Death of a Unicorn تنها یک فانتزی نیست، بلکه جنبه فعال انتقادی آن اثری تأملبرانگیز را به تصویر میکشد. اسب تکشاخ به عنوان یک موجود اسطورهای و ماورایی، انتیتیای تلقی میشود که منحصراً متعلق به یک فولکلور و اسطورهشناسی نیست. از تکشاخ در بسیاری از فرهنگها و افسانهها مانند فولکلور روس، یونان و به طور کلی اروپای کهن، داستانهایی نقل شدهاند. تکشاخها اسطوره شناسی لایهای و عمیقی دارند. کتسیاسِ، پزشک و تاریخدان یونانی اولین بار تک شاخ را با نام اندیکا در کتابش معرفی میکند. او اظهار میکند که این موجودات در سایز و اندازهی اسب، بسیار قدرتمند و سریع هستند و شاخی چند رنگ دارند. در ادامه او خاطرنشان میکند این موجودات نه به خاطر گوشتشان بلکه بهخاطر شاخشان در معرض شکار قرار میگیرند. به دلیل اینکه نوشیدن از شاخ آنها مصونیت را به دنبال دارد، حتی در برابر سمها.
فیلم Death of a Unicorn جنبه تاریک، ترسناک، و شاید میتوان گفت واقعگرایانه این موجودات ماورایی را به تصویر میکشد. نقطه عطف فیلم Death of a Unicorn همان شروع آن است. داستان از جایی آغاز میشود که الیوت به همراه دخترش ریدلی به طور تصادفی با ماشین خود به یک تکشاخ برخورد میکنند و آن را زخمی میکنند. الیوت معاون شرکت داروسازی لئوپلد است و فرصتی استثنایی برای او به وجود آمده که در غیاب رئیس رو به موت خود اودل لئوپلد، در هیئت مدیره شرکت جایگاهی کسب کند.
این برخورد ساده آغازگر ماجرایی است که خیلی زود از یک موقعیت خانوادگی به بحرانی اخلاقی در دل سرمایهداری تبدیل میشود. در نگاه اول شاید تصور شود فیلم با موضوعی کلیشهای روبروست. اما خیلی زود مشخص میشود که این فیلم یک طنز سیاه عمیق است که بهطرزی هوشمندانه به نقد صنعت دارویی، اخلاق مدرن و سوءاستفاده از منابع طبیعی میپردازد.
سرخپوستان یا بومیان آمریکا، که قبل از ورود کریستف کلمب در سال ۱۴۹۲ در قارهی آمریکا زندگی میکردند، شامل صدها قبیله با فرهنگها، زبانها و تمدنهای متنوع بودند. استعمارگران و مهاجران آمریکایی با اقدامات خود به مانند یک ماشین نسلکشی عمل کردند و باعث و بانی از بین رفتن و محدود ساختن سرخپوستان و قبایل بومی آن دوران بودند. کشتار سرخپوستان در دوران استعمار نتیجهی ترکیبی از بیماریهای وارداتی، جنگها، جابهجایی اجباری، بردگی و سیاستهای پاکسازی قومی بود که به کاهش شدید جمعیت بومیان و نابودی بسیاری از تمدنهای پیشرفته منجر شد. این فاجعه نهتنها یک تراژدی انسانی بود، بلکه میراث فرهنگی غنی قارهی آمریکا را نیز تحت تأثیر قرار داد.
کشتار سرخپوستان و تصرف سرزمینهایشان بهطور مستقیم و غیرمستقیم توهین به طبیعت بود. این اقدامات نهتنها بومیان را از سرزمینها و منابعشان محروم کرد، بلکه با بهرهبرداری غیرپایدار و تخریب اکوسیستمها، به طبیعت آسیب رساند. این روند با دیدگاه استعماری که زمین را صرفاً منبعی برای سود میدید، تقویت شد. نظام سرمایهداری مدرن، به نوبه خود ادامهی الگوهای استعماری است که زمین و منابع را برای سودآوری هدف قرار میدهند. مصداق بارز آن در فیلم Death of a Unicorn درست در جایی است که، همسر اودل صحبت او درباره ی قبیلهی بلک فوت را قطع میکند. این عمل در واقع اشارهای استعارهای به بیتوجهی و منفعتطلبی نظام سرمایهداری و جهان مدرن نسبت به طبیعت و ارزشهای آن است.
ساختار روایی فیلم روند مناسبی را طی میکند. رویدادها با ریتم متعادل پیش میروند، و لحظاتی از مکث یا سکوت بهاندازه و مؤثر استفاده شدهاند. فیلمنامه بهشدت دیالوگمحور است، اما دیالوگها غالباً حامل چندلایهاند: مفهومی، نمادین و گاهی حتی کنایهآمیز. فیلمنامهی Death of a Unicorn فراتر از روایت یک داستان فانتزیست. این داستان، یک ابزار تحلیلیست برای نمایش تضادهای جهان امروز: جایی که تخیل در برابر اقتصاد، اخلاق در برابر فرصتطلبی و بیعاری، و فرزندان در برابر والدین قرار میگیرند. یکی از زیرمتنهای مهم و تأثیرگذار فیلم Death of a Unicorn واکنش طبیعت نسبت به جهانبینی ابزاری، سودمحور و بیروح انسان مدرن است. فیلم از ما میپرسد: آیا انسان مدرن، که حتی افسانهها را کالبدشکافی میکند، هنوز لایق زیستن در جهانی است که پر از رمز و راز است؟!
کارگردان از فانتزی برای انتقاد از سیستمهای اقتصادی و علمی مدرن بهره میبرد. اقدام طمعکارانه خانواده ثروتمند لئوپلد زمانی که تصمیم میگیرند از خواص درمانی شاخ و خون این موجود افسانهای بهرهبرداری کنند، باعث میشود والدین خشمگین تکشاخ بهدنبال انتقامگیری برآیند و اعضای این خانوادهی فاسد را هدف قرار دهند. این روایت نمادی از بازگشت پیامدهای اعمال انسانها به خودشان است؛ جایی که بیاحترامی به طبیعت و طمع برای سود بیشتر، به نابودی و فروپاشی منجر میشود. فیلم با استفاده از عناصر فانتزی و طنز سیاه، نشان میدهد که چگونه تجاوز به حریم طبیعت میتواند عواقب وخیمی داشته باشد. شارفمن با حفظ ساختار آشنا، موفق میشود پیامهایی عمیق و گاه تلخ را بهگونهای روایت کند که ملموس و تأملبرانگیز باشند. شرکت دارویی در فیلم، نماد بیچهرهایست از سرمایهداری متاخر، که در آن حتی تکشاخ که خود نمادی از خیال، طبیعت و جادو است نیز باید تشریح و تبدیل به دارو و سود شود.
بازی جنا اورتگا، به عنوان شخصیت اصلی آن چندان چنگی به دل نمیزند، و گویا جدا از لحن کلی فیلم است. نقش او عمق کافی نداشته و در بعضی صحنهها عملکرد کاملاً متوسطی را از خود به جای میگذارد. کافی است به میمیک او در برخی صحنهها نگاهی بیندازیم. بیش از آنکه حس و شور صحنه به بیننده منتقل شود، بیشتر حسی تصنعی از آن مرتعش میشود. بقیه بازیگران چون ریچارد گرنت، عملکرد خوبی از خود به نمایش میگذارند و حس و حال فیلم را به خوبی منتقل کرده، و در جریان فیلم شناورند.
طراحی تکشاخ یکی از نقاط قوت برجسته اصلی فیلم است. نه بیشازحد فانتزیست که باورپذیری را از بین ببرد، نه آنقدر معمولی که سحر ماجرا از بین ببرد. رنگبندی فیلم هم بین رنگهای سرد و تاریک و روشنهای فانتزی فضای جنگلی آن در نوسان است؛ و باید اذعان داشت که به خوبی و در جای مناسب از آنها استفاده شده است. پایانبندی فیلم از نقاط ضعف اثر است. در پرده نهایی، Death of a Unicorn با وجود اینکه سعی میکند حالتی نمادین داشته باشد، اما توخالی و بدون توضیحات و جزئیات کافی ارائه میشود. به همین خاطر بخش پایان باز و مبهم آن بیننده را سردرگم میکند و از نظر روایی ناقص است. یکی از دلایل اصلی آن عدم توسعه شخصیتی و ضعف ساختاری است که اگر کمی بیشتر به آن پرداخته میشد، پایانبندی آن در لول دیگری قرار میگرفت.
فیلمهایی مانند Death of a Unicorn بهمانند آیینهای غبارگرفتهاند، که مخاطب را وادار میکنند به درون خود و جامعهاش نگاه کند. این فیلم نه فقط دربارهی یک تکشاخ افسانهای است، بلکه دربارهی آن چیزیست که ما در مسیر رشد و پیشرفت، بیصدا قربانی میکنیم: اخلاق، طبیعت، و در نهایت، اسطورههایمان. الکس شولتز، نویسنده و کارگردان این اثر، با تکیه بر روایتی در ظاهر ساده و فانتزی، روایتی چندلایه از مصرفگرایی، سوءاستفاده از قدرت، و زوال ارزشهای انسانی ارائه میدهد؛ استفاده از تک شاخ در Death of a Unicorn به عنوان یک موجود ماورایی و نمادین استعارهای از بیتوجهی و فراموشی انسان محصول مدرینته، در جهانی بیرحم و منفعتطلب است. Death of a Unicorn دارای پتانسیل خوبی برای خلق یک فیلم فانتزی قوی بود. اگر داستان فیلم کمی کمتر پیشبینی پذیر بود و از فرمول های تکراری هالیوودی در آن کمتر استفاده میشد، و به پیچشهای داستانی و پایانبندی کمی بیشتر توجه میکرد با فیلم قویتری طرف بودیم.
نمره نویسنده: ۶.۵/۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید