بازیهای سولزبورن و سولزلایک در حال حاضر از اصلیترین ترندهای دنیای سرگرمی هستند، بهطوری که دیگر انتخاب گیمرها به ساختههای شرکت FromSoftware محدود نمیشود.
حتی میتوان گفت بازار این عناوین در حال اشباع شدن است. با وجود استقبال گسترده مردم و توسعهدهندگان از این سبک، شاید این بازیها برای شما مناسب نباشند. برای این دلایل متنوعی وجود دارد که در ادامه ده مورد از آنها را بیان میکنیم.
اغلب وقتی وارد یک بازی میشوید و گزینه New Game را انتخاب میکنید، با تنظیمات درجه سختی طرف هستید. قابلیتی که در عناوین سولز وجود ندارد یا بهرهگیری از آن بسیار پیچیدهتر است. البته از نظر خیلیها نبود این قابلیت با ماهیت این آثار آمیخته شده. بسیاری معتقدند بازی اگر ساده باشد، دیگر سولز محسوب نمیشود.
در هر حال نبود امکان انتخاب میزان دشواری که در آن بتوان مثلا Demon’s Souls را روی حالت سادهتری تجربه کرد، به این معنا است که بسیار از افراد هرگز از مناطق اولیه بازی فراتر نخواهند رفت. البته استثناهایی مانند Steelrising هم وجود دارد که حالت کمکی ارائه میدهند، اما قاعده این زیر-ژانر ارائه یک درجه سختی ثابت است.
دنبال کردن داستان، میتواند از انگیزههای اصلی برای انجام یک بازی باشد. اما فهمیدن داستان در عناوین سولز کار سادهای نیست، زیرا معمولا میان پردههای معدودی وجود دارند و به جای روایت داستان، به فضاسازی کمک میکنند. همچنین کاراکترهایی که با آنها مواجه میشوید نیز مبهم و مرموز بوده و دیالوگهایشان چندان شفاف به داستان نمیپردازند.
در این آثار به جای کاتسین و دیالوگهای زیاد، باید توضیحات آیتمهایی که مییابید را بخوانید، به قصهگویی محیطی توجه کنید و سرانجام احتمالا در یوتیوب به دنبال شرح داستان بگردید! علاوه بر این، معمولا قهرمان داستان آدمی ناشناس (یا شبیه انسان) است که چیزی دربارهاش نمیدانید و به سختی میتوان دانست او از کجا آمده! این موارد موجب میشوند همذاتپنداری یا ایجاد ارتباط عاطفی با شخصیتی که هدایت میکنید، کار سادهای نباشد.
در آثار سولز شاید ساعتها وقت صرف کنید بدون اینکه احساس پیشرفت محسوسی داشته باشید. در خیلی سبکهای دیگر اگر مغلوب شوید، ممکن است کماکان پول، آیتمهای کاربردی یا امتیاز کسب کنید تا برای دفعه بعد وضعیت مساعدتری داشته باشید و همچنین ممکن است به شما پیشنهاد کاهش درجه سختی داده شود. اما در بازیهای سولز به موقعیتهایی میرسید که فقط مهارت خود شماست که به کمکتان میآید؛ موقعیتهایی که دیگر نمیتوان روی افزایش Level یا کشف اسلحهای بهتر حساب کرد. در این شرایط، ممکن است چند ساعت تنها درگیر مبارزه با یک باس یا پیدا کردن مسیری خاص باشید بدون آنکه به نتیجهای برسید. هیچ چیز بدتر از این نیست که اوقات فراغت خود را صرف کاری کنید و در آخر به نتیجه مطلوب نرسید.
بازیها بسته به سبکشان میتوانند آرامش و رضایت خاطر را به مخاطب منتقل کنند، اما عناوین مشابه سولز اصلا تجربه آرامشبخشی ارائه نمیدهند. شما همیشه با ترس شکست مواجهاید و باید در هر لحظه آمادگی واکنشهای سریع را داشته باشید، چرا که حتی یک یا دو ضربه دشمن میتواند منجر به مرگ شما شود. همچنین ممکن است به راحتی میزان پولی که با مشقت جمعآوری کردهاید را از دست بدهید.
موارد یاد شده و برخی دلایل دیگر موجود در این مقاله، میتوانند به منبع استرس برای بازیکن تبدیل شوند. همچنین باخت پیاپی که در چنین آثاری رایج است، احتمالا حس ناکامی و خشم را در گیمرها برانگیزد. در مجموع عناوین سولز هم از نظر مهارت در گیمپلی، هم از نظر فشاری که میتوانند به روحیه وارد کنند، معروف هستند.
برخی از بازیهای سولز اصلا حالت چندنفره ندارند و آنهایی هم که از آن بهره میبرند، از ساختار مخصوصی پیروی میکنند. معمولا شما با محدودیتهایی در مکان یا تعداد دفعات فراخوانی دیگران مواجه هستید. همچنین اینکه بخواهید با دوست خود بهطور کامل بازی را از آغاز تا پایان تجربه کنید نیز احتمالا غیرممکن است.
بعضی مواقع مردم ناشناسی که به شما میپیوندند تعادل گیمپلی را به هم میزنند. برای نمونه، در Bloodborne یک بازیکن با سطح بسیار بالا ممکن است به شما ملحق شود و یک غول دشوار را در چند ضربه از پا در آورد؛ در این وضع، شما تماشاگری منفعل باقی میمانید. لازم به ذکر است که در رایانههای شخصی معمولا هواداران مادهایی منتشر میکنند که میتوانند تغییراتی در راستای بهبود تجربه حالات چندنفره ایجاد کنند.
صحبت در مورد بازیهایی که دوست داریم خودش میتواند لذتبخش باشد، اما برخی گیمرها به جای این که به محصولات سولز به چشم یک سرگرمی نگاه کنند، از این سبک در کلامشان به عنوان ابزاری برای بهچالش کشیدن دیگران و اثبات خویشتن استفاده میکنند. البته رقابت سالم میتواند جالب باشد اما پرخاشگری یا کوچک شمردن فردی که از قابلیت احضار یار کمکی در Elden Ring استفاده میکند حتما کار درستی نیست.
همچنین مشاهده شده که برخی هواخواهان آثار سولز، تعصب شدیدی به عنوانی خاص دارند. بنابراین اگر در جمع آنها نقدی به فلان بازی محبوبشان مطرح کنید ممکن است عصبانی شوند، به شما کنایه بزنند یا شما را به نداشتن مهارت و ضعیف بودن متهم کنند. البته به یقین اکثر مخاطبهای بازیهای شبه سولز اینگونه نیستند.
خیلی از بازیهای سولز فضاهای تیره و خاکستری، منظرههای دلگیر، موسیقیهای غمآلود یا هراسانگیز و صحنههای خشن را به نمایش در میآورند. البته استثناهایی هم در این میان وجود دارند. مثلا در Enotria: The Last Song با محیطهای آفتابی، طبیعت چشمنواز و هنرهای زیبای دوره رنسانس مواجه هستیم.
با این حال، بازیهایی مثل سری Dark Souls اغلب حالتی قرون وسطایی با معماریهای عظیم و گوتیک برای مرعوب کردن بیننده دارند. در این آثار حتی چشماندازهای طبیعی نیز مرده و دلگیرکننده بوده و خرابی و بیماری همهجا دیده میشوند. از آنجا که منبع الهام خیل عظیمی از توسعهدهندگان سری Dark Souls است، آنها نیز همین اتمسفر غم زده را بازآفرینی میکنند. پس اگر تجربه بصری دلگرم کنندهای بخواهید آن را اغلب در سبک سولز پیدا نخواهید کرد.
امروزه بازیها طوری هستند که از هر موقعیتی استفاده میکنند تا گیمر را به سمت مسیر درست رهنمون سازند. از نقشه با علامتهای گوناگون گرفته تا راهنماهای متنی که گوشهوکنار تصویر نمایش داده میشوند. حتی مرسوم است محلی که باید به سویش بروید هم جلوی چشم شما علامتگذاری میشود. بازیهایی هم که قرار نیست ساده باشند، نظیر Hell Is Us، آنقدر نکات مختلفی را ارایه میدهند که بالاخره بتوانید راهتان را بدون زحمت فراوان پیدا کنید.
وضعیت برای سولزها کاملا برعکس است. آنان اساسا بخش آموزشی جامع و کاملی ندارند و راهنماییهای چندانی هم به شما ارائه نمیدهند. اوج چنین وضعیتی را میتوان در Elden Ring مشاهده کرد که نقشه بزرگ و متراکمی دارد و خودتان باید جستجو کنید و هدفتان را پیدا کنید. این برای افرادی که به راهنماییهای مکرر عادت دارند میتواند سردرگم کننده باشد.
بازیهای سولز در قبال شکست گیمر سنگدل هستند. شما شکست میخورید و سولهای خود که عنصر اصلی برای ارتقای سطح هستند را از دست میدهید. بعد باید برگردید و امتیازاتی که از دست داده بودید را دوباره جمع آوری کنید، آن هم با این ریسک که دشمنان دوباره به سراغتان آیند. این عناوین چیزی به نام ذخیره خودکار ندارند تا راحت به نزدیکترین نقطه بازگردید.
از سازوکارهای ژانر هم این است که وقتی استراحت کنید یا شکست بخورید، دشمنان دوباره پدیدار میشوند. در این بازیها دشمنِ عادی نیز میتواند شما را با حتی چهار یا پنج ضربه مغلوب کند. بهخاطر چنین سختی بالایی، چرخه یاد شده بارها برایتان تکرار خواهد شد و ممکن است در نهایت خستگی و ملال به سراغتان آید.
در بازیهای سولز معمولیترین نیروهای متخاصم میتوانند بازیکنان تازهوارد را شکست دهند، غولهای آخر با آن میزان سلامتی زیاد و حرکات غیرقابل پیشبینی و سهمناک که جای خود را دارند. البته هدف این است که پیروزی دشوار شیرینتر به نظر برسد. اما مرز میان سختی منصفانه و غیرعادلانه بسیار باریک است. به همین خاطر احتمالا در برخورد با برخی از باسها، بهخصوص آنانی که چند فاز مبارزاتی دارند، بگویید: «این یکی دیگر نامردی است».
این بازیها نیاز به یادگیری عمیق دارند و باید با تمام امکانات خود و حریف آشنا باشید و بتوانید از کوچکترین موقعیتها نهایت سود را ببرید. بهخصوص اگر از حالت چندنفره همکاری استفاده نکنید، نبردها معمولا دشوارتر از آنچه که انتظار دارید هستند. همه اینها باعث میشوند بسیاری از مواقع به جای حمله مشغول جاخالی دادن و دفاع کردن باشید که شاید روش مبارزه مورد علاقه شما نباشد.
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید