فیلمهای کمدی هالیوود، غالباً با وجود بهرهگیری از بودجههای کلان و حضور بازیگران شناختهشده، به دلیل اتکای بیش از حد به کلیشههای رایج و شوخیهای سطحی و جنسی، در گیشه با شکست مواجه میشوند. همین امر سبب شده بسیاری از کارگردانان کمدی به سمت ژانر درام حرکت کنند. این بار اما فیلم «Playdate» تلاش دارد، گامی تازه در ژانر کمدی بردارد. در این نوشتار به نقد و بررسی این اثر میپردازیم تا روشن شود آیا این تجربه توانسته است از دام کلیشهها رهایی یابد یا خیر.

داستان فیلم، در آغاز، کاملا برای مخاطب مبهم و گنگ است. مشخص نیست شخصیت اصلی یا فرعی و مکمل چه کسی است و چگونه قرار است روایت اثر پیش برود. این وضعیت در همان دقایق ابتدایی موجب نارضایتی مخاطب میشود و حس بیاعتمادی نسبت به روایت ایجاد میکند. نحوهی انتقال سکانسهای مختلف و ارتباط میان آنها نیز به تشدید این آشفتگی کمک کرده است. فیلم در ابتدا چنان بیبرنامه و پراکنده جلوه میکند که گویی چند ویدئوی کوتاه اینستاگرامی بهطور تصادفی به هم پیوند خوردهاند. پس از عبور از بخش معرفی، داستان به تدریج شکل میگیرد و کمدیها، در بطن فضای اکشن، به مخاطب ارائه میشوند. اگر از بخشهای ابتدایی چشمپوشی کنیم، میتوان گفت روایت فیلم، عامدانه ساده است و این سادگی، مخاطب را با خود همراه میکند. این ویژگی در شخصیتپردازی نیز تأثیرگذار بوده و کاراکترها، مطابق با فضای کلی پرورش یافتهاند. ترکیب داستان ساده و شخصیتهای همگام با فیلمنامه موجب میشود اتفاقات فیلم برای مخاطب منطقی جلوه کنند و انسجام نسبی در ادامهی روایت ایجاد شود.
از بازیگران این فیلم میتوان به آلن ریچسون و کوین جیمز اشاره کرد. بازیها، بهجز در مواردی محدود، دقیق و قابل قبول هستند. زوج کمدی ریچسون و جیمز، نقطهی برجستهی فیلم محسوب میشوند و توانستهاند، لحظات سرگرمکنندهای خلق کنند. ریچسون با چهرهی کاریزماتیک خود، تسلط بالایی بر میمیک صورت دارد و بهخوبی از آن بهره میبرد. توانایی او در طول فیلم بسیار مؤثر بوده و حتی در لحظات درام میتواند، حس تعلیق و آشفتگی را منتقل کند. جیمز نیز با ایفای نقش یک شخصیت سادهلوح، عملکردی موفق دارد و این کاراکتر را برای مخاطب باورپذیر میسازد. سایر بازیگران عمدتاً در حد تیپ ظاهر میشوند و عمق چندانی ندارند. با این حال نباید بازی قابل توجه هنرمندان نوجوان، بنکس پیرس و بنجامین پاژاک را نادیده گرفت؛ زیرا با وجود تجربهی اندک، توانستهاند نقشهای خود را به شکلی قابل قبول ایفا کنند و به فیلم انرژی تازهای ببخشند.
کارگردانی اثر، یکی از نقاط قوت آن است. لوک گرینفیلد، که پیشتر با ساخت فیلم «Half Brothers» و سریال «Imaginary Mary» به موفقیتی نسبی دست یافته بود، این بار سراغ ژانری رفت که کمتر کسی در آن به موفقیت میرسد. نگاه هوشمندانهی گرینفیلد، بهویژه در سکانسهای اکشن باعث جذابیت بیشتر فیلم شده است. علاوه بر این، مشخص است که او از فضای آثار قبلی خود فاصله گرفته و تلاش کرده اتمسفری تازه ارائه دهد. این انتخاب، برای کارگردانی که سبک مشخصی از خود نشان داده بود، ریسکی بزرگ محسوب میشد، اما خوشبختانه توانست بهخوبی از عهدهی آن برآید. گرینفیلد با استفاده از قاببندیهای دقیق و هدایت درست بازیگران توانسته است لحظاتی خلق کند که فراتر از سطح معمول کمدیهای تجاری قرار میگیرند.
لوک گرینفیلد، آلن ریچسون و کوین جیمز در پشت صحنه ی فیلم Playdate
تدوین فیلم، با ظرافت، دقیق و در مجموع قابل قبول است. جو میتاچک ،که تجربهی همکاری با گرینفیلد در «Half Brothers»* را داشت، به همراه گروه خود در این اثر، با استفاده از کاتهای سریع و تکنیکهای تصویری توانسته فضای فیلم را به خوبی به مخاطب منتقل کند. تنها ضعف تدوین، شتابزدگی در سکانسهای اکشن و دارای تعلیق است؛ میتاچک گاهی زودتر از موعد به سکانسهای متضاد کات میزند و این رفتار، حس منفی در مخاطب ایجاد میکند. همچنین استفاده از تکنیک فریز برای ارائهی توضیحات، هرچند نوآورانه است، اما غیرمنتظره جلوه میکند. مخاطب در این نماها، نه تنها اطلاعات را بهخوبی دریافت نمیکند، بلکه گاهی دچار سردرگمی میشود و از روایت عقب میماند. بهتر بود این شیوهی روایی، با سبکی دیگر اجرا میشد تا انسجام بیشتری در جریان فیلم ایجاد شود.
موسیقی فیلم ساده و فاقد نوآوری است. موسیقی متن صرفاً از الگوهای رایج آثار کمدیاکشن پیروی میکند و نکتهی تازهای در آن دیده نمیشود. این امر که موسیقی متن حرفی جدید برای گفتن در ژانر خود ندارد، شاید طبیعی باشد؛ اما با توجه به سایر عوامل فیلم «Playdate» انتظار میرفت، موسیقی جدیتر عمل کند. این امکان وجود داشت که با بهرهگیری از سازهای متفاوت یا تغییر فرم موسیقیهای قدیمیتر، تجربهای جذاب برای مخاطب رقم بخورد. هرچند موسیقی متن از حداقلهای یک موسیقی اکشن برخوردار است، اما نمیتواند ارزش افزودهای برای فیلم ایجاد کند و در نهایت بهعنوان بخشی کماثر باقی میماند.
از دیگر نقاط قوت فیلم «Playdate» میتوان به گریم اشاره کرد. گریم در تعیین موقعیت شخصیتها و هویت آنها نقش مهمی داشته است. نمونهی موفق آن گریم بنکس پیرس است که او را شخصیتی متمایز از سایر کاراکترها معرفی میکند. با این وجود، جلوههای ویژهی گریم چندان چشمگیر نیست و فاقد استانداردهای روز سینماست. گروه سازنده در تلاش برای واقعگرایی موفق نبودهاند و نتیجهی کار کمتر از انتظار تماشاگران فیلم است. این ضعف نشان میدهد که بخش گریم نیازمند دقت و سرمایهگذاری بیشتری بوده تا بتواند همسطح سایر عناصر فیلم عمل کند.
جلوههای ویژهی فیلم در مجموع جذاب و باورپذیر هستند. انفجارها، شلیکها و صحنههای حرکت خودروها بهخوبی طراحی شدهاند و به پویایی اثر کمک کردهاند. البته در برخی لحظات، جلوههای ویژه اغراقآمیز به نظر میرسند؛ اما این امر برای یک فیلم کمدیاکشن قابل پذیرش است. بهطور کلی میتوان این بخش را، از بهترین لحظات فیلم دانست و آن را عاملی برای افزایش جذابیت بصری اثر قلمداد کرد.
ریچسون، جیمز، پیرس و پاژاک، بازیگران اصلی اثر در نمایی از فیلم Playdate
در نهایت، شاید «Playdate» در نگاه نخست اثری ساده به نظر برسد، اما با فرصت دادن به آن، مخاطب با فیلمی توانمند در ژانر کمدیاکشن مواجه میشود. این اثر نه تنها تلاش کرده از کلیشههای رایج فاصله بگیرد، بلکه با ترکیب عناصر اکشن و کمدی کوشیده است، تجربهای متفاوت ارائه دهد. هرچند ضعفهایی در موسیقی و گریم دیده میشود، اما کارگردانی هوشمندانه و بازیهای قابل قبول توانستهاند بخشی از این کاستیها را جبران کنند. در مقایسه با بسیاری از کمدیهای هالیوودی که صرفاً بر شوخیهای سطحی تکیه دارند، «Playdate» نشان میدهد که میتوان با روایت ساده اما منسجم و شخصیتپردازی هماهنگ، مخاطب را جذب کرد. اگر چنین رویکردی ادامه یابد، شاید بتوان شاهد بازگشت اعتماد، به ژانر کمدیاکشن بود؛ ژانری که سالها زیر سایهی شکستهای تجاری قرار داشت. بنابراین، «Playdate» را میتوان نه یک شاهکار، بلکه یک تجربهی امیدوارکننده دانست که مسیر تازهای را برای سینمای کمدی هالیوود ترسیم میکند.
*فیلم محصول سال ۲۰۰۴ به کارگردانی لوک گرینفیلد
امتیاز نویسنده به فیلم: ۷ از ۱۰
دیدگاهتان را بنویسید