ایده را میتوان مهمترین و ویژهترین فاکتور گیرایی یک پدیده دانست. اینکه یک رخداد یا جهان را دستخوش پردازش قرار داده و از دل آن داستان و شخصیتها را پدید آورد، فرآیندی بس سرنوشت ساز و پیچیده است که میتوان آن را وزنهای دانست برای سنجش کیفیت پایانی کار؛ بنابراین میتوان گفت درگیر کننده بودن هر پدیده در هر مدیومی، آبشخور ایدهای است که ساختمان ساخته بر آن استوار میگردد. در اینجا اما باید نکتهای را آویزه گوش کرد که وجود یک ایده گیرا به تنهایی برای پدید آوردن پدیدهای شایسته بس نیست و درست به کار بستن و کارگزاری آن ایده نیز در خوب بودن دستاورد پایانی بایسته است. بارها و بارها دیده شده که ایدهای ناب با پیکری تراشنخورده نمود پیدا کرده و همه پتانسیلها و ارزشهای موجود در درونمایه خود را بر باد داده است.
و اما این ایدهها از کجا میآیند؟ در ذهن پدید آورندگان و نویسندگان چه میگذرد و چگونه بستری برای سرایش داستان خود میآفرینند؟ پاسخ به این پرسش آرمان نوشتار نیست ولی برای درک هرچه بهتر چرایی برگرفتن ایده از روی شاهنامه، به خاستگاه ایدهها خواهیم پرداخت.
رخدادهای زندگی: زندگی سرشار از داستانهایی است که بیشتر آنها هرگز بازگو نمیشوند. کلنجار رفتن با سختیها و زمختیهای زندگی، قهرمانان و شروران بسیاری میسازد که فراتر از جزئیاتی هستند که واژگان تلاش میکنند آن را بازتاب بدهند. همین داستانها و آدمها، یکی از مهمترین سرچشمههای زایش ایدههاست. نویسندگان با نگاه به سرگذشت خود و گاه با به تماشا نشستن زندگی و آنچه گذشت دیگران، داستانها را مینویسند.
رویاها، الهامات و سیر درونی: تجربههای متافیزیکی و ورود به حالات روحی ویژه، از آن دسته زمینههای پدید آمدن ایدههاست که همگان با آن دست به گریبان نمیشوند. در خلسه فرو رفتن، برخی خوابهای ویژه همچون رویای آگاهانه و برخی بیماریها مانند صرع میتوانند نمونههای از آن باشند. چنین رخدادهایی به دلیل یکسری واکنشهای پیچیده در مغز، ایدههای نابی به ارمغان میآورد. مردان بزرگی در گذر تاریخ با چنین چیزهایی دست و پنجه گرم میکردهاند که در نویسندگی میتوان از داستایفسکی و در زمینه هنری میتوان از ونگوک نام برد.
وامگیری از دیگر مدیومها: وام گرفتن یک ایده از دیگر زمینهها نیز یکی دیگر از خاستگاه ایدههاست، برای نمونه بارها دیده شده که فیلمی از روی داستانی ساخته شود. در این شیوه گاهی ایده آغازین بدون کم و کاست و گاه با ویرایش و پیرایشهایی همراه میشود.
جهانگردی و سفر: در میان نویسندگان و سرایندگان هستند کسانی که باور دارند بدون گشت و گذار در این جهان، نمیتوان نوشت. بسیاری از ایشان بخش زیادی از زندگانی خود را در سیر و سفر گذراندهاند تا بتوانند آموختهها و اندوختههای خود را به زبان واژگان بنویسند.
رخدادهای اجتماعی و روزمرگی: فراز و فرودهای جامعه و چالشهای سیاسی میتوانند سوژههای خوبی برای داستاننویسی باشند. بسیاری از قصهها و رمانهای برجای مانده، پیرامون رخداد و یا جریان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نگارش شدهاند که بر مردمان آن روزگار تاثیر گذاشتهاند.
پرسشهای فلسفی و دوراهیهای اخلاقی: اندیشیدن درباره هستی و چیستی آن و یا درنگ کردن درباره ارزشها، اخلاقیات و نیک و بد، داستانها و سناریوهای پیچیدهای در ذهن پدید میآورد. پرداختن به روان آدمی و پرسشهایی که با آن رو به روست میتواند داستانهای درگیرکنندهای بیافریند.
تاریخ و متالوژی: سیر کردن در گذشته و خواندن تاریخ و متالوژی کشورها، آدمی را با شمار بیشماری از مردان و زنان بزرگ آشنا خواهد کرد که هرکدام داستانی برای گفتن دارند. متالوژی و اساطیر هر کشور آینهای است که همه ارزشها، باورها و فلسفه مردمان آن را بازتاب میدهد. از این رو پرداختن به تاریخ و شخصیتهای تاریخی و خدایان، همواره کشتزاری پررونق برای پرورش ایدهها بوده است.
امروز در کنار یکدیگر به شاهنامه و پتانسیلهای نهفته در آن خواهیم پرداخت و بایستگی چرایی ساخت بازی ویدیویی از روی این شاهکار ادبی جهان را بازگو خواهیم کرد. سالی که گذشت Black Myth: Wukong توانست در کنار پیروزیهایی که به دست آورد، متالوژی چین را نیز به جهانیان بشناساند و تلنگری تلخ به ما ایرانیان بزند که به تاریخ و فرهنگ خود، ارزش بیشتری بگذارید. در آغاز بهتر است اندکی شاهنامه را بیشتر بشناسیم و ببینیم آبشخورهای این کتاب چه هستند و این پرسش پاسخ داده بشود که آیا داستانهای شاهنامه سراسر به دست فردوسی بزرگ نوشته شدهاند؟
سرچشمهها و آبشخور شاهنامه
فردوسی در دیباچه شاهنامه به سرچشمه کار خود میپردازد و از خداینامه نام میبرد. خداینامه تاریخ و سرگذشت شاهان ایرانی است که با افسانهها، اساطیر و ایزدان ایرانی آمیخته و در زمان شاهنشاهی ساسانی، نوشته شده است. واژه خدای در پارسی به معنای شاه بوده است که در گذر زمان، کاربرد و درونمایهاش دگرگونی یافت و به همین دلیل، فردوسی کتاب خود را شاهنامه نامید. بنا بر دادههای تاریخی، خداینامه در زمان شهریاری یزدگرد سوم پدید آمد. یکی از رازهای سر به مهر تاریخ ایران، نگارنده خداینامه میباشد که نامش در کشاکش تاریخ و پیچ و قوسهای آن، به فراموشی سپرده شده است. فردوسی از این مرد فرهیخته با نام دانشور دهقان یاد میکند. نسخه نخستین و اصلی خداینامه از میان رفته و کتابی که فردوسی از آن برای نوشتن شاهنامه بهره برد، برگردانی است از خداینامه که این یادگار کهن را از زبان پهلوی به پارسی برگردانده است. محمد عبدالرزاق، سپهسالار توس بنا به پیشنهاد و کوشش دستور خود به نام بو منصور معمری، دستور داد خداینامه به پارسی برگردانده شود. پس از این رخداد، داستانسرایان بسیاری از سراسر ایران به توس فراخوانده میشوند تا داستانهایی که سینه به سینه از گذشتگان فراگرفتهاند را بازگو کنند؛ این داستانها به شاهنامه بومنصوری افزوده شدند. شوربختانه بخش زیادی از شاهنامه بومنصوری از میان رفته و تنها بخش آغازین آن به جای مانده است. دلیل این که تنها این بخش به ما رسیده، به کار بردن آن در دیباچه شاهنامه فردوسی میباشد. به هر روی شاهنامه با سرچشمه گرفتن از خداینامه و شاهنامه بومنصوری سروده شد و فردوسی با نامهایی همچون نامه خسروان و نامه باستان از آنها یاد کرده است.
یکی نامه بود از گه باستان فراوان بدو اندرون داستان پراگنده در دست هر موبدی ازو بهرهای نزد هر بخردی یکی پهلوان بود دهقاننژاد دلیر و بزرگ و خردمند و راد پژوهنده روزگارنخست گذشته سخنها همه بازجست
پتانسیلها
شاهنامه جهانی است کامل، پر از موجودات افسانهای و خیالانگیز. این کتاب میتواند سوژه خوبی برای یک پروژه بزرگ همچون WoW باشد.
سراسر شاهنامه پر شده از داستانهایی که آمیخته با حماسه، تراژدی و درام میباشند. شاهنامه را میتوان سه بخش توصیفی دانست.
بخش نخست: اساطیری
این بخش از آغاز کتاب تا روزگار فریدون را در بر میگیرد. در این برهه فرهنگ و تمدن ایران پایهگذاری میشود و چگونگی هویدا گشتن آتش، جداسازی و بهره برداری از آهن، به میان آمدن ریسندگی، بافندگی و کشاورزی بازگو میشود. جنگهایی که در این دوره رخ میدهند بیشتر درونی هستند و از میان بردن ناگواری دیوان و سرکوب ایشان، نگرانی همیشگی ایرانیان است. در همین برهه یکی از بزرگترین شخصیتهای منفی شاهنامه یعنی ضحاک ماردوش و تازی، به تخت مینشیند. این اهریمن بدسرشت هزار سال بر اورنگ شاهی میماند و در گذر این ده سده، از هیچ جور و ستمی بر مردمان ایران فروگذاری نمیکند. مارهای او از مغز سر جوانان ایران خوراک میخورند و فردوسی با نمادسازی هوشمندانه، سرانجام چیرگی بیگانگان بر سرزمینی را هشدار میدهد: نابودی اندیشه و نیروی جوانان. پس از هزار سال از دل مردم ایران قهرمانی به نام کاوه آهنگر به پا میخیزد و سرانجام، بنیاد اهریمنی را برمیچیند و فریدون را به شاهی میرساند. این خیزش و سرکوب هزار ساله در کنار تیرگی آسمان آن روزگار ایرانیان به دلیل سرخوردگی و کشتار گسترده، میتواند دستخوش یک برداشت درست و گیرا در راستای ساخت بازی ویدیویی شود.
یکی از شاهبیتهای شاهنامه از زبان کاوه به ضحاک گفته میشود: گر هفت کشور به شاهی تراست چرا رنج و سختی همه بهر ماست
بخش دوم: پهلوانی
این بخش از خیزش کاوه آهنگر تا مرگ رستم جهانپهلوان را در برمیگیرد. از پشت کاوه، دودمانی پدید میآید که همگی پهلوانان ایرانزمین هستند. اوج پدید آمدن خانوادههای پهلوانی به گرشاسپ بسته است. از تخمه او پهلوانانی همچون نریمان، سام، زال، رستم و سهراب پدید میآیند. رستم بزرگترین پهلوان ایرانی میباشد که بخش بزرگی از شاهنامه به داستان نبردها و پیکارهای او با دیوان، اژدهایان و بیگانگان میپردازد. بهترین و تراشخوردهترین داستانی از رستم که میتواند ایدهای برای یک بازی ویدیویی باشد، هفت خوان اوست. یل تاجبخش برای آزاد کردن شاهنشاه ایران یعنی کیکاووس، راهی سرزمین مازندران میشود. در این گذر او با یگانه یاورش رخش به سوی دیوان میشتابد. نخستین خوان شیری درنده است که رخش او را از پای در میآورد. دومین خوان بیابانی بسیار خشک و سوزان است که رستم با پایمردی و هوشیاری از آن جان به در میبرد. او میشی را دنبال میکند تا به آبشخور او میرسد و بدین سان خود و رخش را از تشنگی نجات میدهد. خوان سوم پیکار با اژدهاست؛ رخش رستم را از اژدها آگاه میکند و در حالی که از دهان اژدها آتش زبانه میکشد، رستم با او گلاویز میشود. نبرد بسیار نزدیک و پایاپای است و رخش به کمک رستم میشتابد و یل ایران با ضربه شمشیر سر از تن اژدها جدا میسازد.
بزد تیغ و بنداخت از بر سرش فرو ریخت چو رود خون از برش
خوان چهارم جادوگری پر فریب است. رستم در راه خود سفرهای مییابد که پر شده از خوراکهای خوشمزه و می ناب. او بزم و آوازخوانی را آغاز میکند و نمیداند که این می سرخ نیرنگی است به رنگ خون. در همین زمان جادوگر با چهره زنی زیبا به نزد او میآید. رستم از دیدن زن شادمان میگردد و یزدان را سپاس میگوید. جادوگر با شنیدن نام یزدان به پیرزنی ژولیده بدل میگردد و رستم او را به کمند کشیده و با خنجر، او را به دو نیم میکند. خوان پنجم نبرد با مرزبانی به نام اولاد است. رستم در دشتی میخوابد و رخش را به چرا آزاد میگذارد. دشتبان آن سرزمین از چرای رخش آزرده میگردد و در خواب به رستم یورش میبرد. رستم گوشهای او را بریده و رهایش میکند. دشتبان به سوی اولاد میرود و او با لشکری به رستم یورش میآورد و شکست میخورد. رستم او را به بند میکشد و در گرو راهنمایی کردن او در پی یافتن دیو سپید، از جان او میگذرد. خوان ششم کشتن ارژنگ دیو میباشد. رستم با راهنمایی اولاد خیمهگاه ارژنگ را مییابد و سحرگاه به او یورش برده او را میکشد و لشکریانش را فراری میدهد. خوان هفتم رستم نبرد با دیو سپید است، رستم به غار دیو سپید میرود و با این دیو بدسرشت که با سنگ آسیاب، کلاهخود و زره آهنی بسیج شده، میجنگد. در نبردی نزدیک و نفسگیر رستم دیو را میکشد و جگر او را از دل بیرون میکشد تا چشمان کیکاووس را درمان کند.
همانگونه که دیدید، هفت خوان رستم آماده است تا یک بازی شود. داستانی سر راست، جهانی سرشار و شخصیتهایی کاریزماتیک که در یادها خواهد ماند از ویژگیهای این بخش شاهنامه میباشد. این ایده به اندازهای تراشخورده است که حتی باس فایتهای آن نیز آشکار هستند.
جهانآفرین تا جهان آفرید سواری چو رستم نیامد پدید
بخش سوم: تاریخی
این بخش از پادشاهی بهمن درازدست آغاز میشود و با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی و ایرانشهر، پایان میپذیرد. شاید تراژیکترین داستان این بخش، نبرد رستم فرخ هرمز با بیگانگان و جان سپردن این فرمانده دلیر در راه میهن باشد. این داستان به خودی خود غمانگیز است و جادوی واژگان فردوسی آن را بیش از پیش تلخ میکند. فروپاشی ایرانشهر و بر باد رفتن تاج و تخت شهریاران ایران زمین با این گفتار جگرسوزتر میشود. (گزیدهنویسی از نامه رستم فرخ هرمز به برادرش) :
بر ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ این سر و این داد و تخت دریغ این بزرگی و فر و بخت
کزین پس شکست آید از تازیان ستاره نگردد مگر بر زیان
که من با سپاهی به سختی درم به رنج و غم و شوربختی درم
رهایی نیابم سرانجام ازین خوشا باد نوشین ایران زمین
شاید بپرسید از میان این همه پیروزیهای پرشکوه و مردان پیروز چرا باید داستان شکست رستم فرخ هرمز بازگو شود؟ تاریخ همچون قهوه هوشیار کننده است و تنها کسانی به این هوشیاری و آگاهی دست مییابند که تلخی را به جان بخرند. سراسر بخشهای شاهنامه پر شده از داستانهای تلخ و شیرینی که هنوز دست نخورده ماندهاند و این بکر بودن، امتیازی است که سازندگان را آزاد میگذارد تا آنگونه که میخواهند این داستانها را به تصویر بکشند. داستانهای بازگو شده تنها بخش کوچکی از پتانسیل شاهنامه هستند.
رهایی نیابم سرانجام ازین خوشا باد نوشین ایران زمین
بایستگیها
پاسداری از هویت و فرهنگ ایرانی: هر کشوری که از فرهنگ و ریشههای خود دور بماند سرانجامی جز نابودی و یکی شدن با دیگران ندارد. جهان امروزی و جریان مدرنیته با پیشبرد راهبرد دهکده جهانی، همه مردمان جهان را یک ریخت کرده اما این پیوند پرشتاب و همهجانبه با اینکه آگاهی میبخشد ولی خرده فرهنگها و حتی فرهنگها را نیز به سوی نابودی میکشاند. بنابراین میتوان گفت فرهنگ به یک دیدگاه بدل شده و در راستای شناخت از آن بهره میگیرند و نه به عنوان روشی برای زندگی و عمل کردن؛ از اینرو فرهنگ نیروی خود را از دست داده است.
به دور از هیچگونه خودستایی باید گفت که فرهنگ ایران و باور مردمان ما نقشی پررنگ و کارا در پدید آمدن مدنیت و تمدن بشری داشته و دارد. شوربختانه در این برهه زمانی، هجمههای بسیار زهرآلود و خندهآوری از درون و بیرون به فرهنگ ایران وارد میآید. کار به جایی رسیده که گروهی به ظاهر فرهیخته چنین میگویند که باید هر آنچه فرهنگ ایرانی نامیده میشود به فراموشی سپرده شود! ایشان گویی نمیدانند که هرگاه در کارزاری شکست خوردهایم با تکیه بر فرهنگ خود توانستهایم بر دشمن چیره شویم. در این برهه زمانی در کشورمان کتابخوانی به فراموشی سپرده شده و جوانان کمتر با ادبیات و تاریخ درگیر میشوند. از این رو ساخت یک بازی ویدیویی میتواند ایشان را با گذشته خود آشنا کرده و افزون بر آن، دیگر مردمان جهان را با تاریخ و فرهنگ ایران آشنا کند.
جلوگیری از تاراج سرمایههای ملی و ادبی: نپرداختن به داستانها و گذشته زمینه را برای به یغما رفتن سرمایههای ادبی فراهم میآورد. در سالهای گذشته برخی کشورها که سنشان از پدربزرگهای ما کمتر است تلاش کردهاند پسافکند چند هزارساله نیاکان ما را غارت کنند. کوتاهی در این زمینه به هیچروی شوخی بردار نیست و چوب این کمکاری را آیندگان خواهند خورد همانگونه که ما تاوان نابخردی گذشتگان خود را پس میدهیم. مردم تا دو نسل دروغ را باور نمیکنند ولی پس از آن هرچه تلاش کنید راست و درست قضیه را به آنها بگویید نخواهند پذیرفت چرا که داستان دروغین، در آنها نهادینه شده است. باید چارهای اندیشید و با پاسبانی آگاهانه، از به تاراج رفتن هویت ملی خود پیشگیری کنیم.
پتانسیل بازیهای ویدیویی: بازیهای ویدیویی با به ارمغان آوردن تجربهای تعاملی و با تکیه بر غوطهوری، میتوانند یکی از بهترین شیوهها برای ترابرد اندیشهها و فرهنگ باشند. بحران کم شدن سرانه مطالعه، ایرانیان را با فرهنگ خود بیگانه کرده است و مدیوم ویدیو گیم میتواند با بازگو کردن داستانهای کهن ایران از این ناگواری جلوگیری کند. افزون بر این و با توجه به گستردگی طیف بازیبازان، یکی از بهترین راههای آشنا کردن دیگر ملتها با افسانهها و فهنگ ایرانی همین بازیهای ویدیویی است. از سویی دیگر یکی از دلایل ناشناخته ماندن ادبیات ایران، سختی در برگرداندن سرودهها و شعرها به زبانی دیگر میباشد؛ در این فرآیند بسیاری از زیباییهای زبانشناختی از میان میروند و آنگونه که باید و شاید به دل نمیشینند. بازیهای ویدیویی با تکیه بر المانهایی چون غوطهوری، ارائههای بصری و جهانسازی میتوانند از بر باد رفتن پتانسیلها جلوگیری کنند.
افزایش میهندوستی و همبستگی ملی: کشور ما در یک پیچ تاریخی به سر میبرد و شوربختانه همبستگی ملی ما رو به افول است. پرداختن به گذشته پرشکوه و به تصویر کشیدن ایرانیان همدل و پیروز بر بیگانگان، میتواند روحیه میهندوستی را نیرو ببخشد و به ما گوشزد کند که جز بر هممیهن نمیتوان تکیه کرد. سرافرازی ایران در گرو کنار هم ماندن ماست.
جان سخن
شاهنامه تنها یک داستان تاریخی-اساطیری نیست، این کتاب مانیفست فرهنگ ایرانی و سرگذشت سیاسی یک ملت میباشد. آشنایی هرچه بیشتر با فرهنگ ایرانی در گرو خواندن این کتاب و دنبال کردن داستان زندگی پهلوانان آن است. رستم با اینکه در میدان نبرد هیچ هماوردی ندارد ولی هیچگاه مغرور نیست، همواره و در هر شرایطی از ژرفای وجود و بدون هیچ آلایش و چشمداشتی به یاری سرزمین و هممیهنان خود میشتابد و منش جوانمردی خود را در برابر دشمنان نیز به کار میگیرد. نگارنده کتاب نیز دشمنان ایران را هرگز سراسر زشت و بیخرد به تصویر نکشیده و حتی در برخی موارد از ایشان به نیکی یاد کرده است. خواندن این داستانها و کنکاش مرام پهلوانی ایرانی، آدمی را به افسوس و درنگ وامیدارد.
داستانهای یاد شده در بخش پتانسیلها تنها بخشی از دریای بیکران داستانهای پندآموز شاهنامه بوده و به راستی که این کتاب رهنمونی است برای زندگی. پرداختن به شاهنامه و تاریخ ایران سوژهای است نه تنها گیرا و جذاب بلکه از نان شب واجبتر چرا که تاریخ ما با شتابی سرسام آور،رو به فراموشی میگذارد. آشنایی با گذشته بسیار سرنوشتساز بوده و برای ساخت آینده باید از آن بهره برد. تیری خواهد توانست دوردستها را پیمایش کند که به خوبی عقب کشیده شده باشد.
پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و بارانش ناید گزند برین نامه بر سالها بگذرد همی خواند آن کس که دارد خرد
توجه: در نوشتار به این اشاره شد که شاهنامه از نظر توصیفی دارای سه بخش میباشد؛ میان کارشناسان و شاهنامهپژوهان درباره بخشبندی شاهنامه سه دیدگاه وجود دارد که عبارتند از:
توصیفی: به سه بخش اساطیری، پهلوانی و تاریخی بخشبندی میشود.تاریخی: به چهار بخش بخشبندی میشود: ۱- پیشدادیان ۲- کیانیان ۳- اشکانیان ۴- ساسانیانتوصیفی-تاریخی: به سهبخش بخشبندی میشود: ۱- تاریخ اساطیری ۲- تاریخ دینآوری ۳- تاریخ روایی
دیدگاه شما درباره پرداختن به شاهنامه و ایدهپردازی بر پایه این کتاب جاویدان چیست؟ به باور شما کدام داستانهای شاهنامه میتوانند بستر خوبی برای پردازش یک بازی ویدیویی باشند؟
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید