Skate Story داستان شخصیتی به نام Demon را روایت میکند که رویای فتح ماه را در سر دارد. قهرمان داستان، قصد دارد به کره ماه برود و آن را ببلعد، زیرا نور ماه مزاحم خواب و استراحت وی شده است و البته کمی هم احساس گرسنگی میکند. قهرمان دردمند و بلورین قصه Skate Story، در ابتدا شخصیتی بسیار معمولی و سطحی به نظر میرسد که حتی بهسختی آن را میتوان یک شخصیت خطاب کرد. او صرفاً برای رفع گرسنگی و خستگی خود، حاضر میشود طی یک قرارداد با شیطان در ازای گرفتن اسکیت، چندین خواسته او را عملی کند.


قهرمان شورشی بازی حتی چشم و گوشی برای دیدن تابلوهای خطر ندارد و تنها به بلعدین تک تک ماهها یکی پس از دیگری، فکر میکند. قانونشکنی، گناه، درد شکستن و حتی فلسفه، برای او ذرهای اهمیت ندارند و هیچ یک از اینها نمیتوانند ذرهای از اشتیاق و سرعت اسکیتسواری او بکاهند.
سرانجام قهرمان بلورین Skate Story، در نقطهای از داستان طوری میشکند که دیگر نمیتواند دوباره برخیزد و به راه بیفتد. وی پس از مواجهه با پوچی و بیمعنایی، طوری میشکند که حتی شوق اسکیتسواری هم دیگر نمیتواند او را به حرکت وا دارد. نقطه عطف زندگی قهرمان قصه و لحظهای که میتوانیم او را یک ابرقهرمان خطاب کنیم، دقیقا لحظهای است که وی تصمیم میگیرد بر علیه ترسناکترین هیولای هستی، یعنی پوچی، دست به شورش بزند.

او بار دیگر تکههای خردشده وجود خود را جمع میکند و با بدون توجه نسبت محیط پیرامون خود، بر تخته اسکیت خود میایستد و مشغول لذت بردن از اسکیتسواری میشود. اندکی پس از این لحظه، مخاطب احساس میکند گویی خالق اثر صرفا قصد دارد نصیحتی فلسفی و اخلاقی را با چاشنی اسکیتسواری به مخاطب انتقال دهد. اما درست در همین لحظه، کارگردان با یک کات فوقالعاده به محیط موتور بازیسازی، مخاطب را نیز مانند دیمن، دچار بحران معنایی میکند.
پس از گذراندن چندین مرحله کوتاه در محیط برنامه بازیسازی، ما به همراه قهرمان شورشی قصه، بدون توجه به هر مفهوم و معنایی، شروع میکنیم به پرسه زدن و رقصیدن در خلاء نور و معنای دنیای زیرین.
Skate Story داستان و اتمسفری جادویی و کمنظیر دارد. بازی فلسفه ابزوردیسم را مورد کنکاش قرار میدهد که موضوعی جذاب و پیچیده است و کمتر هنرمندی جرأت دست گذاشتن بر آن را دارد. خوشبختانه، خالق این اثر بهخوبی از پس پیچیدگیهای خلق چنین تجربهای برآمده و تا حد زیادی در امر انتقال پیام اصلی خود موفق ظاهر میشود.

داستان و روایت Skate Story، علیرغم تبحر خاصی که در امر انتقال پیام و تجربه مدنظر به مخاطب دارد، متاسفانه از مشکلات ریز و درشت بسیاری که مانع دستیابی تجربه به حداکثر پتانسیل شده است، رنج میبرد. Skate Sotry، جادو و رازآلود بودن دنیای خود را با توضیح اضافی در برخی بخشها تبدیل به هیچ میکند. نمادگراییهای سطحی، مخصوصاً حضور بیموقع راوی و برخی کاراکترهای وراج، در کنار تشریح و تفسیر همه لحظات، جادوی این دنیای منحصربهفرد را بیرحمانه محو میکنند.
بازی میتوانست با حذف بخشهای اضافی داستان (بهخصوص تعداد زیادی از بخشهای ۴ چپتر ابتدایی)، حذف مراودات و توضیحات غیرضروری، با استفاده هرچه بیشتر از المانهای بصری، فهم داستان جادویی خود را به عهده مخاطب بگذارد، اما متاسفانه این شجاعت را ندارد.

اما جلوههای بصری Skate Story را میتوان به جرأت کلاس درس در نظر گرفت. جلوههای بصری علیرغم مشکلات ریز و درشتی که در بخشهایی همچون نورپردازی و رنگآمیزی دارد، تنها به دلیل داشتن نظام تصویری یکپارچه، شایسته تعریف و تمجید است.
همهچیز در نظام تصویری Skate Story، از جنس شیشه یا سنگ بوده و حتی اگر به گوشههای مانیتور و فرم کلی جلوههای بصری دقت کنید، متوجه میشوید که ما نیز از طریق یک حفاظ شیشهای در حال تجربه این عنوان هستیم. این ریزهکاریها و دقت در جزئیات اگرچه شاید در وهله اول بیشتر نمایشی و تزئینی به نظر برسند، اما در امر روایت و خلق تجربه کلی این عنوان نقشی کلیدی ایفا کردهاند. از دیگر نکات مثبت بخش جلوههای بصری این عنوان، میتوان به انیمیشنها و دوربین مناسب و کمنقص آن اشاره کرد.

متاسفانه، جلوههای بصری این عنوان نیز مانند بخش داستان و روایت، به حداکثر پتانسیل خود دست نیافته است و مشکلاتی هم دارد. خالق این اثر میتوانست با دقت کمی بیشتر در امر تدوین انیمیشنها و کاتسینها و بیشتر بها دادن به زیبایی ظاهری اثر با اصلاح مواردی همچون رنگآمیزیها، این عنوان را به لحاظ بصری بسیار غنیتر سازد.
جلوههای شنیداری Skate Story میتوانند بهخوبی میزان تسلط و درک کافی خالق بر اثر را ثابت کنند. افکتهای صوتی بسیار مناسب و باکیفیت هستند و در روایت و گیمپلی نیز نقش کلیدی ایفا میکنند. موسیقی متن نیز کاملا متناسب با فضای اثر انتخاب شده و در موقعیت مناسب و هماهنگ با جریان گیمپلی حضور پیدا میکند.
بهطور کلی، Skate Story در بخش جلوههای شنیداری، با ویژگی خاصی شما را شگفتزده نمیکند و با نقص خاصی موجب ناامیدی شما نمیشود و صرفا عملکردی مناسب و مطلوب دارد.

تحلیل گیمپلی Skate Story چندان ساده نیست. بررسی گیمپلی این عنوان به این خاطر بسیار مشکل و پیچیده به نظر میرسد که در وهله اول نقص خاصی که در چشم بزند، نمیتوان در آن یافت؛ اما با این حال، زمانی که در حال تجربه هستیم، به راحتی حس میکنیم که گویا چیزی درست کار نمیکند.
خوشبختانه، تمامی مکانیکها از طراحی مناسبی برخوردار هستند و همچنین بهخوبی نیز پیادهسازی شدهاند و تنها میتوان به حضور برخی مکانیکهای اکشن اضافی Trick (حرکت نمایشی با اسکیت) که بیشتر آنها تا پایان تجربه بلااستفاده میمانند، اشاره کرد.

در بخش طراحی مراحل هم خوشبختانه یا متاسفانه، نمیتوان نکته منفی یا نقص خاصی که مستقیما تجربه را خراب کند، یافت. با کمی بررسی بیشتر متوجه خواهیم شد که مشکل از یک مکانیک خاص یا اشتباه مشخص نیست، بلکه ایراد اصلی در عدم تعادل میان چندین عنصر کلیدی طراحی مراحل ریشه دارد.
تجربه Skate Story، از چپتر ۵ به بعد، اصطلاحا تازه جان میگیرد و بازیکن را جذب گیمپلی هیجانانگیز خود میکند. گیمپلی این عنوان تا چپتر ۵ به معنای واقعی کلمه حوصلهسربر است و بهراحتی میتواند شما را دلسرد و پشیمان کند. اوضاع نیمه دوم تجربه این عنوان نیز آنقدری که باید و شاید جالب نیست و مدام بازیکن را میان دو فاز هیجانزدگی و سرخوردگی، ناشیانه جابهجا میکند.
ریشه این عدم تعادل را میتوان در موارد زیر یافت:
۱: مراحل یا خیلی کوتاه هستند یا خیلی بلند؛ این چینش غلط و ناشیانه سبب انتقال ناشیانه بازیکن از حالت هیجان و کسلی میشود.
۲: طراحی مراحل و چالشها، مخصوصا در اوایل بازی، بسیار ساده و سطحی هستند و تا پایان تجربه نیز دچار کوچکترین تغییر خاص و چشمگیری نمیشوند.
باتوجه به فلسفه کلی تجربه، طراحی تعدادی مرحله که در آنها بازیکن بسیار آزادانهتر و صرف لذت بردن از اسکیتسواری پیشروی کند، کاملا منطقی است؛ اما متاسفانه تعداد این مراحل به قدری زیاد هستند که گاهی تجربه را دچار سکتههای ریز بیمورد میکند.
طراحی مراحل و گیمپلی عنوان Skate Story را با توجه به عدم تعادلی که در برخی بخشها دارد، به علت نوآوریها و خلاقیتی که در امر طراحی و پیادهسازی مکانیکها به خرج داده است، میتوان بهطور کلی باکیفیت و جذاب تلقی کرد.
Skate Story علیرغم تمام کمبودها و مشکلات در روایت، جلوههای بصری و طراحی مراحل، نهایتاً میتواند تقریبا از اواسط تجربه، مخاطب را جذب دنیای خود کند و او را به ژرفای فلسفه ابزوردیسم ببرد. اگر عاشق آثار عمیقی هستید که حرفی برای گفتن دارند، بدون معطلی سراغ این عنوان بروید و در برابر مشکلات و ناهماهنگیهای نیمه اول آن صبور باشید.
داستان و روایت مناسبتجربهای منحصر به فرد، خاص و یکپارچهموسیقی متن جذاب و مناسبجلوههای بصری خلاقانه و هوشمندانهمکانیکهای اسکیتسواری طراحی خوبی دارند
طراحی مراحل و گیمپلی متعادل نیستندریتم بد روایت و گیمپلی در نیمه اول تجربه
این بازی روی PC تجربه و بررسی شده است

دیدگاهتان را بنویسید