فیلم Roofman به کارگردانی درک سیانفرانس و نقشآفرینی چنینگ تیتوم، کیرستن دانست و پیتر دینکلیج به یکی از موفقترین آثار سرگرمکنندۀ سال ۲۰۲۵ تبدیل شده است. این فیلم، یک بیوگرافی کمدی درام براساس زندگی فردی به نام جفری منچستر است.

یکی از بحثهای داغ و همیشگی طرفداران سینما، بحث دربارۀ سینمای سرگرمی بوده است. اینکه فیلمهای بلاکباستری و تجاری تا چه حد حقیقتاََ متعلق به هنر هفتم هستند و چقدر باعث افول آن شدهاند. اینکه سینما یک هنر اصیل روشنفکرانه است که قرار است در آن پرسشهای اساسی و فلسفی طرح شود یا یک عرصۀ سرگرمی و تفریحی است؟! هر فردی نظر خود را دارد و بخشی از این طیف دوسویه مقبول اوست. اما به شخصه یکی از بزرگترین رسائل سینما را سرگرمی میدانم. سینما از بدو تولدش در پایان قرن نوزدهم عرصهای برای سرگرم کردن مخاطبان بوده است. از همان صحنۀ مشهور «قطار» برادران لومیر، اولین نفسهای سینما با سرگرمی مخاطب جان گرفته است. در ادامه و با جدیتر شدن سینما، انسانهای بزرگ، نابغه و روشنفکر فراوانی به این عرصه وارد شدند و آن را به شکوهی رساندند که شایستۀ عنوان «هنر هفتم» گشت. اگرچه فیلمهای بزرگ تاریخ سینما همه و همه حرفهای فراوانی برای گفتن دارند و آثاری ژرف و پرمغز هستند اما عنصر «سرگرمی» در همۀ آنها دیده میشود. بنابراین شرط اول یک اثر سینمایی، سرگرمی و درگیر کردن مخاطب است و اینکه یک فیلم بتواند لقب سرگرمکننده بگیرد ابداََ چیز بد و ناسزایی نیست چرا که رسالت اصلی سینما همین است.
اما چه شده که سینمای امروز به جایی افتاده که وقتی فیلمی تحت عنوان سینمای سرگرمی شناخته میشود گویا یک برچسب منفی به آن چسبیده است؟! پاسخ این پرسش به صنعت سینما بازمیگردد. سینما دهههاست که دیگر یک هنر صرف نیست بلکه یک هنر-صنعت بسیار وسیع است. بنابراین در طی این سالها و با پیشرفت نظام سرمایهداری و اهمیت سرمایه، هنر هفتم هم به سوی صنعتی شدن هر چه بیشتر پیش رفته است. در چنین روزگاری، صاحبان ابراستودیوها، دیگر هیچ کاری به کار هنر و سرگرمی فاخر ندارند و تنها هدف آنها فروش هر چه بیشتر اثرشان است. در چنین وضعیتی است که سرگرمی، وسیلهای تحت اختیار سرمایهدارانی میشود که هیچ بویی از هنر و عشق به سینما نبردهاند و تنها واژۀ قابل فهم برای آنها پول است. در چنین روزگاری است که قدردان فیلمسازانی هستیم که کماکان به همان سرگرمی اصیل سینما به معنای کلاسیک خود پایبند هستند. هدف آنها نه فروش صرف اثرشان، بلکه ارائۀ یک سرگرمی فاخر (خواه روشنفکری و خواه غیر روشنفکری) به مخاطب است.
دستهبندی مشهور و مورداستقبالی در سینمای امروز وجود دارد که آثار را به دو دستۀ سینمای هنری و سینمای سرگرمی تقسیم میکند. اگر گمان میکنید که هر فیلمی در دستۀ هنری باشد پس قطعا اثر بهتری است بیشک در اشتباهید! همچنین اگر گمان میکنید اثری در دستۀ سرگرمی قاعدتاََ جذابتر و تماشاییتر از اثری هنری است کماکان در اشتباهید! هیچگاه نباید فریب ظاهر این آثار و چنین دستهبندیهایی را خورد چه بسا آثاری هنری و روشنفکرانه لقب بگیرند که تنها ادای آن را در میآورند و هیچ رنگ و بویی از سینما در آنها دیده نمیشود. از آن طرف چه بسا آثاری مثل فیلمهای کریستوفر نولان ساخته شوند که فروشی میلیارد دلاری دارند و ابداََ ادای هنری بودن و روشنفکرانه بودن ندارند اما از اغلب چنین آثاری سرگرمکنندهتر، بهتر و حتی روشنفکرانهتر، اصیلتر و عمیقتر باشند.
حال اثر پیش روی ما، فیلمی به نام Roofman است که اگر بخواهیم فیلم را در یکی از دو دستۀ بالا قرار دهیم بدون شک در عرصۀ سرگرمی قرار میگیرد. و اما وظیفۀ من نویسنده و منتقد این است که بگویم این اثرِ به ظاهر در سینمای سرگرمی تا چه حد استانداردهای سینمای سرگرمی را دارد؛ تا چه حد حقیقتاََ بیننده را سرگرم میکند؛ و وجه تمایز آن با محصولات مبتذل و توهینآمیزی که به نام سینمای سرگرمی به خورد مخاطب داده میشوند چیست؟! در ادامه با نقد و بررسی فیلم Roofman همراه من باشید.
تصویری از درک سیانفرانس : کارگردان فیلم Roofman (2025) | این کارگردان پیش از این تنها ۴ فیلم دیگر ساخته که میتوان به «مکانی آن سوی کاجها»، «ولنتاین غمگین» و «نور میان اقیانوسها» اشاره کرد.
بیتردید یکی از مهمترین ارکان هر فیلمی -اگر نگوییم مهمترین- کارگردان آن اثر است. کارگردانی «مرد پشت بامی» برعهدۀ درک سیانفرانس ۵۱ ساله است. کارگردانی متعلق به سینمای سرگرمی، که چندین سال یکبار و آن هم آثاری قابلتأمل میسازد. اولین اثر مهم سیانفرانس فیلم درخشان Blue Valentine با نقشآفرینی رایان گاسلینگ و میشل ویلیامز در سال ۲۰۱۰ بود. پس از آن سیانفرانس دو فیلم The Place Beyond the Pines و The Light Between Ocean را ساخت و از سال ۲۰۱۶ تا امسال دیگر به سراغ کارگردانی هیچ اثر سینمایی نرفت و تنها فیلمنامۀ فیلم Sound of Metal را نوشت که حتی به نامزدی اسکار هم دست یافت. سیانفرانس همواره نگارش فیلمنامه آثار خود هم برعهده داشته. طبیعی است که باید انتظارمان را در مواجهه با چنین فیلمسازی نسبت به سازندگان محصولات تجاری استودیویی بالاتر ببریم و در تدارک حقیقتاََ یک فیلم سینمایی سرگرمکننده باشیم.
«مرد پشت بامی» حواشی هم کم نداشته است. احتمالاََ مصاحبۀ مربوط به کیرستن دانست را دیدهاید که در آن از تمایلش به ایفای نقش دوبارۀ مری جین واتسون در فیلم Spider-Man 4 در کنار توبی مگوایر میگوید. آن مصاحبه در اصل مصاحبهای مربوط به همین فیلم Roofman بوده که چنینگ تتوم هم در کنارش حاضر بوده است. همچنین مارک رافلو هم در صفحۀ اینستاگرام شخصیاش، این فیلم و بازیگرانش (چنینگ تتوم، کیرستن دانست و پیتر دینکلیج) را تحسین کرد.
این فیلم در حقیقت براساس زندگی واقعی فردی به نام جفری منچستر ساخته شده که چنینگ تتوم در نقش آن ظاهر شده است. جفری منچستر فردی بوده که در ارتش آمریکا خدمت میکرده و صاحب سه فرزند بوده. او در اواخر دهۀ ۹۰ میلادی به دلیل فشار اقتصادی و مالی، تصمیم میگیرد دست به اقدامی عجیب بزند. طبق گزارشها او در مدت کوتاهی به ۵۰ فروشگاه -غالباََ مکدونالد- دستبرد زد و چیزی که عجیب بود روش دزدی و برخورد او با فروشندهها بود. او شبانه به بالای پشت بام فروشگاههای مختلف میرفت و با توجه به نکاتی که از ارتش آموخته بود، سقف رستوران را سوراخ میکرد و وارد رستوران میشد و به همین علت مرد پشتبامی لقب گرفت! او به برخورد مهربانانهاش با گروگانها معروف بود به طوری که حتی اگر کسی سردش میشد کاپشن خودش را درمیآورد و در اختیار فرد مقابل قرار میداد!
اما این موارد تنها موارد جذاب زندگی او نیست. او سرانجام در سال ۲۰۰۰ دستگیر شد و به ۳۲ تا ۴۵ سال حبس در زندانی در کارولینای شمالی محکوم شد! او سرانجام در سال ۲۰۰۴ با روشی عجیب از زندان فرار کرد! پس از فرار از زندان، برای اینکه کسی نتواند او را پیدا کند به مدت ۶ ماه در فروشگاه اسباببازی فروشی Toys R Us مخفی شد و در آنجا زندگی کرد! در این حین از طریق کلیسا با زنی به نام لی آشنا شد و دلباختۀ او و فرزندانش شد! و در نهایت اتفاقات به گونهای رقم خورد تا در نهایت پلیس او را پیدا و دستگیر کرد. او در ادامه هم دو بار سعی در فرار از زندان کرد که ناموفق بود و در حال حاضر زندانی است.

چنین زندگیای واقعاََ پتانسیل ساخت فیلمی مهیج را دارد و سیانفرانس دست روی سوژۀ جذابی گذاشته است. اما روشی که او پیش گرفته است قابل تحسین است. ۹۰ درصد فیلم Roofman براساس واقعیت است و تنها جزئیات کوچکی است که تغییر کرده. طلاق او از همسرش و جدایی از فرزندانش، دستگیریاش، حتی طریقۀ فرار از زندان، نحوۀ آشنایی و رابطۀ عاشقانه با لی و فرزاندانش، ۶ ماه زندگی کامل در فروشگاه Toys R Us، و حتی پایانبندی اثر تماماََ براساس واقعیت است و چنین تعهدی به واقعیت از سوی سیانفرانس قابل تقدیر است. او برای ساخت چنین اثر بیوگرافیای، به سراغ خود جفری منچستر رفته و صدها ساعت را در ملاقات با او گذرانده است تا بتواند تمامی جزئیات و اتفاقات را دقیقاََ از زبان خودش بشنود! بنابراین اثر پیش رو، اثری کاملاََ منطبق بر واقعیت است که براساس گفتههای خود جفری منچستر، گزارشها و مدارک پلیس، گروگانها، خانواده و حتی لی ساخته شده است. جالب است بدانید که حتی برخی از افراد واقعی، نقش خودشان را در فیلم بازی میکنند. مثلاََ رانندۀ کامیون زندان یا برخی پلیسهای در فیلم، همگی افرادی بودهاند که در زندگی جفری منچستر این کارها را کردهاند و حالا در فیلم کامئو دارند!
اصلیترین برگ برندۀ فیلم Roofman، شخصیت اصلی داستان با نقشآفرینی چنینگ تتوم است. فیلم از همان ابتدا شخصیت جفری منچستر را با کمدی ریتم تندی برای بیننده میسازد. مردی خانوادهدوست که فرزندان و همسرش توجه و احترام کمی نسبت به او قائل هستند. همین مورد و صحنۀ جشن تولد و آرزوی خرید دوچرخه توسط دخترش، انگیزۀ او برای این دزدیها را میسازد. در ادامه او دست به دزدی میزند اما با گروگانهایش به خوبی برخورد میکند. در نهایت هم سرمایه بدست آمده را خرج دوچرخۀ دخترش میکند و سرانجام پلیس او را دستگیر میکند و حدود ۴۰ سال حبس برای او میبُرد! طبیعی است که چنین شخصیتی سمپاتی مخاطب را برمیانگیزیند و درک سیانفرانس با فیلمنامۀ خوبی که نوشته و بازی خوبی که از چنینگ تیتوم گرفته به خوبی کاراکتر اصلی داستانش را میسازد.
بدون شک Roofman جزو بهترین نقشآفرینیهای تمام عمر چنینگ تیتوم است. این بازیگر که به تازگی هم پرکار شده و به عنوان مثال در سال گذشته در سه فیلم Fly Me to the Moon، Deadpool & Wolverine و Blink Twice نقشآفرینی کرده بود با این فیلم تواناییهای خود را باری دیگر به اثبات میرساند. او توانسته در چنین فیلمی که آمیختهای از ژانرهای گوناگون با احساساتی متضاد هست کاراکتر جفری را به خوبی هر چه تمامتر در بیاورد. او در صحنههای کمدی حقیقتاََ بامزه و جذاب است. مثلا سکانسهای درون اسباببازی فروشی را به یاد بیاورید. در صحنههایی که باید غمگین باشد حقیقتاََ احساسات مخاطب را هم به کار میگیرد و مجموعاََ نقشآفرینی او شایستۀ توجه است.
بازیگران دیگر فیلم هم عملکرد خوبی دارند. پیتر دینکلیج در نقش صاحب فروشگاه Toys R Us واقعا شخصیت عبوس بامزهای را به تصویر کشیده است. از آن طرف بخش مهمی از بار عاشقانه اثر برعهدۀ کیرستن دانست است. کیرستن دانست به معنای واقعی کلمه بازیگر خوبی بوده و هست و میتوان گفت به جایگاهی که شایستهاش بوده نرسیده. این فیلم هم قرار نیست چالش ویژهای برای او باشد و او بارها و در فیلمهای گوناگون از جمله فیلم «مالیخولیا» لارس فونتریه یا فیلمهای سوفیا کاپولا نقشهای پیچیده و چندلایهای را به تصویر کشیده است. اما در نقش لی هم حضور خوبی دارد. تنها بخشی از فیلم که کمی با واقعیت متفاوت است همین بخش نحوۀ آشنایی لی و جفری است. طبق واقعیت لی هیچگاه در فروشگاه Toys R Us کار نمیکرده و این بخش فیلم توسط خود سیانفرانس به داستان اضافه شده که چندان کارکرد خاصی هم ندارد.
فیلم در میانۀ خود دچار افت ریتم میشود. نحوۀ تعامل جفری با عوامل فروشگاه آوردۀ خاصی برای اثر ندارد و فیلم میتوانست در این بخش، خرده پیرنگها را بهتر کار کند. نحوۀ پیشروی رابطۀ لی و جفری هم در ابتدای خود کمی غیرواقعی و غیرمنطبق بر کاراکترهای آنهاست. به نظر میرسد سیانفرانس با این کار خواسته بخش عاشقانۀ داستان را پررنگتر کند که چندان هم کار موفقیتآمیزی نبوده و چنین پرداختی در شروع رابطه از فیلمسازی که آثاری مثل «ولنتاین غمگین» و «نور میان اقیانوسها» را ساخته کمتر از چیزی است که انتظار میرود. البته در ادامه و با ورود بچههای لی به داستان این رابطه هم شکلی دوستداشتنیتر و جالبتر به خود میگیرد.

«مرد پشت بامی» نه یک اثر کمدی صرف، نه یک درام صرف، نه یک تریلر و نه یک عاشقانۀ صرف، بلکه مجموعۀ همۀ آنهاست. سیانفرانس به خوبی توانسته اثری سرگرمکننده بسازد که در آن از کلیشههای ژانرهای گوناگون از کمدی گرفته تا تریلر و عاشقانه بهره بگیرد تا قصهای بسیار وفادار به واقعیت را دربارۀ مردی به نام جفری منچستر تصویر کند. سیانفرانس این قصه را روایت میکند تا با آن پایانبندی تأثیرگذار به مفهوم انتخابی اشتباه در گذشته و پشیمانی و محدودیتهای که در پی دارد بپردازد. اثری سرگرمکننده که با نقشآفرینی دیدنی چنینگ تیتوم تماشایش خالی از لطف نخواهد بود.
نمرۀ نویسنده به فیلم: ۷ از ۱۰
دیدگاهتان را بنویسید