در جهان پرهیاهوی سینمای وحشت، جایی که هر روز فیلمی جدید با ادعای نوآوری بر پردهها میدرخشد، گاه آثاری از دل کلیشههای آشنا سربرمیآورند که نه به قصد شکستن تابوها، که برای بازآفرینی همان الگوهای کهن قدم به میدان میگذارند و گاهی هم آنقدر غرق در اقیانوسِ بیکرانِ کلیشه میشوند که گویی مخاطب پیشگوییست که میتواند تمام اتفاقات فیلم را حدس بزند و با اولین مواجههی شخصیتها با موقعیتی ترسناک، یاد فرمول نخنمای فیلمهای وحشتِ گیشهای بیفتد. گاهی هم تماشاگر تسلیم میشود و تنها سعی میکند بترسد؛ مانند فیلمهای کمدیای که تنها کار درستشان خنداندن مخاطب است.
Until Dawn، اقتباسی سینمایی از بازی ویدیویی پرطرفداری با همین نام، که در سال ۲۰۲۵ روانه اکران شد، نمونهای مثالزدنی از این دسته آثار است که تنها شاید بتواند بترساند و جلوههای بصریاش به کمکش بیاید. فیلمی که از همان ابتدا، رسالت خود را نه در ابداع، که در بازتولید و گاه بازپروری کلیشههای دیرینه سینمای وحشت تعریف میکند. با این حال، سؤال اینجاست که آیا این رقص با کلیشهها، سرانجام به یک سمفونی دلنشین از ترس و هیجان میانجامد، یا به نوایی گوشخراش و تکراری بدل میشود؟
بیهیچ تعارفی فیلم Until Dawn، تماشاگر را به ورطه یک چیدمان روایی به شدت آشنا پرتاب میکند: گروهی از جوانان، با همان تیپهای شخصیتی تکراری – از دختر بلوند و جیغجیغو گرفته تا پسر شجاع و محافظ؛ حتی شخصیتهایی که فیلم فکر میکند کلیشه نیستند – خود را در مکانی متروکه و دورافتاده مییابند. یا در این فیلم خودشان به قصد حل معمایی قدم به این مکان میگذارند. این بار، این مکانِ نفرینشده، نه کلبهای در دل جنگل، که ساختمانی قدیمی و مرموز است؛ جایی که هر گوشهاش سایهای از وحشت پنهان کرده و هر لحظه انتظار میرود موجودی ناشناخته از دل تاریکی سربرآورد. این فرمول، آنقدر تکرار شده که حتی در ذهن مخاطب عام نیز به یک پازل پیش ساخته تبدیل شده است. شما تکههای این پازل را میشناسید: گروهی کنجکاو که به دنبال سرنخها در راهروهای تاریک پرسه میزنند، صداهای عجیب و غریب از راه دور و حس قریبالوقوع فاجعهای که هر لحظه نفسها را در سینه حبس میکند. این کلیشهها، در Until Dawn نه تنها به شکلی ظریف استفاده نمیشوند، بلکه با تمام قدرت و صراحت به رخ کشیده میشوند؛ گویی فیلم از ماهیت کلیشهای خود ابایی ندارد و آن را بخشی از هویت ژانریاش میداند.
فضای فیلم، با وجود تلاش برای القای حس ترس، به شکلی متناقض، آشنا و بیحسکننده است. ساختمان قدیمی، با آن نورپردازیهای معمولِ ژانر وحشت، اتاقهای تاریک، صداهای ناگهانی و جامپاسکرهایِ قابل پیشبینی، هیچ تازگیای برای مخاطب ندارد. این ترس، سطحی و زودگذر است، چرا که ریشه در عمقِ روانشناختیِ شخصیتها یا پیچیدگیِ داستانی ندارد. در واقع، طرح داستانی فیلم، با وجود پتانسیل اولیهاش، عملاً به بیراهه میرود. معماها سطحی هستند و پاسخهایشان به همان اندازه قابل پیشبینی. روابط بین شخصیتها نیز، که قرار بود موتور محرک درام و ترس باشد، صرفاً بهانهای برای قرار دادن آنها در موقعیتهای خطرناک است. هیچکدام از این شخصیتها، آنقدر عمیق و چندوجهی نیستند که مخاطب واقعاً نگران سرنوشتشان شود. آنها صرفاً تیپهایی هستند که باید در طول فیلم یکییکی حذف شوند تا طرح داستانی به ظاهر پیش برود. حتی پیچشهای داستانی فیلم که میخواهند تماشاگر را میخکوب کنند، بیاثر واقع میشوند. در واقع، به بیانی دیگر، فیلم Until Dawn در تلاش برای بازسازی تجربهی بازیهای وحشت بقا در قالب سینما، بیش از آنکه موفق باشد، در دامِ تقلیدِ سطحی گرفتار میشود. ایده اصلی، یعنی مواجهه گروهی جوان با تهدیدی ناشناخته در مکانی دورافتاده، پتانسیل بالایی داشت، اما فیلمسازان به جای نوآوری، ترجیح دادند به انبوهی از کلیشههای ژانر وحشت چنگ بزنند. شخصیتهایی که هیچ عمقی ندارند و صرفاً کاراکترهای کاغذی هستند که برای مرگ طراحی شدهاند، فضایی که گرچه تلاش میکند وهمآلود باشد، اما به دلیل تکراری بودن، فاقد قدرتِ لازم برای ایجاد ترسِ پایدار است. طرح داستانی، که میتوانست با پیچشهای خلاقانه مخاطب را درگیر کند، به مسیری خطی و قابل پیشبینی سقوط میکند.
جالب اینجاست که همین کلیشهگرایی افراطی، که در نگاه اول میتواند پاشنه آشیل فیلم به شمار آید، تا حدودی به برگ برنده Until Dawn تبدیل میشود. فیلم در دام آن دسته از آثار ترسناک تکراری نمیافتد که با وجود تلاش برای ترساندن، ناخواسته به کمدی ناخواسته بدل میشوند. در عوض، Until Dawn با وجود استفاده از الگوهای نخنما، موفق میشود تماشاگر را به درستی بترساند. این توانایی در ایجاد دلهره و اضطراب، به نظر میرسد از پرده اول فیلم آغاز شده و تا پایان، این حس تعلیق و وحشت را حفظ میکند. به عنوان مثال، صحنهای که در آن یک شخصیت مرموز و ترسناک، چاقویی را به چشمان یکی از کاراکترها فرو میبرد، نمونهای برجسته از این توانایی فیلم در خلق لحظات خشن و ترسناک است که میتواند ضربان قلب تماشاگر را بالا ببرد. اینجاست که باید اذعان کرد، گاهی وفاداری به قواعد ژانر و استفاده درست از ابزارهای شناخته شده، میتواند حتی در بستر کلیشهها نیز نتیجهای رضایتبخش به ارمغان آورد. فیلم در این راستا، تماشاگر را سرگرم نگه میدارد، اگرچه نه به واسطه غافلگیریهای داستانی یا پیچشهای نبوغآمیز، بلکه از طریق تزریق مداوم ترس و دلهره. این موضوع نشان میدهد که گاهی تبعیتِ بیچون و چرا، که خود ضعف است، میتواند از جهتی دیگر، یعنی ترساندن مخاطب، به نکتهای مثبت تبدیل شود.
اما نباید از کنار ضعفهای ساختاری Until Dawn به سادگی گذشت. در ژانر وحشت، به خصوص در زیر ژانر اسلشر و بقا، معمولاً فیلمنامه، داستانپردازی و شخصیتپردازی اهمیت ثانویهای پیدا میکنند. اگر چنین فیلمهای ترسناکی که اغلب با کلیشه دست و پنجه نرم میکنند، نتوانند علاوه بر ترساندن، فیلمنامه و داستانی خلاق، خاص و تازه داشته باشند، تبدیل میشوند به محصولی دمِ دستی و یک بار مصرف که فرق چندانی با فیلمهای تکراری همژانرش نداشته است. Until Dawn نیز از این قاعده مستثنی نیست و در این زمینهها، اثری بسیار سست و ضعیف به شمار میآید. داستان خطی و قابل پیشبینی است، بدون هیچ گونه پیچیدگی یا عمقی که تماشاگر را به فکر فرو ببرد. سرنخها و معماهایی که در طول فیلم مطرح میشوند، آنقدر آشکار و دمِ دستی هستند که تماشاگر از همان ابتدا میتواند پایان و مسیر رویدادها را حدس بزند. گویی نویسنده تمام پازل را از قبل چیده و فقط منتظر است تا تکهها به ترتیب کنار هم قرار گیرند، بدون اینکه نیازی به مشارکت ذهنی تماشاگر باشد. این سادگی مفرط در روایت، فرصت هرگونه غافلگیری واقعی را از بین میبرد و فیلم را به اثری تبدیل میکند که تنها بر مبنای جامپاسکیرها و لحظات شوکهکننده بنا شده است. در کنار ضعف فیلمنامه، عملکرد بازیگران نیز فوقالعاده ضعیف، سطحی، خشک و کلیشهای است. این معضل، نه تنها به دلیل عدم وجود شخصیتپردازی عمیق و لایهلایه، بلکه به دلیل عدم توانایی بازیگران در جان بخشیدن به همان تیپهای ساده نیز هست. دیالوگها، که خود از نظر محتوا و قوت نگارش، ضعیف و بیاثر هستند، با اجرای خشک و بیروح بازیگران، بیشتر به یک شوخی ناخواسته شبیه میشوند. این عدم همخوانی میان پتانسیل وحشتآفرینی فیلم و توانایی بازیگران در انتقال حس ترس و اضطراب، گاهی اوقات میتواند به تجربهای ناخوشایند برای تماشاگر منجر شود. فراتر از کلیشههای سطحی و بازیهای نهچندان درخشان، Until Dawn با معضلات ساختاری عمیقتری دست و پنجه نرم میکند که ارتباط با مخاطب را دشوار میسازد. در ژانر وحشت، عنصر مهمی که اغلب نادیده گرفته میشود، ایجاد حس همذاتپنداری یا حداقل علاقه به شخصیتهاست؛ حتی اگر قرار باشد آنها قربانی شوند. اما در Until Dawn، شخصیتها به قدری تک بعدی و فاقد عمق طراحی شدهاند که مخاطب هیچگونه دلبستگی یا اهمیتی به سرنوشت آنها پیدا نمیکند. ما شاهد مجموعهای از تیپهای آشنا هستیم که هر کدام از اینها، صرفاً کاریکاتوری از یک نقش کلیشهای هستند که بدون هیچگونه پیشزمینهی داستانی یا انگیزههای پیچیده، در موقعیتهای ترسناک قرار داده میشوند. این فقدان شخصیتپردازی، باعث میشود حتی در لحظات اوج تعلیق یا خطر، مخاطب با دلهرهی واقعی به سرنوشت آنها نیندیشد، چرا که آنها بیش از آنکه شخصیت باشند، مهرههایی در صفحه شطرنج فیلمنامه به نظر میرسند. فیلمنامه Until Dawn نیز در پیادهسازی ایدههای خود، دچار سردرگمی و عدم انسجام است. معمولا داستانهایی که به گم شدن یک فرد و ماجراهای پیرامون آن میپردازند و یا حتی روایتی از شخصیتهای وحشتناک و حتی تخیلی دارند، پتانسیل بسیار خوبی برای فیلمنامه دارند. اما فیلمنامه این اثر، به جای پرداختن به این پتانسیل، بیشتر وقت خود را صرف نمایش کلیشههای ملالآور میکند. جامپاسکیرهای پرتعداد و اغلب قابل پیشبینی، جایگزین تعلیقِ مبتنی بر روانشناسی یا اتمسفر شدهاند. حتی لحظاتی که قرار است سرنخهای داستانی مهمی افشا شوند، به شکلی سریع و سطحی از کنارشان عبور میشود، بدون اینکه فرصتی برای درک اهمیت آنها یا ایجاد سوالات در ذهن مخاطب فراهم شود. این رویکرد، فیلم را از یک تجربهی وحشتِ بالقوه، به یک تجربهی سرگرمیِ صرفاً بصری تقلیل میدهد که فاقد هرگونه عمق فکری یا احساسی است. همچنین، ضعف در کارگردانی و فضاسازی نیز به این مشکلات دامن میزند. گرچه تلاشهایی برای ایجاد اتمسفر ترسناک صورت گرفته، اما نورپردازی، موسیقی و تدوین اغلب در خدمت کلیشههای نخنما قرار گرفتهاند. صحنههایی که باید حس انزوا، ترس و ناامیدی را منتقل کنند، با استفادهی مفرط از سایههای تاریک و صداهای ناگهانی، به کلیشههایی تبدیل شدهاند که تماشاگر بارها و بارها آنها را در فیلمهای دیگر دیده است. این فقدان خلاقیت در فضاسازی، باعث میشود Until Dawn نتواند هویت بصری یا حسی منحصر به فردی برای خود دست و پا کند و در میان انبوهی از فیلمهای وحشت مشابه، گم شود. در نهایت، Until Dawn بیش از آنکه یک اثر سینمایی موفق در ژانر وحشت باشد، نمایشی است از فرصتهای از دست رفته و پتانسیلهای بلااستفاده، که نتیجهی آن، فیلمی است ضعیف، قابل پیشبینی و در نهایت، فراموششدنی. البته این نکته قابل توجه است که در میان همه کلیشهها، جلوههای بصری و فنی از جمله نورپردازی و فیلمبرداری، دستِ کم از فیلمنامه قویترند. البته این نکته را نیز باید در نظر گرفت که برخی از جنبههای خط داستانی جذاب است و بخشهایی هم جنبههایی خلاقانه دارند که فیلم را هیجانانگیزتر میکند.
با وجود ضعفهای اساسی در بخش روایت و شخصیتپردازی، Until Dawn در زمینه جلوههای بصری و فنی، عملکرد قابل قبولی از خود به نمایش میگذارد. فیلم دارای فضایی ترسناک، تیره و تاریک است که به خوبی حس وحشت و دلهره را به تماشاگر منتقل میکند. نورپردازی و فیلمبرداری، با استفاده هوشمندانه از سایهها و کنتراستها، جلوهای معماگونه و وهمآلود به فیلم میبخشد. پالت رنگی انتخاب شده نیز، با گرایش به سمت رنگهای سرد و تیره، متناسب با فضا و جو فیلم است و به تقویت حس ترس و اضطراب کمک میکند. این عناصر بصری، به همراه فیلمبرداری پویا و هیجانانگیز، میتوانند به عنوان نقاط قوت فیلم محسوب شوند. آنها به Until Dawn کمک میکنند تا حتی در نبود داستانی قوی و شخصیتهای عمیق، از طریق القای بصری وحشت، تماشاگر را درگیر خود کند. این جنبهها نشان میدهد که کارگردان و تیم فنی فیلم، در زمینه خلق یک تجربه بصری ترسناک، موفق عمل کردهاند، حتی اگر محتوای داستانی فیلم نتواند به همین اندازه قدرتمند باشد. صحنههای درگیری و اکشن نیز به خوبی طراحی و اجرا شدهاند.
یکی از نقاط ضعف اساسی Until Dawn، فقدان هرگونه پیام یا مفهومِ عمیقتر است. فیلم هیچ پیام، مفهوم عمیق، اخلاقی یا اجتماعیای ندارد و محتوای آن نیز پوچ است. البته، همانطور که اشاره شد، از چنین ژانری نیز انتظار نمیرود که به دنبال مفاهیم فلسفی یا اجتماعی عمیق باشد. هدف اصلی این نوع فیلمها، سرگرمی و ترساندن مخاطب است، و Until Dawn تا حدودی در این زمینه موفق عمل میکند. اما فقدان هرگونه لایه زیرین، باعث میشود فیلم پس از تماشا، هیچ اثر ماندگاری در ذهن تماشاگر بر جای نگذارد و صرفاً به عنوان یک تجربه گذرای ترسناک تلقی شود. حتی شاید لازم بود، فیلم پیامی درست را درست منتقل میکرد. نه صرفا اینکه اخلاقی یا اجتماعی باشد؛ اینکه بتواند یک پیام مناسب و دست و همراستا با فیلم را، به شکل درست و موفق، به مخاطب منتقل کند. ولی حالا اثر گذاری Until Dawn هیچ است و بعید میدانم این اثر سینمایی، مدت زیادی در ذهن تماشاگرش باقی بماند.
بسیاری از ما وقتی به فیلمهای ترسناک فکر میکنیم، یک تصویر قالبی و آشنا در ذهنمان شکل میگیرد: گروهی از جوانان بیاحتیاط، مکانی متروکه و دورافتاده، یک موجودیت شرور و ناشناخته و البته حجم زیادی از تصمیمات احمقانه که منجر به عواقب وخیم میشود. فیلم Until Dawn نیز، بیشرمانه و با افتخار، پرچمدار همین سنت دیرینه است. اما سؤال اصلی اینجاست: اگر فیلمنامهای سست، شخصیتهایی تخت، دیالوگهایی بیمحتوا و بازیگریای که گاه آدم را به خنده میاندازد، تنها دستاورد فیلم باشد، چرا باز هم ما روی صندلیهایمان میخکوب میشویم، چشمانمان را تنگ میکنیم و در صحنههایی خاص، حتی نفسمان بند میآید؟ چرا باید با چنین فیلمی، تنها به دلیل تواناییاش در نشاندن ترس بر جانمان، به رقص دلهرهآوری تن دهیم؟ چون حقیقت امر، این فیلم هر چه که باشد، فضایی ترسناک و دلهرهآور به وجود میآورد و شاید تنها نقطه قوت صددرصدی فیلم همین باشد. اینجاست که باید به سراغ ریشههای ژانر ترسناک برویم و ببینیم سینما چگونه از این غریزهی کهن بشری بهره برده است. از زمانهای دور، بشر همواره مجذوب تاریکیها و ناشناختهها بوده است. قصههای ارواح کنار آتش، افسانههای موجودات اساطیری و روایتهای پر از خون و خشونت، همه و همه تلاشی برای درک یا حداقل مواجهه با ترسهای درونی و بیرونی ما بودهاند. سینما نیز از همان ابتدا، این پتانسیل را کشف کرد و با سایههایی در خانهی شیطان (نخستین فیلم ترسناک تاریخ سینمای جهان) اثر ژرژ ملییس در سال ۱۸۹۶، اولین جرقههای ژانر وحشت را زد. از آن زمان تاکنون، این ژانر با عبور از اکسپرسیونیسم آلمان، هیولاهای کلاسیک یونیورسال، فیلمهای گوتیک، اسلشرها، وحشت روانشناختی و فیلمهای مختلف، همواره در پی یک هدف بوده است: تحریک غریزه بقا و ایجاد دلهره در مخاطب.
اصولاً، مکانیسم ترساندن در سینما بر چند پایه استوار است:
این تکنیک، که Until Dawn از آن بهره میبرد، ناگهان مخاطب را با یک تصویر یا صدای بلند و غیر منتظره غافلگیر میکند. درست مثل همان صحنه که چاقویی بیرحمانه به چشم کاراکتری فرو میرود؛ این لحظه، هر چقدر هم که انتظارش را داشته باشیم، باز هم ما را شوکه میکند. این روش شاید ارزان و کلیشهای تلقی شود، اما انکار نمیتوان کرد که در تحریک سریع سیستم عصبی ما بینظیر است.
اینجاست که Until Dawn با وجود تمام ضعفهایش، درخشش خود را نشان میدهد. نورپردازی تیره و تاریک، فیلمبرداری مرموز و پالت رنگی سرد و بیروح، همگی دست به دست هم دادهاند تا فضایی سنگین و اضطرابآور ایجاد کنند. این اتمسفر، ناخودآگاه ما را در وضعیت آماده باش قرار میدهد و باعث میشود هر سایه، هر صدای جیرجیر و هر حرکت ناگهانی، به یک تهدید بالقوه تبدیل شود. ما در این فضا احساس نا امنی میکنیم و این احساس، بستر مناسبی برای پرورش ترس است.
ژانر ترسناک، برخلاف چیزی که به نظر میرسد، فقط در مورد نمایش خون و خشونت نیست؛ بلکه بیشتر در مورد انتظار برای وقوع آنهاست. Until Dawn با وجود قابل پیشبینی بودن پیچشهای داستانی، با ایجاد تعلیق، مخاطب را در حالت انتظار نگه میدارد. ما میدانیم قرار است اتفاقی بیفتد، اما نمیدانیم کِی و چگونه. این عدم قطعیت، قلب تپنده تعلیق است و در Until Dawn، هر چند با فرمولی تکراری، اما مؤثر عمل میکند. (در واقع، بعضی مواقع، لازم است، با فیلمهای ضعیف در هنگام نقد لطیف رفتار کنیم، چرا که آنها هم خودشان را زیاد جدی نمیگیرند! حالا ما چرا زیادی جدی بگیریم و فراستیمانند فیلم را بکوبیم؟!)
فیلمهای ترسناک اغلب آینهای از اضطرابها و ترسهای پنهان جامعه هستند. در مورد Until Dawn، ترس از ناشناخته، ترس از مرگ، ترس از انزوا و حتی ترس از عواقب تصمیمات اشتباه (هر چند شخصیتهای فیلم کمتر به عواقب تصمیماتشان فکر میکنند!)، همگی بازتابی از نگرانیهای عمومیاند. این فیلمها به ما اجازه میدهند تا با این ترسها در محیطی امن و کنترل شده روبرو شویم و آنها را تجربه کنیم، بدون آنکه واقعاً در معرض خطر باشیم.
پس چرا ما با فیلمی مثل Until Dawn که از لحاظ هنری و روایی فاقد عمق است، میترسیم و سرگرم میشویم؟ شاید دلیلش این باشد که مغز ما، در مواجهه با محرکهای ترسناک، کمتر به دنبال معنا و پیام عمیق است و بیشتر به دنبال واکنشهای غریزی. وقتی چاقو به چشم کاراکتری فرو میرود، یا موجودی ناشناخته از تاریکی بیرون میپرد، اولین واکنش ما، یک واکنش فیزیکی و شیمیایی است: آدرنالین ترشح میشود، ضربان قلب بالا میرود، مردمک چشم گشاد میشود. این واکنشها، هیجانانگیزند و لذتبخش. درست مثل ترن هوایی؛ ما میدانیم که در امان هستیم، اما تجربه سقوط آزاد، هیجانانگیز است.
پایان Until Dawn غیرمنطقی و کلیشهای است. در فیلمهای ترسناک، پایانبندی نقش بسیار مهمی در تثبیت حس وحشت و ماندگاری اثر در ذهن تماشاگر ایفا میکند. یک پایان قوی میتواند ضعفهای پیشین فیلم را تا حدودی جبران کند و یک تجربه کلی مثبت برای مخاطب رقم بزند. اما در Until Dawn، به نظر میرسد فیلم در لحظات پایانی، نتوانسته از دام کلیشهها رهایی یابد و با یک پایان ضعیف و فاقد منطق، تجربه تماشاگر را تحت تأثیر قرار میدهد. این عدم توانایی در خلق یک اوج مؤثر و پایانی کوبنده، باعث میشود فیلم در نهایت نتواند به یک اثر ماندگار در ژانر وحشت تبدیل شود. پایان فیلم از آن دسته پایانبندیهای مضحک و ضعیف است که تماشاگر فرض میکند سازندگان تنها سرهمبندی کردهاند و خواستند به هر شکل کلیشهای و غیرمنطقیای که بوده، فیلم را به پایان برسانند. البته واقعا سوال اینجاست که چرا حداقل فیلم بر روی بازیگران سرمایهگذاری نکرده. خیلی از فیلمهای ترسناک اینگونه که کلیشهای هستند گاها با بازیگرانی حرفهای تا حد زیادی نجات پیدا میکنند یا حتی با حضور همین بازیگران قوی، کمی فیلم را سرگرمکنندهتر میکنند اما در فیلم Until Dawn خبری از بازیگر خوب نیست؛ یعنی سوای تمامی مشکلات و ایراداتی که این اثر دارد، حتی یک بازی خوب نیز دیده نمیشود. علاوه بر این، هدایت بازیگ
در مجموع، Until Dawn فیلمی است که میتواند تماشاگرش را بترساند و شاید همین قابلیت، او را تا پایان پای فیلم بنشاند. فیلم در القای حس ترس موفق عمل میکند و در مقایسه با بسیاری از فیلمهای ترسناک کلیشهای که به کمدی ناخواسته تبدیل میشوند، این توانایی را دارد که در ژانر خود، جدی و تأثیرگذار باقی بماند. اما این موفقیت محدود به همان جنبه ترساندن است.
این فیلم به شکلی افراطی از کلیشههای رایج فیلمهای همژانرش تبعیت میکند، بدون اینکه تلاشی برای فراتر رفتن از آنها یا ارائه تفسیری جدید از این الگوها داشته باشد. بازیهای ضعیف، فیلمنامهای سطحی و شخصیتپردازیهای دمدستی، مانع از آن میشوند که فیلم به اثری ماندگار یا درخشان در ژانر وحشت تبدیل شود. این فیلم، فاقد هرگونه عمق روایی یا شخصیتی است و پس از تماشا، به سرعت از ذهن محو میشود.
در نهایت، تماشای Until Dawn یک بار میتواند برای تجربهای گذرا از ترس و دلهره، بد نباشد. اما برای آن دسته از مخاطبان سینمای وحشت که علاوه بر ترس، به دنبال بازیهای خوب، فیلمنامهای قوی، شخصیتپردازیهای عمیق و پیچیده، و داستانی خلاقانه و متفاوت هستند، Until Dawn گزینه مناسبی نخواهد بود. این فیلم، در بهترین حالت، یک تفریح ترسناک و سرگرمکننده است که به قواعد بازی ژانر وحشت پایبند میماند، اما هرگز نمیتواند از سایه کلیشههایی که خود را در آن گرفتار کرده، خارج شود.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۶ از ۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید