شین بلک، نویسنده و کارگردانی که با بازتعریف ژانر اکشن-کمدی در دهههای پایانی قرن بیستم، امضای خود را بر این عرصه حک کرد، با «بازی کثیف» Play Dirty بار دیگر به سراغ فرمولی رفته که او را به چهرهای شاخص بدل کرد. اما پرسش کلیدی اینجاست: در دورانی که سینمای اکشن بیش از هر زمان دیگری در دام کلیشههای بصری و روایی افتاده، آیا بازگشت بلک میتواند نوستالژی صرف باشد یا گزارهای تازه برای ژانری کهنه به شمار میرود؟ به نظر میرسد «بازی کثیف» پاسخی دوپهلو به این پرسش است: اثری که در اجرای تکنیکی درخشان و در سطحی سرگرمکننده، موفق عمل میکند، اما از جسارت لازم برای فراتر رفتن از قالبهای شناختهشدهی خود بازمیماند.
در دنیای پرزرق و برق و اغلب پیشبینیپذیر سینمای اکشن هالیوود، ظهور فیلمی از شِین بلک، حتی اگر اثری در ردههای میانی کارنامه او باشد، همواره حادثهای قابل تأمل است. بلک، استاد مسلم دیالوگهای تیز و طنزآمیز و خالق آثاری ماندگار چون «بوس بوس بنگ بنگ»، «مردان خوب» و «مرد آهنی ۳»، این بار با Play Dirty بازمیگردد تا یک بار دیگر ما را به دنیای جنایتکارانی ببرد که زیر پوسته خشنشان، روحیهای عجیب و اغلب مضحک دارند. این فیلم که بر پایه شخصیت کهنهکار «پارکر» از رمانهای ریچارد استارک بنا شده، قول ترکیبی از اکشن پرحرارت، خیانتهای پیچیده و طنز سیاه را میدهد؛ همان فرمولی که بلک سالهاست در ساخت آن تبحر دارد. اما آیا «بازی کثیف» توانسته است از زیر سایه سنگین آثار درخشان گذشته بلک بیرون بیاید و هویتی مستقل برای خود پیدا کند؟ پاسخ من، به عنوان بینندهای که فیلمهای بلک را خط به خط میشناسد، مثبت است، اما با ارفاقات بسیار.
«بازی کثیف» از همان سکانس آغازین خود با شدت و حدت تمام موتورهایش را روشن میکند. ما شاهد یک سرقت بانک به ظاهر تمیز هستیم که به سرعت و با کارآیی خاصی به هم میریزد و به تعقیب و گریزی دیوانهوار در خیابانهای شهری برفی و در نهایت، به یک پیست اسبدوانی کشیده میشود. این سکانس، امضای کارگردان را پای خود دارد: اکشن به هم پیوسته، تدوین ریتمیک، و یک جریان مداوم از شوخیهای کلامی و موقعیتی در دل هرج و مرج. بلک به ما فرصت نفس کشیدن نمیدهد و این دقیقاً همان چیزی است که از او انتظار داریم. سپس، فیلم با یک تیتراژ آغازین پویانمایی شده به سبک فیلمهای جیمز باند، ادای احترامی آشکار به ژانر جاسوسی-جنایی میکند و لحن شوخ و غیرمتعارف خود را بیش از پیش تثبیت مینماید.
در قلب این طوفان، مارک والبرگ در نقش پارکر قرار دارد. والبرگ، با آن صورتِ اغلب درهمرفته و بدنی فشرده، از نظر فیزیکی کاملاً با تصویر یک دزد حرفهای و سفت و سخت همخوانی دارد. عملکرد او در این نقش، اگرچه به پای نقش آفرینی مل گیبسون در «تقاص» یا Payback (که خود آن فیلم نیز برداشتی از شخصیت پارکر بود) نمیرسد، اما کاملاً قابل قبول و اثرگذار است. او خستگی و مصیبتی را منتقل میکند که برای کسی که مدام توسط اطرافیانش خیانت میبیند، کاملاً باورپذیر است. اما نقطه اوج بازیگری فیلم، بدون شک به لیکیت استنفیلد تعلق دارد که در نقش گروفیلد، یک دزد-بازیگر، درخششی تماشایی دارد. گروفیلد، که خود از شخصیتهای ثانویه رمانهای پارکر است، فردی است که برای تأمین مالی تئاتر محبوبش دست به دزدی میزند، غافل از اینکه هیچ تماشاگری برای تماشای نمایشهایش وجود ندارد. استنفیلد با بازی خود، این شخصیت را به موجودی کاملاً جذاب، پر از حرکات و گفتار اغراقآمیز و در عین حال عمیقاً تراژیک تبدیل میکند. صحنههایی که او و والبرگ با هم دارند، مانند یک سمفونی طنز عمل میکنند؛ تقابل خلقوخوی جدی و مصمم پارکر با نمایشگری و شیدایی گروفیلد، موتور محرکه طنز فیلم است.
داستان فیلم، پس از سکانس آغازین، زمانی شکل میگیرد که پارکر، پس از به خاک و خون کشیده شدن و خیانت توسط همدستش «زِن» (رزا سالازار)، به جای اجرای سریع انتقام، به طور غیرمنتظرهای با او برای انجام یک سرقت بزرگ دیگر همدست میشود. این نقطه، یکی از ضعفهای فیلمنامه نوشته شده توسط بلک، چارلز ماندری و آنتونی باگاروزی است. منطق این اتحاد شکننده تا حد زیادی بر پایه «چرا که نه؟» استوار است و بیشتر بهانهای است برای به راه انداختن ماجراجویی بعدی و معرفی شخصیتهای جدید. زن قصد دارد یک گنج غرقشده را بدزدد تا به مردم فقیر زادگاهش در آمریکای جنوبی کمک کند، و از آنجایی که این گنج متعلق به دشمن دیرینه پارکر، لوزینی (تونی شالهوب) است، پارکر انتقام فوری خود را به تعویق میاندازد.
در اینجا است که شین بلک فرصت را غنیمت میشمارد تا گالری رنگارنگی از شخصیتهای فرعی عجیب و غریب را به نمایش بگذارد. کیگان-مایکل کی و کلر لاورینگ در نقش یک زوج «استاد تغییر چهره» ظاهر میشوند که اشتیاقی بیمارگونه به نقشبازی دارند. نَت وولف نیز در نقش نوچه زجرکشیده لوزینی، حضوری کمدی و در عین حال ترحمبرانگیز دارد. اما این شالهوب است که در نقش آنتاگونیست اصلی، با آرامشی شیطانی و اقتداری نامرئی، حضوری به یادماندنی دارد. او به جای فریاد زدن و جاخالی دادن، با نجوا هم میتواند ترس را به جان بیننده بیندازد.
اما ساختار روایت «بازی کثیف»، وفاداری آشکاری به الگوی روایی کلاسیک شین بلک دارد: یک مرد حرفهایِ خسته و اغلب زخمخورده، درگیر ماجرایی میشود که ضدقهرمانی رنگارنگ و پرحرف او را همراهی میکند. این الگو که در «بوس بوس بنگ بنگ» و «مردان خوب» به کمال رسید، در این فیلم اگرچه همچنان کارآمد است، اما تهی از عنصر غافلگیری است. فیلمنامه با آگاهی به این پیشزمینه، تمام تلاش خود را بر شیمی بین والبرگ و استنفیلد متمرکز میکند. با این حال، شخصیت «پارکر» والبرگ در سایهی شخصیت بیش از حد فعال و به یادماندنی «گروفیلد» استنفیلد کمی رنگ میبازد. این تقابل، اگرچه منبع طنز قوی فیلم است، اما تعادل درجهبندی شدهی آثار موفقتر بلک را ندارد و گاهی داستان را به سوی یک کمدی دو نفره با محوریت استنفیلد سوق میدهد.
از لحاظ کارگردانی، بلک کاملاً در منطقه امن خودش حرکت میکند. صحنههای اکشن به خوبی طراحی و اجرا شدهاند. او به جای تکیه بر تدوین سریع و آشفته که بیماری رایج فیلمهای اکشن امروزی است، اجازه میدهد تا حرکات و برخوردها به وضوح دیده شوند. استفاده او از فضای کریسمس، که به امضای بصری او تبدیل شده، بار دیگر تکرار میشود و تضاد زیبایی بین ظاهر شاد و نورانی تعطیلات و دنیای تاریک و خشن شخصیتها ایجاد میکند.
زیباییشناسی بصری «بازی کثیف»، ادامهی منطقی همان سبکی است که بلک در The Nice Guys به کمال رساند: نوآری که در پوستین یک کمدی پوشیده شده است. استفاده از فضاهای شهری بارانی و نورهای نئون، نه تنها یک انتخاب بصری، بلکه بیانیهای برای نمایاندن فساد و دوگانگی اخلاقی در جهان فیلم است. اینجا، حتی صحنههای اکشن نیز با وقار و وضوحی کلاسیک فیلمبرداری شدهاند، گویی پاسخی مستقیم به آشفتگی بصری حاکم بر بسیاری از اکشنهای معاصر هستند. با این حال، میتوان پرسید که آیا این زیباییشناسی محافظهکارانه است؟ فیلم در دام نوستالژی برای شکوه گذشته گرفتار میشود و از ایجاد یک هویت کاملاً مستقل و امروزی بازمیماند. موسیقی متن، با تلفیق جاز و ریتمهای مدرن، تلاش میکند این شکاف را پر کند، اما در نهایت این تصاویر هستند که بیشتر یادآور گذشتهای درخشان هستند تا پیشدرآمدی بر آینده.
با این حال، Play Dirty خالی از اشکال نیست. بزرگترین مشکل فیلم، گرهخوردن با تعدد شخصیتها و زیرپلاتها یا داستانکهای فراوان است. در میانههای فیلم، احساس میکنید که فیلمنامه کمی از کنترل خارج شده و برای مدت کوتاهی، جهت خود را گم میکند. تمرکز از روی داستان اصلی و انتقام اولیه برداشته میشود و به سمت ماجراجویی دوم که کمکی به رشد شخصیت اصلی نمیکند، منحرف میشود. همچنین، اگرچه بازی سالازار قابل قبول است، اما شخصیت «زن» به اندازه کافی بسط داده نشده و انگیزههای او از یک کلیشه فراتر نمیروند.
در نهایت، «بازی کثیف» یک فیلم اکشن-کمدی کاملاً سرگرمکننده و باصلابت است که هواداران شِین بلک را بیشتر از عامه مخاطبان راضی نگه میدارد. این فیلم به پای آثار برجستهای مانند «بوس بوس بنگ بنگ» یا حتی دیگر اکشن کمدیهای او نمیرسد، اما قطعاً از بسیاری از تولیدات یکبارمصرف این ژانر، هوشمندتر، خندهدارتر و به لحاظ کارگردانی، ماهرانهتر است. این فیلم اثبات میکند که حتی در یک روز متوسط، شِین بلک هنوز میتواند دیالوگهایی بنویسد و صحنههایی کارگردانی کند که بسیاری از همنسلان او فقط میتوانند در رویاهایشان ببینند. Play Dirty ممکن است یک شاهکار نباشد، اما یک سرگرمی کاملاً رضایتبخش و پر از انرژی است که به لطف بازی درخشان استنفیلد و فرمول آزموده شده بلک، ارزش دو ساعت وقت گذاشتن را دارد.
در پایان، «بازی کثیف» یک فیلم اکشن درباره سرقت یک گنج نیست. این فیلم، یک مدیتیشن سینمایی درباره گمگشتگی انسان معاصر و جستوجوی او برای یافتن معناست. پارکر در طول فیلم میآموزد که انتقام، گنجی است که در صندوقچه خود، تنها پوچی را نگهداری میکند. گنج واقعی، شاید در ارتباط انسانی، در پذیرش یک دوستی غیرمنتظره، و در شجاعت ادامه دادن در جهانی باشد که مدام به تو خیانت میکند. پس بازهم تکرار میکنم که این فیلم ممکن است یک اثر بینقص نباشد، اما فیلمی است با قلبی بزرگ و روحی ژرف. بازی کثیف به ما یادآوری میکند که گاهی اوقات، قهرمانی واقعی، نه در کشتن دشمن، که در نجات خود از تاریکی است. و این، داستانی است که همیشه ارزش گفتن دارد.
نکات قوت
۱. شیمی بازیگران و بازی درخشان:
رابطه جذاب و دیالوگهای طنزآمیز بین مارک والبرگ و لیکیت استنفیلد به عنوان موتور محرکه اصلی فیلم.عملکرد درخشان و دزد صحنه بودن لیکیت استنفیلد در نقش گروفیلد که عمق و جذابیت زیادی به فیلم میبخشد.حضور مؤثر بازیگران فرعی مانند تونی شالهوب در نقش آنتاگونیست (لوزینی) که با آرامش و اقتدار بازی میکند.
۲. کارگردانی و لحن مشخص شِین بلک:
کارگردانی روان و تسلط بلک بر ژانر اکشن-کمدی.طراحی و اجرای واضح و قابل دنبال کردن صحنههای اکشن، بدون افتادن در دام تدوین آشفته مرسوم.تزریق طنز سیاه و دیالوگهای تیز و هوشمندانه که از امضای کارهای بلک است.استفاده از فضای کریسمس برای ایجاد تضاد بصری زیبا بین شادی ظاهری و دنیای تاریک شخصیتها.
۳. سرعت و سرگرمی:
فیلم با سرعت بالایی پیش میرود و اجازه کسالت به بیننده نمیدهد.سکانس آغازین پرانرژی و خوشساخت که بیننده را مستقیماً در دل ماجرا میاندازد.
۴. ارزش تماشا برای هواداران ژانر:
یک سرگرمی رضایتبخش و هوشمندانهتر از بسیاری از تولیدات مشابه در ژانر خود.ادای احترام به فیلمهای نوآر و رفاقتی (دو نفره) کلاسیک.
نکات ضعف
۱. فیلمنامه و منطق داستانی:
سست بودن انگیزه شخصیت اصلی: دلیل همکاری پارکر با کسی که به او خیانت کرده (زن) به اندازه کافی قوی و باورپذیر نیست و بیشتر بهانهای برای پیش بردن داستان به نظر میرسد.گمگشتگی در میانه راه: فیلم در بخش میانی به دلیل تعدد شخصیتها و زیرپلاتها، تمرکز خود را بر داستان اصلی (انتقام) از دست میدهد و کمی از مسیر منحرف میشود.شخصیتپردازی سطحی آنتاگونیست: شخصیت ِزن (رزا سالازار) به اندازه کافی بسط داده نمیشود و انگیزههایش کلیشهای باقی میماند.
۲. عدم تعادل در تمرکز:
فیلم سعی دارد شخصیتهای فرعی زیادی را معرفی کند (مانند زوج استاد تغییر چهره) که اگرچه جذاب هستند، اما گاهی از تمرکز بر سفر شخصیتی اصلی میکاهند.
۳. عدم رسیدن به اوج هنری:
با وجود تمام نکات مثبت، این فیلم به پای بهترین آثار شِین بلک نمیرسد و اثری کلاسیک یا کالت محسوب نمیشود. این فیلم یک اثر خوب، اما نه یک شاهکار از بلک است.
جمعبندی نهایی:
«بازی کثیف» یا همان Play Dirty را باید نمونهی بارز یک «فیلم-محصول شین بلک» دانست. این اثر، تمام اِلمانهای شناختهشدهی سبک سازندهاش را از دیالوگهای تیز تا شخصیتهای عجیب و غریب و اکشنهای باوقار در خود جای داده و بستهبندی تمیزی از آن ارائه داده است. برای هواداران پر و پاقرص این کارگردان، تماشای این فیلم همچون ملاقات با دوستی قدیمی است که همه قصههایش را قبلاً شنیدهای اما باز هم از نحوه تعریف کردنش لذت میبری. با این حال، از منظر یک منتقد، «بازی کثیف» بیشتر بر گذشته تکیه زده تا آینده. این فیلم یک سرگرمی کاملاً حرفهای و فستفودی باکیفیت است، اما اثری نیست که مرزهای ژانر یا حتی کارنامه خود کارگردان را به پیش براند. ارزش اصلی آن، نه در نوآوری، که در تایید دوبارهی مهارتهای روایی بلک در عصری است که این مهارتها به ندرت یافت میشوند.
امتیاز منتقد – ۶ از ۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید