تصور کنید سریالی که عاشقش هستید، جرات کند همه فرمولهای موفقش را کنار بگذارد و به جای تکرار، مسیری کاملاً جدید و غیرمنتظره را در پیش بگیرد. این دقیقاً همان کاری است که فصل دوم Wednesday با شهامتی مثالزدنی انجام داده است. اما آیا این جسارت به قیمت از دست دادن جوهره اصلی اثر تمام شده؟ آیا میتوان از کمدی سیاه نوجوانانه به حماسهای گوتیک با عمق روایی رسید بدون آنکه مخاطبان وفادار را ناامید کرد؟ در این نقد گیمفا، نه تنها به این پرسشهای کلیدی پاسخ خواهیم داد، بلکه لایه به لایه به واکاوی تحولی خواهیم پرداخت که میتواند آینده سریالسازی تینیجری را تحت تأثیر قرار دهد. از بازی نفسگیر جنا اورتگا تا طراحی تولیدی که هر صحنه را به تابلویی از هنر گوتیک تبدیل کرده است، همراه ما باشید تا ببینیم چگونه Wednesday از یک سریال محبوب به یک اثر هنری تبدیل شده است.
وقتی تیم برتون و نویسندگانش برای فصل دوم Wednesday تصمیم میگرفتند، با چالشی عظیم روبرو بودند: چگونه جهانی را که میلیونها بیننده عاشق آن شده بودند، گسترش دهند بدون آنکه جادوی اثر اول را از بین ببرند؟ پاسخ آنان نه در تکثیر فرمول موفق فصل اول، که در جسارت ورود به قلمروی تاریکتر و پیچیدهتر نهفته بود. فصل دوم Wednesday یک تکامل است؛ گذاری هوشمندانه از کمدی سیاه نوجوانانه به حماسهای گوتیک که ریشه در اعماق ناخودآگاه جمعی خانواده آدامز دارد. این فصل، بیننده را از امنیت نسبی آکادمی نِوِرمور به دنیایی وسیعتر میبرد که در آن، هیجان کشف رازهای خانوادگی جایگزین هیجان ماجراجوییهای مدرسهای میشود. این تحول، سریال را از محدوده یک درام نوجوانانه فراتر برده و به اثری چندلایه تبدیل میکند که هم وفاداران قدیمی و هم بینندگان جدید را به چالش میکشد.
فصل دوم و به خصوص پارت دوم آن با جسارت قابل تحسینی، مرزهای جهان روایی سریال را گسترش میدهد. در حالی که فصل اول عمدتاً در محیط بسته آکادمی نِوِرمور اتفاق میافتاد، این فصل بیننده را به مکانهای جدید و هیجانانگیزی میبرد: عمارتهای فراموششده، گورستانهای باستانی، و محیطهای مرموز. این گسترش جغرافیایی، استعارهای است از گسترش افقهای ذهنی شخصیت اصلی و پیچیدهتر شدن دنیای درونی او. اما نکته برجسته در تحول روایی، تغییر مرکز ثقل از «معمای مدرسهای» به «توطئهای باستانی» است. در حالی که فصل اول حول محور یک قاتل زنجیرهای در آکادمی میگشت، فصل دوم به بررسی توطئهای میپردازد که ریشه در تاریخ کهن خانواده آدامز دارد. این تغییر، به سریال اجازه میدهد تا به بررسی مضامین عمیقتری بپردازد: هویت، تبار، پذیرش تفاوتها، و وزن سنگین میراث خانوادگی.
در همین جهت سازندگان با جسارت، از ساختار روایی خاصی بهره میبرند. فلاشبکهای به گذشته خانواده آدامز نه تنها زمینهای تاریخی فراهم میکنند، بلکه به درک بهتر (انگیزههای) شخصیتهای اصلی کمک میکنند. این فلاشبکها هوشمندانه طراحی شدهاند و هرکدام قسمتی از پازل بزرگتر قصه را تکمیل میکنند.
اما پیشبرد داستان مدیون بازی درخشان «جنا اورتگا» است که هم هیجان ایجاد میکند و هم نمایشی از تواناییهایش را به تصویر میکشد. بهویژه در قسمت ششم با عنوان «خودت را بشناس» که در آن او به طور تصادفی بدنش با «اِنید» عوض میشود. او و «اِما مایرز» طیف کامل استعداد بازیگری خود را به نمایش گذاشتند. آنها مجبور بودند سبک بازی و شخصیت پردازی نقشهای خود را به طور کامل تغییر دهند. نتیجه واقعاً تحسینبرانگیز و باورپذیر بود؛ طوری که به نظر میرسد واقعاً بدنهایشان عوض شده است. شایانِ ذکر است که روابط بین بخش زنانه خانواده آدامز، یعنی «مورتیشا» (با بازی کاترین زتا-جونز)، «هِستر» (با بازی جوآنا لاملی) و «ونزدی» به شکلی جذاب هدایت شدهاند. مشکلات آنها به تصویر کشیده شده که به از دست دادن قدرتهای شخصیت اصلی معنای عمیقتری بخشیده است. تصمیم بر این بوده که بیشتر بر روی طرحهای داستانی خانوادگی به جای مدرسهای تمرکز شود. اگرچه این کار نتیجه بدی ندارد، اما محل اصلی وقوع حوادث سریال، آکادمی است. بههمیندلیل، آن حالوهوای نوجوانانهای که در فصل اول وجود داشت، اینجا غایب است.
تبدیل ونزدی آدامز از نوجوان طغیانگر به زن جوان پیچیده یکی از کلیدی ترین نکات پارت دوم سریال در فصل جدید است؛ در واقع تحول شخصیت ونزدی شاید برجستهترین دستاورد این فصل باشد. جنا اورتگا با ظرافتی تحسینبرانگیز، شخصیتی را به تصویر میکشد که بین سنت و مدرنیته، بین استقلال فردی و وفاداری خانوادگی، و بین منطق سرد و گرمای عواطف انسانی در نوسان است. در فصل دوم شاهد هستیم که ونزدی تدریجاً پردههای دفاعی خود را کنار میزند. این یعنی اگر در فصل اول، بیاحساسی و طعنهزنی او نشانهای از قدرت بود، در این فصل شکنندگیهای او را میبینیم که شخصیتش را انسانیتر و سهبعدیتر میکند. صحنههایی که او در مقابل خانوادهاش آسیبپذیر میشود، یا لحظاتی که ترس واقعی را نشان میدهد، از قویترین لحظات بازی اورتگا هستند.
نکته برجسته دیگر فصل دوم سریال Wednesday پرداخت شخصیتهای مورتیشا و گومز است که اکنون فراتر از والدین عجیب هستند؛ بالاخره به کاترین زتا-جونز و لوئیس گوزمان فرصت داده شده تا فراتر از کلیشه والدین عجیب و غریب ظاهر شوند. رابطه آنها اکنون به عنوان زوجی که با وجود همه تفاوتهایشان، عشقی عمیق و احترامی متقابل دارند، به زیبایی به تصویر کشیده میشود. همچنین گذشته مشترک آنها و رازهایی که با خود حمل میکنند، به داستان عمق بهتری میبخشد. از سوی دیگر اِنید سینکلر کماکان نقطه تعادل رنگارنگ سریال باقی میماند؛ اِما مایرز در نقش اِنید، همچنان نقطه تعادل ضروری برای تاریکی روح و روان ونزدی است. دوستی این دو در این فصل و به ویژه در بخش دوم آزمایشهای سختتری را پشت سر میگذارد و از رابطهای ساده به پیوندی عمیق و متعالی دگرگون میشود. رشد شخصیت اِنید از یک نوجوان هیجانزده به زنی جوان با قدرتهای در حال شکوفایی، از زیرداستانهای موفق این فصل است.
و اگرچه فصل دوم لحظههای درخشانی ارائه میدهد، به ویژه در قسمت جابجایی بدن بین ونزدی و اِنید، اما درگیر زیادی داستانهای فرعی میشود. حضور مهمان لیدی گاگا در نقش رُزالین راتوود قرار بود یک بمب و برآورده شدن آرزوی طرفداران باشد. و اگرچه از نظر حالوهوا کامل و برای داستان مهم است، اما به گونهای ناامیدکننده کوتاه است و این احساس را برجای میگذارد که فرصتی برای چیزی بزرگتر استفاده نشده است.
به طور کلی شخصیتهای جدید هرکدام به شکلی باعث افزودن لایههای جدید به قصه میشوند. شخصیتهای جدیدی مانند رُزالین راتوود (با بازی لیدی گاگا) و آیزاک یا همان زامبی پارت اولِ پاگزلی، بُعد جدیدی به جهان داستانی اضافه میکنند. اگرچه حضور برخی از این شخصیتها هم کوتاه است و هم کمی دم دستی، اما هرکدام سهم خود را در پیشبرد داستان و اضافه کردن لایههای جدید به جهان سریال دارند.
باید بدانید در جهت فضای گوتیک این سریال طراحی صحنه در این فصل از استانداردهای بالایی برخوردار است. تفاوت بین فضای نسبتاً امن آکادمی نِوِرمور و دنیای تاریکتر خارج از آن، از طریق طراحی صحنه به خوبی القا میشود. معماری ویکتوریایی عمارتهای قدیمی، گورستانهای مهآلود، و آزمایشگاههای زیرزمینی، هرکدام دنیای منحصر به فرد خود را دارند. همچنین طراحی لباس کالین اَتوود (یک بار دیگر) درخشان است. برای مثال لباسهای ونزدی تحول شخصیت او را منعکس میکنند، و این یعنی تغییر یکنواختی سیاهپوشیهای اولیه پوشش او به سمت تنوعی ظریف در بافتها و سایههای سیاه. از سوی دیگر لباسهای مورتیشا افسانهای هستند و ظرافت و قدرت او را به نمایش میگذارند.
لازم به ذکر است که نورپردازی این فصل نیز قابل تحسین است. استفاده از کنتراست شدید بین نور و سایه، حال و هوایی کاملاً گوتیک ایجاد میکند. صحنههای داخلی با نور شمع و چلچراغهای کمنور، حال و هوایی رمانتیک و مرموز ایجاد میکنند، در حالی که صحنههای خارجی در شبهای مهآلود، حس خطر و ناشناخته بودن را القا میکنند. اما تمام این نکات ذکر شده برگرفته از هدایت شخص تیم برتون به عنوان کارگردان و دست محکم او در پشت صحنه این سریال است. بازگشت تیم برتون به کارگردانی چند اپیزود، تأثیر به سزایی در کیفیت بصری فصل دارد. سبک امضایی او یعنی ترکیب طنز سیاه با عناصر فراطبیعی و زیباییشناسی گوتیک، به وضوح در این اپیزودها مشهود است. زوایای دوربین غیرمعمول، حرکتهای آهسته دراماتیک، و ترکیببندیهای دقیق، همگی نشان از دست کارگردانی استادانه دارد.
به طور کلی میتوان الهامگیری از سینمای هراس دهه ۷۰ و رمانهای گوتیک را در آن حس کرد که تغییر سبک هوشمندانه و موفقی است. سریال وقتی لازم است از هراسان کردن نمیترسد، و در عین حال آن حس طنز عجیب و خاص خود را که نشانه ویڗه آن است، از دست نمیدهد. در جهت هماهنگی با کارگردانی تیم برتون، موسیقی متن همراه همیشگی او دنی الفمن نیز توسعه قابل توجهی یافته است. تمهای اصلی حفظ شدهاند اما با ارکستراسیون غنیتر و حال و هوای دراماتیکتر ارائه میشوند. اضافه شدن موتیفهای جدید برای شخصیتهای تازه و مکانهای جدید، به غنای موسیقایی اثر افزوده است. فراموش نکنید که طراحی صدا نیز در این فصل برجسته است. از صدای تق تق انسانهای سیاهپوش در سایه روی سنگفرشهای قدیمی تا غرش باد در عمارتهای مخروبه، هر عنصر صوتی با دقت انتخاب شده تا بیننده را کاملاً در دنیای سریال غرق کند. سکوتهای به موقع نیز به اندازه صداها تأثیر دارند.
تِم یا لحن روایی اصلی فصل دوم Wednesday، جستوجوی هویت از طریق کندوکاو در تبار است. این یعنی ونزدی نه تنها باید با هویت خود به عنوان یک نوجوان عجیب و غریب کنار بیاید، بلکه باید با وزن میراث خانوادگی خود نیز روبرو شود. این جستوجو استعارهای است از تلاش هر فرد برای یافتن جایگاه خود در جهان. برای مثال اگر فصل اول بر پذیرش تفاوتهای فردی تأکید داشت، فصل دوم و به ویژه پارت دوم آن این مفهوم را به سطح جامعهای بزرگتر گسترش میدهد. به نظر من مبارزه جامعه «عجیبها» برای پذیرش در دنیای «نرمالها»، بازتابی است از مبارزه گروههای حاشیهنشین در دنیای واقعی. همچنین این فصل و بخش دوم آن بر اهمیت دانستن تاریخ و یادگیری از گذشته تأکید میکند. کشف اسرار گذشته خانواده آدامز نه تنها به حل معماهای حال کمک میکند، بلکه راهنمایی برای آینده است.
به طور کلی «ونزدی آدامز» همچنان نماد نسل جوان است، اما به بهای خیانت به ویژگیهای منحصربهفرد قهرمان داستان. اما چرا این را میگویم؟! همانطور که در بیشتر آثار خوشساخت و حالوهوایِ تاریک تیم برتون دیده میشود، سریال Wednesday داستان یک موجود عجیبوغریب را روایت میکند که به یک ضدقهرمان تبدیل میشود. این فرمولی اثباتشده است که بسیاری از ما از زمان اکران فیلم «ادوارد دستقیچی» با آن ارتباط برقرار کردهایم. بااینحال، با نگاهی دقیقتر به شخصیت اصلی در اقتباس سریالی نتفلیکس از «خانواده آدامز»، به نظر میرسد چیزی در این الگو کاملاً همخوانی ندارد. در نهایت، اگر ظاهر گوتیک و لباسهای سیاه را از ونزدی آدامز جدا کنید، او نه یک دختر منزوی، که یک نوجوان شورشی است که پشتیبانی کامل خانوادهاش را دارد. علیرغم شکایتهای مداومش از جایگاهی که در مدرسه «نِوِرمور» دارد، ونزدی همچنان از مزیتِ «شناختهشدهبودن» در هر کجا که میرود بهره میبرد و دیگر مدتی است که آن موجود حاشیهای سابق نیست. در واقع، موقعیت او در این سریال، بیش از آن که بازتابی از داستانهای کلاسیک برتون باشد، تصویری از دوران حاضر را نشان میدهد.
منظور من این است که تا اینجا، همهچیز برای ونزدی همیشه روی غلتک افتاده است. حتی زمانی که در فصل اول برای تلافی زورگوییهای به برادرش در مدرسه، با رها کردن ماهیهای درندهخو (پیرانا) در استخر، افراط میکند، پدر و مادرش (مورتیشا و گومز) تضمین میکنند که مشکل به سرعت و بدون هیچ پیامد خاصی حلوفصل شود؛ آنها او را به مدرسه نِوِرمور میبرند، بیآن که با کوچکترین توبیخی روبهرو شود. اگرچه از نظر تئوری راههای زیادی برای مجازات ونزدی وجود داشت، اما او هرگز با پیامدهای کارهایش مواجه نمیشود. او از مجبوربودن به تحصیل در نِوِرمور شکایت میکند، اما در عوض یک یونیفرم مخصوص و منطبق با سلیقهاش دریافت میکند و از امتیازات خاصی به صرف این که «فرزند فلان کس است» بهرهمند میشود.
علاوه بر این، او مزایایی دارد که هیچیک از دیگر دانشآموزان از آن برخوردار نیستند: دستِ جدا شده آیزاک، همیشه همراه او میشود، خانوادهاش همیشه پشتیبانش هستند و فصل دوم تأیید میکند که خانواده آدامز از موقعیت ممتازی برخوردارند؛ این فصل فاش میکند که مادربزرگ ونزدی یعنی «هستر فرامپ» ثروتمندترین فارغالتحصیل تاریخ آن مدرسه است. درست است که نمیتوان در یک داستان تخیلیِ ترسناک نوجوانپسند، توقع واقعگرایی کامل داشت، اما هوای آن فضای خاصی که در اکثر قریببهاتفاق داستانهای تیم برتون حاکم است، آثاری که توسط موجودات عجیبوغریب برای موجودات عجیبوغریب ساخته شدهاند، نیز کم شده. و بهسختی میتوان ونزدی را کاملاً در آن دسته جای داد، چرا که او از امتیازات خاصی بهرهمند است و فاصلهاش با آن قهرمانان عجیبوغریب، شکننده و دوستداشتنیای که برتون را به یک چهره شاخص بدل کردند، بسیار زیاد است.
بههمیندلیل، خوب میبود اگر سریال در قسمتهای آینده و احتمالی فصل سوم این نقیصه را جبران کند. هدف، کمکردن قدرتِ شخصیت نیست، بلکه بازگرداندن آن پسزمینه «ناخوشایند/نامأنوس» و متفاوتی است که او را خاص میکرد و با تماشاگرانی که همیشه احساس میکردند در جامعه جایی ندارند، ارتباط عمیق برقرار میکرد.
نقاط قوت برجسته
۱. تحول شخصیت محوری: رشد و توسعه شخصیت ونزدی از طریق بازی درخشان جنا اورتگا ۲.گسترش جهان داستانی: خلق دنیایی وسیعتر و پیچیدهتر بدون از دست دادن جوهره اصلی اثر ۳.توسعه شخصیتهای فرعی: دادن فرصت به شخصیتهایی مانند مورتیشا و گومز برای درخشش ۴.کیفیت تولید بالا: طراحی صحنه، لباس، نورپردازی و موسیقی در سطحی سینمایی ۵.تعادل لحن: حفظ طنز سیاه به عنوان مشخصه سریال در کنار پرداختن به مضامین جدیتر ۶.داستانسرایی جسورانه: تمایل به آزمایش و نوآوری در ساختار روایی.
نقاط ضعف قابل توجه
۱. پیشپردازی بیش از حد: معرفی شخصیتها و طرحهای داستانی زیاد که برخی به اندازه کافی توسعه نمییابند، برای نمونه آیزاک و خواهرش ۲.ریتم ناهموار: کاهش سرعت روایت در اپیزودهای میانی که بر شتاب کلی داستان تأثیر میگذارد ۳.استفاده ناکافی از برخی شخصیتها: شخصیتهایی مانند آژاکس و بیانکا که پتانسیل بیشتری داشتند ۴.حضور کوتاه لیدی گاگا: استفاده ناکافی از استعداد بازیگری و جاذبه او ۵.پرداخت سطحی برخی مضامین: برخی ایدههای جالب به اندازه کافی کاوش نشدهاند.
امتیاز دادن به این فصل بسیار دشوار است. از یک سو پر از لحظههای جالب است، برای مثال، نقشه مدیر «دورت» و تلاش او برای کلاهبرداری مالی. از سوی دیگر، مشکل به موتیفهای غیرضروری یا زیادیِ آنها برمیگردد. فیلمنامهنویسان سعی کردند همه ایدهها را در بخش اول معرفی و در بخش دوم به هم پیوند دهند. بنابراین انتظارات بالا بود، اما آنها نتوانستند از عهده همه آن برآیند. با این حال، این مسئله کل اثر را باطل نمیکند. این فصل لحظههای بسیار خوبی داشت و برخی عناصر برای آینده نویدبخش به نظر میرسند.
با همه این تفاسیر کل فصل دوم Wednesday موفقیتی مهم در جهان سریالسازی است. این فصل ثابت میکند که میتوان زیر بار سنگین انتظارات نشکست، و تا اندازهای آن را به نتیجه رساند. سازندگان با جسارتی تحسینبرانگیز، به جای تکرار فرمول موفق فصل اول، به گسترش جهان داستانی و عمقبخشی به شخصیتها پرداختهاند. این فصل ترکیبی تماشایی از ژانرهاست: درام خانوادگی، معمای جنایی، کمدی سیاه، و وحشت روانی. اما شاید بزرگترین دستاورد آن، انسانسازی شخصیت ونزدی است. ما دیگر تنها یک نوجوان طغیانگر و طعنهزن نمیبینیم، بلکه انسانی پیچیده را مشاهده میکنیم که با ترسها، آرزوها و آسیبپذیریهایش دست و پنجه نرم میکند.
اگر فصل اول ما را با ونزدی آشنا کرد، فصل دوم به ما اجازه میدهد او را (واقعاً) درک کنیم. این پیشرفت روایی و شخصیتپردازی، Wednesday را از یک سریال محبوب به یک اثر ماندگار در فرهنگ عامه تبدیل میکند. بنابراین فصل دوم اثری پختهتر است که جسورانهتر به تاریکی فرو میرود و با ظرافتی که در سکوت آرزویش را داشتیم، پیشینه خانواده آدامز را عمیقتر واکاوی میکند. این دیگر فقط یک داستان مدرسهای در آکادمی نِوِرمور نیست، بلکه سفری است به اعماق میراث، رازها و قلب خودِ ونزدی که اگرچه هنوز در سیاهی و کنایه پیچیده شده، اما رویههای تازه و شگفتانگیزی از روحش را به ما نشان میدهد.
حالا نوبت شماست. به نظر شما این تحول از کمدی نوجوانانه به درام گوتیک، آیا برای آینده سریال مفید بود؟ کدام جنبه فصل دوم برای شما جذابتر بود: گسترش جهان داستانی یا عمقبخشی به شخصیتها؟ آیا فکر میکنید تعادل بین طنز و جدیت به خوبی حفظ شده است؟ دیدگاهها و تحلیلهای خود را با ما به اشتراک بگذارید.
امتیاز منتقد: ۷ از ۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید