ابتدا تنها احساسی ظریف پدید میآید. سرمایی خفیف در انتهای اندامها… لحظهای گیجی، یا فراموشی گذرا. اما در تماسهای طولانیتر، اثرات شدت میگیرد؛ خستگی مزمن، بی حسی عاطفی و نهایتاً وضعیتی به نام خوابآلودگی روح. (مادام بلاواتسکی)


اینبار پارک چان ووک با فیلم No Other Choice بازگشته تا با روایتی نو، نگاهی تازه و با همان شالودهی پارک چان ووکی یکی از فیلمهای منحصر به فرد سال را تقدیممان کند. فیلمی که اقتباسی از رمان «تبر» اثر دونالد وستلیک است. اقتباسی که هسته اصلی داستان را حفظ کرده اما پارک چان ووک وقایع داستان، شخصیتها و فضای آن را طبق بینش و رویکرد شخصی خود ساخته و پرداخته است. سکانس اول ما را با خانوادهای گرم و صمیمی آشنا میکند که از اوقات خوششان لذت میبرند. منظرهای چشم نواز و مدهوش کننده، از فضای خانهی این خانواده و ریزش شکوفهها به خوبی در فیلم خودنمایی میکند. پدر در حال کباب کردن مار ماهی، بچهها شاد و سرگرم کارهایشان و مادر خانواده با لبخندی روی لب در کنار پدر تدارکات ناهار را مهیا میکند. در هنگام صرف ناهار پدر بقیه خانواده را صدا میزند تا همدیگر را در آغوش بگیرند.
و درست در همین پلان اولین سکانس فیلم به پایان میرسد. درست بعد از همین سکانس است که زندگی این خانواده به ظاهر ایده آل، با یک دیزالو استعاری و فرو رفتن تصویر این خانواده خوشبخت در یک دستگاه صنعتی دچار بحران میشود. پارک چان ووک با خلق موقعیتهای مضحک کمدی و آشنای فیلمهای قبلی خود دوباره سعی در بیان مفهوم پنهان پشت هر یک از این موقعیتها دارد. شخصیتهای عجیب، رفتارهای عجیبتر و شرایطی توام با طنز تلخ که امضای کار پارک چان ووک هستند.

پارک چان ووک __خانواده مانسو و ظاهر زندگی آنها را حتی پس از مواجه با بحران بیکاری پدر قابل مدیریت و راه گشا جلوه میدهد__ از آن دست نگاههای تازهای که مختص به خود پارک چان ووک است. اما این کارگردان بیشتر به مسئلهای اشاره می کند که جهان را بیش از پیش فرا گرفته و مشکلات اساسی بشر از آن ناشی می شود؛ و آن بحرانهای درونی و روانی انسان است. در No Other Choice پدر خانواده پس از بیکار شدنش با بحرانی درونی دست و پنجه نرم میکند.
بحرانی که کارگردانان برجستهای چون لی چانگ دونگ به کرات آن را محور اصلی فیلمهایشان قرار دادهاند. برای مثال در فیلم Burning، لی چانگ دونگ با نگاهی هنری شخصیت اصلی خود لی جونگ-سو را در مواجهه با فشاری بی امان قرار میدهد. زمانی که این فشار به سطح میآید، شخصیت داستان دست به انجام کاری میزند. و همین است که در نهایت این فشار درونی و جانخراش، در تمامی این شخصیتها جایی بیرون میزند. آن هم با خشنترین و جنونآمیزترین وجه ممکن.

در No Other Choice هم، مانسو با ریختن نقشه قتل دیگر مدیران خط تولید به نوعی میخواهد خود را از این فشار بیرحمانه و بیامانی که، خود و خانواده و زندگیاش را فراگرفته خلاصی دهد. مانسو، شخصیتی خاکستری و از طبقه متوسط جامعه است که، به سبب تغییرات روزافزون مدرنیته و فشارهای بیامان آن در بحران قرار میگیرد. مسئلهای که چان ووک روی آن دست گذاشته مسئله هویت است. هویتی که انسان امروزه بیشتر با داراییهایش شناخته میشود و نه ارزشهایش. حالا در اینجا، نه تنها پارک چان ووک هویتی که با داراییهای و مادیات انسان امروزه شناخته میشود را به سخره میگیرد بلکه از آن هم فراتر میرود و ارزشهای تعریفشده برای انسان هم بهصورتی زیرپوستی نقد میکند. گویا شخصیتهای فیلم زمانی که دراییهایشان از آنها گرفته میشود و در تکرار و مکررات روتینشان اختلال ایجاد میشود هویت خود را از دست میدهند و به نوعی گرفتار فروپاشی هویتی و اجتماعی می شوند. زمانی که داراییهای مانسو در معرض گرفته شدن قرار میگیرد مانسو کم کم در مسیر تغییر قرار میگیرد. تغییری که در نهایت خود شخصیت هم دیگر خود را نمیشناسد. در میانه فیلم مانسو از کشتن دو شخصیت اول برای همکارش تعریف میکند و در جایی میگوید که انگار دو مگس را کشته است.
اگر با دیدی بازتر و از اول تا پایان فیلم را در نظر بگیریم و این دیالوگ شخصیت مانسو را به کلیت فیلم تعمیم دهیم، متوجه دید عمیق این کارگردان نسبت به ارزشهای خودساخته بشر میشویم. در اینجا نگاه پارک چان ووک با در نظر گرفتن فیلم های این کارگردان شاید توام با کمی خشونت، تقدس زدایی و سنت شکنی به نظر بیاید، که در شرایطی برای نجات خانواده باید آدم هم بکشیم و در آخر هم همه چیز بهتر شود. اما نگاه این کارگردان نگاهی کلی و زیر سوال بردن کلی این ارزشهای انسانی است؛ نه صرفاً درست خواندن المانهایی که در فیلم و فیلمهایش در معرض دید میگذارد. شعار مدرنیته این بود که راحتی و خوشبختی را برای انسان فراهم میکند. اما پارک چان ووک در فیلم جدیدش No Other Choice این باور و معیارهایش را کاملاً زیر سوال میبرد. دنیایی که بیش از آنکه راحتی و آسایش را برای انسان فراهم کند، در او با امکانات و تکنولوژیهای بیشمارش وابستگی ایجاد میکند، و در نهایت باعث و بانی فشار و روانی ناپایدار در انسان امروزی است. انسانی که کوچکترین تغییری در روتینش منجر به خدشهدار شدن روانش میشود. و این چنین این سیستم انسان را حساس و شکننده کرده است.

زمانی که مانسو در حال سخنرانی برای کارکنان شرکت سولار پیپر است، رفتوآمد ماشینهای سنگین و نوع قاب بندی دوربین در این سکانس نشان از پیشرفت وحشتناک و روز افزون مدرنیته و له کردن سنتهای قدیمی دارد. دقیقاً جایی که مانسو صحبت از سنت به میان میآورد، برای لحظهای رد شدن یک ماشین سنگین در صحبتش اختلال ایجاد میکند، و این المانهای کلیدی و فرعی، دقت و خلاقیت وسواس گونهی پارک چان ووک را نشان میدهد. نمونه دیگر، در یکی دیگر از سکانسها زمانی که مانسو و دیگر کارکنان تعدیلشده شرکت در سمینار سلامت روان حضور دارند، مانسو شقیقهاش را محکم ماساژ میدهد که در پلان بعدی دچار دندان درد میشود.
در اصل عضلهای به نام تمپورالیس که در ناحیه شقیقه قرار دارد، به حرکات فک و دندان مرتبط است. وقتی این عضله به دلیل استرس، فشار زیاد منقبض و تحریک شود، درد آن میتواند به دندان منتقل شود یا منجر به تنشهای عضلانی و موراد دیگر شود، که نشانههای آن را مانسو در ادامه فیلم بروز میدهد. یک موضوع دیگر اینکه شخصیت مانسو علاقهی وافری به گیاهان و نگهداری از آنها دارد. اما شغل او و وسواس او در حرفهای که در آن کار میکند نشان از یک پارادوکس و تناقض عجیب با شخصیت او دارد. گویا او در جای اشتباهی و در مسیر اشتباهی خود را قرار داده که در تضاد با ویژگیهای شخصیتی اوست. بار دیگر مشخص میشود که پارک چان ووک دست روی مسئله هویت گذاشته است. زمانی که فردی در مسیری باشد که با شخصیت او منافات داشته باشد از اصل خود دور می شود، که از قضا شخصیت مانسو بازتاب چنین افرادی است.

و یکی از دلایلی که پارک چان ووک چنین شخصیتی را ساخته و پرداخته است، این است که افرادی چون مانسو به وفور در جهان امروزی یافت میشوند. میتواند یکی از نزدیکان ما، همکار ما، از آشنایان ما یا حتی خودمان باشد. تمام حرفم این است که پارک چان ووک دست روی مسئلهای امروزی گذاشته است که منجر به این میشود که خیلی افراد با شخصیت مانسو همذات پنداری کنند. مانسو دقیقن نماد اشخاصی است که هر آنچه که در جامعه به عنوان قانون یا عرف پذیرفته شده تقلید و اجرا میکنند. که این امر در طول فیلم توسط مانسو بارها به نمایش گذاشته میشود. و جالب اینجاست که پارک چان ووک هم بارها این مسائل را در طول فیلم به تصویر میکشد.
موقعیتهای کمدی فیلم جوری طراحی شدهاند که در ظاهر مضحکاند، اما در ژرفنایشان بیش از حد تلخ هستند. پارک چان ووک از این موقعیتها به عنوان ابزاری استفاده میکند برای عریانکردن دردهای پنهان در انسان. او به شیوهای طعنهآمیز، هنجارها و ارزشهای پذیرفتهشده توسط یک خانواده ایدهآل را زیر سؤال میبرد… و با این فیلم یک نقد درست و حسابی از این موارد به عمل میآورد. شاید بنظر نیاید اما در No Other Choice پارک چان ووک تمرکز ویژهای روی دختر مانسو دارد. با نگاه ریزبینانه به فیلم، و با تمرکز بر رفتارها و المانهای مرتبط با او، درمییابید که ری-وان در شرایطی قرار دارد و رفتارهایی از خود بروز میدهد که راه خود را به سمت مستقل شدن باز میکند. در اصل پارک چان ووک از او به عنوان ابزاری برای بیان یک فرد مستقل در دل یک جامعه پریشان و مقلد استفاده میکند.

در سکانسی که شخصیت مانسو به خانه اولین قربانیاش برای زیر نظر گرفتن او رفته بود، به طور اتفاقی صحبتهای شخصیت گو بوم-مو با همسرش را میشنود. همسرش به او میگوید که، شاید بهتر است بیخیال شغل فعلیاش شود و به سراغ فرصتی جدید و شغلی نو برود، اما گوش این شخصیت به این حرفها بدهکار نیست و با بیان اینکه من خاکخورده این کار هستم به این صحبت خاتمه میدهد. در چندین سکانس بعد شخصیت مانسو در صحبت با همسرش میری دقیقن همین حرفها را تکرار میکند. در اینجا صحبت از نوعی ویروس اجتماعی است. جامعهای که بیشتر به دنبال بردههای بلهقربانگو است تا افرادی مستقل با فرصتهایی نو. این مضمون یکی از عناصر کلیدی داستان است که پارک چان ووک با نگاه نوآورانه خود دستخوش پرداخت قرار داده است.
جامعه فیلم پارک چان ووک گویی دچار ویروسی بدخیم شده است. بیماری و ویروسی از نوع اجتماعی که هدف نهاییاش فروپاشی جمعی و روانی است. جامعهای که بازتابی از جهان امروزی است. به قول یکی از اساتید مطرح یوگا انسانهای امروزی همه به نوعی معتاد هستند و تفاوتی بین آنها نیست. یکی معتاد مواد، یک نفر معتاد کتاب، یک نفر معتاد به فضای مجازی و هر کس در جایگاه خود و به زعم خود یک مصرفکننده است. مصرفکنندهای که اگر موارد مصرفی او از او گرفته شوند دچار جنون و آسیب میشود.

انتخاب بازیگر اصلی لی بیونگ-هون از سوی پارک چان ووک انتخاب هوشمندانهای بود. این بازیگر در فیلم محبوب و تماشایی «من شیطان» را دیدم اوج درماندگی و جنون شخصیتی را به نمایش گذاشته بود. بنابراین انتخاب او به عنوان بازیگری که نقش چنین کاراکتری بازی میکند انتخابی درجه یک و درست از سوی کارگردان بود. بقیه بازیگرها هم در نقش خود میدرخشند و فیلم در این زمینه هیچ کم و کسری ندارد.
لی بیونگ-هون که در فیلم «من شیطان را دیدم» شخصیتی خاکستری داشت و از یک انسان کار درست و اجتماعی به هیولایی تبدیل میشود، که حتی روی خشن ترین و زمختترین شخصیتهای منفی را هم کم میکند. او در No Other Choice هم شخصیتی مشابه آن فیلم را بازی میکند. البته با عنان گسیختگی و خشونتی بسیار کمتر. گویا در No Other Choice پارک چان ووک با استفاده از شخصیتی خاکستری، زبانی هنری و نگاه همیشه نو و متفاوت خود در گوش تمامی مخاطبینش زمزمه میکند: که هر کدام از شما میتوانست جای این شخصیت باشد و به چنین موجودی بدل گردد؛ اگر شرایطش فراهم گردد. شاید برای شما هم اتفاق بیفتد.

چان ووک از آن دست کارگردانانی است که خلاقیت در وجودش موج میزند. از کادربندیهای خلاقانه فیلمهایش تا همین استفاده از دوربین به عنوان یک ابزار توصیفی بصری. در حالت کلی، یکی از مشخصههایی که در تمامی فیلمهای پارک چان ووک دوست داشتم همین حرکات دقیق و حسابشده دوربین هست که پارک چان ووک با وسواس و خلاقیتی مثال زدنی از آن استفاده میکند. دکوپاژ صحنه یکی از المانهایی است که در No Other Choice حرف اول را میزند. طرز چیدمان دوربین، کادربندی، زوایا و استفاده از نماهای مختلف برای توصیف و رساندن مفهومی به مخاطب، به شدت مهندسیشده و قوامدهنده فرم فیلم است.
اینبار پارک چان ووک در No Other Choice طبقه متوسط جامعه را به تصویر میکشد و برخلاف آثار دیگر کره جنوبی که تأکید مصرانهای بر اختلاف طبقاتی بالا و پایین داشتند، پارک چان ووک با نگاهی تازه اینبار کاری متفاوت را ارائه میدهد. در واقع او با ساختن این فیلم دارد میگوید که، همه ما انسان هستیم و فارغ از طبقهای که به آن تعلق خاطر داریم همگی گرفتار نوعی بحران هستیم و با مشکلات خاص خود دستوپنجه نرم میکنیم. فیلم، هم نگاهی تازه دارد و هم مضامین بروزی چون هوش مصنوعی را را در بر میگیرد و به تصویر میکشد، و مانند همیشه نقدی تند بر سیستم و سرمایه داری دارد.

اما در رابطه با شخصیت میری. او زنی است که شوهرش رو دوست دارد، بچه ها رو دوست دارد، و شخصیتی حمایتگر و همراه دارد. زمانی که پارک چان ووک از او چراغ خاموش و به عنوان تنها یک ناضر در یکسری از صحنهها مانند صحنههای مربوط به حضور پلیس در خانهشان استفاده میکند، شاید دارد نقش زن در یک خانواده از دیدگاه خودش را شرح میدهد. شخصیتی که همراه است، بدون قضاوت و فشار مضاعف بر دوش مرد در کنار اوست و در هر شرایطی حمایتگر زندگی و خانواده است.
زنی که چارهای جز کنار آمدن و ساکت ماندن در مواجهه با این فساد و تاریکی که تاروپود زندگیاش دربرگرفته ندارد. در سکانسی که ری وان شروع به نواختن ویولنسل میکند، او برای لحظاتی هم که شده با تمام وجودش به ساز زدن فرزندش گوش میدهد، تا شاید این سنگینیه کثافت سیستماتیکی که لحظه به لحظه وجودش را میخورد از روحش پاک کند و وجودش را از آن تمیز دهد.

یکی از نقاط ضعفی که No Other Choice با آن مواجه است انگیزهها و المانهای سوق دهنده شخصیتها و داستان است. درحالی که با فیلمی طرف هستیم که از نظر قدرت بازیگری و فنی و….چیزی کم نمیگذارد، اما میتوانست کمی سناریونویسی بیشتری برای شخصیتها انجام دهد و شخصیت اصلی را بیشتر غرق جهان تقدسزدایش بکند. به زبان سادهتر شخصیت اصلی، مانسو، میتوانست درگیر شرایط و موقعیتهای بیشتری در جهت سوق دادن او برای ارتکاب اعمالش شود. در حالت کلی پرداخت موقعیتی و اضافه کردن مسائل بیشتر به فیلم و درگیر کردن شخصیتها حول آنها میتوانست فیلم را حتی از این هم پرجزئیاتتر و برجستهتر بسازد.
No Other Choice فیلمی است که دوباره پارک چان ووک از آن به عنوان ابزاری برای نقد دوباره سنتها و تمامی ارزشهای خودساخته بشری استفاده میکند، و همین که با نگاهی نو و پرداختن به موضاعاتی امروزی در قالب طنز تلخ مخاطب را به وجد میآورد. در پایان فیلم، صحنه قطع درختان جنگل به شکلی نمادین نمایش داده میشود؛ در همان لحظه، نام بازیگران و اعضای تیم تولید روی کاغذ نوشته میشود. انگار کارگردان با این تضاد ظریف میخواهد به ما یادآوری کند که در این آشوب و تلخی جهان شمول، خلق یک اثر هنری و اجتماعی هم هزینهای دارد، حتی اگر این هزینه آسیب به طبیعت باشد و چارهای جز این نیست. استفاده از ابزار سیستم برای نقد سیستم.

شاید نتوان فیلم No Other Choice را به مانند سه گانه انتقام و فیلمی چون The Handmaiden یک شاهکار تمام عیار نامید اما در مجموع فیلم از نظر روایتی بسیار خوب، از نظر بازیگری و دیالوگها کارشده و از نظر فنی و تدوین کار، فیلمی خوشساخت است. فیلمی که بیشتر میتوان آن را یک فیلم هنری و پرتمعق در ژانر کمدی سیاه و تریلر دانست. و تماشای این اثر همچون دیگر آثار این کارگردان خبره، یک کلاس درس فیلمسازی است.
نمره نویسنده: ۸.۵/۱۰
دیدگاهتان را بنویسید