زندگی گاهی فاصلهای میان ما و ریشههایمان میاندازد. کار، مهاجرت یا تحصیل انسان را از خانه و خانوادهاش دور میکند؛ اما ریشهای باقی میماند که هرچقدر که ما دور شویم، او اجازه نمیدهد که خاطرات کودکی و خانه فراموش شود. همین ما را در قالب فرهنگ و در قالب انسانیت قرار میدهد. فیلم My Mother’s Wedding تلاشی است برای به تصویر کشیدنِ چنین موضوع مهمی. خانواده، انسانیت و ریشه فرد. اینها مواردی است که فیلم سعی دارد آنها را به تصویر بکشد اما موفق نمیشود. اضافه کردنِ کمدی با شکست روبرو شده و روابط خانواده با یکدیگر و با محیط ساخته نشده است. این فیلم تنها دو چیز دارد. اسکارلت جوهانسون و طبیعت زیبا. اسکارلتی که از استاندارد خود پایینتر است و طبیعتی که به هویت تبدیل نمیشود و در همان دکور باقی میماند.
فیلم My Mother’s Wedding یک درام کمدی به کارگردانی کریستین اسکات توماس (در اولین تجربه کارگردانیاش) است. این فیلم بر اساس تجربیات شخصی توماس نوشته شده و با بازیگرانی چون اسکارلت جوهانسون، امیلی بیچام، فریدا پینتو و خود توماس در نقشهای اصلی، به بررسی روابط خانوادگی، غم از دست دادن و مواجهه با گذشته و آینده میپردازد. البته داستان اصلی حول سه خواهر میچرخد: کاترین (اسکارلت جوهانسون)، ویکتوریا (میلر) و جورجینا (امیلی بیچام). آنها به خانه کودکیشان در روستایی زیبا در انگلستان بازمیگردند تا در عروسی سوم مادرشان، دایانا فراست (کریستین اسکات توماس)، شرکت کنند. دایانا دو بار بیوه شده؛ هر دو همسر قبلیاش (پدرهای خواهران) در سقوط هواپیماهای نظامی جان باختهاند. خواهران، هر کدام در مراحل متفاوتی از زندگیشان، با مسائل شخصی دست و پنجه نرم میکنند: کاترین، که راه پدرش را در نیروی دریایی دنبال کرده و تازه به عنوان اولین زن فرمانده یک ناو هواپیمابر منصوب شده و با پارتنر خود دچار مشکلات عاطفی شده است.
ویکتوریا، ستاره هالیوودی که زندگی پُر زرق و برقی دارد اما با داستان “سیندرلایی” غمانگیز خانوادهاش (از دست دادن دو پدر) در مصاحبهها مواجه میشود. او با روابط پرتلاطم و خیانتهای عاطفی دست و پنجه نرم میکند. جورجینا، کوچکترین خواهر و ناتنی (دختر از ازدواج دوم مادر)، تنها کسی است که پدر اولش را به یاد میآورد و دلتنگ اوست. او با روابط پیچیده خانوادگی و احساس طردشدگی روبرو است. تمامی مشکلات این سه خواهر از هنگامی شروع میشود که آنها دوباره در محیط خانه قرار میگیرند. اما مشکلِ فیلم هم از همینجا شروع میشود. نوع روایت به گونهای است که شخصیتها ساخته نمیشوند. گویی تمام کاراکترها بیهویت هستند و سلبریتی و کاپیتان بودنِ آنها صرفا تیپ است. مهمتر از آن با اینکه ما با مسئله هر سه خواهر روبر هستیم، این تنها اسکارلت جوهانسون است که به صورت سوبژکتیو، دوربین تصاویری انیمیشنی از زندگی و خاطرات او با گذشته را به تصویر میکشد. سوال اصلی در این است که چرا همین دوربین سوبژکتیو را با دیگر خواهران نداریم؟ چه چیزی اسکارلت را برای ما خاصتر میکند؟ از این گذشته این تصاویر انیمیشنی هیچ حسی را از مخاطب درگیر نمیکند. هر دو پدر این خانواده میبایست ساخته میشدند و هویت آنها همچون رد پایی در اثر به آنها جان میبخشید. اما ما هیچ تصویری از این دو پدر نداریم! اینکه تفاوت آنها چیست و چگونه موفق شدهاند چنین تاثیر عمیقی بر روی بچهها بگذارند. این هم درحالی است که این دو پدر، بیس اصلی فیلم را شکل میدهند. نبودِ آنها و از هم پاشیدگی خانواده، فضایی را خلق کرده تا سه خواهر و مادرهایشان با تروماهای خود زندگی کرده و فقدان آنها شخصیت امروز دخترها را شکل میدهد. پس وقتی ما هیچ تصویر و حسی از دو پدر را نداریم، ارتباط گرفتن با این خانواده و تروماهای آنها کار بسیار سختی است.
فیلم تصاویر بسیار زیبایی دارد. طبیعتی تماشایی در دل انگلستان و خانهای بسیار دلنشین که حداقل از دکور حسِ خانه را میدهد. اما همین خانه در کنار زیبا بودنش، جان ندارد. بیهویت است و در همان دکور باقی میماند. هر بخش از این خانه میتوانست خاطرهای از مخاطب را زنده کند و هویتشان را به آن گره بزند. در این هنگام مخاطب نیز میتوانست درک کند که چگونه گذشته بر کاراکترها تاثیر گذاشته و چگونه شخصیتشان را شکل داده است. در این نوع از فیلمها که کودکی و حس مهم است، نوع روایت غیر خطی پست مدرن بسیار به درد میخورد که فیلم در تلاشی شکست خورده تنها تصاویری سانتیمانتال از اسکارلت را نشان میدهد. همین سانتیمانتال در کل طول فیلم به ایرادی مهم تبدیل میشود. خواهرها در تمامی سکانسها در بغل یکدیگر هستند و به جای دیالوگهایی که گذشته را تداعی کند، تنها سانتیمانالبازی میکنند هر حس واقعی از بین میرود.
از رابطه سه خواهر گذشته، رابطه این سه با مادرشان نیز بسیار تصنعی است. مادر، حسِ مادر بودن را ندارد. خودش را مادری مستقل و قوی نشان میدهد که هنوز هم قلبش در سینه دنبال عشق است؛ اما این هویت تنها بروی کاغذ دیده میشود و در اجرا هیچ چیزی دیده نمیشود. عروسی مادر هم برخلاف تصور فیلمساز، اصلا برای مخاطب تبدیل به مسئله نمیشود. چندان هم چیز جذابی نیست و برای مخاطب اهمیتی ندارد که او عاشق است یا اینکه شوهر جدیدش چگونه آدمی است. حول محور عروسی او هم جذاب نیست. از کاراکتر هندی گرفته که اصلا بامزه نیست تا خودِ مراسم که آن هم حسی از مخاطب را درگیر نمیکند. در تمامی این صحنهها این طبیعت زیبای فیلم و بازی نسبتا قابل قبول اسکارلت است که مخاطب را پای فیلم مینشاند. از سوی دیگر خوشبختانه مدت زمان فیلم هم چندان زیاد نیست و مخاطب خسته نمیشود.
فیلم My Mother’s Wedding از همان دقایق نخست خود را به عنوان اثری معرفی میکند که میخواهد کمدی باشد، اما نه طنز دارد و نه حتی شمایل یک موقعیت کمدیک درست و حسابی. ریتم فیلم به طرز عجیبی کُند است، دیالوگها بیشتر شبیه تمرینات یک نمایش خانگیاند تا یک فیلمنامه سینمایی و روابط میان شخصیتها هرگز به سطحی از انسجام یا باورپذیری نمیرسند که بتوان مخاطب را درگیر کنند. آنچه در فیلم به اسم تعامل خانوادگی عرضه میشود، چیزی جز چند برخورد سطحی و پراکنده نیست؛ گویی کارگردان تنها به اتصال صحنهها راضی بوده، نه به ساختن دنیای انسانی و عاطفی. در چنین وضعیتی، دو عنصر فیلم را از سقوط کامل نجات میدهند: نخست طبیعت خیرهکنندهای که دوربین به طرزی کارتپستالی و چشمنواز شکار میکند؛ تصاویری که بیش از آنکه بخشی از روایت باشند، به عنوان پسزمینهای زیبا عمل میکنند و نگاه تماشاگر را از تهی بودن صحنهها منحرف میسازند. دوم حضور اسکارلت جوهانسون است؛ بازیگری که حتی با حداقل امکانات و در یک نقش کمجان، همچنان کاریزما و کیفیتی به فیلم میبخشد که بدون او، پروژه چیزی جز یک تئاتر خانگی بیجان نبود.
نمره نویسنده به فیلم: ۴ از ۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید