Wicked یکی از فیلمهای موزیکال مطرح امسال است که لحظات و دیالوگهای خاطره انگیزی را برای بینندگانش به ارمغان آورد. داستان این فیلم دربارهی الفابا، جادوگر شرور غرب، است و اتفاقاتی که او را تبدیل به یک شخصیت شرور کردند را روایت میکند.
فیلم Wicked به مسائل مختلف و پیچیدهای از جمله پروپاگاندا، غرور بیش از حد و تبعیض میپردازد. با اینکه این فیلم دارای دیالوگهای نمادین زیادی است، اما تنها تعداد معدودی از آنها جوهرهی داستان فیلم را یادآوری میکنند که برخی از آنها از متن آهنگهای آن گرفته شده است. در ادامه با بهترین دیالوگهای این فیلم آشنا میشویم.
۱۰- «تو هیچ قدرت واقعیای نداری.» – الفابا
چیزی که الفابا بیشتر از همه میخواهد این است که جادوگر شهر اُز را ببیند و در کنار او کار کند. در آن زمان، الفابا حتی آرزو میکند که جادوگر رنگ سبز پوستش را تغییر دهد، چرا که به خاطر رنگ پوستش مورد بدرفتاری قرار میگرفت. جادوگر به او زندگیای را که همیشه آرزویش را داشته و فرصتی برای بودن در کنار او پیشنهاد میدهد. اما پس از پی بردن به نیت واقعی جادوگر در قبال حیوانات شهر اُز، الفابا درمییابد که او نهتنها یک فریبکار است، بلکه بدون او هیچ قدرتی ندارد.
نمایش فریبکارانهی جادوگر آز نمیتواند برای همیشه ادامه داشته باشد، به همین دلیل او به کسی با تواناییهای جادویی واقعی، مانند الفابا، نیاز دارد. تلاش ناامیدانهی او برای جلب رضایت الفابا نشان میدهد که الفابا از هر نظر از جادوگر بهتر است.
۹- «بهترین روش برای کنار هم نگه داشتن مردم اینه که به اونها یه دشمن درست و حسابی بدی.» – جادوگر
چون جادوگر شهر اُز قدرت خاصی ندارد، باید از روشهای دیگری استفاده کند تا مردم شهر اُز را سمت خودش نگه دارد. یکی از کارهای او این بود که یک ماجرای دروغین دربارهی حیوانات شهر اُز سرهم کند؛ او از چیزهای کوچک شروع کرد و مشکلات مختلف شهر اُز را بر گردن حیوانات انداخت.
نیت جادوگر شهر اُز در فیلم Wicked این بود که یک دشمن به مردم نشان دهد تا در برابر آن متحد باشند. به جای آن که جادوگر بخواهد با امید و پیشرفت مردم را گرد هم بیارد، آنها را با ترس و داستانهای دروغین کنار هم نگه داشت. با اینکه الفابا با جادوگر مخالف بود و علیه او شورش کرد، دقیقا همان چیزی را به او داد که قصدش را داشت؛ یک دشمن درست و حسابی.
۸- «من جنجال ایجاد نمیکنم، خود من یک جنجال هستم. بعضی از ما متفاوت هستیم.» -الفابا
پس از دستگیری دکتر دیلاموند و اجرای آزمایشی غیرانسانی روی یک توله شیر در کلاس، الفابا با استفاده از قدرتهای خود همه را بیهوش میکند، به جز فییِرو. آنها با یکدیگر توله شیر را از اسارت نجات میدهند. فییرو از الفابا میپرسد چرا همیشه باعث آشوب میشود. الفابا توضیح میدهد که او عامل این مشکلات نیست، بلکه در اُز، به دلیل تفاوت ظاهریاش، ذاتا بهعنوان یک مشکل دیده میشود.
الفابا از زمانی که متولد شد با دیگران متفاوت بود. او شبیه دیگران نبود و برای همین از دید دیگران او خطرناک به نظر میرسید. این واقعیتی تلخی است که الفابا مجبور به پذیرفتن آن میباشد. فییرو هرگز مجبور نبوده تا با چنین مسائلی روبهرو شود، تا زمانی که به الفابا نزدیکتر شد و دریافت که شهر اُز خیلی هم شگفتانگیز نیست، بهویژه برای شهروندانی که به هر دلیلی متفاوت هستند، چه این تفاوت انتخابی باشد و چه نباشد.
۷- «ما فقط دوتا دوستیم» – «دوتا دوست خوب» – «دو بهترین دوست» – الفابا و گلیندا
با اینکه فقط از الفابا دعوت شده بود که به ملاقات جادوگر برود، او از گلیندا خواست تا همراهش برود. این لحظه چیزی بود که الفابا مدت زیادی منتظرش بود و اشتراک گذاشتن این لحظه با گلیندا، نشان دوستی واقعی و خالصانهی او است. در طول فیلم دوستی آنها نزدیکتر و بهتر شد اما پس از اتفاقاتی که در شهر زمرد گذراندند، از هم جدا شدند.
در سالن رقص، الفابا متوجه شد که گلیندا اولین کسی بود که او را واقعا همان طوری که هست میبیند. همچنین گلیندا که دوستانی زیادی دارد، میفهمد که الفابا مثل دیگر دوستان او نیست. الفابا بهترین دوستش است، و گلیندا میخواهد تا در تمام فراز و نشیبها در کنار او بماند.
۶- «ذرهای اهمیت نمیده که بقیه چه فکری میکنند.»- «معلومه که اهمیت میده. فقط تظاهر میکنه که اهمیت نمیده.» – فییِرو و گلیندا
قبل از مراسم رقص، گلیندا الفابا را راضی میکند تا به این مراسم بیاید و کلاهی را بپوشد که میداند ظاهرش را کمی مسخره میکند. البته گلیندا متوجه میشود که در این کار زیادهروی کرده است. متاسفانه نقشهی او برای شوخی با الفابا طبق نقشه پیش میرود و الفابا مضحکهی جمع میشود، هرچند او طوری رفتار میکند که انگار حرفهای دیگران برایش اهمیتی ندارد.
گلیندا سرانجام متوجه میشود که تمام طعنهها و خندهها بر الفابا تاثیر گذاشتهاند و او با شوخیهایش ناخواسته به الفابا آسیب رسانده است. این لحظه نه تنها نقطهی عطفی برای گلیندا است، بلکه یکی از معدود لحظاتی است که مخاطبان، سویهی آسیبپذیرتر الفابا را میبینند. هرچند او چهرهای قوی از خود نشان میدهد، اما در این لحظه سخت است که دردش را حس نکنیم.
۵- «اتفاقا واقعا خودخواه و عمیقا سطحی هستم.» – فییِرو
بعد از اینکه الفابا و فییرو شیر را نجات میدهند، وارد یک مشاجره میشوند که چرا اصلا فییرو به الفابا کمک میکند. الفابا به او میگوید که فییرو فرد مهربانی است و اصلا خودخواه نیست. هرچند فییرو هنوز آماده نیست تا روی واقعیاش را نشان دهد و این دیالوگ را میگوید.
با اینکه این دیالوگ یکی از دیالوگهای بامزهی این فیلم است، اما در عین حال نشان میدهد که فییرو واقعا آدم مغرور و سطحیای نیست، بلکه ذات مهربانی دارد. رفتار و کارهایش شخصیت واقعی او را نشان میدهد.
۴- «مسئله استعداد نیست، بلکه شکلی است که دیده میشوی. پس این که مثل من خیلی محبوب باشی بسیار زیرکانه است.» – گلیندا
بعد از اینکه الفابا و گلیندا دوست میشوند، گلیندا تصمیم میگیرد تا با تغییر ظاهر نشان دهد که به الفابا اهمیت میدهد. برای مدتها، گلیندا تصور میکرد که شهرت مهمترین چیزی است که میتوان به دست آورد، بنابراین میخواهد الفابا نیز این تجربه را داشته باشد. برای گلیندا، شهرت یعنی داشتن ظاهری مناسب و ظاهر از درون اهمیت بیشتری دارد.
گلیندا معتقد است که کلید موفقیت، محبوبیت و شهرت است. این ترانه به مسائل عمیقتری نیز در شهر اُز میپردازد و همچنین نشان میدهد که چرا گلیندا و الفابا هرگز نمیتوانند کاملا با یکدیگر همنظر باشند. در شهر اُز، مردم فریب زرق و برق شهر زمرد را میخورند و نمیتوانند ظاهر واقعی آن را ببینند.
۳- «چیزهایی است که من نمیتونم تغییرشون بدم، اما تا زمانی که تلاش نکنم هیچوقت نمیفهمم.»- الفابا
وقتی الفابا به طور آشکار با جادوگر مخالفت میکند، میداند که شانس زیادی در مقابل او ندارد. او میخواهد تا تغییری در زندگی حیوانات شهر اُز ایجاد کند، در حالی که جادوگر تمام تلاش خود را میکند تا مردم را علیه آنها کند.
با وجود تمام این اتفاقات، الفابا تسلیم نمیشود. او میداند که اگر تلاش نکند، هیچوقت نمیفهمد که آیا میتواند تغییری ایجاد کند یا خیر. او حاضر است تا به جای کاری نکردن، همه چیز را برای تغییر شهر اُز به خطر بیندازد.
۲- «آیا مردم شرور به دنیا میآن یا اینکه این شرارت به آنها تحمیل میشه؟» – گلیندا
در ابتدای فیلم Wicked، مخاطبان بلافاصله وارد مانچکینلند میشوند، درست پس از آنکه دوروتی آنجا را ترک کرده و جادوگر شرور آب شده است. در حالی که مردم در حال جشن گرفتن هستند، گلیندا به آنها میپیوندد و شاهد شادیشان از مرگ بهترین دوست سابقش است. او چهرهای آرام و خونسرد از خود نشان میدهد، اما برخلاف شهروندان اُز که از مرگ الفابا خوشحال هستند، گلیندا چندان خوشحال نیست. برخلاف جادوگر، گلیندا باور دارد که این نفرت کورکورانه نتیجه مفیدی نداشته است.
هرچند او شادی مردم را خراب نمیکند، اما با گفتن این دیالوگ سوال مهمی را مطرح میکند تا مردم کمی دربارهی آن فکر کنند. با اینکه شاید گلیندا نتواند ذهنیت مردم را به طور کلی تغییر دهد، اما حداقل میتواند نشان دهد که چگونه شرایط مختلفی که مردم در آن دخیل بودند، باعث شده تا او تبدیل به فرد شروری شود.
۱- «همونطور که یک نفر اخیرا بهم گفت، هر کسی لیاقت فرصتی برای پرواز رو داره.» – الفابا
آواز «Defying Gravity» یکی از زیباترین آوازهای فیلم Wicked است که پیام و مفهوم این فیلم را بازگو میکند. یکی از پیامهای فیلم این است که هیچکس به خاطر ظاهرش لایق این نیست که توسط دیگران طرد شود. جادوگر به الفابا گفته بود که هر کس لیاقت فرصتی برای پرواز را دارد، البته او در باطن همچین منظوری ندارد. او تنها دنبال یک دشمن است تا مردم را علیه آن متحد کند و مخصوصا حیوانات را هدف گرفته است، چون که آنها با انسانها بسیار متفاوتاند.
الفابا باور دارد که هیچکس نباید به خاطر شکلی که متولد شده مورد تبعیض قرار بگیرد و هر کس شانس برابری در مقابل زندگی دارد. او در تمام زندگیاش به خاطر پوست سبز رنگش مورد بدرفتاری قرار گرفت. در این آواز الفابا اعلام میکند که پرواز خواهد کرد، حتی با اینکه همه تلاش کردند تا این کار غیرممکن شود.
منبع: Screenrant
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید