عشق، شعر و طبیعت زیبا. به راستی اینها کلماتی هستند که فیلم Four Letters of Love را تعریف میکنند. فیلم درباره عشق است هرچند که حال و هوای عاشقی را به خوبی نمایش نمیدهد. فیلم همگام با متن و همراه با شعر است اما این اشعار فاصلهای دارند که مرز بین مخاطب و خود را نمیشکند. اما برخلاف دو المان اصلی، فیلم طبیعت زیبایی دارد. تصاویری زیبا و خنک از ایرلند که هم شاعرانه است و هم عاشقانه. فیلم Four Letters of Love از چندین جهت قابل نقد است اما در نظر کلی همین بس که تصاویر و حس حالی خوب دارد اما به صورت سینمایی و فیلمنامه ما با اثری بسیار متوسط روبرو هستیم. اثری که اگر از بابت دراماتیک بهتر میبود، ما قطعا با یک فیلم خاص روبرو میشدیم. فیلمی که شاید تا مدتها از یاد ما نمیرفت. اما خب چنین نشد.
فیلم Four Letters of Love محصول سال ۲۰۲۴، اقتباسی از رمان پُر فروش و شاعرانه نایل ویلیامز است که در فضایی عاشقانه، دراماتیک و فانتزی روایت میشود. این فیلم به کارگردانی پولی استیل و با بازی بازیگرانی چون پیرس بروسنان، هلنا بونهام کارتر، گابریل برن و دونال فین ساخته شده و در ایرلند فیلمبرداری شده است. داستان در فضایی شاعرانه و جادویی جریان دارد که مرز میان واقعیت، خاطرات، ارواح و سرنوشت به شکلی هنرمندانه محو میشود. قصه فیلم حول محور دو شخصیت اصلی، نیکلاس و ایزابل میچرخد که به نظر میرسد برای یکدیگر ساخته شدهاند، اما هنوز از این حقیقت آگاه نیستند. سرنوشت بارها آنها را به هم نزدیک میکند و دوباره از یکدیگر جدا میسازد. فیلم با روایتی موازی، زندگی این دو نفر و اطرافیانشان را در بستری از مناظر مرطوب و زیبای ایرلند به تصویر میکشد. تا به این جای داستان، فیلم روایتی را در پیش گرفته که قرار است ادای دین باشد به رمان و حال و هوای آن. اما فیلم بعد از نیم پرده اول وارد مسیری میشود که در پایان اثر را به بیراهه میکشد. قصه سعی میکند داستان را بزرگتر کند. ظاهرا فیلم درباره دو کاراکتر است اما ما با کاراکترهای زیادی طرف هستیم که به هیچکدام پرداخت مناسبی نمیشود. مثلا کاراکتر پدر (نقاش) حالتی عرفانی و روحانی دارد. این در قالب رمان توانسته به فُرم عرفانیت نزدیک شود اما در فیلم حالتی مجنونوار دارد. گویی پدر دیوانه است و حرکات دیوانهوار او هیچ حسی از مخاطب را درگیر نمیکند. او به جای همراه کردن خود با مخاطب، او را با خود به این ور و آن ور میکِشد. مخاطب همراه آن نیست و شاید حتی نمیخواهد که باشد. مشکل از چیست؟ مشکل از کاراکتری است که هویت آن ساخته نشده است. زندگی کارمندی او قابل درک نیست! ناگهان حالتی عرفانی را تجربه کردن، برای مخاطب عجیب است. همراه نمیشود و بعدها نیز فیلم این فضای عرفانی را نمیسازد. البته این تنها مشکل فیلم نیست. دیگر کاراکترهای مهم اثر همچون کاراکتر مذکور در حاشیه نگه داشته میشوند. مخاطب به آنها و آنها به مخاطب نزدیک نمیشوند. کاراکتر پدر (شاعر) با بازی خوبِ گابریل بیرن موفق به داشتن یک هویت مستقل و مهم در فیلم نمیشود. شخصیتِ شاعری او صرفا یک صفت است. پدر بودنش هم همینطور. حضورش در قصه همچون روحی سرگردان است که نمیداند باید چه کند. پسر او که در ابتدای فیلم فلج میشود (به صورت غیر سینمایی و ضعیف) هم دقیقا همین است. کاراکتری ضعیف که وبال گردن اثر است. شاید در رمان نقشی تعیین کننده داشته باشد اما در فیلم فقط حضور دارد. نه قرار است بخشی از هویت خانواده باشد و نه بخشی از هویت خواهرش. در سوی دیگر قصه ما با یک راوی طرف هستیم. روای که خود در اثر حضور دارد و پسر همان نقاشِ دیوانه است. برخلاف عمده کاراکترهای فیلم، او هویت دارد. سکوتهایش، نگاههایش و حتی رنج کشیدنهایش همگی معنا دارند و مخاطب میتواند با او احساس نزدیکی کند. روایت ادبیات گونهاش را دوست دارم. حس دارد و زنده است. هرچند که گاهی حالتِ عرفانی و فانتزی مانند او هم مثل پدرش غیر سینمایی است اما کمی سمپاتی دارد. کاراکتر روبرویی او یعنی ایزابل اصلا ساخته نشده است و این حس تعلق به یکدیگر که در فضای رمان وجود دارد، در فیلم به هیچ وجه قابل رویت نیست. حتی در پایان هم عشقی میان آنها ساخته نمیشود. صرفا یک ابراز علاقه ساده است که به آن حدی که فیلم انتظارش را داشت نزدیک نمیشود.
همانطور که در ابتدای مقاله اشاره کردم، دوربین کارگردان در گرفتن صحنههای طبیعت ایرلند به قدری شاهکار است که مخاطب میتواند آن خنکی آب و هوای جزیره را حس کند. آن سردی جذاب و شاعرانهای که مخاطب نیاز دارد. از سوی دیگر دریا و آسمان در این اثر بخشی از هویت فیلم است. آن روایت شاعرگونه که نویسنده انتظارش را داشته، تنها در همین تصاویر چشم نواز از طبیعت ممکن میشود. آن بادی که در دشتها میدود و شاعری که آنجاست تا اینها را بنویسد. فیلم این حال و هوای شاعری را دارد که تنها ادبیات دوستان میتوانند حسش کنند. طبیعت در Four Letters of Love عالی است. شاید تنها چیز عالی در فیلم که همگام با روایت ادبیات گونه راوی جان میگیرد و فیلم را قابل تحمل میکند. فیلمی که در پایان هم همهچیز خود را مدیون همین تصاویر میشود و اثر را به صورتی نه چندان جذاب تمام میکند. اثری که اگر پراکندگیاش را کم کرده و به شخصیتهایش خوب میپرداخت، با وجود نبود قصه جذاب هم میتوانست فیلمی قابل توجه و خوب را بسازد.
فیلم Four Letters of Love را میتوان نمونهای از آن دسته آثار دانست که بیش از آنکه بر درام و شخصیتپردازی تکیه کنند، درگیر خلق حال و هوا و فضا هستند. روایت فیلم، اگرچه بر بستر داستانی عاشقانه بنا شده، اما در عمل در سطحی کاملاً متوسط باقی میماند. کشمکشهای دراماتیک شخصیتها سطحی و پیشبینیپذیر است و هیچگاه موفق نمیشود عمق روانی یا تنش عاطفی پایداری ایجاد کند. شخصیتها بیشتر به تیپهایی نمایشی میمانند تا آدمهایی با لایههای درونی و قابلباور؛ از همین رو مخاطب درگیر سرنوشت آنان نمیشود و بار احساسی داستان رنگی از تصنع به خود میگیرد. با این حال، نقطه قوت فیلم جایی دیگر است: در تصاویر خیرهکننده و پرجزئیاتی که از مناظر ایرلند ارائه میدهد. دوربین با نگاهی شاعرانه، طبیعت را به مثابه شخصیت اصلی فیلم معرفی میکند. تپههای سبز، دریاچههای آرام و نورهای لرزان غروب، به اثر کیفیتی بصری میبخشند که گاه یادآور نقاشیهای رمانتیک است. این ترکیب از تصویر و موسیقی، فضایی شاعرانه و رویایی میسازد که به تنهایی ارزش تماشا دارد و همان چیزی است که فیلم را از سقوط کامل نجات میدهد. در مجموع، Four Letters of Love را نمیتوان اثری موفق از منظر درام دانست، اما بیشک یک سفر بصری تماشایی به ایرلند است؛ فیلمی که بیش از آن که مخاطب را درگیر شخصیتها و روابط کند، دل او را به طبیعت و حال و هوای شاعرانهاش میسپارد.
نمره نویسنده به فیلم: ۵.۵ از ۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید