امروزه کسانی که کار و فعالیت میکنند، خیلی کم هستند. اکثریت قریب به اتفاق روشنفکرانی که من میشناسم، دنبال چیزی نیستند، چیزی یاد نمیگیرند، کتابهای جدی و ارزشمند نمیخوانند، همه چیز را مسخره میکنند و دست کم میگیرند، فقط به این اکتفا میکنند که درباره دانش حرف بزنند، اما از هنر چی سردرمیآورند؟ با این همه فقط بلدند خودشان را بگیرند، قیافهای جدی داشته باشند، پرسشهای مهم مطرح کنند و فلسفهبافی و گندهگویی کنند. (از کتاب باغ آلبالو اثر آنتون چخوف)
سینمای شرق آسیا که روزگاری رقابت تنگاتنگی با آثار هالیوودی داشت، امروزه دیگر حال و روز خوشی ندارد. آثار درخشان «کوروساوا»، «کوبایاشی» و «اوزو» که نهتنها در زمان خودشان خوش درخشید بلکه پس از گذشت سالها هنوز میتواند مخاطب را پای اثر میخکوب کند نشان از سینمای ریشهدار و صاحب سبک ژاپن دارد. سینمایی که امروز دیگر از نفس افتاده است و اگر هم گاهی خوش میدرخشد، نتیجه کار کارگردانان غیر ژاپنی است. اوضاع برای سینمای کره جنوبی اگر بدتر از ژاپن نباشد، قطعا بهتر هم نیست. سینمایی که اصالت خود را از دست داده است و قدم در مسیری گذاشته که گاها بتواند دل اسکار و فستیوالهای سینمایی را به دست آورد. اما در این میان آقای «دانی ین» بازیگر و کارگردان چینی که او را از سری فیلمهای Ip Man به خاطر داریم، به سراغ ساخت فیلمی رفته است که اگرچه شباهت زیادی به آثار امروز سینمای شرق آسیا دارد اما از المانهایی بهره میبرد که میتواند آن را به اثری سرگرمکننده و حتی در گاهی از لحظات، فرمیک تبدیل کند. در نقد و بررسی فیلم The Prosecutor به این موضوع میپردازیم.
شروع فیلم بسیار خوب است و تکنیک کارگردانی در این لحظات نقش اساسی ایفا میکند. نوع فیلمبرداری سکانسها و پلانهای اکشن از زاویه دید کاراکتر اصلی «فوک چی هو» (با بازی دانی ین که علاوه بر کارگردانی اثر، نقش اصلی را نیز بر عهده دارد) و با سرعت بالا که کاملا لحظات اکشن را برای مخاطب ملموس میکنند، به سمپاتیک شدن قهرمان داستان کمک میکند. پروسه شخصیتپردازی «فوک چی هو» نیز در همان ابتدای داستان آغاز میشود، دادستانی که روزی کارآگاه پلیس بوده است در یک عملیات جان خود را به خطر میاندازد تا همکارش را نجات دهد. وظیفهشناسی و از آن مهمتر انسانیت «فوک چی هو» در همان ابتدای کار او را برای مخاطب سمپات میکند. به همین دلیل با پرش داستان به هفت سال بعد و ورود او به اداره دادگستری و قبول شغل دادستانی، مخاطب طرف دادستان تازهکار ایستاده است. «فوک چی هو» که در میان همکاران پلیسش محبوب و مورد قبول بود حالا این وظیفه را در قبال همکاران جدیدش دارد. همکارانی که هرگز او را پس نمیزنند و به چشم یک غریبه نگاهش نمیکنند. بنابراین فیلم با یک قهرمان تنها طرف نیست که با دستان خالی با لشگری از آنتاگونیستها مبارزه کند و در این مسیر پشتیبانی نداشته باشد. «فوک چی هو» اگرچه در میان مدیران رده بالای وزارت دادگستری محبوب نیست اما همکارانی دارد که هرگز او را تنها نمیگذارند.
این عدم محبوبیت نیز دلیلی دارد که موضوع اصلی داستان فیلم است. «فوک چی هو» در اولین پرونده خود به عنوان دادستان وظیفه دارد نوجوانی را که در منزلش مواد مخدر پیدا شده است، محکوم کند. اما او شک میکند که این امر دسیسهای باشد که از جانب یک باند خلافکار، نوجوان را مقصر نشان داده است. نوع روایت داستان و لحظه دستگیری نوجوان مظنون، مخاطب را نیز با دادستان همراه میکند. سمپات مخاطب با کاراکتر اصلی فیلم یک قدم جلوتر میرود و همذاتپنداری بیننده با او شکل میگیرد. در واقع دادستان بر خلاف وظیفه سازمانی خود عمل میکند و همین امر باعث میشود که مدیرانش نسبت به او موضع بگیرند. به همین دلیل دیالوگی که او در مهمانی وزارت دادگستری میگوید و قیمت نوشیدنی سرو شده در آنجا را با درآمد یک خانواده بیبضاعت مقایسه میکند، شعاری نمیشود و به پروسه تکمیل شخصیتپردازی او کمک میکند. دادستان در برابر این حجم از حملات مدیران هرگز اعتماد به نفس خود را از دست نمیدهد و انسانیت را فدای موقعیت شغلی و وظیفه سازمانیاش نمیکند. همانطور که پیشتر اشاره شد، کارگردان قصد ندارد که از کاراکتر اصلی داستانش ابرقهرمانی بسازد که یکتنه به جنگ با ناعدالتی میپردازد، به همین دلیل همکارش «بائو دینگ» (با بازی کنت چنگ) در حل این پرونده هرگز او را تنها نمیگذارد اگرچه جرات و قدرت «فوک چی هو» را ندارد.
نکته مثبت دیگر فیلم The Prosecutor که به راحتی نمیتوان از کنار آن گذشت نگاه کارگردان به نقش پلیس است، پلیسهایی که در هنگام خداحافظی «فوک چی هو» از اداره پلیس او را تنها نمیگذارند و با احترام نظامی دستهجمعی بدرقهاش میکنند. این سکانس ابتدایی دو کار اساسی انجام میدهد. اول آنکه پلیس به دلیل همراهی کاراکتر اصلی سمپاتیک میشود؛ در واقع در دنیای هنری آقای «دانی ین» برخلاف سینمای امروز شرق آسیا و علیالخصوص کره جنوبی، پلیس بیدلیل و بیمقدمه بد نیست. در بسیاری از آثار سینمای شرق با کارکترهای پلیسی طرف هستیم که بهشدت ابله و خشن نمایش داده میشوند هرچند در طرف مثبت ماجرا قرار بگیرند. اما این امر در فیلم دادستان کاملا برعکس است. کاراکتر پلیس در این فیلم کاملا وظیفهشناس، از خود گذشته و باهوش است. در واقع کارگردان اگر نقدی هم به نقش پلیس در موقعیت اجتماعی دارد، این موضوع را با توهین و تخریب شخصیت بیان نمیکند. این امر در سکانسهای بعدی هم نمایان میشود. زمانی که «فوک چی هو» و همکارش «بائو دینگ» در محاصره نیروهای باند خلافکار قرار میگیرند، حضور بهموقع پلیس آنها را از خطر مرگ نجات میدهد. همچنین «فوک چی هو» که دیگر لباس دادستانی بر تن دارد در پلانهایی با صحبت خود به نیروهای پلیس انگیزه ادامه دادن و عدالتطلبی میدهد که کاملا در دل داستان قرار میگیرد و شعاری نمیشود. احترام نظامی ماموران اداره پلیس در ابتدای داستان کار دیگری نیز انجام میدهد. پلیسهایی که بهصورت دستهجمعی در پشت قهرمان داستان قرار میگیرند، خبر از دنیایی میدهند که اگرچه سیاه است اما انسانهای خوب در آن تنها نیستند و انسانیت میتواند این رنگ سیاه را به سفیدی مبدل کند. موضوع انسانیت در این فیلم بهقدری پررنگ است که یک نقد کامل را میتوان به آن اختصاص داد. نمونه دیگری از این امر که در فیلم میتوان به آن اشاره کرد، همکاری همکاران دادستان با او در حل پرونده است. «فوک چی هو» که در ابتدای ورودش به اداره دادگستری از شم پلیسی خود استفاده میکند و همکارانش را در حل پروندهای یاری میرساند، حالا که نیاز به کمک دارد آنها را در کنار خود میبیند. در دنیای امروز سینمای شرق که به بهانه بیان واقعیت همهچیز با سیاهنمایی پیش میرود باید به کارگردان فیلم The Prosecutor دستمریزاد گفت که چنین دنیای انسانیای خلق کرده است.
از بحث دادستان که گذر کنیم با دو کاراکتر دیگری روبهرو هستیم که نقش اساسی در داستان دارند. نوجوان مظنون و پدربزرگش که بار زیادی از انسانیت موجود در فیلم بر دوش او است. کارگردان با فلشبک مختصر و مفیدی که به کودکی نوجوان میزند و زندگی سخت او را به تصویر میکشد، کاراکتر او را برای همراهی کردن مخاطب آماده میکند و گذر سریع آن از لحظات کودکی مانع از ایجاد احساس ترحم منفعل در بیننده میشود. سپس شخصیت پدربزرگ و رابطه او با نوهاش بهسرعت ساخته میشود. پدربزرگی که دختر خود را به دلیل کتک زدن نوهاش تنبیه میکند، در هنگام صحبت وکیل مدافع در اتاق ملاقات کنار نوهاش حضور دارد، از دسیسهای که علیه نوهاش چیده شده است اطلاع مییابد، به شرکت وکیل مدافع رفته و آنجا دعوا به راه میاندازد و امید دادن به نوهاش در دادگاه همگی نشان از پدربزرگی قوی و بامحبت است که هنر کارگردان در شخصیتپردازی را به رخ میکشد. نوع روایت داستان بهقدری دقیق و خوب است که رابطه دادستان با پدربزرگ و نوهاش را نیز بهدرستی شکل میهد. آنها که در ابتدا «فوک چی هو» را مسئول سنگینتر شدن حکم دادگاه میدانند، پس میزنند اما زمانی که دادستان موفق میشود جان پدربزرگ را از سو قصد باند تبهکار نجات دهد، بذر رابطه میان آنها کاشته میشود. بذری که در ادامه روند داستان بهخوبی آبیاری شده و به سرانجام میرسد. این رابطه با حضور دادستان در خانه پدربزرگ ادامه مییابد و پولی که او به دور از چشم پدربزرگ در منزلش پنهان میکند، هم باعث تکمیل شکلگیری شخصیت انسانی دادستان میشود و هم رابطه میان این دو نفر را استحکام میبخشد. اما اوج این موضوع در سکانس رستوران اتفاق میافتد. سکانسی که آن را به جرات میتوان بهترین سکانس فیلم The Prosecutor نامید. زمانی که دادستان برای شستن دستهایش به سرویس بهداشتی میرود، پدربزرگ پول او را زیر بشقابش قرار میدهد و آن را پس میفرستد. فقری که از ابتدای فیلم زندگی پدربزرگ و نوه را دربرگرفته بود هرگز اگزجره و منفعل نمیشود و پیرمرد با تمام مشکلاتش شرافت انسانی خود را حفظ میکند. به همین خاطر پیشتر اشاره کردیم که بار عظیمی از انسانیت موجود در این فیلم بر دوش پدربزرگ است. حضور دادستان بر بالای پیکر نیمهجان پدربزرگ نیز فرمیکترین پلان فیلم را شکل میدهد. صدای ضربان قلب او که بر اثر ضربات چاقو در آستانه مرگ قرار دارد طنینانداز این پلان میشود. کارگردان در این سکانس یک کار اساسی دیگر نیز انجام میدهد. لحظه قتل پیرمرد به تصویر کشیده نمیشود تا مبادا کنشمندی او که باعث سمپات مخاطب از ابتدای داستان شده بود جای خود را به ترحم منفعلانه بدهد.
فیلم در ظاهر پر از شعار است اما چون تمامی این شعارها در طول اثر ساخته میشوند و از دل آن بیرون میآیند باعث میشود با یک فیلم شعارزده طرف نباشیم. این موضوع در پایان فیلم به اوج خود میرسد. جملات پایانی دادستان در دادگاه که ضعف سیستم قضایی را بیان میکند در واقع چکیدهای از کل داستان است. داستانی که مخاطب در طول فیلم بهطور کامل با آن روبهرو شد و حالا در پایان فیلم از زبان دادستان بازگو میشود. همین امر باعث میشود که فیلم The Prosecutor در دام اخلاق نیز نیفتد تا آن را جایگزین هنر کند اما در پایان فیلم به بیننده درس اخلاق میدهد. اخلاقی که در دل قصه و از آن مهمتر با نوع روایت داستان به ما میآموزد که اقرار به اشتباه و قرار گرفتن در مسیر درست راه رسیدن به انسانیت است.
با وجود اینکه دادستان فیلم بسیار خوبی است اما لحظات بدی نیز دارد. سکانس سوقصد به جان پدربزرگ در پارکینگ و تعقیب و گریز پس از آن فیلم را از حالت رئالیستی خود خارج میکند. مجرمی که از ارتفاع بلند سقوط میکند و بدون هیچ مشکلی برمیخیزد و با سرعت غیرطبیعی میگریزد هرگز برای چنین فیلمی قابل قبول نیست. مشکل دیگر فیلم شخصیتپردازی کاراکترهای منفی داستان است. کاراکترهایی که برخلاف کاراکترهای مثبت که بهخوبی شکل میگیرند، هرگز شخصیتپردازی نمیشوند و با اینکه مدت زمان زیادی در داستان حضور دارند در بهترین حالت به یک تیپ گانگستری تبدیل میشوند. کارگردان قصد دارد وکیل مدافع آرامی که در دادگاه وظیفه تبرئه کردن اعضای باند تبهکار را برعهده دارد را با شکستن دست یکی از اعضای این باند شخصیتپردازی کند که در این امر خیلی موفق نمیشود. این امر در خصوص سایر اعضای باند تبهکار نیز صدق میکند. این موضوع اگر در یک فیلم متوسط اتفاق میافتاد خیلی به چشم نمیآمد اما چون با یک فیلم خوب طرف هستیم این مشکلات خود را بروز میدهند. صحنههای اکشن که گاهی از زاویه نگاه «فوک چی هو» و با تکنیک خوب کارگردانی به تصویر کشیده میشوند اگرچه نقش اساسی در همذاتپنداری مخاطب با قهرمان داستان ایفا میکنند اما از لحاظ مدت پخش و شدت خشونت زیاد هستند. این موضوع در سکانس زد و خورد داخل مترو بهشدت عیان میشود. سکانسی که به دلیل زنده نگه داشتن شاهد و رساندن آن به دادگاه تعلیق فوقالعادهای میتوانست ایجاد کند جای خود را به صحنههای اکشنی میدهد که تعلیق ایجاد شده را در نطفه خفه میکند. کارگردانی که با نوع روایت داستان در طول فیلم، فرم هنری اثرش را شکل میدهد، در این سکانس در نوع روایت داستان اشتباه میکند. آخرین نقطهضعف فیلم نیز مربوط به کاراکتر دادستان کل (با بازی فرانسیس ان جی) میشود. شخصیتی که مشخص میشود در تبرئه باند تبهکار در چندین دادگاه نقش داشته اما به یکباره و با تهدید «فوک چی هو» به خود میآید و طرفش را در داستان عوض میکند. تغییر شخصیتی به این مهمی پروسه طولانیتری میطلبد که آقای کارگردان در این مورد نیز کوتاهی کرده است.
در سینمای امروز شرق آسیا که آثار آن اصالت خود را از دست داده و به سمت جلب رضایت فستیوالهای سینمایی رفته است، باید به آقای «دانی ین» آفرین گفت که اثری سرشار از انسانیت میسازد، المانی که در سینمای کلاسیک شرق بهشدت عیان بود. فیلم The Prosecutor با تمام مشکلاتی که دارد فیلم خوبی است. قهرمان داستان در نهایت ظرافت شخصیتپردازی شده و از همان ابتدا بیننده را با خود همراه میکند. کاراکتر فوقالعاده پدربزرگ که برای حفظ شرافت خود و نوهاش با باندی خلافکار درمیافتد و ایستاده میمیرد اوج هنر کارگردان در شخصیتپردازی است. رابطه این دو کاراکتر مهم فیلم نیز از پس روایت درست داستان بهخوبی شکل میگیرد. شخصیت پلیس که در سینمای امروز کرهجنوبی مورد تمسخر و اهانت قرار میگیرد، در فیلم آقای «دانی ین» طرف مثبت داستان ایستاده است و وجودش نقش اساسی در پیشبرد مسیر قهرمان فیلم ایفا میکند. در دنیایی که آقای کارگردان خلق میکند اگرچه سیاهی موج میزند اما انسانیتی که در وجود شخصیتهای این دنیا قرار دارد قهرمان داستان را تنها نمیگذارد و او را به یک ابرانسان کاریکاتوریزه شده تبدیل نمیکند که بهتنهایی باید به مصاف آنتاگونیستهای داستان برود. فیلم پر از شعار است اما به دلیل آنکه تمامی این شعارها در داستان ساخته میشود با یک اثر شعارزده طرف نیستیم. فیلم به دام اخلاقیات نمیافتد اما درسی که با نوع روایت داستان در انتهای اثر به مخاطب دیکته میشود بهشدت اخلاقی و انسانی است. این اثر نقاط ضعفی نیز دارد که مربوط به شخصیتپردازی کاراکترهای منفی و شدت و مدت لحظات اکشن است که باعث میشود فیلم آقای «دانی ین» از یک اثر عالی به یک فیلم خوب تقلیل یابد. فیلم دادستان ثابت میکند که Ip Man سینما هنوز زنده است و برای شرافت انسانها میجنگد.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۷ از ۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید