برخی از حفرههای داستانی در فرنچایز Mission: Impossible هنوز هم برای طرفداران آزاردهنده و ناراحتکننده هستند.
فیلمهای فرنچایز Mission: Impossible بسیار سرگرمکننده هستند اما در عین حال درون خود برخی خطاهای روایی و حفرههای داستانی دارند که حتی ایتن هانت هم نتوانسته آنها را اصلاح کند. بدلکاریهای Mission: Impossible عنصر اصلی جذابیت این فیلمها هستند، تا حدی که گاهی داستانها بیشتر شبیه به بهانههایی برای نمایش آخرین بدلکاری مرگبار تام کروز به نظر میرسند. به همین دلیل، برخی از این حفرههای داستانی در طول سالها از چشم طرفداران پنهان ماندهاند.
فیلم سینمایی Mission: Impossible – The Final Reckoning ظاهراً نقطه پایان این فرنچایز است، فرنچایزی که از سال ۱۹۹۶ تماشاگران را هیجانزده کرده است. همین موضوع باعث شده بسیاری از طرفداران بار دیگر کل مجموعه را مرور کنند و هرچند فیلمهای قبلی همچنان هیجانانگیز هستند، اما بازبینی آنها باعث میشود این خطاهای روایی بیشتر به چشم بیایند. گرچه هیچکدام از این اشتباهات از جذابیت کلی ماجراجوییهای Mission: Impossible نمیکاهد، اما وقتی متوجهشان میشوید، میتوانند آزاردهنده باشند.
سرقت معروف از مقر سازمان CIA در فیلم سینمایی Mission: Impossible یکی از هیجانانگیزترین لحظات این فرنچایز است اما در عین حال اطلاعات مهمی دربارهی تبهکارانی که ایتن در اولین فیلم با آنها روبهرو میشود، آشکار میکند. در جریان این سرقت، ایتن جلوی کریگر (با بازی ژان رنو) را میگیرد که قصد دارد نگهبانی را با چاقو بکشد. او بعداً متوجه میشود که این همان چاقویی است که در کنار جسد یکی از اعضای تیمش یعنی سارا پیدا کرده بود.
اما این سرنخ اصلاً منطقی نیست، چون کریگر اصلاً نباید آن چاقو را در اختیار داشته باشد. ایتن جسد سارا را بدون هیچ نشانهای از قاتل پیدا میکند و چاقو همان جا رها شده است؛ بنابراین برای اینکه کریگر بعداً دوباره آن چاقو را در جریان سرقت CIA داشته باشد، باید به صحنهی یک جنایت عمومی بازمیگشت و آن را برمیداشت؛ کاری که برای یک قاتل حرفهای کاملاً غیرعاقلانه است. ممکن است چاقویی که او بعداً دارد فقط شبیه همان قبلی باشد اما این فرضیه هدف از شناسایی کریگر بهعنوان قاتل سارا را زیر سؤال میبرد.
فیلم سینمایی Mission: Impossible II اغلب بهعنوان ضعیفترین فیلم این مجموعه شناخته میشود اما این واقعیت که همچنان یک تجربهی سرگرمکننده به حساب میآید، نشان میدهد که این فرنچایز چقدر قدرتمند است. صحنههای اکشن کارگردان جان وو عامل اصلی پیشرفت داستان هستند، در حالی که روایت کلی نقطه ضعف آن محسوب میشود. محور داستان درباره ویروسی کشنده است که در صورت انتشار، فرد مبتلا به ویروس به فردی واگیردار تبدیل میشود و ظرف ۲۰ ساعت میمیرد.
فیلم با صحنهای آغاز میشود که یکی از دانشمندانی که این ویروس را در استرالیا ساخته، عمداً خودش را آلوده میکند و سپس به ایالات متحده پرواز میکند به امید اینکه IMF به او در نابود کردن ویروس کمک کند. اما حتی اگر او بلافاصله بعد از تزریق ویروس راهی فرودگاه شده باشد، پرواز از استرالیا به آمریکا حداقل ۱۲ ساعت طول میکشد. این زمان، حاشیهی بسیار اندکی برای مقابله با ویروسی میگذارد که میتواند جان افراد بیشماری را بگیرد.
نقشهی شخصیت شرور امبروز در فیلم سینمایی Mission: Impossible II این است که ویروس کشنده را در جهان رها کند، آن هم پس از آنکه سهام شرکت تولیدکنندهی تنها پادزهر موجود را خریداری کرده است. نایا (با بازی تندی نیوتن) با تزریق آخرین نمونهی باقیمانده از ویروس به خودش، نقشه را پیچیده میکند. با این حال، امبروز تصمیم میگیرد او را در یک شهر پرجمعیت رها کند، دقیقاً پیش از رسیدن به مهلت ۲۰ ساعته که نایا مسری خواهد شد.
در پایان فیلم Mission: Impossible II، امبروز دقیقاً همین کار را انجام میدهد و او را در شهر سیدنی رها میکند، بدون اینکه اطمینان حاصل کند که او در همان جا باقی میماند. IMF میتوانست بهراحتی او را پیدا کند و مانع از انتشار ویروس شود. در واقع، زمانی که تیم ایتن او را پیدا میکند، نایا در آستانهی پریدن از صخرهای به دریا است، کاری که نقشهی امبروز را کاملاً نابود میکرد. با توجه به اینکه نایا مهمترین عنصر نقشهی او بود، اصلاً منطقی نیست که امبروز در نهایت تا این حد نسبت به او بیاحتیاطی کرده باشد.
شخصیت اوون داویان با بازی فیلیپ سیمور هافمن همچنان بهترین شخصیت منفی در مجموعه فیلمهای Mission: Impossible باقی مانده است. بخشی از دلیل تأثیرگذاری او، جدا از بازی درخشان هافمن، این است که او همه چیز را برای ایتن شخصی میکند. پس از آگاهی از نام ایتن، داویان همسر او جولیا (با بازی میشل موناهن) را میرباید و ایتن را مجبور میکند تا «پنجه خرگوش» را برای او بدزدد. اما این اطلاعات کلیدی اصلاً نباید به دست داویان میرسید.
پس از دستگیری داویان، ایتن در حالی که به شدت عصبانی است، او را در حالی که هواپیما در حال پرواز است از درِ بارِ هواپیما آویزان میکند و از او بازجویی میکند. در این لحظه، لوتر (با بازی وینگ ریمز) برای متوقفکردن ایتن، او را به نام صدا میزند. ممکن است این کار لوتر احمقانه به نظر برسد، اما در دفاع از او باید گفت داویان بههیچوجه نباید توانایی شنیدن چیزی را میداشت، چون سرش بیرون از هواپیمایی در حال حرکت قرار داشت.
با اینکه کوبالت در فیلم Mission: Impossible – Ghost Protocol یکی از دشمنان قدرتمند فیزیکی ایتن محسوب نمیشود اما آنها یکی از بهترین نبردهای تنبهتن در کل مجموعه را به نمایش میگذارند. در اوج فیلم، کوبالت با استفاده از یک کیف، یک موشک هستهای را پرتاب میکند. اکنون این وظیفه ایتن است که کیف را به دست بیاورد تا بتواند پرتاب موشک را متوقف کند. سپس میان او و کوبالت، نبردی در یک پارکینگ چندطبقه در میگیرد؛ ایتن سعی در بهدستآوردن کیف دارد و کوبالت به دنبال آن است تا آن را حفظ کند.
این مبارزه با صحنهای دراماتیک به پایان میرسد: وقتی که کوبالت در بالای پارکینگ گیر میافتد، بهجای تسلیم شدن، کیف را میگیرد و خودش را به پایین پرت میکند و میمیرد. اگرچه دورکردن کیف از ایتن حرکتی هوشمندانه بود اما اصلاً دلیلی نداشت که خودش را نیز همراه آن پرت کند. او میتوانست کیف را به پایین پرت کند و همچنان به جلوگیری از دستیابی ایتن به آن ادامه دهد. در واقع، اگر چنین کاری کرده بود، احتمال زیادی داشت که موفق شود.
صحنه صعود از برج خلیفه در فیلم سینمایی Mission: Impossible – Ghost Protocol یکی از لحظات نمادین این مجموعه است. این صحنه نشاندهنده بالا رفتن سطح جسارت و شگفتی در بدلکاریهای این فیلمها بود و تجربه سینمایی بینظیری خلق کرد. فیلم بهخوبی نشان میدهد که بالا رفتن از نمای بیرونی ساختمان تنها گزینه پیش روی ایتن است. بااینحال، این تصمیم مستلزم نادیدهگرفتن برخی مشکلات است.
تا حدی قابل قبول است که هیچکس از روی زمین متوجه بالا رفتن مردی از بلندترین ساختمان جهان نشود، چرا که احتمالاً دیدنش سخت بوده است. اما پذیرفتن اینکه در هیچکدام از اتاقهایی که ایتن از کنارشان بالا رفت، کسی حضور نداشته، کمی غیرواقعی است. ایتن به صورت پنهانی درحال بالا رفتن نبود و حتی دویدن او روی نمای بیرونی ساختمان باید توجه زیادی را به خود جلب میکرد.
صحنه مربوط به برج خلیفه در فیلم سینمایی Mission: Impossible – Ghost Protocol یکی از نفسگیرترین بخشهای فیلم است، زیرا ایتن و تیمش با موانع پشت سر همی روبرو میشوند. با آمدن کوبالت برای خرید کدهای هستهای مورد نیازش برای پرتاب موشک، یکی از مشکلات اصلی زمانی پیش میآید که مشخص میشود او یک فرد متخصص را همراه خود آورده که میتواند صحت کدها را بررسی کند، به این معنا که ایتن نمیتواند در ملاقات ساختگیشان کدهای جعلی ارائه دهد.
اما اگر کوبالت شخصی را دارد که میتواند با نگاه کردن کدهای هستهای را تأیید کند، چرا اصلاً نیاز داشت که این کدها را از طرفی دیگر خریداری کند؟ این شخص میتوانست از همان ابتدا کدها را برایش بازگو کند، چراکه ظاهراً آنها را از حفظ میدانست.
کلید در فیلم Mission: Impossible – Dead Reckoning یکی از چندین مکگافین موجود در این مجموعه است. آنقدر افراد مختلفی به دنبال این کلید هستند که ردیابی آن دشوار میشود. با این حال، از آنجایی که این شیء یک کلید است، به نظر میرسد همه این گروهها از یک راهحل نسبتاً بدیهی که در برابر دیدگانشان قرار داشت، غافل ماندند.
وقتی مأموریت بازگرداندن کلید به ایتن محول میشود، تصویری بسیار دقیق از آن به او نشان داده میشود. اگر آنها توانایی تهیه چنین تصویری را دارند، IMF همه اطلاعات لازم برای ساخت یک نسخه دیگر از کلید را در اختیار دارد. در طول فیلم چند بار اشاره میشود که این کلید بسیار منحصربهفرد است، اما هیچ دلیلی وجود ندارد که نتوان آن را کپی کرد و با همان کارایی به کار برد که این موضوع منجر به یک حفره داستانی میشود.
ماسکها یکی از سرگرمکنندهترین عناصر مجموعه Mission: Impossible هستند و بعضی از بهیادماندنیترین صحنهها را رقم زدهاند. فیلم Mission: Impossible – Dead Reckoning نیز نمونهای دیگر به این مجموعه اضافه میکند؛ جایی که گریس (با بازی هیلی اتول) مجبور میشود خود را بهجای آلانا (با بازی ونسا کربی) جا بزند تا به معاملهای برای دستیابی به کلید ارزشمند نفوذ کند. در حالی که ماسک طبق معمول بینقص است، اما یک نکته کاملاً آشکار نادیده گرفته شده است.
وقتی گریس نقش آلانا را بازی میکند، چشمان سبز خودش را دارد، نه چشمان آبی کاملاً مشهود آلانا را. فیلم بهوضوح تصمیم گرفته رنگ چشم گریس را حفظ کند، با اینکه این نکته هرگز نقشی در داستان ندارد. ممکن است گفته شود که این یک جزئیات کوچک است که اکثر مردم متوجه آن نمیشوند، اما از آنجایی که محافظ شخصی آلانا، برادرش است، بسیار غیرمنطقی به نظر میرسد که متوجه این تفاوت نشود.
پیشینه ایتن هانت در فیلمهای Mission: Impossible همواره تا حد زیادی مبهم نگه داشته شده بود اما به نظر نمیرسید نیازی به روشن شدن آن باشد. با این حال، در فیلم سینمایی Mission: Impossible – Dead Reckoning فاش میشود که ایتن در اصل گذشتهای مجرمانه داشته و میان انتخاب عضویت در IMF یا رفتن به زندان، گزینه اول را برگزیده است. همچنین مشخص میشود که دستگیری او با مرگ زنی به نام ماری که دوستش داشته، آن هم توسط گابریل (با بازی اسی مورالس) همزمان بوده و به این ترتیب ارتباطی میان گذشته ایتن و شخصیت شرور فیلم برقرار میشود.
افشای گذشته تاریک ایتن بسیاری از طرفداران را غافلگیر کرد، چرا که در هیچکدام از فیلمهای قبلی نشانی از آن دیده نمیشد. با این حال، لحظهای در فیلم سینمایی Mission: Impossible III وجود دارد که تمام این گذشته جدید به نمایش گذاشته شده را نقض میکند. زمانی که ایتن در آستانه ازدواج با جولیا است، میگوید: «آنچه درون جولیا میبینم، زندگی قبل از همه این اتفاقها است. زندگیای که خوب بوده.»
با توجه به اینکه زندگی پیش از عضویت در IMF برای ایتن، شامل دورهای مجرمانه و از دست دادن زنی که دوستش داشته بوده، بعید است چنین گذشتهای را «خوب» توصیف کند یا بخواهد بر پایه آن به زندگی خانوادگی آرامی برسد.
منبع: screenrant
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید