فیلم Black Panther سال ۲۰۱۸ به کارگردانی رایان کوگلر، یکی از برجستهترین آثار دنیای سینمایی مارول است که نه تنها به دلیل داستان عمیق و شخصیتهای پیچیده، بلکه به خاطر توجه به جزئیات و ایستر اگهای هوشمندانه، مورد تحسین قرار گرفت.
فرآیند نوشتن فیلمنامه توسط کوگلر و جو رابرت کول، با تمرکز روی هویت فرهنگی، خانواده و مسئولیتهای رهبری شکل گرفت. آنها واکاندا را نه تنها به عنوان یک کشور خیالی، بلکه به عنوان نمادی از قدرت، فناوری و میراث آفریقایی خلق کردند. در مرحله انتخاب بازیگران، تیم تولید به دنبال ترکیبی از استعدادهای بینالمللی و بازیگران آفریقایی بود. چادویک بوزمن در نقش تچالا، شخصیتی کاریزماتیک و قدرتمند را به تصویر کشید، در حالی که بازیگرانی مانند مایکل بی. جوردن (اریک کیلمانگر)، لوپیتا نیونگو (ناکیا) و دانای گوریرا (اوکویه) هر کدام عمق و پیچیدگی خاصی به داستان اضافه کردند.
حضور آنجلا باست در نقش راموندا، مادر تچالا، نیز به عنوان یکی از نقاط قوت فیلم شناخته میشود. تیم تولید برای خلق واکاندا، از معماری، هنر و طراحی آفریقایی الهام گرفت. طراحی لباسها توسط روث ای. کارتر، با الهام از لباسهای سنتی قبیلههای آفریقایی، به شکلی مدرن و آیندهگرایانه بازسازی شد. حتی نمادها و جزئیات روی لباسها و سلاحها نیز دارای معانی عمیق فرهنگی بودند. این فیلم با ترکیب هنر، فناوری و داستانسرایی، اثری ماندگار خلق کرد که به فرهنگ آفریقایی احترام میگذارد و مخاطبان را به دنیایی پر از رمز و راز و زیبایی میبرد.
ارتباط دردناک میان دو فرزند واکاندا (یک پدر و یک پسر) که سرنوشت سرزمین وایبرینیوم را عوض کرد.
فیلم با تاریخچه کشور واکاندا آغاز میشود. مسئول طراحی پروسه تولید برنده اسکار، هانا بیچلر، با استفاده از ذرات وایبرینیوم این صحنه را به تصویر کشیده است. ظاهر خاص این سکانس تصویر یک پدر را در حالی که با خاک و وایبرینیوم اسباببازی برای کودک ساخته تداعی میکند. همه چیز از شهاب سنگ وایبرینیومی آغاز میشود که سقوط آن را تماشا میکنیم. با گوش کردن به دیالوگ اول فیلم، میان یک فرزند و پدرش، ابتدا تصور میکنیم که این صداها به تچالا و پدرش تعلق دارند. اما با کمی دقت متوجه میشویم که در واقع گفتگوی زیبایی میان انجوبو و پسرش، اینجیتاکا، را میشنویم. بله، داستان ما با کیلمانگر آغاز میشود. این صحنه نشان میدهد حتی دور از خانه نیز، دو فرزند فراموششده واکاندا ریشههای خود را حفظ میکنند. داستان ما همانقدر به تچالا تعلق داشته که به کیلمانگر تعلق دارد! ما به عنوان مخاطب، درگیری میان دو عقیده را مشاهده میکنیم. سوال اصلی این فیلم جواب نسبتاً غیرممکنی دارد:
چگونه میتوانیم اشتباهات تاریخ را درست کنیم؟
آیا انقلابی خشن باید به وقوع بپیوندد یا با صبر و شکیبایی اشتباهات خود را جبران میکنید؟ درگیری میان بخشش و مبارزه با الهام از مخالفتهای میان مارتین لوترکینگ جونیور و مالکولم ایکس نوشته شد. ما حتی شاهد چند اشاره کلامی به سخنان این دو فرد بزرگ بودیم. مانند تایتل کارت تمامی مکانهای فیلم، نام شهر اوکلند ابتدا به زبان واکاندایی نوشته میشود. کل فیلم داستان واکاندا را به چیزی تبدیل میکند که بتوانیم آن را درک کنیم. نوشتار واکاندایی هم با الهام از الفبای باستانی Nsbidi ساخته شده است. این زبان نوشتار به کشور نیجریه تعلق دارد. تچاکا توضیح میدهد که انجوبو دلیل موفقیت یولیسیوس کلاز در به دست آوردن وایبرنیوم Age of Ultron است. اطلاعات این خیانت از طریق ظوری، با بازی فورست ویتاکر، به تچاکا میرسد. جالب اینجاست که نسخه جوان ظوری، توسط فرزند ویتاکر، ایفا شده است.
طراحی و ساختار مدرن و زیبای واکاندا به بهترین شکل افروفیوچریسم را به تصویر میکشد.
شخصیت ظوری جوان به خوبی با زانو نزدن و احترام نگذاشتن به تچاکا، واکاندایی بودن خود را پنهان میکند. شخصیتهای انجوبو و ظوری رنگهای کشور خود، بنفش و سیاه، را به تن کردهاند. تچالا هنگام بیرون پریدن از هلیکوپتر، دستانش را به صورت ایکس روی سینه خود قرار میدهد. بسیاری از تئوریسینها باور دارند که ادای احترام واکاندایی با الهام از مجسمههای فرعونهای مصر ساخته شده است. رایان کوگلر از یک لانگ تیک طولانی برای نشان دادن گروه شبه نظامی حاضر در فیلم استفاده میکند. این تکنیک برای انتقال دادن موقعیت جغرافیایی صحنه مورد استفاده قرار گرفته است تا پس از مشاهده ساختار محیط، برای تماشای اکشن مشکلی ایجاد نشود. انتخاب رنگ شخصیتهای اوکویه، تچالا و ناکیا به طوری انجام شده تا پرچم پانآفریقایی را بازسازی کنند. زمانی که این شخصیتها کنار هم مبارزه میکنند، نقاط مختلف قاره آنها نیز کنار هم قرار میگیرد. ساختار واکاندا به صورتی است که ظاهر سنتی آفریقایی را کنار تکنولوژی فرامدرن قرار میدهد.
افروفیوچریسم (آیندهگرایی آفریقایی) در کمیکهای جدید بلک پنتر به چشم میخورد که المانهای سنتی آفریقا و سبک علمی تخیلی را ترکیب میکند. از لحظه ورود ما به واکاندا، کوگلر به قطار مغناطیسی شهر اشاره میکند. قطار را چندین بار در طول فیلم میبینیم. حضور این وسیله نقلیه عمومی در نبرد نهایی میان کیلمانگر و بلک پنتر اهمیت بالایی دارد. لباس ملکه رامونا به گونهای ساخته شده تا غروب خوشحالی او را به نمایش بگذارد… شادی که با مرگ همسر او به پایان رسیده است. شوری به لباس تچالا و مفهوم فیلم اشاره میکند:
فقط چون چیزی میتواند خوب کار کند، به این معنی نیست که نمیتواند بهتر شود.
زمانی که شوری انگشت وسط خود را نشان میدهد، دهان تچالا باز میماند! مادر آنها از همین طریق میفهمد شوری چه کاری انجام داده است. ما با اریک کیلمانگر جوان در یک موزه آشنا میشویم.
ظاهر باشکوه باست مشخص میکند که قدرت واکاندا از چه منبعی میآید.
نکته جالب مربوط به سفینههای واکاندایی، طراحی بخش پایینی سفینه است. این وسایل نقلیه هوایی به گونهای طراحی شدهاند که از پایین، ظاهر یک ماسک آفریقایی را داشته باشند. کیلمانگر در کمیک بوکها ماسکی با ظاهری مشابه همین تصویر بر صورت دارد. در نبرد کنار آبشار، تمامی قبیلهها داخل فیلم از رنگها و ظواهر شبیه به قبیلههای آفریقایی واقعی استفاده کردهاند. قبیلههای مرزی آبیپوش از کشاورزهای لسوثو الهام گرفته اند، قبیله رودخانهای سبزپوش از بشقاب در ظاهر خود استفاده میکنند و از قبیله مرسی اتیوپی الهام گرفتهاند، قبیله معدنکارها قرمز میپوشند که رنگ قبیله هیمبا در نامیبیا است، قبیله تاجرها سفید میپوشند و خاندان سلطنتی هم سیاه و بنفش به تن میکنند. این انتخاب رنگ سیاهی ذرات وایبرینیوم و بنفشی گیاه قلبی را به تصویر میکشد. پیش از انتشار فیلم مارول کمیکی را معرفی کرده بود که با مطالعه آن اطلاعات بیشتری دستگیر ما میشد. کمیک Black Panther Prelude به این موضوع اشاره میکند که در لحظه وقوع این نبرد، ۱۰ سال از آغاز فعالیت تچالا در جایگاه بلک پنتر و قهرمان پدرش میگذرد.
از همین طریق ما میدانیم که پادشاه و بلک پنتر یکی نیستند. این نبرد تنها برای رسمیت بخشیدن به حکومت او انجام میشود. تمامی قبیلهها وفاداری خود را اعلام میکنند. کلمه بیبومبی در زبان واکاندایی، خوسا، به معنای دفاع کردن است. این کلمه برای کسانی که تچالا را در Infinity War و Endgame دیدهاند، آشنا خواهد بود. ایمباکو با قبیله کوهستانی خود از راه میرسد. جالب اینجاست که این شخصیت در دنیای کمیک بوکها آدمخوار است و از نماد گوریل برای خود استفاده میکند. خصوصیات وحشتناک این کاراکتر نه تنها عوض شده بلکه در همین فیلم مورد تمسخر قرار میگیرد. در صحنه نبرد ایمباکو میگوید «درود بر هانومان». سایر قبیلهها باست (خدای پلنگ) را میپرستند. هانومان خدای میمون در ادیان هندی است. در صحنه نبرد نتیجه مبارزه تچالا و اریک را فورشدو میکند.
بعد اجدادی بلک پنتر بدون شک یکی از زیباترین سکانسهای مارول را برای طرفداران به ارمغان آورد.
تغییر ساختار و نابود شدن پادشاهی تچالا در لحظه نبرد با امباکو تنها یک ترس گذرا است اما کیلمانگر این ترس را به واقعیت تبدیل میکند. تچالا از مرگ امباکو جلوگیری میکند؛ تصمیم کلیدی که در نقطه دیگر باعث نجات یافتن بلک پنتر ما میشود. تچالا در بعد مردگان اجدادی خود با نیاکانش دیدار میکند. اینجاست که پدر وی به او نصیحت میکند. در خیابانهای واکاندا، پشت ناکیا، یکی از اشخاص محلی با دیدن پادشاه شوکه میشود. او از توپهای کمودوی خود برای عکس گرفتن بهره میبرد. قطعهای ساخته شده از خاکی که ساختمان حکومتی پادشاه روی آن بنا شده، در مرکز اتاق اصلی قرار گرفته است. حالا این رهبران روی همان زمینی به یکدیگر مشاوره میدهند که اجداد آنها برای اولین بار گرد هم آمدند. نکته جالب دیگری که در این اتاق حکمرانی میتوان مشاهده کرد به تخت حکومتی تعلق دارد. این تخت با تراش دادن بخشی از شهاب سنگ وایبرینیومی ساخته شده است. حتی ساختار آزمایشگاه شوری هم با الهام از دریلی که در قلب زمین فرو رفته، بنا شده است.
کلماتی واکاندایی روی اسنیکرهایی که شوری به تچالا میدهد نوشته شدهاند. این کلمات به وارث و تچاکا ترجمه میشوند؛ یعنی کسی که این کفشها را به پا میکند در واقع وارث تچاکا است. بلک پنتر ما با مشاهده گردنبند زرهی طلایی، به ظاهر بیش از اندازه زینتی آن اعتراض میکند. این همان زرهی است که در انتهای فیلم کیلمانگر به تن میکند. تفاوت ظاهر میان این دو زره نشان دهنده تفاوت پرسونالیتی میان دو کاراکتر اصلی داستان ما است. کیلمانگر میخواهد با دندانهای تیز واکاندا را به دینا نشان دهد در حالی که تچالا میخواهد این کشور را از دنیا مخفی نگه دارد. زمانی که زره با ضربه خوردن روشن میشود، نوشتههای درخشان جدیدی به نمایش درمیآیند. این کلمات به «مادر، من دوستت دارم.» ترجمه میشوند.
این صحنه برای طرفداران جهان سینمایی مارول خاص نبود اما تمامی طرفداران Lord of the Rings از تماشای آن هیجانزده شدند.
در بوسان، بیلبو با گالم دیدار میکند. علاقههای خندهدار کلاز به موسیقی و صدا، از توپخانه صوتی جدید او که جایگزین دست قطع شدهاش شده میآیند. در دنیای کمیک بوکها ظاهر این توپ دستی کمی متفاوت است و بیشتر به یک دیش ماهواره شباهت دارد. البته از طرفی هم او میتواند به امواج صوتی تبدیل شود. استن لی در نقش عجیب قمارباز تشنه حضور پیدا میکند. پس از اعتراض به پوشیدن یک کلاه گیس، اوکویه از آن به عنوان سلاح استفاده میکند. حتی کیف دستی او هم یک سلاح هوشمندانه میتواند باشد. ناکیا هم از طرفی با استفاده از کفش پاشنه بلند خود، جنبه زنانهاش را به سلاح تبدیل میکند. از این صحنه به بعد، ناکیا با پای برهنه در رفت و آمد است. کلاز با استفاده از توپ صوتی خود، ماشین آنها را نابود میکند. ما حتی میتوانیم در صحنهای دیگر، چرخ ماشین آنها را در حال حرکت ببینیم. البته پس از شلیک موج صوتی به سمت زره تچالا، بخشی از آن باز میشود.
در سکانس دیگر شوری توضیح میدهد که قطارهای معدنی واکاندا برای متعادل نگه داشتن وایبرینیوم از نوعی استابلایزر یا متعادلکننده صوتی استفاده میکنند. به همین صورت است که تچالا میتواند از اطلاعات شوری برای شکست دادن کیلمانگر، در نبرد نهایی، بهره ببرد. کیلمانگر کلاوز را از زندان نجات میدهد. در همین حین حلقه واکاندایی دور گردنش آویزان شده است. ما حلقه مشابهی را، در فیلم Captain America Civil War، به دستان تچاکا دیدیم. برخی از مخاطبین تیزبین میتوانستند با همین صحنه هویت حقیقی او را کشف کنند. در صحنهای که او تاج و تخت را تصاحب میکند، حلقه مذکور از دور گردن به دست راست او منتقل میشود. تچالا همانند کاپیتان آمریکا روی نارنجک میپرد و انفجار آن را جذب میکند؛ لباس او با هر گلوله کیلمانگر روشنتر و روشنتر شده تا اینکه در نهایت، با انفجار نارنجک دوم و اصابت به دیوار، این انرژی تخلیه میشود.
شاکازولو یکی از بزرگترین و قدرتمندترین فرماندهانی تاریخ آفریقا است؛ طراحی نیزه کوتاه او در عنوان Black Panther مورد استفاده قرار گرفت.
در واکاندا شوری با گفتن:
او یک پسر سفید شکسته شده دیگر را برای تعمیر نزد ما آورده است.
به باکی اشاره میکند. بارنز در صحنه میان تیتراژ این فیلم رویت میشود و ما میبینیم که او لقب وایت وولف را از آن خود کرده است. کیلمانگر با تیراندازی به لیندا تمامی اتصالات خود به دنیای بیرون از واکاندرا قطع میکند. البته لیندا در صحنهای دیگر پلاکی با نام تیلدا روی سینه خود داشت. دلیل این اشتباه بسیار جالب است. این کاراکتر ابتدا قرار بود تیلدا جانسون، نایت شید، باشد. متاسفانه بخش سریالهای مارول گابریل دنیس را برای ایفای این نقش انتخاب کرد. در ادامه کلاز اولین گلوله مرگبار را شلیک میکند اما زره کیلمانگر او را اصابت آن با سینه خود نجات میدهد. اینجاست که شخصیت کلاز بالاخره میمیرد. ظوری حقیقت زندگی تچاکا را به بلک پنتر ما میگوید. در نقطه میانی فیلم پی میبریم که فعالیتهای کیلمانگر تا حدودی عادلانه است. این شخصیت تنها برای نجات دیگران این نقشه را کشیده است.
قهرمان داستان باید بفهمد که انتقام گاهی اوقات عادلانه خواهد بود. زمانی که این دو کاراکتر بالاخره با هم دیدار میکنند، تچالا میگوید:
تنها دلیل اینکه من تو را همان جایی که ایستادهای به قتل نمیرسانم این است که میدانم چه کسی هستی…
او فکر میکند که عادلانه برخورد کرده اما در واقع تمامی خواستههای کیلمانگر را برآورده کرده است. از آنجایی که تچالا میداند کیلمانگر کیست، باید به خواسته او برای نبرد پاسخ مثبت دهد. زمانی که کیلمانگر از هویت خود رونمایی میکند، موسیقی King’s Dead پخش میشود. در واقع ما داریم سیگنال تغییر قدرت را پیش از وقوع آن دریافت میکنیم. در آبشار جنگجویان کیلمانگر یک نیزه را، با نصف کردن آن، آماده مبارزه میکند. این تاکتیکی است که مبارز افسانهای آفریقایی، شاکازولو، در نبردهای خود مورد استفاده قرار میداد. با هر زخمی که کیلمانگر میزند، بخشی از موسیقی او پخش میشود.
طراحی اتاق امباکو به گونهایست که نوک تیز شاخههای بامبو به سوی کسانی که وارد میشوند نشانه میرود تا ترس در دل آنها ایجاد شود.
تچالا توسط کیلمانگر به پایین آبشار پرتاب میشود؛ درست مانند کمیک بوکها. در لحظات مربوط به مدیتیشن، کیلمانگر جوان درست همانند تچالا، پدر خود را به آغوش کشیده است؛ دو واکاندایی و دو داستان موازی. دفترچه خاطرات انجوبو چند بخش به زبان واکاندایی دارد. ما حتی الفبای این زبان را از نزدیک میبینیم. اریک نیز دقیقاً از همین طریق زبان خود را یاد گرفته است. نقشهای هم همراه با مختصات جغرافیایی دقیق واکاندا کشیده شده است. اگر این مختصات جغرافیایی را در گوگل مپ قرار دهید، شما را به بخش شمال شرقی جمهوری دموکراتیک کنگو، نزدیک به مرز اوگاندا منتقل میکند. دقیقاً همان نقطهای است که روی نقشه موجود در فیلم Iron Man 2 دیدیم و من به شما نشانش دادم. کیلمانگر باغ گل قلبی را آتش میزند و هدف حقیقی خود را نشان میدهد؛ نابود کردن برتری و قدرت حقیقی واکاندا برای تبدیل کردن آن به کشوری شبیه به سایر کشورهای دنیا. ناکیا و شوری نزد امباکو میروند. اتاق تاج و تخت امباکو از چوب درختانی ساخته شده که در منطقه شمالی آفریقا رشد میکنند.
تچالا به دنیای زندهها بازمیگردد و با پدرش درگیر میشود. او طرد شدن برادرزاده پدرش را زیرسوال میبرد! تچاکا اینگونه میگوید که:
او حقیقتی بود که من پنهان کردم.
اینجاست که باز میگردیم به بحث اصلی فیلم:
چگونه میتوان گناهان گذشته را تصحیح کرد.
هرگونه که بخواهیم با آن برخورد کنیم، نباید نادیده گرفته شود. کیلمانگر برای حمله خود نقشه میکشد و مسئول ارتش واکاندا به نیویورک، لندن و هنگ کنگ اشاره میکند. این سه کشور مراکزی جادویی در خود دارند. حمله کیلمانگر در نقطه بسیار مهمی از فعالیت جادوگرها رخ میداد. این گروه تنها چند ماه پس از واقعه مورد نظر ما با کایسیلیوس درگیر شدند. در خط راه آهن، دو پنتر ما با یکدیگر درگیر میشوند. تچالا یکی از حرکات وولورین، استفاده از چنگالها برای چرخیدن در هوا، را تکرار میکند.
شاید غروب رویاهای اریک از راه رسیده باشد اما پس از هر غروب، خورشید باری دیگر باشکوه و درخشان طلوع میکند.
تچالا با استفاده از دانش خود درباره تاثیر قطار روی زرهشان، کیلمانگر را شکست میدهد. او از همان نیزه کوتاه شاکازولوی اریک کیلمانگر برای شکست دادن او استفاده میکند. این حرکت حقهای بود که کیلمانگر هرگز نمیتوانست از آن مطلع شود… تنها کسی که در واکاندا به دنیا آمده بود و اسرار آن را میدانست، میتوانست چنین کاری کند. همانطور که تچالا، در Captain America Civil War، با زیمو برخورد کرد، اجازه میدهد بخشش او پیروز نبرد شود. بلک پنتر به کیلمانگر اجازه میدهد تا همان غروب خورشیدی را ببیند که پدرش هزاران بار برای او تعریف کرده بود. چندی پیش کیلمانگر قول داده بود که خورشید هرگز در امپراتوری واکاندا غروب نخواهد کرد. در این صحنه خورشید رویاهای او غروب میکند. بسیاری از طرفداران امیدوار بودند که اریک در صحنه جان سالم به در ببرد و بتواند در عنوان دوم این مجموعه، پس از فوت چدویک بوزمن، جایگزین بلک پنتر شود… زمانی که تچالا به راز کیلمانگیر پی برد، این اعمال پدرش بودند که نفرتانگیز جلوه میدادند…
حالا او تمام تلاش خود را میکند تا کاری که پدرش برای برادر خود نکرد را برای کیلمانگر… برای پسرعموی خود انجام دهد. با تمام این اوصاف، کیلمانگر عقاید خود را ترک نمیکند. او میگوید:
فقط من را در دریا دفن کنید… همراه با اجدادم که از کشتیها به بیرون پریدند… چرا که میدانستند مرگ بهتر از بردگی بود…
این کلمات نهایی خارقالعاده و دردناک در ذهن تچالا باقی میمانند. دقایق نهایی نشان میدهند که تچالا قبیله جاباری را هم به مجلس خود آورده است. صحنه پس از تیتراژ فیلم هم تچالا را در حال سخنرانی برای سازمان ملل نشان میدهد. درست مانند ازگاردیها که پل خود را برای دفاع از دیگران ساختهاند، واکاندا هم با بقیه دنیا ارتباط برقرار خواهد کرد. بلک پنتر شانس تجربه زندگی را به کودک انتهای فیلم میدهد که اریک هرگز نداشت.
بدون شک داستان Black Panther سال ۲۰۱۸ یکی از عمیقترین داستانهایی بوده که تا به حال با استفاده از جهان سینمایی مارول به تصویر کشیده است. این عنوان به مسائل مهم اجتماعی و بشردوستانهای میپردازد که حتی با نادیده گرفتن نژادهای مطرح در این اثر، معنای خود را حفظ میکنند. پیام اصلی فیلم، در نهایت، انسانها را به همراهی و همکاری با یکدیگر دعوت میکند.
منبع: گیمفا
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید