در دنیای پرهیاهوی سینمای امروز، گاهی سادهترین طرحها سرگرمکنندهترین نتایج را خلق میکنند. اکنون فیلم The Thursday Murder Club نه با صحنههای اکشن خیرهکننده، که با نوستالژی دلنشین و طنز ظریفش، بیننده را به دام میاندازد. این فیلم اثبات میکند که گاهی بهترین کارآگاهان کسانی هستند که عمری از تجربه زندگی در چهرهشان نقش بسته است. این فیلم ما را به «کوپرز چیس» میبرد، مجتمعی اشرافی برای سالمندان که باغهای بینقص و سوئیتهای مجللش تصویری از بهشت بازنشستگی ارائه میدهد. اما این آرامش ظاهری با کشف جسد یکی از مالکان مجتمع به هم میریزد. در اینجاست که چهار ساکن سالخورده تصمیم میگیرند بازنشستگی را موقتاً کنار بگذارند و به کاری بپردازند که از آن لذت میبرند: حل معماهای جنایی.
در دنیای پرزرق و برق سینمای جنایی با چاشنی معمای قتل امروز، که اغلب با خشونت بیپروا و پیچیدگیهای ساختگی اشباع شده، فیلمهایی به سبک داستان خانم مارپل همچون نفسهای تازهای هستند که اصالت ژانر را زنده نگه میدارند. این گونه آثار به جای تکیه بر صحنههای اکشن خیرهکننده یا صحنههای پرتعقیب و گریز پرهیاهو، بر زیبایی شناسی ظریف قصهگویی، عمق شخصیتپردازی و لذت حل معما از طریق استدلال و مشاهده تأکید میکنند. درست مانند یک فنجان چای گرم در بعدازظهری آرام، این فیلمها بیننده را به دنیایی دعوت میکنند که در آن ذهن بر عضله پیروز میشود و بزرگترین لذت نه در افشای جنایت، که در مسیر پرفراز و نشیب رسیدن به حقیقت نهفته است.
اکنون فیلم باشگاه قتل پنجشنبهها، درست در همین مسیر قرار میگیرد. الیزابت با بازی خیرهکننده هلن میرن، که گویی از دنیای جاسوسی به این مجتمع سالمندان هدیه شده، رهبری گروه را بر عهده دارد. در کنار او ران (پیرس برازنان) با کاریزما و طنز خاص خود، ابراهیم (بن کینگزلی) با تحلیلهای دقیق روانشناختی و جویس (سیلیا ایمری) با شور و اشتیاق نوجوانانه قرار دارند. این چهارگانه از پیشفرضهای جامعه درباره سالمندان به عنوان ابزاری استراتژیک استفاده میکنند؛ آنها میدانند که کسی انتظار ندارد بازنشستگان درگیر حل معماهای پیچیده جنایی شوند و از این فرصت نهایت استفاده را میبرند.
اما پیش از هر چیز باید بدانید که در سال ۲۰۲۰، در اوج همهگیری جهانی، ریچارد آزمن، مجری تلویزیونی بریتانیایی، کتاب «باشگاهِ قتلِ پنجشنبهها» را منتشر کرد؛ یک رمان کارآگاهی درباره چهار شهروند بازنشسته که میتوانند با شرلوک هلمز یا خانم مارپل رقابت کنند. آزمن پس از بازدید از یک خانهی سالمندان لوکس به این ایده رسید و موفقیت آن قابل پیشبینی بود، این کتاب به پرفروشترین رمان اول از زمان «هری پاتر» تبدیل شد. محبوبیت «باشگاهِ قتلِ پنجشنبهها» را میتوان با بافت تاریخی آن توضیح داد: در زمانهی پرآشوب، خواننده به ادبیاتی سبُک با کمی انرژی و شوخ طبعی نیاز دارد. با این حال، داستانهای کارآگاهی هرگز از مد نمیافتند و اقتباسهای سینمایی از کتابهایی مانند آثار آگاتا کریستی (که البته شایستهی عنوان «داستانِ دنج» هستند) بهطور منظم ادامه مییابند. بنابراین بحث درباره اقتباس سینمایی از این کتاب بلافاصله آغاز شد: در ابتدا امکان داشت شخص دیگری (کارگردان ماما میا! ۲) کارگردانی را بر عهده بگیرد، اما در نهایت کریس کلمبوس، کسی که بهخوبی با سینمای خانوادگی آشناست، عهدهدار ساخت این فیلم شد.
یک روز معمولی در خانهی سالمندان لوکس «کوپرز چِیس» شامل شرکت در کلاس بافتنی، شنا در استخر و خوردن کیک در کنار دوستان است. در مجموع، در دکوراسیونی مجلل، هر ساکنی برای خودش سرگرمی پیدا میکند. در یکی از اتاقها، برای مثال، بحثی پرشور درباره یک پروندهی جنایی حلنشده در جریان است: الیزابت (با بازی هلن میرن)، ران (با بازی پیرس برازنان) و ابراهیم (با بازی بن کینگزلی) عضو «باشگاهِ قتلِ پنجشنبهها» هستند و هر هفته سعی میکنند معمای یک حادثه قدیمی را حل کنند. این گروه به لطف پنی (با بازی سوزان کرکبی)، یک مأمور پلیس سابق و بنیانگذار باشگاه که اکنون در آسایشگاه است، به پروندههای قدیمی دسترسی دارند. وقتی تازهواردی به نام جویس (با بازی سیلیا ایمری) به کوپرز چِیس میآید، علاقهمندان به داستانهای جنایی واقعی بلافاصله او را به جمع خود دعوت میکنند: بالاخره جویس یک پرستار است و دانش او در خلال بحثها درباره حوادث خونین به کار خواهد آمد. به زودی، شخصیتها فرصت بررسی یک قتل واقعی را پیدا میکنند، اما چرا؟ چون جسد تونی کاران (با بازی جف بل)، یکی از مالکان کوپرز چِیس، پیدا میشود. شک ابتدایی به سوی شریک او، ایان ونتام (با بازی دیوید تننت) میرود که قصد دارد به جای این خانه سالمندان، یک مجتمع آپارتمانی بسازد.
اما سبک کارگردانی کریس کلمبوس با تماشی لحظات ابتدایی فیلم بلافاصله احساس میشود. «تنها در خانه»، «خانم داوتفایر» و در نهایت «هری پاتر و سنگ جادو»، همه این فیلمها مانند مرهمی برای روح هستند و آدم در روزهای ابری و بیحس و حال دلتنگ تماشایشان میشود. «باشگاهِ قتلِ پنجشنبهها» بهطور طبیعی در فیلمشناسی این کارگردانِ استاد خلق فضایی گرم، جای میگیرد. به نظر میرسد که حتی بررسی پرونده چندان دغدغه کلمبوس نیست، چرا که تأکید بر جزئیات و دکور و همچنین برجسته کردن ویژگیهای عجیب و غریب شخصیتها از اهمیت بیشتری برخوردار است. راستش را بخواهید مخاطب جوان هم به ساکنان کوپرز چِیس غبطه میخورد. جالب اینجاست که طبقه ممتاز انگلیسی از کهولت سن هراسی ندارد. بازنشستهها در ساختمانی بزرگ قدم میزنند، اطراف آن مزرعههای سرسبز است و در داخل، تفریحات زیادی وجود دارد. به نظر میرسد در سالهای اخیر، پیریِ شاد بیشتر و بیشتر در سینما به تصویر کشیده میشود، زمانی هم برای یوگا و هم برای دستگیری مجرمان پیدا میشود. برای مثال، سریال «فقط قتل در یک ساختمان» (Only Murders in the Building) را به خاطر بیاورید: سریال Hulu و این فیلم تازهی نتفلیکس ژنتیک یکسانی دارند. اما کلمبوس هرگز یک تصویر ساده در تزئینات بینقص ترسیم نمیکند. کارگردان واقعیت خشن را به داستان میافزاید: خانه سالمندان نه تنها مکانی برای استراحت بیوقفه، بلکه پناهگاهی برای مراقبت و آماده شدن برای پایان است. برای مثال، دوست صمیمی الیزابت، پنی، در آسایشگاه است و همسرش استیون (با بازی جاناتان پرایس) از ذهن پریشان رنج میبرد.
به طور کلی کریس کلمبوس با تأکید بر فضاسازی و لحن، و با همکاری فیلمنامهنویسان، کتی برند و سوزان هیتکوت، گاهی از خط داستانی کارآگاهی غافل میشود. «باشگاهِ قتلِ پنجشنبهها» به وضوح نمونهای از این ژانر نخواهد بود: گاهی اوقات به نظر میرسد که رمز و رازها خودبهخود حل میشوند و اطلاعات مانند یک معجزه به دست کارآگاهان آماتور میافتد. پس جسارت میکنیم بگوییم که این داستان در قالب سریال بسیار گستردهتر به نظر میرسید، بالاخره شخصیتها با یک، بلکه بلافاصله با سه جنایت مواجه میشوند. مسلماً هر مورد با دیگری مرتبط است. با همه این تفاسیر «باشگاهِ قتلِ پنجشنبهها» هدیهای دوستداشتنی برای طرفداران داستانهای کارآگاهی انگلیسی است. این فیلم را بهطور کلی میتوان تجسمِ بریتانیایی یک قصه جنایی دنج نامید. اما چرا؟ چون همه مواد لازم حضور دارند، شوخطبعی خاص، جنایت در یک شهر کوچک، پلیسهای دست و پا چلفتی محلی، و البته، یک تیم بازیگرانِ عالی. بازیگران با حضور بینظیر هلن میرن میدرخشند: در یک صحنه، شوهر شخصیت او، استیون، فریاد میزند: «شبیه یک ملکه هستی!» این جمله بعید است که به طور تصادفی گفته شده باشد: میرن الیزابت دوم را در فیلم «ملکه» به تصویر کشیده است، و در همین حال، جاناتان پرایس، بازیگری که پرنس فیلیپ را در سریال «تاج» بازی کرد، نقش استیون را ایفا میکند. چنین جزئیات کوچکی کمی شور و حال به «باشگاهِ قتلِ پنجشنبهها» میافزاید.
ولی در مجموع یکی از نقاط قوت اصلی فیلم، بازی بازیگران است. میرن با نگاه نافذ و لبخند مرموزش، بیننده را به یاد جوآن هیکسون در نقش خانم مارپل میاندازد، اما با چاشنی مدرنیته و فراستی که تنها از یک بازیگر اسکار گرفته برمیآید. اما برازنان که روزی جیمز باند بود، اکنون با بازی بیتکلف و پرطنزش ثابت میکند که بزرگترین بازیگران در سادهترین نقشها هم میدرخشند. کینگزلی با سکوت پرمعنایش و ایمری با شیرینی طبیعیاش، تکمیلکننده این چهارگانه بهیادماندنی هستند. فیلم اگرچه در ژانر جنایی قرار میگیرد، اما خشونت چندانی در آن دیده نمیشود. به جای صحنههای خشن، بر فرآیند استدلال و جمعآوری سرنخها تأکید میشود. این رویکرد هوشمندانه به فیلم اجازه میدهد تا همزمان هم یک داستان جنایی جذاب باشد و هم پرترهای ظریف از زندگی در سالخوردگی ارائه دهد.
با این تفاسیر فیلم The Thursday Murder Club ادای احترامی است به سینمای جنایی کلاسیک، با چاشنی طنز و حس و حالی که تنها از بریتانیاییها برمیآید. این فیلم ثابت میکند که گاهی یک فنجان چای، چند دوست پیر و یک معمای حلنشده میتوانند از هر مأموریت اکشنی جذابتر باشند. اگر به دنبال فیلمی هستید که هم ذهن را به کار بیندازد و هم قلب را گرم کند، این باشگاه قتل پنجشنبهها منتظر شماست. فیلم اگرچه ممکن است انقلابی در سینما ایجاد نکند، اما با گرمای خود دل میبرد. همانطور که گفته شده است: «هیچ فیلمی نیست که تنها برای یک چیز ساخته شده باشد، مگر آنکه آن یک چیز، زندگی باشد.» این فیلم با تمام سادگی و صمیمیتش، جشن زندگی است، زندگی با تمام پیچیدگیها، شوخیها و رازهایش.
البته که فیلمهای جنایی-کمدیِ «دنج» مانند یک فنجان چای داغ و یک پتو در یک بعدازظهر بارانی هستند: راحت، آشنا و بیخطر. بنابراین The Thursday Murder Club نمونه کاملی از این ژانر است فیلمی که آنقدر در تلاش برای نخراشیدن هیچ سطحی است که در نهایت به کلی فاقد هرگونه اصطکاک دراماتیک، هیجان یا عمق واقعی میشود. منظور من این است که چنین فیلمی یک اثر کاملاً تمیز و بیعارضه است که با گروهی از بازیگران خارقالعاده پوشش داده شده، اما در نهایت مانند یک اپیزود طولانیشده از یک سریال تلویزیونی معمولی احساس میشود که هرگز جاهطلبی بیشتری برای بودن چیزی فراتر از یک سرگرمی سبک و گذرا ندارد.
برای مثال در مقایسه با چیزی مانند «فقط قتلهای در یک ساختمان» (Only Murders in the Building)، که با طنز هوشمندانه، شخصیتهای باورپذیر و داستانکهای به هم پیوسته، فرمول مشابهی را اجرا میکند، این فیلم به شدت کممیآورد. آن سریال به شخصیتهایش اجازه میدهد که آسیبپذیر، عجیب و غریب و کاملاً انسانی باشند. این فیلم فقط به آنها اجازه میدهد که «دوستداشتنی» باشند، که به سرعت به چیزی یکبعدی و در نهایت معمولی تبدیل میشود. «باشگاه قتل پنجشنبهها» یک تخممرغ شانسی سینمایی است، پوستهای زیبا و رنگارنگ (بازیگران و صحنهها) با یک مرکز توخالی. اگر شما یک هوادار پروپاقرص داستانهای جنایی ملایم بریتانیایی هستید و هیچ انتظاری جز گذراندن یک شب آرام ندارید، ممکن است این فیلم شما را راضی کند. اما برای هر کس که به دنبال یک معما هوشمندانه، شخصیتپردازی غنی یا حتی خندههای واقعی است، این «باشگاه» احتمالاً بیش از حد معمولی است.
اما در پایان باید بدانید «باشگاهِ قتلِ پنجشنبهها» یک سری کتاب کامل را راه انداخت: ریچارد آزمن در سه سال پس از اولین رمان، سه دنباله منتشر کرد. جلد پنجم جدید این مجموعه امسال منتشر خواهد شد. آیا این بدان معناست که بینندگان منتظر یک فرنچایز کمدی-کاراگاهی دیگر در نتفلیکس هستند؟ شانس زیاد است: اقتباسهای کتابهای آزمن به خوبی در کتابخانه استریمر جای میگیرند، جایی که در کنار «چاقوکشی» (Knives Out)، «انولا هلمز» و سریال «اقامتگاه» (The Residence) قرار گرفتهاند. اما در حال حاضر هیچ بیانیهای درباره ساخت دنباله ارائه نشده است. فقط باید امیدوار بود که نتفلیکس چراغ سبز نشان دهد و ما با کمبود محتوای دنج و راحت مواجه نشویم.
چرا باید این فیلم را تماشا کنیم؟
اگر عاشق داستانهای جنایی سبُک و «دنج» بریتانیایی با بازی بازیگران افسانهای و به دنبال یک سرگرمی آرامشبخش، بدون پیچیدگی و هیجانات پراسترس هستید، مثل یک پیکنیک سینمایی در یک روز آفتابی، «باشگاه قتل پنجشنبهها» با بازی خوشساخت و خونگرم بازیگرانی مثل هلن میرن و پیرس برازنان، انتخاب مناسبی برای یک شب فراغت بدون انتظار خاص است.
چه گروهی فیلم رو تماشا نکنن؟
اگر به دنبال یک داستان جنایی پیچیده با حقههای هوشمندانه، تعلیق نفسگیر و عمق شخصیتپردازی میگردید، یا از فیلمهایی که بیشتر بر فضاسازی دنج و بازی بازیگران متکی هستند تا ارائه یک معمای غافلگیرکننده خسته میشوید، به هیچ وجه «باشگاه قتل پنجشنبهها» را تماشا نکنید. این فیلم با ریتمی آرام و پرداختی در معمولی به داستان، احتمالاً برای طرفداران ژانرهای پرکشش و پرحاشیه ناامیدکننده خواهد بود.
در پایان…
سینما تنها زندهست وقتی که چیزی از روح انسان را لمس کند؛ حتی در سبکترین ژانرها. آثاری مانند «باشگاه قتل پنجشنبهها» میتوانند آینهای باشند از لذتِ ساده همصحبتی با شخصیتهایی که پیریشان را نه به عنوان ضعف، بلکه به عنوان نقشهای از خاطرات و تجربهها به نمایش میگذارند. اما هشدار میدهم: اگر فیلمی تنها به واسطه بازی بازیگران محبوبش بخواهد بدرخشد، مانند قایقی چوبی است که به جای پارو زدن در امواج زندگی، تنها بر سطح آب میلغزد. به دنبال آن لحظههای ناب باشید که سینما را از یک سرگرمی ساده به تجربهای تبدیل میکند که در خاطر میماند، حتی اگر در قالب یک کمدی جنایی سبُک باشد.
امتیاز منتقد: ۶.۵ از ۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید