تاکنون هشت فیلم در مجموعه فیلمهای Mission: Impossible منتشر شده که برخی از آنها از نظر رتبهبندی بهتر از بقیه بودند.
طی تقریباً ۳۰ سال، مجموعه فیلمهای اکشن و مهیج Mission: Impossible با بازی تام کروز، پیوستهترین و هیجانانگیزترین ماجراجوییهای جاسوسی را در میان تمام فرنچایزهای هالیوودی (غیر از جیمز باند) برای تماشاگران به ارمغان آورده است. در نخستین فیلم این مجموعه، دیوید کپ و رابرت تاون، سریال تلویزیونی سال ۱۹۶۶ با همین نام را برای پرده سینما اقتباس کردند؛ فیلمنامهای که با وجود چند تفاوت جزئی، تبدیل به الگویی برای تمام فیلمهای بعدی در این فرنچایز شد.
نیروی مأموریت غیرممکن (IMF) به رهبری ایتن هانت شکستناپذیر، دادههایی درباره یک فاجعه دریافت میکند که باید تصمیم بگیرند آیا قصد جلوگیری از وقوع آن را دارند یا نه؛ فاجعهای که معمولاً اهمیت زیادی برای ایالات متحده، جامعه اطلاعاتی یا حتی کل جهان دارد. تقریباً همیشه، این تیم از سوی سازمان خود کنار گذاشته میشود و نهتنها توسط دشمنان، بلکه توسط متحدان ظاهری خود نیز تحت تعقیب قرار میگیرد.
پس از هشت فیلم ساخته شده در این فرنچایز، به نظر میرسد مأموریت ایتن هانت در IMF رو به پایان است. برای بزرگداشت این لحظه، فیلمساز کریستوفر مککوری همه چیز را به کار گرفته تا فیلم سینمایی The Final Reckoning را خلق کند، پایانی که او امیدوار است همپای مجموعهای تقریباً بیپایان از موقعیتهای نفسگیر در سه دهه گذشته باشد یا حتی از آنها پیشی بگیرد. آیا موفق بوده؟ پاسخ این پرسش، مأموریتی است که هر بیننده باید بپذیرد و نتیجه آن را خودش تعیین کند. در ادامه رتبهبندی تمام فیلمهای Mission: Impossible از بدترین به بهترین آورده شده است.
این اثر به درستی بهعنوان ضعیفترین اثر از این مجموعه انتخاب شده و این دنباله برای فیلم اصلی با پایینترین امتیاز در راتن تومیتوز یعنی امتیاز ۵۷ درصد، سعی میکند انتقاداتی که به پیچیدگی بیش از حد فیلم اول وارد شده بود را با داستانی جبران کند که صرفاً احمقانه است. شاید جان وو که پیشتر فیلمهای هالیوودی و سرگرمکنندهای چون فیلم Broken Arrow و فیلم Face/Off را ساخته بود، با جسارت بیشتری سراغ سبک بصری خاص خود رفته اما فیلمی ارائه داده که پر از تصاویری است که میخواهند روایت و اکشن بیمنطق فیلم را بپوشانند.
در واقع بیشتر داستان بر سر تصاحب دختری با بازی درخشان تندی نیوتن است. شخصیت منفی فیلم با بازی دوگری اسکات که بیشتر شبیه ترکیبی از ایون مک گرگور و هیدن کریستنسن است، توانایی کافی برای ترساندن تام کروز را ندارد و این توهینی مضاعف به این واقعیت است که او برای بازی در نقش ولورین در فیلم X-Men انتخاب شده بود اما آن نقش را بهخاطر این فیلم از دست داد.
بهعنوان مقدمهای برای پایانبندی این مجموعه سینمایی، فیلم Dead Reckoning متأسفانه اندکی کشدار به نظر میرسد، حتی اگر عناصر جذابی که باعث موفقیت فیلمهای قبلی بودند را با انرژی و مهارت تکرار کرده باشد. بهویژه به دلیل آنکه فیلم فقط به طور گذرا به گذشته ایتن هانت اشاره میکند و همچنین شخصیت منفی داستان، گابریل با بازی ایسای مورالس با جدیتی خستهکننده ظاهر میشود و اثری کمرنگ در ذهن بیننده میگذارد؛ هرچند او باید مکمل هوش مصنوعی شورشی موسوم به Entity باشد که اساساً یک چشم الکترونیکی در حال نوسان است.
معرفی گریس با بازی هیلی اتول بهعنوان قهرمان جدید و بیمیل نیز بیش از حد طول میکشد و تقریباً تا مرز فرسودگی پیش میرود. در واقع تمام فیلم چنین حالتی دارد: تعقیبوگریز در رم، نبرد در ونیز، صعود و پرش کوهستانی ایتن، حتی تعداد ماشینهایی که باید پس از متوقفکردن یک قطار بدون کنترل از میانشان عبور کنند؛ هر سکانس یکی دو ضرب بیشتر از حد لازم طول میکشد. همچنین، نشان دادن Sevastapol در همان صحنه اول بهجای قرار دادن آن در صحنه ابتدایی فیلم The Final Reckoning باعث میشود ایتن کل فیلم را به دنبال چیزی باشد که تماشاگر از همان ابتدا از آن آگاه است و این نخستین بار در تاریخ این فرنچایز است که بیننده از شخصیتها جلوتر است.
دیدگاههای اخیر که این فیلم از جی جی آبرامز را نسخهای پرخرج از سریال Alias او میدانند، بیراه نیستند اما کارگردان آینده فرنچایز Star Trek و فرنچایز Star Wars موفق میشود کاری زیرکانهتر با افسانهشناسی این فرنچایز انجام دهد، کاری فراتر از آثار بعدیاش است. جی جی آبرامز نمادهای اصلی داستان را از هم میپاشد: از ماسک ساز خراب گرفته تا دفعاتی که ایتن در مأموریتهایش شکست میخورد یا نمیتواند عزیزانش را نجات دهد.
شخصیت منفی بیرحم با بازی فیلیپ سیمور هافمن یکی از بهترین دشمنانی است که تام کروز در این مجموعه با آن روبهرو شده و هرچند جی جی آبرامز زندگی شخصی ایتن را کمی بیش از حد لطیف نشان میدهد، اما رابطهای ناب و انسانی میان او و جولیا مید با بازی میشل موناهان خلق میکند، رابطهای که به فیلمهای بعدی معنای عاطفی میبخشد و مجموعه را از صرفاً تقلیدی از جیمز باند به روایتی عمیقتر تبدیل میکند.
پایان داستان ایتن هانت در حال حاضر موجب اختلاف نظر در میان تماشاگران شده، بحثی که بهاحتمال زیاد تا مدتها ادامه خواهد داشت. در سالهای آینده، برای تماشاگران کدام بخش مهمتر خواهد بود؟ نیمه اول فیلم با حجم زیادی از دیالوگهای خشک و توضیحی یا نیمه دوم که دو مورد از مهیجترین صحنههای اکشن تاریخ این فرنچایز و شاید کل سینما را در خود دارد؟ صحنههای خطرناک فیلم بهقدری درخشان هستند که کسالت بخش ابتدایی فیلم را تا حدی پاک میکنند.
بدون شک، تلاش خستگیناپذیر تمام گروه برای بهتصویر کشیدن ایتن بهعنوان تنها کسی که میتواند Entity را شکست دهد، هیچ دیدگاه تازهای درباره او، دیگران یا دنیایی که در آن زندگی میکنند به ما نمیدهد. این تکرار بهویژه بهدلیل آن است که قسمت قبلی نیز همین مباحث را بیش از حد توضیح داده بود. اما با اوج گرفتن فیلم در دو صحنه پشت سر هم، تعقیب کند و سنگین در یک زیردریایی و نبرد هوایی فوقالعاده و واقعی، فیلم سینمایی The Final Reckoning با موفقیت داستانش را به پایان میرساند.
خالق انیمیشنهای پیکسار برد برد با ساخت نخستین فیلم لایو اکشن خود، شوخطبعی جی جی آبرامز را بهعنوان توازنی طناز با بار انسانی، به شکلی درخشان در این فیلم به تصویر میکشد و بزرگترین بوم اکشن مجموعه را ارائه میدهد. معرفی جرمی رنر بهعنوان شریک بازی برای تام کروز و البته تأکید مکرر که او قرار نیست جایگزین شود، موفقیتآمیز بود و نیاز به کنارگذاشتن ستاره مجموعه را از میان برد.
بهعنوان یک فیلم پرفروش با چاشنی طنز متعادل، فیلم سینمایی Ghost Protocol مجموعه را برای همیشه در قلمروی سرگرمیهای جدی بزرگسالانه تثبیت کرد و تعادل کاملی میان ریتم سریع و تنش آزاردهنده ایجاد کرد، چیزی که فیلمهای بعدی نهتنها آن را حفظ کردند، بلکه عمیقترش کردند.
اگرچه این فیلم در مقایسه با فیلمهای پر عضله و جاهطلبانه بعدی تقریباً ساده به نظر میرسد، اما کارگردان برایان دی پالما، شروعی خلق میکند که تمام عناصر لازم برای یک فیلم Mission: Impossible را تعریف میکند. صحنه سرقت از گاوصندوق همچنان یکی از استانداردهای طلایی برای سکانسهای اکشن است و همینجا بود که تام کروز شروع به شکل دادن به آن چهره کاریزماتیک، پرشور و با طعنهای لطیف کرد که او را به یک ستاره پایدار در هالیوود تبدیل کرد.
آنهایی که سنشان اجازه میدهد شاید به یاد بیاورند که فیلمنامه دیوید کپ و رابرت تاون در زمان اکران چقدر تماشاگران را گیج کرد، اما حالا که به آن نگاه میکنیم نهتنها پیچیده و لذتبخش بود، بلکه الگویی شد برای پیچشهای فریبندهای که حالا به یکی از نشانههای اصلی این فرنچایز تبدیل شده است.
فیلم Fallout نسخهای عظیمتر از فیلم قبلی یعنی Rogue Nation بود و نشان میدهد که کریستوفر مککوری نهتنها جا پای خود را در مجموعه محکم کرده، بلکه با سرعت ایتن هانت شروع به دویدن کرده است. بازگرداندن شخصیت ایلسا با بازی ربکا فرگوسن بهعنوان رقیب و همکار دوباره، اندکی حس عقبگرد دارد اما ربکا فرگوسن آنقدر خوب ظاهر میشود که هیچکس ناراضی نیست. اما هنری کویل با بازی در نقش آگوست واکر، مأمور دوجانبهای که به شکلی واضح از ایتن متنفر است، انرژی خاصی به فیلم میبخشد؛ تنشی که حتی از نقشههای پیچیده تروریستی هم پیشی میگیرد.
صحنههای اکشن از پرش هالهای گرفته تا مبارزه در کلاب شبانه، فراری دادن سولومون لین و تعقیب هلیکوپتری در پایان همگی فوقالعاده هستند. با این حال، پس از دقت مهندسیشده فیلم Rogue Nation، آزادی عمل بیشتر در Fallout حس فیلمی سنگین و اندکی بیش از حد غنی میدهد که سیرکننده اما اندکی اشباعشده است.
اوج همکاری تام کروز با کارگردانی از مجموعه، فیلم Rogue Nation ساخته کریستوفر مککوری بود که صحنههایی عظیم و در یک مورد، به معنای واقعی کلمه اپرایی ارائه میدهد، آن هم در قالب داستانی که با دقت ساعتسازی سوئیسی برابری میکند. ربکا فرگوسن با معرفی بهیادماندنی در نقش ایلسا فاست، دومین شخصیت برتر در کل مجموعه را به نمایش میگذارد و حضورش دینامیکی هیجانانگیز میان او و ایتن ایجاد میکند که هم رقیب و هم متحد هستند و همزمان، پیچیدگی داستان را افزایش میدهد و احساسات آن را عمیقتر میکند.
از صحنه آغازین هواپیما گرفته تا تلاش برای ترور در اپرا، از صندوق زیرآبی تا تعقیب موتور سیکلت، انتخاب بهترین صحنه در این فیلم دشوار است. اما خلاقیت تمامنشدنی مککوری، شخصیتها را قویتر میسازد و جهان داستانی را پرانرژیتر میکند و مجموعهای از فیلمها را به یک حماسه سینمایی واقعی تبدیل میکند.
منبع: variety
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید