سال ۲۰۲۵ میلادی رو به پایان است و ما میخواهیم برترین بازی ها در سبک اکشن ماجراجویی را به شما معرفی کنیم، سبکی که طرفداران بسیار زیادی دارد.

اکشن ماجراجویی، یکی از پر طرفدارترین ژانرها در مدیوم گیمینگ است. حتی میتوان گفت سونی بیشتر سرمایهگذاری خود را معطوف به این ژانر کرده و با این استراتژی توانسته موفقیت بزرگی کسب کند. این بازیها بهخاطر تمرکز متعادل روی داستان، اکشن و اکتشاف، مخاطب زیادی دارند و همهساله شاهد انتشار عناوین گوناگون در این قالب هستیم. سال ۲۰۲۵ از این قاعده مستثنی نبود و آثار کوچک و بزرگ زیادی در سبک اکشن ماجراجویی منتشر شدند. در ادامه فهرستی از برترین بازیهای این سبک در سال جاری ۲۰۲۵ را رتبهبندی خواهیم کرد.

این یک ادامه مستقل از بازی Journey to the Savage Planet است که نسبت به آن اثر تغییر مهمی به خود دیده. حالا دید زاویه اول شخص کنار گذاشته شده و با یک اثر سوم شخص طرف هستید. همین تغییر زاویه دید موجب تاکید بیشتر روی سکوبازی شده است. برای این کار هم وسایل متنوعی بهتدریج در اختیارتان قرار میگیرند. اکتشاف نیز بخش مهمی از زمان شما را به خود اختصاص میدهد. از اسکن کردن پوشش گیاهی و حیات وحش سیارهها گرفته تا بازگشایی مسیرهای جدید به سبک مترویدوانیا.
خوشبختانه سیارهها و مراحل طراحی خوب و متنوعی دارند و شما را به بررسی و کشف اسرار تشویق میکنند. یکی از نقاط قوت اصلی بازی زبان طنز و نیشدار آن نسبت به سیستم سرمایهداری و کنترل کمپانیهای بزرگ بر زندگی مردم است، هرچند نمیتوان انتظار داشت جوکها همیشه خندهدار باشند، اما همچنان بازی لحن طنز گیرایی دارد. مشکل اصلی بازی این است که نبرد و تیراندازی در آن در مقایسه با عناوین سوم شخصِ مطرح، واقعا جذابیت خاصی ندارد. اما خوشبختانه عنصر ماجراجویی این ضعف را تا حد زیادی جبران کرده است.

Metroid Prime 4 پس از سالها انتظار و دست به دست شدن آن میان توسعهدهندگان مختلف، سرانجام تکمیل شد و به بازار آمد. Metroid Prime در ایران چندان شناخته شده نیست، اما قدمتی بسیار طولانی دارد. متاسفانه نسخه اخیر نتوانسته در حد استانداردهایی ظاهر شود که از این فرنچایز معروف نینتندو انتظار میرود؛ بهخصوص که گویا بازی از نظر ایده ورشکسته است و برخی عناصر گیمپلی هم که به آن اضافه شدهاند، چندان جالب نیستند.
مثلا یک نقشه وسیع و آزاد پیش رو دارید که میتوانید با موتور سیکلت آن را بپیمایید. اما این بخش تقریبا خالی و مرده است، هرچند راندن موتور لذتبخش است. در مثالی دیگر، شخصیتهای جانبی در داستان حضور پر رنگتری نسبت به نسخههای قبلی دارند، اما وجود آنان معنیدار نمیشود و چیزی به غنای اثر نمیافزاید. با این همه، گیمپلی اصلی سری که اینجا هم تکرار شده کماکان جذاب و مهیج است. بهخصوص نبرد با باسها و عبور از چالشها و پیچیدگیهای مراحل. مجموعا بازی در فرمول قدیمیاش موفق و در عناصر جدیدش ضعیف ظاهر میشود.

این بازی در ابتدا با یک نقشآفرینیِ سولزلایک اشتباه گرفته میشد، اما محصول نهایی اصلا مشابه آنچه توصیف میشد نیست و حتی میتوان گفت اینجا بخش ماجراجویی و اکتشاف بر اکشن میچربد. بازی در ظاهر چیزهای لازم برای موفقیت را دارد. مثلا کارگردانش بازیساز با سابقهای است که تجربه کار روی Deus Ex: Human Revolution را در کارنامه داشته. صداپیشهی قهرمان داستان هم Elias Toufexis است که در Deus Ex نقش Adam Jensen را ایفا میکرد. مبارزات تن به تن نیز فیزیکمحور هستند که امروزه ترند بازار است.
از صفات منحصر به فرد Hell Is Us این است که در پیمایش مراحل و حل پازلها برخلاف آثار مشابه، شما را راهنمایی نمیکند و باید خودتان در دنیای آن به اکتشاف بپردازید. هرچند احتمال گم شدن و سردرگم بودن در بازی بالا میرود. یک ایراد مهم بازی، مبارزاتِ خیلی ساده با دشمنان تکراری است. برخلاف گیمپلی عمیق در زمینه اکتشاف و حل پازل، با بخش اکشن به عنوان وصلهای اضافه برخورد شده است. در مجموع Hell Is Us با داستان و فضاسازی قوی و همچنین معماهای متنوعی که دارد، میتواند شما را با خود همراه کند، اما باید مبارزات ملالآور و نبود هرگونه راهنمای مستقیم را تحمل کنید.

Shadows از نظر من مستحق آن نفرتی که دریافت کرد نبود. این بازی دقیقا ادامه دهنده سنت همیشگیAssassin’s Creed است؛ نه عملکرد بهتری دارد و نه بدتر ظاهر میشود. ایراد اصلی بازی آن است که کنترل و قابلیتهای Yasuke بهخاطر محدودیتهایی که دارد آن چیزی نیست که سری در آغوش بکشد. اگرچه از نظر روایی، نسخههای جدید دیگر به مانند گذشته بر رقابت اساسینها و تمپلارها متمرکز نیستند و بیشتر صفحهای از تاریخ را روایت میکنند.
اما وقتی به سراغ خود گیمپلی برویم، بازی مشکل خاصی ندارد. بهخصوص اگر بیشتر Naoe را کنترل کنید. او حرکات، تجهیزات و قدرتهای بسیار سرگرمکنندهای بهخصوص برای کارهای مخفیانه دارد. نقشه بازی نیز وسیع، زیبا و پر از فعالیت است، اگرچه بسیاری از این فعالیتها تکراری و بیهدف هستند. در واقع Shadows اثر قابل قبولی است که در بحث گیمپلی نوآوری خاصی ندارد.

سرانجام Metal Gear برگشت، آن هم در شکل ریمیک یکی از محبوبترین نسخههای این سری. این یکی از دو بازی کوجیما در فهرست ماست و نشان میدهد دود از کنده بلند میشود، هرچند که او در نسخه Delta دخالتی نداشته است. بازسازی Snake Eater اندک تغییراتی از نظر گیمپلی داشته ولی به لطف پیشرفتهای سختافزاری و موتور پایه UE 5، گرافیک فنی خیرهکنندهای دارد.
بازی دقیقا همان تجربه نظامی-جاسوسی سال ۲۰۰۴ است و کموبیش خوبیها و مشکلات آن نسخه قدیمی را هم با خود دارد. همچنین ظاهراً توسعهدهنده در بهینهسازی اثر دچار مشکل بوده و بازی ایرادات قابلتوجهی در حفظ نرخ فریم دارد. اما اینها باعث نمیشوند خود را از تجربه یکی از برجستهترین محصولات تاریخ صنعت بازی محروم سازید. بهخصوص که اخیرا حالت چند نفره آن بهصورت رایگان در دسترس قرار گرفته است.

این بازی بهترین انحصاریِ سونی یا حتی خلاقانهترین آنها نیست اما کماکان در میان بازیهای شمشیری جهان باز که فرمول تقریبا یکسانی دارند، اثر بسیار موفقی بهحساب میآید. در یک دید کلی، بازی از نظر گیمپلی و همچنین گرافیک خیلی شبیه به Ghost of Tsushima است و چندان از فرمول قدیمی جدا نمیشود. اما وقتی وارد بازی شوید و به جزئیات بنگرید، متوجه تفاوتها خواهید شد. ماجرا اینبار از دشتهای وسیع نسخه قبلی مقداری فاصله گرفته و به مناطق کوهستانی شمال ژاپن سفر کرده است. اتفاقات داستان چند قرن پس از حمله مغولها جریان دارد و قصهای شخصیتر از انتقام بیان میشود.
از ویژگیهای جدید بازی، میتوان به چندین سلاح جدید مانند کوساریگاما و اوداچی اشاره کرد. فعالیتهای پراکنده در نقشه نیز بهتر با محیط ادغام شدهاند. به طور کلی، لذت بردن از Yotei به این بستگی دارد که Ghost of Tsushima را دوست داشتهاید یا خیر.

شرکت Konami سالهای بسیار خوبی را سپری میکند. آنها توانستند از هر دو فرنچایزهای افسانهای که در اختیار دارند، دو بازی بسیار خوب عرضه کنند. Silent Hill f با تمام تغییرات شدیدی که نسبت به سایر عناوین این مجموعه داشت، بسیار درخشان ظاهر شد. داستان از نقشه اصلی سایلنت هیل خارج شده و درون شهری کوچک در ژاپن چند دهه پیش جریان دارد. از طرفی، مبارزه تنبهتن نقش بسیار مهمی در مواجهه با دشمنان ایفا میکند که حتی موجب شده برخی به اشتباه فکر کنند بازی از مبانی سبک سولزلایک پیروی میکند.
خوشبختانه Silent Hill f کماکان اصالت سری را حفظ کرده است. شما یکی از خشنترین و جدیترین داستانهای زندگی گیمریتان را تجربه خواهید کرد. قهرمان اصلی، دختر نوجوانی نهچندان قدرتمندی است که نه توانایی دارد از سلاح گرم استفاده کند و نه قرار است مثل آدم بزرگها رفتار کند. با وجود یک سیستم مبارزات بحثبرانگیز، شما کماکان میتوانید مثل یک Silent Hill کلاسیک از خیلی دشمنان فرار کنید. مهمترین مشکل بازی گیمپلی تکراری و نقشههای نهچندان جالب مراحل جهان موازی است که موجب میشود بازی جایگاه بالاتری نداشته باشد.

Hollow Knight: Silksong با هیاهوی بسیاری به بازار آمد. هنگام انتشار، اتمسفرِ پیرامون آن به قدری مثبت بود که حتی برخی دوست داشتند بیشتر از بیست دلار بابت خریدش پول پرداخت کنند! شاید بتوان ادعا کرد افرادی که روحشان از نسخه قبلی خبر نداشت، امروزه از علاقهمندان به این سری هستند. خوشبختانه بازی توانست هم مخاطبان جدید را جذب کند و هم قدیمیترها را راضی نگاه دارد. Silksong مثل قسمت قبل یک بازی مترویدوانیایی دوبعدی و البته خیلی سخت است. به مانند عناوین مشابه اینجا هم مبارزههای تنبهتن و سکوبازی حرف اول را میزنند.
بازی بهطورکلی در همه زمینهها دشوار است و حین نبرد در برابر باسها نفسگیرتر هم میشود. گیمپلی بهخاطر حرکات نرم و آکروباتیک قهرمان داستان، Hornet، بسیار سریع شده و مخاطب را درگیر خود میکند. همین چابکیِ او موجب میشود سکوبازیها که حالا عمودیتر از بازی قبلی هستند، جذاب باشند. از دیگر نقاط قوت بازی، طراحی هنری زیبای آن و داستان عمیق و انیمیشنهای دوبعدیِ دیدنی کاراکترها است. Silksong فهرست بلندبالایی از نقاط قوت دارد، هرچند احتمالا طی کردن مکرر مسیر رسیدن به یک باس در بازی اعصاب خیلیها را بهشدت خرد کند.

این بازی مشابه با سایر آثار Josef Fares، با تاکید بر تجربه کواپ دونفره توسعه یافته است. Split Fiction ماجراهای دو خانم نویسنده به نامهای Zoe و Mio را دنبال میکند. Zoe داستانهای علمی تخیلی و Mio قصههای فانتزی مینویسد. حالا این دو در دستگاهی که ذهن را شبیهسازی میکند، گیر افتادهاند و باید از شر تخیلات بهوقوع پیوسته خودشان بگریزند. این ایدهی جذاب موجب خلق دنیاها و صحنههای شگفتانگیزی میشود. هرچند بازی نمیتواند از حیث داستانی به مانند It Takes Two ماندگار شود، اما از حیث گیمپلی یک قدم جلوتر است.
بیشتر وقت شما در این عنوان صرف سکوبازیهای سرگرمکننده، حل پازلهای متنوع و گاهی مبارزه با دشمنان میشود. ضربآهنگ بازی هم بسیار سریع است و خستهکننده شدن در اینجا تقریبا معنایی ندارد. البته شاید بتوان به بازی ایراداتی وارد دانست اما از آنجا که چنین تجربهای در صنعت بازی کمتر یافت میشود، آن ضعفها بهراحتی قابل گذشت هستند.

دوباره کوجیما ثابت کرد که استعداد او در بازیسازی تنها مختص به ژانر اکشن مخفیکاری نیست، هرچند در Death Stranding 2 میشود ردپای سری Metal Gear را مشاهده کرد. این اثر بهدرستی از برخی کاستیهای نسخه اول درس گرفته و آنان را تا حد زیادی رفع کرده است. البته اصل روند بازی کماکان در مورد جابهجایی بارها در مسافتهای طولانی است. اما حالا محیطهایی که در آنان رفتوآمد میکنید متنوعتر هستند.
بازی مقداری اکشنتر نیز شده و ریشههای فکری کوجیما در گیمپلی مخفیکاری قابل حس است. همهچیز از قابلیت عکاسی گرفته تا نحوه جابجایی بارها و تنوع نقشهها عمیق و متنوعتر شدهاند، بدون این که به اساس بازی لطمهای وارد شود. داستان بازی نیز بسیار احساسی و نفسگیر است که البته شاید برای افراد ناآشنا به فضاهای علمی-تخیلی زیادی غریب به نظر برسد.
دیدگاهتان را بنویسید