ماجرا دربارهی دو مین-جون (با بازی کیم سو-هیون) است؛ موجودی فضایی که چهار قرن روی زمین گیر افتاده و بهخوبی توانسته در میان انسانها زندگی کند. اما درست زمانی که قصد بازگشت به سیارهی خود را دارد، با همسایهی جدیدش، چئون سونگ-یی (با بازی جون جی-هیون)، ستارهی بزرگ سینمای کره، آشنا میشود و وارد زندگی پرآشوب او میگردد. حاصل این برخورد، یک عاشقانهی فانتزی است که بر پایهی شیمی بینظیر میان دو نقش اصلی رشد میکند.
جون جی-هیون در این سریال نمایشی خیرهکننده دارد؛ از اجرای لایهدار گرفته تا زمانبندی بینقص در کمدی، او نقشی را خلق میکند که به سختی میتوان بازیگری دیگر را در جایگاهش تصور کرد. در زمان خودش، My Love from the Star از نظر تولید نیز انقلابی بهشمار میآمد و خیلی زود به یک پدیدهی فرهنگی بدل شد.
شاید با استانداردهای امروز ریتم داستان کمی کند بهنظر برسد، اما اگر آماده باشید تا خودتان را به دنیایی از عشق و خنده بسپارید، این سریال هنوز هم یکی از کلاسیکهای فراموشنشدنی کیدراما باقی مانده است.
The King: Eternal Monarch عاشقانهی فانتزی گسترده و پرشکوهی است که برای هر کسی که به دنبال جهانهای موازی و درگیریهای سلطنتی باشد، انتخابی ایدهآل خواهد بود. داستان دربارهی امپراتور لی گان (با بازی لی مین-هو)، فرمانروای جوان پادشاهی خیالی «کورهآ» است که دروازهای مرموز را کشف میکند؛ دریچهای که او را به نسخهای مدرن از کره جنوبی امروزی میبرد. اما همهچیز زمانی پیچیده میشود که او متوجه میگردد عموی جاهطلبش نیز از همین دروازه برای ایجاد آشوب در هر دو دنیا استفاده میکند. این تقابل، صحنهای هیجانانگیز از نبرد میان دو جهان را میسازد، در حالی که عشق میان لی گان و کارآگاه جونگ ته-اول (با بازی کیم گو-اون) هستهی احساسی و گرم داستان را شکل میدهد.
نکتهی درخشان سریال، شخصیتپردازی ته-اُل است؛ زنی سرسخت و عملگرا که درست به اندازهی قهرمان مرد در دل ماجرا و خطرها حضور دارد. این موضوع به رابطهی او و لی گان عمقی تازه میدهد و به آن نوعی بلوغ و توازن میبخشد که برای طرفداران کیدراما بسیار جذاب و تازه بهنظر خواهد رسید.
البته باید گفت که خط روایی The King: Eternal Monarch گاهی پیچیده و سنگین میشود و ممکن است با سلیقهی همه جور نباشد. با این حال، بلندپروازی داستان و شکوه این عاشقانهی فراتر از زمان بهراحتی از چند نقص جزئی آن پیشی میگیرد و سریال را به یکی از تجربههای خاص ژانر فانتزی تبدیل میکند.
این سریال معروف به «گابلین»، بهمعنای واقعی کلمه یک پدیدهی فرهنگی است. سریال ۱۶ قسمتی به نویسندگی کیم اون-سوک داستانی قدرتمند دربارهی زندگی، عشق و فقدان است؛ روایتی که همزمان هم حماسی است و هم صمیمی، و کمتر کیدرامایی توانسته چنین تعادلی را ایجاد کند. «گابلین» داستان کیم شین (با بازی گونگ یو)، ژنرال دوران گوریو را روایت میکند که به نفرین جاودانگی گرفتار شده و با شمشیری نامرئی در سینه، روی زمین سرگردان است. تنها راه رهایی او، یافتن عروس افسانهایاش است؛ دختری که سرنوشت برایش پیشبینی کرده، و او کسی نیست جز جی یون-تاک (با بازی کیم گو-اون)، یک دختر دبیرستانی.
در این مسیر، گابلین وارد رابطهای پر از کشمکش و طنز با فرشتهی مرگ (با بازی لی دونگ-ووک) میشود، و این تعامل یکی از جذابترین دینامیکهای داستان را شکل میدهد. Guardian: The Lonely and Great God ترکیب بینظیری از کمدی، تراژدی و وحشت وجودی ارائه میدهد و در عین حال پرسشهای عمیقی دربارهی سرنوشت، فداکاری و بهای عشق مطرح میکند.
فیلمبرداری خیرهکنندهی سریال، بُعدی شاعرانه به این شاهکار میبخشد. البته سریال بهخاطر اختلاف سنی میان شخصیتهای اصلی مورد نقد قرار گرفته، اما واقعیت این است که «گابلین» بیش از آنکه یک داستان واقعگرایانه باشد، یک فانتزی سرنوشتمحور است؛ روایتی دربارهی عشق که در دل ابدیت شکل میگیرد. در نهایت، این اثر در عین وسعت عظیم و اسطورهایاش، همیشه با احساسات انسانی و دیالوگهای واقعگرایانه گره خورده است.
Sell Your Haunted House از آن سریالهایی است که هر ضرباهنگ را بهدرستی میزند. شاید در نگاه اول داستانی دربارهی املاک و مستغلات و جنگیری چندان جذاب به نظر نرسد، اما این سریال از همان قسمت اول تماشاگر را میخکوب میکند. قصه حول محور هونگ جی-آه (با بازی جانگ نا-را) میگردد؛ زنی که علاوه بر صاحب بودن آژانس املاک «دِباک»، یک جنگیر حرفهای هم هست. او خانههای تسخیر شده را از ارواح سرگردان پاکسازی میکند تا بتواند آنها را بفروشد. اما در عین حال، با گذشتهی تراژیک خودش نیز دستوپنجه نرم میکند؛ چراکه مادرش در جریان یکی از مراسمهای جنگیری جان خود را از دست داده است.
هیجان واقعی سریال زمانی آغاز میشود که با او این-بوم (با بازی جونگ یونگ-هوا) آشنا میشود؛ یک شیاد خوشزبان که با تظاهر به تسخیرشدگی خانهها مردم را سرکیسه میکند، و بهشکلی غیرمنتظره با هونگ جی-آه همراه میشود.
Sell Your Haunted House در هر قسمت یک روح تازه معرفی میکند، اما همزمان بهواسطهی همان خانههای تسخیرشده، لایههای عمیقتری از زندگی شخصیتهای اصلی را آشکار میسازد. تصاویر وهمآلود و طراحی ترسناک سریال، حس دلهره را به اوج میرساند، اما متن هوشمندانهی سریال این لحظات را با طنز و روابط انسانی عاطفی متعادل میکند. بازی جانگ نا-را بیشک روح سریال است، و پایانی که برای او رقم میخورد، اشک بسیاری از تماشاگران را جاری خواهد کرد.
بهترین نکتهی Sell Your Haunted House این است که تمام ماجرا را در ۱۶ قسمت جمعبندی میکند؛ نه کوتاه و ناقص، نه کشدار و طولانی. این سریال در یک لحظه شما را به فکر فرو میبرد و در لحظهی بعد به خنده میاندازد؛ ترکیبی کمیاب که آن را به یکی از بهترین فانتزیهای کرهای تبدیل کرده است.
تناسخ یکی از موضوعات محبوب در کیدراماهاست، اما اگر بهدنبال سریالی هستید که این مفهوم را درست و تاثیرگذار روایت کند، See You In My 19th Life انتخابی عالی برای یک آخر هفتهی تماشایی است. این سریال بر اساس وبتون پرطرفدار لی هه ساخته شده و داستان بان جی-اوم (با بازی شین هه-سان) را دنبال میکند؛ زنی که تاکنون ۱۸ زندگی متفاوت را پشت سر گذاشته و همهی آنها را به یاد دارد. در زندگی هجدهمش، او با مون سئو-ها (با بازی آن بو-هیون)، پسری تنها و غمگین، پیوندی عاطفی برقرار میکند، اما درست زمانی که این رابطه تازه شکوفا میشود، بهطرز تراژیکی جان خود را از دست میدهد. همین موضوع باعث میشود او در زندگی نوزدهمش دوباره به دنبال سئو-ها بگردد.
شخصیت جی-اوم بیشک قلب تپندهی سریال است؛ چراکه برخلاف بسیاری از داستانهای مشابه، او از اشتباهات زندگیهای پیشین خود درس گرفته و در هر بازگشت، پختهتر و انسانیتر عمل میکند. ورود دوبارهی او به دنیای پیچیده و محافظهکارانهی سئو-ها نیز یک پویایی دراماتیک و جذاب میان این دو شخصیت خلق میکند.
هرچند خط اصلی داستان، نوعی عاشقانهی سرنوشتمحور است، اما با پیشروی سریال متوجه میشویم که فراتر از آن، روایت به تأملی فلسفی دربارهی حافظه و زیبایی فرصتهای دوباره بدل میشود. See You In My 19th Life از نظر بصری مانند یک رویاست؛ با ترکیب هنرمندانهی فلاشبکهای کودکانهی آرام و جریان پرتنش زمان حال.
هرچند شاید سریال میتوانست در بخش پایانی به افسانهشناسی و جزئیات تناسخ بیشتر بپردازد، اما حتی بدون آن هم، هر لحظه از سفر جی-اوم برای بازگشت به عشق، تماشایی و ارزشمند است.
این سریال یکی از آن کیدراماهایی است که تمام انتظارات را به چالش میکشد و ژانر کلیشهای عاشقانههای دبیرستانی را کاملا زیر و رو میکند. داستان دربارهی اِن دان-او (با بازی کیم هه-یون) است؛ دختری پرانرژی در یک دبیرستان نخبه که ناگهان متوجه میشود واقعی نیست. حقیقت این است که او شخصیتی در یک کمیک رمانتیک نوجوانانه است. مشکل بزرگتر اینکه دان-او بدترین خط داستانی ممکن را دارد: هم به بیماری قلبی کشنده مبتلاست و هم نامزد پسری به نام بک کیونگ (با بازی کیم جائه-ووک) است؛ کسی که سالها به او دل بسته، اما در واقع از او متنفر است. با این حال دان-او حاضر نیست تنها یک شخصیت فرعی باقی بماند. او با یکی دیگر از شخصیتهای بینام داستان که بعدها هارو (رووون) نام میگیرد، متحد میشود و هر دو شروع به شکستن قوانین کمیک میکنند.
Extraordinary You با جسارت تمام به ایدهی متافیکشن خود وفادار میماند و بیپروا با تمام کلیشههای کیدراما شوخی میکند؛ از ازدواجهای اجباری گرفته تا قلدری دختران دبیرستانی، مثلثهای عشقی و حتی داستانی با محوریت فراموشی. اما نقطهی اوج سریال جایی است که نشان میدهد شخصیتها هنگام خروج از «متن از پیش نوشتهشده» چه میکنند.
این سریال یک ترنهوایی احساسی است؛ چراکه شخصیتهای کمیک در برابر نویسندهای که همهچیز را کنترل میکند، دست به شورش میزنند. در نهایت، Extraordinary You به شکلی هوشمندانه به قدرت ارادهی آزاد و مفهوم نوشتن سرنوشت توسط خود انسان میپردازد.
این سریال یک شاهکار کمتر شناختهشده است. برخلاف بسیاری از کیدراماها خبری از نبردهای عظیم یا ملودرامهای سنگین نیست، بلکه داستانی گرم، صمیمی و دلنشین ارائه میدهد که تماشای آن برای هر کسی لذتبخش خواهد بود. قصه دربارهی هان هه-نا (با بازی پارک گیو-یونگ) است؛ معلم دبیرستانی که نفرین شده و هر بار کسی را میبوسد، به یک سگ تبدیل میشود. تنها راه شکستن این طلسم این است که همان فرد دوباره، اما این بار در قالب سگ، او را ببوسد. مشکل اصلی وقتی آغاز میشود که او جین سو-وون (با بازی چا اون-وو)، همکار معلمش را میبوسد؛ کسی که از کودکی ترسی عمیق نسبت به سگها دارد.
ممکن است این پیشفرض در نگاه اول کمی غیرمعقول به نظر برسد، اما کافی است با حالوهوای فانتزی و شیرین داستان همراه شوید تا کاملا مجذوب آن شوید. شیمی فوقالعاده میان بازیگران اصلی، موتور محرک روایت است و ترس واقعی سو-وون از سگها، سطح تنش داستان را بالاتر میبرد و مانع از تکراری یا کسلکننده شدن آن میشود.
سریال در ادامه با افزودن پسزمینهای تاریخی و عناصری از تناسخ، عمق بیشتری به داستان میبخشد؛ انتخابی هوشمندانه که باعث میشود روایت از سطح یک کمدی رمانتیک ساده فراتر رود. هرچند برخی جزئیات مثل انگیزههای روح کوه کمی مبهم باقی میمانند، اما در مجموع، تعاملات شیرین و لحظات پر از شیمی بین شخصیتهای اصلی باعث میشود A Good Day to Be a Dog تجربهای دلپذیر و بهیادماندنی باشد.
Lovely Runner یکی از بهترین کیدراماهای عاشقانه فانتزی است که تا به حال ساخته شده است. در نگاه اول، شاید به نظر برسد داستان حول یک طرح سفر در زمان کلیشهای میچرخد، اما سریال به طرز قابل توجهی زاویهای تازه به این تم شناختهشده میبخشد. داستان دربارهی ایم سول (با بازی کیم هه-یون) است؛ یک طرفدار کیپاپ که پس از تجربهی یک حادثهی ناگوار، آرامش خود را در موسیقی خوانندهی محبوبش ریو سون-جه (با بازی بیون وو-سوک) پیدا میکند. با این حال، وقتی ناگهان خواننده میمیرد، سول به دوران نوجوانی خود بازمیگردد و فرصتی پیدا میکند تا تاریخ را بازنویسی کند.
نویسندگی سریال در خلق دو خط زمانی کاملا جذاب و موازی، بسیار عالی است و هر دو را به یک اندازه گیراتر میکند. جذابیت اصلی داستان، نحوهی کشیده شدن سول و سون-جه به سمت یکدیگر است که عشق آنها را تقریباً اجتنابناپذیر نشان میدهد.
اما بهترین بخش سریال، قابلیت همذاتپنداری آن با طرفداران است. داستان به خوبی فانتزی یک طرفدار که به کمک ایدول خود میرود را به تصویر میکشد، بدون اینکه هیچ لحظهای آزاردهنده یا وسواسی به نظر برسد. مسیر سول از دنبال کردن زندگی سون-جه از دور تا تبدیل شدن به یکی از نزدیکترین افراد مورد اعتمادش، هرگز تصنعی نیست و قوس عاشقانهشان بسیار طبیعی و ارگانیک جلوه میکند.
Lovely Runner همچنین با مضامین تاریک مانند فشار بیپایان شهرت و مسیر پیچیدهی بهبودی همراه است، اما نحوهی ترکیب آنها با لحظات سبک و دلنشین است که سریال را به تجربهای جذاب و بهیادماندنی تبدیل میکند.
منبع: کولایدر
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید