تک فان

تک فان

مجله خبری تفریحی: دنیای سرگرمی و تفریح
امروز: یکشنبه , ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
X
تحلیل فصل پنجم Stranger Things | بخش اول ارجاعات سینمایی

تحلیل فصل پنجم Stranger Things | بخش اول ارجاعات سینمایی

در جهانی که تلویزیون اغلب بین نوستالژی دم‌دستی و بلندپروازی‌های ناپخته در نوسان است، Stranger Things از ابتدا به عنوان یک پدیده‌ی منحصربه‌فرد ظاهر شد: یک قصه‌گوی خودآگاه که نه تنها با حافظه‌ی فرهنگی دهه‌ی هشتاد میلادی بازی می‌کرد، بلکه از آن به عنوان زبانی جهانی برای بیان اضطراب‌ها، امیدها و اکتشافات دوران نوجوانی بهره می‌برد. اکنون، با رونمایی از نخستین بخش فصل پنجم و پایانی، این سریال نه تنها در حال بستن داستانی گسترده است، بلکه در حال تعریف دوباره‌ی میراث خود است. برادران دافر، با فراستی که نشان یک فیلمساز کامل است، این فصل پایانی را به گردشی سینمایی تبدیل کرده‌اند که از مرزهای دهه‌ی هشتاد فراتر رفته و به قلمروی افسانه‌های فانتزی مدرن قدم می‌گذارد. این یک حرکت تصادفی یا تسلیم‌طلبانه در برابر ترندهای روز نیست؛ بلکه ادای احترامی حساب‌شده و بلوغ‌یافته به همان سنت قصه‌گویی است که خود سریال، محصول آن است. مانند کارگردان بزرگی که در آخرین فیلمش به استادان خود ادای دین می‌کند، Stranger Things اکنون با اعتمادبه‌نفسی آرام، در حال گفت‌وگو با میراثی است که به آن تعلق دارد.

تبلیغات

فراتر از نوستالژی: بلوغ یک زبان سینمایی

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

برای درک اهمیت این تحول، باید به ریشه‌ها بازگردیم. قدرت اولیه‌ی Stranger Things در صداقت احساسی آن نهفته بود، احساسی که در بستری از مراجع دهه‌ی هشتاد از موسیقی سینث‌پاپ و طرح‌های گرافیکی بازی‌های ویدیویی تا قالب‌های روایی فیلم‌های استیون اسپیلبرگ و جان هیوز نقش می‌بست. این ارجاعات، تنها تزئین نبودند؛ آن‌ها یک دستور زبان بصری و احساسی ایجاد می‌کردند. تماشاگر، ترس بچه‌ها از «جهان وارونه» را درک می‌کرد، زیرا آن ترس را در نور آبی و سایه‌های خشن فیلم‌های ترسناک دهه‌ی هشتاد دیده بود. شور دوستی آن‌ها را حس می‌کرد، زیرا آن را در دوچرخه‌سواری‌های شبانه‌ی «ئی.تی.» تجربه کرده بود.

اما یک سریال، اگر قرار باشد زنده بماند، باید رشد کند. فصل پنجم، با معرفی کرم‌چاله‌ها هم به عنوان یک مفهوم علمی در کلاس آقای کلارک و هم به عنوان یک استعاره روایی کلید این تحول را به دست می‌دهد. این فصل به ما و شخصیت‌ها اجازه می‌دهد تا از لحظه‌ی یخ‌زده‌ی نوستالژی دهه‌ی هشتاد خارج شویم و به زمانی دیگر سفر کنیم. این، هوشمندانه‌ترین تصمیم روایی این فصل است. این کار به دافرها اجازه می‌دهد تا به سرچشمه‌های تأثیرگذار بعدی خود (اوج فانتزی مدرن در اواخر دهه‌ی نود و اوایل دهه‌ی ۲۰۰۰) اقدام کنند، در حالی که به طرح اصلی داستان وفادار می‌مانند. این تغییر، نشان‌دهنده‌ی بلوغ نه تنها سازندگان، بلکه شخصیت‌ها و همچنین تماشاگرانی است که با آن‌ها بزرگ شده‌اند.

تحلیل صحنه‌ها: گفت‌وگوی عمیق با سینما

ارجاعات این فصل، برخلاف برخی نقدها، صرفاً “ایستر اِگ” یا تکه‌های جداگانه‌ی سرگرم‌کننده نیستند. هر یک به صورت ارگانیک در خدمت شخصیت‌پردازی، ایجاد حس و تشدید تم‌های اصلی سریال قرار دارند. بیایید به عمق این صحنه‌ها شیرجه بزنیم:

هالی، هابیت گمشده و ناجی سفیدپوش

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

در قسمت دوم این فصل، هالی ویلر، خواهر نانسی و مایک، توسط یک دموگورگن ربوده می‌شود. کم‌کم متوجه می‌شویم که مقصد او خانه‌ای است که توسط هنری اداره می‌شود، خانه‌ای که در دنیایی به ظاهر واقعی، اما عجیب و مبهم ساخته شده است – دنیایی که برای واقعی بودن بیش از حد شگفت‌انگیز است. در قسمت سوم، در حین حمله به جنگل (با شنل کلاه‌دار زرد، ادای احترامی آشکار به فیلم «دهکده» اثر ام. نایت شیامالان)، هالی در سکانسی بسیار شبیه به سکانس فرار فرودو، سم، مری و پیپین از دست سوار سیاه در «یاران حلقه» از خطر آشکار فرار می‌کند.

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

تعقیب و گریز هالی در جنگل عجیب، نمونه‌ای درخشان از احترام بصری است. تنها شباهت در ترکیب‌بندی قاب‌ها نیست؛ ریتم ویرایش، زوایای دوربین پایین که دنیا را بزرگ و تهدیدآمیز نشان می‌دهد، و حتی صدای سنگ‌ریزه‌های لیزخورده زیر پا، همگی دقیقاً حس فرار هابیت‌ها در «یاران حلقه» را بازسازی می‌کنند. اما دافرها اینجا متوقف نمی‌شوند. پنهان‌شدن هالی زیر سنگ‌ها جایگزینی برای ریشه‌های درخت در فیلم اصلی و نگاه او از میان شکاف‌ها، نقطه‌ی دید یک کودک ترسیده را به شکلی ملموس منتقل می‌کند. ما دنیا را از نگاه محدود و پر از هراس او می‌بینیم. سپس، ظهور مکس.

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

این ظهور تنها یک “ناجی قهرمان” نیست. چگونگی نمایش آن (هاله‌ی نور، تابش از پشت، جایگاه مرتفع) مستقیماً از صحنه‌ی ظهور گاندلف سفید در «دو برج» وام گرفته شده است. در آن فیلم، آن صحنه درباره تولد دوباره، خرد برتر و پذیرش سرنوشت است. در اینجا نیز دقیقاً همین است. مکس از مرگ نمادین (کما) بازگشته، با درکی جدید از قدرت خود و جهان وارونه. این ارجاع، وزن سینمایی و معنایی عمیقی به نجات او می‌بخشد و آن را از یک پیشرفت صرفاً داستانی به یک لحظه‌ی اسطوره‌ای ارتقا می‌دهد.

درس بقا: از هاگوارتز تا هاپر

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

در قسمت چهارم، جیم هاپر خود را در یکی از ریشه‌هایی که در طول و عرض «جهان وارونه» بالا می‌روند، درست در پایگاهی که توسط ارتش کنترل می‌شود، گرفتار می‌بیند. لیندا همیلتون، یکی از بزرگترین شگفتی‌های این فصل پایانی، نقش دکتر کی شرور را بازی می‌کند و در حالی که ریشه به آرامی او را خفه می‌کند، با کلانتر مکالمه‌ای دارد. او به هاپر هشدار می‌دهد که اگر این موجود احساس تهدید کند یعنی اگر هرگونه حرکت یا مقاومت ناگهانی را درک کند با نیروی بیشتری خفه می‌شود. او همچنین با مثال‌های بسیار واضح و دردناک توضیح می‌دهد که چگونه سرما خشم او را شعله‌ور می‌کند و گرما او را ضعیف می‌کند.

صحنه‌ی به دام افتادن هاپر توسط ریشه‌های خفه‌کننده دنیای وارونه، از آن لحظه‌های نابی است که Stranger Things در آن بهترین است: ترکیب تنش فانتزی-ترسناک با هسته‌ای انسانی. بازی لیندا همیلتون، با آن آرامش مرگبار، اطلاعات را مانند یک معلم مکروه منتقل می‌کند. اما آنچه این صحنه را خاص می‌کند، مکالمه‌ی متنی آن با «هری پاتر و سنگ جادو» است.

در آن فیلم، درسی که هرماینی به دوستانش می‌دهد، درسی درباره غریزه در برابر عقل است. جنگیدن (مانند رون) بی‌فایده است؛ تسلیم شدن و آرامش، راه رهایی است. این درسی است که یک نوجوان به هم‌سن و سالانش می‌دهد. در Stranger Things، همین درس توسط یک آنتاگونیست به یک قهرمان کهنه‌کار داده می‌شود. هاپر، نماد مبارزه و سرسختی در کل سریال، مجبور است تسلیم شود. این وام‌گیری هوشمندانه نشان می‌دهد که حکمت، می‌تواند حتی از دهان دشمن تراوش کند و اینکه قهرمانی واقعی گاهی در پذیرش آسیب‌پذیری است، نه انکار آن. این ارجاع، عمق فلسفی به یک صحنه‌ی اکشن می‌افزاید.

در واقع این سکانس ما را مستقیماً به «هری پاتر و سنگ جادو» می‌برد. در طول جستجوی سنگ جادو که در دست پروفسور کوییرل است، هری، رون و هرمیون با آزمایش‌های مختلفی روبرو می‌شوند که یکی از آنها تله شیطان است، گیاهی هیولایی که ریشه‌های عظیم آن به آرامی سه دوست را خفه می‌کند. خوشبختانه، این گروه از خرد هرمیون برخوردارند، کسی که در سخنرانی بسیار شبیه به لیندا همیلتون اعلام می‌کند که تنها راه فرار از چنگال گیاه، آرامش است. هرمیون و هری خودشان با یک جلسه آرامش سریع موفق به فرار می‌شوند، اما رون، لجبازترین و عصبی‌ترین فرد در بین این سه نفر، نمی‌تواند به اندازه کافی آرامش پیدا کند. در آن لحظه، جادوگر جوان به غیرمعمول‌ترین و ناامیدکننده‌ترین راه‌حل متوسل می‌شود: «لوموس سولم»، وردی که نوری تولید می‌کند که می‌تواند گیاه را بترساند. به گفته هرمیون، دام شیطان «نمی‌تواند در برابر نور خوشید مقاومت کند»، درست مانند موجودی که هاپر را خفه می‌کند، که شدت آن با گرما کاهش می‌یابد.

احیاء و قدرت نمادین: از وستروس تا هاوکینز

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

بسیاری پیش از این، وکنا، هیولای فصل چهارم و یکی از کسانی که مسئول جنون جهان وارونه بود، را به شاه شب از «بازی تاج و تخت» تشبیه کرده بودند. مطمئناً این دو شخصیت شرور از نظر ظاهری شباهت‌هایی دارند، اما قسمت اخیر این تشابه را یک گام فراتر برد. همانطور که در «هاردهوم»، هشتمین قسمت خیره‌کننده از فصل پنجم سریال «بازی تاج و تخت»، متوجه شدیم، پادشاه شب مردگان خود و دیگران را زنده می‌کند تا ارتش مردگان ترسناک خود را تقویت کند. با نگاهی ترسناک و جسورانه، اولین وایت واکر دستانش را بالا می‌برد و مردگان برمی‌خیزند، دقیقاً همانطور که وکنا در قسمت چهارم این فصل انجام می‌دهد. در وسط پایگاه نظامی که پر از دموگورگن‌های کشته شده است، وکنا یکی از شکاف‌های فراوان در دنیای واقعی را باز می‌کند، شرارت خود را آشکار می‌کند و دموگورگن‌های خود را با حرکت بازویی تقریباً مشابه با حرکت بازوی پادشاه شب، زنده می‌کند. این تصادفی است؟

شباهت ظاهری وکنا به پادشاه شب، از فصل قبل مشهود بود. اما فصل پنجم این شباهت را از سطح تصویر به سطح کنش و قدرت روایی ارتقا می‌دهد. ژست احیای مردگان توسط پادشاه شب در «بازی تاج‌وتخت» (دست‌های گشوده، نگاهی مطلق) یکی از نمادین‌ترین و ترسناک‌ترین لحظات تلویزیونی مدرن بود. این ژست، نماد قدرت مطلق، بی‌رحمی و نفی زندگی بود.

وقتی وکنا در پایگاه نظامی همین حرکت را انجام می‌دهد، این ارجاع صرفاً یک تقلید نیست؛ یک ادعاست. ادعای اینکه تهدید پیش روی هاوکینز، در همان رده و با همان قدرت نمادین قرار دارد. این حرکت به وکنا ابعادی اسطوره‌ای می‌بخشد و او را از یک “هیولای سریال ترسناک” به یک “بلای کهن” ارتقا می‌دهد. این نشان می‌دهد که Stranger Things جاه‌طلبی خود را می‌شناسد و نمی‌ترسد قهرمانان خود را در برابر شروری به این عظمت قرار دهد.

طنز به مثابه سلاح: میراث کوین مک‌کالیستر

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

کریسمس از راه رسیده و همه چشم به تماشای دوباره فیلم محبوب «تنها در خانه» دوخته‌اند، جایی که کوین مک‌کالیستر شیطنت‌آمیز، ورود غیرقانونی به خانه‌اش را به یک ماجراجویی هوشمندانه و خنده‌دار تبدیل می‌کند. اما ما فقط به خاطر نزدیک شدن تعطیلات، کوین را دوباره ملاقات نمی‌کنیم؛ این به لطف سکانس فوق‌العاده قسمت سوم فصل پنجم «چیزهای عجیب» نیز هست، جایی که بخش بزرگی از بازیگران در سراسر خانه برای یکی از دموگورگن‌ها تله می‌گذارند. هدف نصب یک دستگاه ردیابی است تا بتوانند موجود را تا وکنا دنبال کنند، اما ابتدا باید آن را ضعیف کنند. برای انجام این کار، برادران دافر دوربین خود را روی مقدمات تله قرار می‌دهند: میخ، چوب، مته، فرش‌های تله، سیم خاردار، آتش… مجموعه‌ای کامل از ترفندهای دردناک که دموگورگن، مانند آدم‌های خوب داستان هری و مارو، یکی یکی در آنها گرفتار می‌شود.

بنابراین در میان تمام این لحظات سنگین فانتزی و وحشت، صحنه‌ی تله‌گذاری خانه در اپیزود سوم به کارگردانی فرانک داربونت، تنش و نفس‌گیری لازم را ارائه می‌دهد. اما این صحنه نیز عمیقاً ریشه در سینما دارد. «تنها در خانه» یک کمدی خانوادگی محض نیست؛ داستان کودکی است که با هوش و ابتکار خود، در جهانی از بزرگ‌سالان خطرناک، کنترل را به دست می‌گیرد.

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

در اینجا نیز چنین است. شخصیت‌های Stranger Things، که خود را اغلب در موضع قربانی می‌بینند، ابتکار عمل را به دست می‌گیرند. آنها با ابزارهای معمولی (میخ، چوب، سیم) و دانش عملی خود، میدان جنگ را طراحی می‌کنند. این صحنه یک پیروزی برای “مردم عادی” است. ارجاع به «تنها در خانه»، طنز موقعیت را تقویت می‌کند، اما همچنین بر خلاقیت و تاب‌آوری شخصیت‌ها تأکید دارد. این صحنه‌ها یادآوری می‌کند که قلب Stranger Things، فارغ از تمام عناصر فانتزی، همیشه در مورد بچه‌های زیرک و مبتکری بوده که از منابع محدود خود نهایت استفاده را می‌برند.

آیا دنیای وارونه، هاگوارتز جدید است؟

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

سریال «چیزهای عجیب» در فصل پنجم و پایانی خود، نه تنها برای حل نبرد حماسی هاوکینز، که برای ادای دینی تمام‌عیار به یکی از بزرگ‌ترین اسطوره‌های فرهنگی نسل ما آماده می‌شود: مجموعه «هری پاتر». این یک تقلید یا سرقت ادبی نیست؛ بلکه نشانه‌ای از بلوغ یک داستان است که ریشه‌های خود را در خاک حاصل‌خیز همان افسانه‌هایی می‌داند که زمانی جهان را مسحور خود کردند. برادران دافر، مانند بسیاری از ما که در سایه‌ی داستان‌های جی.کی. رولینگ بزرگ شدیم، به‌خوبی می‌دانند که قدرت یک اسطوره، در توانایی آن برای گفتن دوباره‌ی خود در لباسی جدید نهفته است.

ساختار موفقیت هر دو مجموعه، بر پایه‌ی یک فرمول ساده اما ابدی است: گروهی از نوجوانان «عادی» (یا نیمه-جادوگر) در برابر شری اهریمنی قد علم می‌کنند که نماد هراس‌های جهانی دوران بلوغ است. اما آنچه هر دو اثر را فراتر از سرگرمی صرف می‌برد، بافت غنی فرهنگی‌شان است. هری پاتر از ادبیات کلاسیک و فولکلور بریتانیا تغذیه می‌کند، در حالی که دنیای «چیزهای عجیب» از DNA فیلم‌های ترسناک و علمی-تخیلی دهه‌های ۸۰ و ۹۰ می‌آید. فصل جدید اما، این ارجاعات را صریح‌تر کرده است. نبرد با دموگورگن‌ها در پایان قسمت چهارم، دیگر یک ادای دلبخواهی نیست؛ بازآفرینی فریم به فریم نبرد هری با دیوانه‌سازها در «زندانی آزکابان» است. در هر دو صحنه، قهرمان نه با زور که با نیروی خاطرات شاد و گرم، تاریکی را پس می‌زند.

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

ولدمورت تنها نیست. وِکْنا، با بازی ترسناک و متقاعدکننده‌ی جیمی کمپبل باور، آشکارا از روی همان الگو ترسیم شده است. همان‌طور که مت دافر در ۲۰۱۷ اشاره کرد، آنها از فصل دوم به بعد به دنبال یک آنتاگونیست پایدار و درحال‌رشد، مشابه قوس شخصیتی ولدمورت بودند. هر دو، جادوگران تاریکی هستند که از مرگ بازگشته‌اند. هر دو هویتی دوگانه دارند: هنری کریل و تام ریدل. و هر دو، محصول دوران کودکی‌ای آکنده از تنهایی، خشونت و میل بیمار به کنترل مطلق هستند. وکنا، مانند ولدمورت، انسانی‌زدوده شده است. اما این دقیقاً همان چیزی است که نبرد با او را معنادار می‌کند: او نه یک هیولای تصادفی، که نتیجه‌ی منطقی یک روح زخم‌خورده است.

در قلب هر افسانه‌ی فانتزی بزرگ، یک «برگزیده» وجود دارد. ولی جذابیت «چیزهای عجیب» در این است که این عنوان را بین چند شخصیت تقسیم می‌کند. ابتدا اِلون (میلی بابی براون) بود، یتیمی با قدرت‌های خارق‌العاده که مانند هری، ناگهان خود را در دنیایی جدید می‌یابد. اما اکنون، ویل بایرز (نوآ اشنپ) است که به قلب این نبرد تبدیل شده است. ارتباط روانی او با وکنا، دقیقاً شبیه پیوند هری با ولدمورت است. صحنه‌ای که ویل از چشمان دموگورگن می‌بیند، بی‌درنگ ما را به یاد حمله‌ی ناگینی به آقای ویزلی و «دیدن» هری از ذهن ولدمورت می‌اندازد. آیا ویل یک هورکراکس است؟ جسمی که بخشی از روح شرور در آن نهفته؟ سریال هوشمندانه این احتمال را مطرح می‌کند، اما پاسخ را به آینده موکول می‌کند.

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

و اینجا به هسته‌ی مرکزی هر دو داستان می‌رسیم. جی.کی. رولینگ عشق مادرانه را به‌عنوان قدرتمندترین طلسم جهان خود معرفی کرد. در «چیزهای عجیب»، جویس بایرز (وینونا رایدر) تجسم زنده‌ی همین مفهوم است. او، مانند لیلی پاتر، بدون سلاح و تنها با شجاعتی برآمده از عشق مطلق، در برابر تاریکی می‌ایستد. حتی کارن ویلر، مادری معمولی، در لحظه‌ی خطر همچون مالی ویزلی به یک شیر مادرانه تبدیل می‌شود. اما آنچه نهایتاً هاوکینز را نجات می‌دهد—درست مانند هاگوارتز—دوستی است. داستان «چیزهای عجیب» در نهایت، داستان رشد این گروه از بچه‌های عجیب و غریب است که با هر فصل، با از دست‌دادن‌ها و عشق‌های نوجوانانه و ترس‌های بزرگسالی روبه‌رو می‌شوند. آنها خانواده‌ی خود را می‌سازند، همان‌طور که هری، رون و هرمیون ساختند.

«چیزهای عجیب» با ارجاع به «هری پاتر»، صرفاً یک بازی مرجع‌پسندانه انجام نمی‌دهد. این سریال میراثداری می‌کند. نشان می‌دهد که اسطوره‌های نسل ما کدام‌اند و چگونه می‌توانند دوباره گفته شوند. درس نهایی هر دو داستان یکی است: تاریکی، هرچقدر هم قدرتمند، درنهایت در برابر پیوندهای انسانی شکست می‌خورد. در برابر شجاعتی که از عشق برمی‌خیزد، و در برابر دوستی‌ای که نمی‌تواند دروغ بگوید. این درسی است که نه تنها برای نوجوانان هاوکینز، که برای همه‌ی ما جاوادنه است.

شخصیت‌ها در محک پایانی: بلوغ از طریق میراث

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

این ارجاعات سینمایی همچنین به عنوان آینه‌ای برای بلوغ شخصیت‌ها عمل می‌کنند. مکس، با ارجاع به گاندلف، از یک نوجوان خشمگین و آسیب‌دیده به یک راهنما و منبع قدرت تبدیل می‌شود. هاپر، با درس هرماینی، یاد می‌گیرد که گاهی قدرت در پذیرش ضعف است. حتی گروه بچه‌ها، با اجرای نقش کوین مک‌کالیستر، نشان می‌دهند که چگونه از مصرف‌کنندگان منفعل فرهنگ پاپ (تماشاکننده فیلم‌ها) به خالقان فعال موقعیت‌ها (اجراکننده فیلم) تبدیل شده‌اند.

در این بین توجه به تأثیر فرهنگی و میراث پایدار سریال نیز مهم است؛ Stranger Things از همان ابتدا بیش از یک سریال موفق بود؛ یک پدیده‌ی فرهنگی بود که بر مد، موسیقی و حتی گردشگری تأثیر گذاشت. فصل پایانی، با این گسترش آگاهانه‌ی مراجع، در حال تعریف دوباره‌ی جایگاه خود در تاریخ تلویزیون است. این سریال نشان می‌دهد که یک اثر “نوستالژیک” می‌تواند در عین احترام به گذشته، معطوف به آینده باشد. با گشودن درها به سوی «ارباب حلقه‌ها»، «هری پاتر» و «بازی تاج‌وتخت»، Stranger Things خود را در کنار آن‌ها به عنوان بخشی از کانون فانتزی مدرن قرار می‌دهد. این یک ادعای جسورانه است، اما با اجرای استادانه‌ای که در این چهار قسمت شاهد آن هستیم، کاملاً قابل دفاع به نظر می‌رسد.

جمع‌بندی: وداعی که یک مکالمه است

تحلیل فصل پنجم stranger things | ارجاعات به هری پاتر ارباب حلقه‌ها و بازی تاج‌تخت

اولین بخش از فصل پایانی Stranger Things، قول یک پایان بزرگ را می‌دهد. اما شاید مهم‌تر از خود پایان، نحوه‌ی وداع آن باشد. برادران دافر با این ارجاعات عمیق و اندیشمندانه، به ما نشان می‌دهند که Stranger Things هرگز فقط درباره دهه‌ی هشتاد نبوده است. بلکه درباره قدرت سینما و داستان‌گویی به عنوان یک زبان جهانی برای درک رشد، از دست دادن، دوستی و ترس بوده است.

فصل پنجم به وضوح می‌گوید: ما محصول چیزی هستیم که دیده‌ایم و خوانده‌ایم. شخصیت‌های ما از دل همان اسطوره‌هایی بیرون آمده‌اند که شما، یعنی تماشاگر، با آن‌ها بزرگ شده‌اید. و اکنون، در وداع خود، ما به آن اسطوره‌ها ادای احترام می‌کنیم، زیرا داستان ما نیز اکنون بخشی از آن کلیت بزرگ‌تر شده است. این، نهایت بلوغ یک اثر هنری است: اینکه بتواند ریشه‌های خود را بپذیرد، قد بکشد و سرانجام، سایه‌ای شود که بر آثار آینده می‌افکند. سریال Stranger Things در حال انجام دقیقاً همین کار است. و بر اساس این شروع درخشان، به نظر می‌رسد وداع آن نه با یک زمزمه، بلکه با یک گفت‌وگوی پربار و باشکوه با تاریخ سینما خواهد بود.

منبع خبر





دانلود آهنگ
ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *