سریال Game of Thrones مملو از شخصیتهای مختلفی بود که حتی پس از گذشت شش سال از پایان این سریال، هنوز در ذهن بینندگان ماندهاند. از میان این شخصیتها، شخصیت تیریون لنیستر یکی از شخصیتهای جالب توجه این سریال بود که علیرغم این که در بعضی از مواقع جزو شخصیتهای منفی محسوب میشد، طوری رفتار میکرد که بینندگان جذبش میشدند.
درست است که تیریون قد بسیار کوتاه و توانایی فیزیکی ضعیفی داشت؛ اما دارای هوش بالایی بود که با استفاده آن میتوانست از موقعیتهای بغرنج جان سالم به در ببرد و خود را نجات دهد. مسلما شخصیتی به این باهوشی، میتواند دیالوگهای جذاب و فراموشنشدنیای را با چاشنی طنز بگوید و تیریون دیالوگهای خوب زیادی دارد که انتخاب از میان آنها سخت است. در ادامه با بهترین دیالوگهای تیریون لنیستر آشنا میشویم.
۱۰- «ما پادشاههای بیرحم و احمق داشتیم، اما نمیدونم تا به حال با یک پادشاه بیرحم احمق نفرین شده بودیم یا نه.»
جافری یکی از بدترین پادشاههای تاریخ وستروس است و او حماقتش را همیشه در تصمیمات خود نشان میداد. در فصل دوم او به گارد پادشاهی دستور میدهد تا به مردمان گرسنهای که به او توهین کرده بودند حمله کنند. این حمله منجر به کشته شدن چندین نفر و پناه گرفتن جافری در یکی از ساختمانهای نزدیک میشود. تیریون نیز در این صحنه حماقت جافری را به رخش میکشد.
تیریون جافری را به خاطر این تصمیم احمقانهاش سرزنش میکند. او میگوید که بسیاری از پادشاهان گذشته یا احمق بودند یا بیرحم، اما یادش نمیآید که تا به حال پادشاهی همزمان هم احمق باشد و هم بیرحم. این تنها یکی از دفعاتی است که تیریون میداند دقیقا از چه کلماتی استفاده کند تا جافری را توصیف کند.
۹- «من شرافتت رو زیر سوال نمیبرم، وجودش رو انکار میکنم.»
در زمانی که تیریون دست پادشاه بود، از هر فرصتی استفاده میکرد تا اعضای شورای جافری را سر جایشان بنشاند. وقتی که جافری و جنوس اسلینت، فرمانده گارد پادشاهی، پس از اعلام جنگ راب استارک به سانسا تشر میزنند، تیریون وارد میشود تا از آن دختر بیچاره دفاع کند. در این صحنه اسلینت تیریون را به زیر سوال بردن شرافتش متهم میکند و تیریون جواب او را اینگونه میدهد.
تیریون بارها ثابت کرده که باهوشتر از دیگر شرورها و شخصیتهای سریال Game of Thrones است. اسلینت مشخصا شخصیت فاسدی است که برای نفع شخصی خودش به هرکسی خیانت میکند. در فصل اول او به ند استارک خیانت کرد و مشخص است که فرد قابل اطمینانی نیست.
۸-«هیچوقت فراموش نکن که چی هستی، بقیه دنیا هم فراموش نخواهند کرد. مثل یک زره آن را به تن کن و دیگه هیچوقت برای آسیب زدن بهت ازش استفاده نمیکنند.»
تیریون یکی از شوخطبعترین شخصیتهای دنیای Game of Thrones است و در عین حال یکی از باهوشترینهای آن نیز محسوب میشود. از بچگی به دلیل قد کوتاه و تفاوتش با دیگران همیشه مورد آزار و اذیت دیگران قرار میگرفت و حتی خانوادهاش با او رفتار درستی ندارند. وقتی در فصل اول او با جان اسنو مواجه میشود، او را درک میکند و این دیالوگ خردماندانه را به او میگوید.
برای تیریون، جان اسنو نیز شرایط مشابهی مثل خودش دارد، کسی که به دلیل نوع تولدش، نادیده گرفته میشود و یا از او تنفر دارند. و برای همین تیریون به او این نصیحت را میکند که هیچوقت خاستگاهش را فراموش نکند تا هیچکس نتواند با استفاده از آن، به او آسیب بزند.
۷- «تماشای مرگ پادشاه بیرحمتون از مرگ بیش از هزار فاحشه برای من لذتبخشتر بود. ای کاش همان هیولایی بودم که فکر میکردید هستم. ای کاش برای همهی شما زهر کافی داشتم؛ جانم را میدادم تا ببینم همهاش را سر میکشید.»
بعد از مرگ جافری، سرسی به سرعت برادر خودش را به مسموم کردن جافری متهم میکند و تیریون را در زندان میاندازد. سپس برای او دادگاهی تدارک داده میشود تا از خودش در برابر اتهامات دفاع کند. اما متوجه میشود که این دادگاه چندان منصفانه نیست و در آخر چارهای ندارد جز این که نیت واقعیاش را دربارهی خانوادهاش و دیگران بیان کند.
او نه تنها گفت که از مرگ جافری لذت برده، بلکه حتی گفت که دلش میخواهد تا همه را مسموم کند. این یکی از بهترین و ماندگارترین دیالوگهای تیریون لنیستر در این سریال است با بازی خوب پیتر دینکلیج همراه است، مخصوصا وقتی میدانیم تیریون فردی است که خشم خود را کنترل میکند.
۶- «ذهن به کتاب نیاز دارد، همانطور که شمشیر به سنگ تیز کننده نیاز دارد.»
معمولا تیریون در نصیحتهایش جنبههای مهمی از شخصیتش را نیز فاش میکند. زمانی که جان از او میپرسد چرا اینقدر مطالعه میکند، تیریون توضیح میدهد که بهدلیل نداشتن توانایی جسمی لازم برای جنگیدن، باید بهعنوان عضوی از یک خاندان بزرگ، به شکل دیگری سهم خود را ادا کند، یعنی با استفاده از ذهنش. به همین دلیل، او کتابهای زیادی میخواند تا هوش و درایت خود را تقویت کند.
با این دیالوگ میتوان فهمید که تیریون خودش را به چه شکل میبیند. او دقیقا میداند که در چه کارهایی توانایی دارد و در چه کارهایی ندارد. با این که او یک استاد نیست، اما دانستههایش به او کمک کردهاند تا یک سیاستمدار و استراتژیست ماهر باشد. این ویژگیها نیز در زمانی که تیریون به دنریس کمک میکرد، بیشتر خودشان را نشان دادند.
۵- «من خیلی در خشونت خوب نیستم. اما در این که دیگران رو راضی کنم تا کارهای خشونتآمیز برایم انجام دهند خوبم.»
زمانی که تیریون در وِیل محاکمه میشد، از تمام جنایات و گناهانش سخن میگوید. البته هیچ یک از اینها همان جرایمی نیستند که اشراف وِیل میخواهند بشنوند. او شروع به تعریف از شیطنتهای دوران جوانیاش میکند؛ با وجود خندهدار بودن این صحنه، تیریون نقطه قوت اصلی خودش را نشان میدهد، هوش و مهارت زبانیاش.
در دنیایی که خشونت برای زندهماندن ضروری است، تیریون باید یاد میگرفت تا چگونه دیگران را مجاب کند تا جانشان را برای او به خطر بیندازند. این مهارتی است که او در آن بسیار ماهر است و بارها توانسته تا از این طریق نجات پیدا کند. در ادامه نیز بران حاضر شد تا برای تیریون مبارزه کند و مشخصا تیریون تاثیر زیادی در رضایت او برای این کار داشت.
۴- «من پسرتم، همیشه پسرت بودم.»
تیریون همیشه میخواست تا رابطهی خوبی را با خانوادهاش داشته باشد، اما همهی اعضای خانوادهاش به جز جیمی از او متنفر بودند. تایوین و سرسی تیریون را لکهی ننگ خاندان لنیستر میدانستند، هرچند این دیدگاه به شدت تحت تأثیر این واقعیت بود که جوانا لنیستر هنگام تولد تیریون جان خود را از دست داد.
تایوین بیرحمانه تیریون را که پسر خودش است به اعدام محکوم میکند. تیریون اما موفق میشود تا از زندان فرار کند، اما فرار برای او رضایتبخش نیست. پس از خفه کردن شای، او به سراغ تایوین میرود و تیرکمانی را به سمت او نشانه میگیرد. آنها در این لحظه گفتگویی رد و بدل میکنند و در نهایت تیریون با گفتن این جملهی دردناک، به زندگی پدرش پایان میدهد.
۳- «مرد خردمندی روزی گفت که تاریخ واقعی جهان، تاریخ گفتوگوهای بزرگ در اتاقهای مجلل است.»
در میرین تیریون تلاش میکند تا با میساندی و کرم خاکستری صحبت کوتاهی داشته باشد، اما هیچکدام علاقه یا مهارت زیادی در مکالمه ندارند. وقتی سکوت بینشان ادامه پیدا میکند، تیریون این دیالوگ را میگوید. از آنجا که وستروس و هفت پادشاهی نظامهای پادشاهی هستند، مردم عادی در مسائل سیاسی هیچ نقشی ندارند و همه تصمیمات مهم در اتاق و سالنهای بزرگ اشرافزادگان گرفته میشود.
با این تفاسیر، جنگهایی که بین حکومتها و پادشاهیها رخ میدهند ارتباط چندانی با سربازان عادی ندارد و همه چیز به تصمیم کسانی بازمیگردد که آنها را به میدان نبرد فرستادهاند. هر رویداد مهمی در وستروس نتیجهی تصمیمات مردان و زنانی است که از طبقهی اشراف و بالادستی جامعه هستند که در قلعههایشان و به دور از خطر زندگی میکنند. با این که این دیالوگ دربارهی جهان Game Of Thrones است، اما در دنیای واقعی نیز این دیالوگ را میتوان درک کرد.
۲- «طبق تجربهی من، آدمهایی که خوب حرف میزنند به اندازهی آدمهای ابله میتوانند در اشتباه باشند.»
تیریون پس از فرار از وستروس، به دنریس تارگرین میپیوندد تا به او خدمت کند. در این لحظه همسر دنریس، هیزدار زو لوراک، دربارهی بیرحمی مسابقههای گلادیاتوری و این که بخشی از سنت قدیمی شهر میرین هستند صحبت میکند. هر چند دنریس به این مورد تاکید میکند که افراد میتوانند برای دلیل بهتری بمیرند.
تیریون در پاسخ به هیزدار اشاره میکند که شاید حرفهایش را به زیبایی گفته باشد، اما به این معنی نیست که اشتباه نباشند. تیریون یکی از باهوشترین شخصیتهای این سریال است و میداند که گاهی اوقات افراد باهوش نیز میتوانند در اشتباه باشند، حتی اگر حرفهایشان را به زیبایی بگویند.
۱- «این کاری هست که من انجام میدم: مینوشم و چیزهایی میدانم.»
تیریون رابطهی نزدیکتری با الکل نسبت به مردم واقعی دارد. در نبود دنریس، این تیریون است که باید شهر میرین را اداره کند. بعد از اینکه او به دیدن اژدهاها در زیر زمین شهر میرود، متوجه میشود که از زمان رفتن دنریس آنها تمایلی به غذا خوردن ندارند.
تیریون حدس میزند که آنها چون زنجیرشدهاند تمایلی به غذا خوردن ندارند، از آنجایی که او به خوبی با تاریخ وستروس و اژدهاهای آن آشناست، میداند که در حبس بودن برای سلامتیشان خوب نیست. وقتی از او پرسیده میشود که چطور این اطلاعات را میداند، تیریون دربارهی دو نقطه قوت خود میگوید: نوشیدن و کسب دانش. این دیالوگ به خوبی نشان میدهد که چرا تیریون یکی از شخصیتهای به یاد ماندنی سریال Game Of Thrones است.
منبع: CBR
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید