به تاریکترین و آخرین قسمت سری لحظات تاریک کارتون کودکان رسیدهایم؛ گزینههایی که در این قسمت میبینیم بدترین کابوسها را برای طرفداران مجموعههای خود به ارمغان آوردند.
تماشای یکی از شخصیتهای محبوب و مهربان که ظاهر بشاش خود را از دست داده و شبیه زامبی شده واقعاً ترسناک است.
دیدن یک آینده ترسناک و جایگزین از سریالی که با آن آشنا هستید، اصلاً حس خوبی ندارد. این دقیقاً همان چیزی است که در اپیزود “Speed Demon” از Powerpuff Girls اتفاق میافتد. اپیزود مذکور بهظاهر بیخطر شروع میشود و باترکاپ بیصبرانه متظر تمام شدن روز مدرسه است تا بالاخره به همراه دخترهای دیگر و پروفسور به باهاما برود. روز مدرسه به پایان میرسد و سه دختر با سرعت هرچه تمامتر خارج میشوند. باترکاپ دیگران را به مسابقهای تا خانه دعوت میکند که شدید و فرای تصور سریع میشود. آنها بالاخره به آزمایشگاه میرسند و وارد میشوند اما در آنجا با پروفسور یوتونیومی پیر و بدبخت مواجه میشوند که ناامیدانه در تلاش است نسخه جدیدی از Powerpuff Girls را بسازد؛ البته بدون کوچکترین موفقیتی. وقتی او آنها را میبیند، با فریاد میگوید که فقط توهم هستند و آنها را فراری میدهد.
پس از فرار از آزمایشگاه، دخترها متوجه میشوند که تمام شهر Townsville به بیابانی ویران تبدیل شده است. آنها به تالار شهر میروند و Miss Bellum پیر و دیوانه را میبینند که برای جسد بیجان شهردار سوگواری میکند. وقتی به او نزدیک میشوند، فریاد میزند که بروند و میگوید شهردار تنها مال اوست. مقصد بعدی آنها مهدکودک است؛ جایی که Miss Keene پیر و فراموشکار را میبینند که بیوقفه دست تکان میدهد و یک جمله را بارها و بارها تکرار میکند. دخترها متوجه میشوند که ۵۰ سال به آینده سفر کردهاند. خندهای شیطانی بر فراز آنها طنینانداز میشود… خنده معروف شخصیت Him. او توضیح میدهد که آنها به آینده سفر کردهاند و تمام جهان به جهنم تبدیل شده است. دخترها خشم خود را با کتک زدن وحشیانه او خالی میکنند اما این حتی کوچکترین تاثیری روی Him ندارد. او فقط بلند میشود… انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. این موجود شیطانی به اندازه هیولایی بزرگ میشود و تسلط خود را روی Townsville پسا-آخرزمانی به نمایش میگذارد. به زودی، تمام شهروندان زامبی و فراموشکار Townsville بیرون میآیند و فریاد میزنند: “شما این کار را کردید.”
دخترها محاصره میشوند و Him میگوید که او فقط کنترل را به دست گرفته اما این دخترها بودند که مردم شهر را رها کردند. فریادها و موسیقی بلندتر و بلندتر میشوند تا جایی که دخترها دیگر نمیتوانند تحمل کنند و با سرعت فرار میکنند. خوشبختانه، آنها خود را در زمان خودشان مییابند؛ جایی که همه چیز به حالت عادی برگشته است. دخترها به سرعت به پروفسور میگویند چه اتفاقی افتاده است و او بلافاصله متوجه میشود که Townsville بدون دخترها نمیتواند زنده بماند. حتی برای یک هفته در باهاما هم نه. اینگونه است که روز نجات مییابد و تعطیلات لغو میشوند. این اپیزود بهدلیل تغییر ناگهانی حالوهوای آن نسبت به بقیه سریال و دیدن تبدیل شدن تمام شخصیتهایی که میشناسیم و دوست داریم به سایههایی از گذشته، بسیار ناراحتکننده است… این فقط یک رویا نبود… اپیزود مذکور یک تجربه بسیار واقعی بود.
تصاویری که تحت هیچ شرایطی نباید داخل یک انیمیشن کودکان، آن هم Rugrats، قرار بگیرند اما گرفتند.
سریال Rugrats پر از لحظات آزاردهنده است. از آنجا که این سریال از دید نوزادان نشان داده میشود، منطقی است دنیایی که میبینیم ترسناک و غیرعادی باشد زیرا نوزادان دانش و درک ما بزرگسالان را از جهان ندارند. چیزهای عجیب و غریبی در این سریال وجود دارند که حتی بزرگسالان را هم بیدار نگه میدارد. به همین دلیل، من به چند صحنه خاص از این سریال نگاه میکنیم. اولین مورد از اپیزود “Angelica’s Worst Nightmare” است. ما با بدترین چیزی که تصور آنجلیکا میتواند بسازد مواجه میشویم؛ یک برادر نوزاد جدید. این نوزاد یک موجود بزرگ، آبدهانریز و آزاردهنده است که در نهایت او را میخورد.
صدای او به یک شخص بزرگسال تعلق دارد که ادای نوزادان را درمیآورد. مورد بعدی “The Mysterious Mr. Friend” است که در آن Mr. Friend؛ یک ربات دلقک انیماترونیک که به عنوان اسباببازی برای نوزادان طراحی شده، حضور دارد. متأسفانه، مانند هر کودک معمولی، شخصیتهای اصلی داستان از Mr. Friend میترسند. نهتنها این یک عروسک جهنمی است بلکه به زودی تعداد زیادی از آنها در زیرزمین ساخته میشوند. یک نبرد بزرگ اتفاق میافتد که در آن نوزادان مانند دیوانهها برای نابودی رباتهای دلقک میجنگند. یکی از آنها زنده میماند و راه خود را به آنجلیکا پیدا میکند؛ آنجلیکا هم او را سرگرمکننده و هیجانانگیز میداند.
شاید معروفترین لحظه آزاردهنده در Rugrats از اپیزود “In The Dreamtime” به ما رسیده باشد. در این اپیزود، چاکی در تشخیص واقعیت از کابوسهایش مشکل دارد. یکی از کابوسهایش چاکی گیجی را نشان میدهد که از تامی میپرسد چه اتفاقی افتاده است؛ اما تامی در کار نیست. این لحظه یک نسل از کودکان را ترساند و منجر به کابوسهای شبانه شد. مجموعه Rugrats همیشه در نشان دادن حس یک رویای تبآلود عالی عمل کرده است.
از دلقکهای وحشتناک تا گوزنی که دستان یک انسان را دارد؛ Adventure Time کمبود محتوای کابوسی ندارد.
سریال Adventure Time عجیب است. این اثر قطعاً یکی از تاثیرگذارترین کارتونهای دهه گذشته است. گاهی میتواند کمی از حد بگذرد و وارد قلمروی آزاردهندهای شود که در آن از خود میپرسید آیا این قرار بود خندهدار باشد یا سوخت خالص کابوس. ما به جای یک لحظه، به چند لحظه نگاه میکنیم زیرا تعداد آنها بسیار زیاد است. اولین سکانس از اپیزود “Another Way” میآید؛ جایی که فین، پس از آنکه انگشت پایش را میشکند، توسط چند پرستار دلقک درمان میشود. به طرز عجیبی، پرستاران دلقک ترسناک بوده و میگویند که بوسهها تنها راه درمان او هستند. یک نمای نزدیک از خنده پرستاران دلقک میبینیم که باعث تشنج میشود و میگویند این تنها راه است.
لحظه دوم از اپیزود “Another Five More Short Graybles” میآید. این قسمت کموبیش مجموعهای از داستانهای کوتاه است که با یک موضوع کلی به هم پیوند خوردهاند. یک بخش درباره Lemongrab و برادرش Lemongrab Two است که بر سر اینکه عروسک لیمویی آنها چه کاری باید انجام دهد بحث میکنند. Lemongrab Two فکر میکند باید بخوابد در حالی که Lemongrab One فکر میکند باید برقصد. پس از یک درگیری، عروسک شکسته و Lemongrab One عصبانی میشود. در نهایت، اپیزودی با عنوان ترسناک “No One Can Hear You” را داریم.
در طول این اپیزود، مردم یکی پس از دیگری ناپدید میشوند. یک درگیری بین فین و جیک پیش میآید که باعث میشود فین فکر کند جیک مردم آبنباتی را برای غافلگیری تولدش دزدیده است. اما پس از پیدا کردن مردم آبنباتی در فاضلاب، Peppermint Butler توضیح میدهد که جیک مقصر نیست. در نهایت معلوم میشود که مقصر اصلی یک گوزن است. نگاه این گوزن تجسم خطر غریبههاست. آنها او را شکست میدهند و Princess Bubblegum فاش میکند که گوزن فقط قند آنها را میخواسته است.
تماشای این صحنه تاریک و غمانگیز برای کسانی که یک عمر با Tom and Jerry خاطره دارند دردناک است.
با وجود سنش، این اپیزود به عنوان یکی از آزاردهندهترین لحظات در تاریخ کارتونها باقی مانده است. در اپیزود “Blue Cat Blues” از Tom and Jerry، داستان مستقیماً با تام شروع میشود که روی ریلهای قطار نشسته و منتظر مرگ است. جری از روی پل تماشا میکند و میداند که وقتی به خانه برسد، دوستانش از او میپرسند چرا سعی نکرد تام را متوقف کند…
جری فکر میکند این پایان برای تام بهتر است. ما به یک فلشبک میرویم که در آن تام عاشق یک گربه سفید زیبا میشود. تام ناامیدانه تلاش میکند توجه او را از بوچ پس بگیرد. دلشکسته و از پا افتاده، تام به افسردگی شدیدی دچار میشود و شروع میکند به غرق کردن غمهایش در شیر. اینجا، جری از او میخواهد متوقف شود اما تام خودش را به نابودی میکشاند. جری او را نجات میدهد اما به محض بیدار شدن، تام عشق سابقش را کنار بوچ میبیند که در ماشینی با نوشته “تازه ازدواج کردهاند“ رانندگی میکنند.
جری با خودش فکر میکند که عشق او هرگز چنین کاری نمیکند. عشق جری هم بلافاصله با یک موش دیگر در ماشینی با همان نوشته از کنارش عبور میکنند. جری به پایین ریلها میرود و به تام میپیوندد؛ هر دو منتظر مرگ هستند. اپیزود در حالی پایان مییابد که صدای سوت قطار بلندتر و بلندتر میشود.
یکی از دلایل اصلی اینکه نسلی از کودکان فوبیای حشرات پیدا کردند، این صحنه وحشتناک بود.
این قسمت، در دوران کودکی، همیشه من را میترساند. چگونه میتوانید یک گروه از کودکان را فقط در چند ثانیه بترسانید؟ آسان است! فقط کمی واقعیت وارد کارتون کنید و کار تمام است. باب اسفنجی و پاتریک در یکی از اپیزودها از حیوانات خانگی سندی، در حالی که او خارج از شهر است، مراقبت میکنند. آنها در نهایت با Wormy آشنا میشوند و میفهمند دوستداشتنیترین چیز روی زمین است. پس از یک روز فوقالعاده با Wormy، او تغییر میکند و مشخص میشود که اصلاً کرم نیست.
او یک کرم پیلهساز است. آنها روز بعد بازمیگردند و این موجود چندشآور و ترسناک را میبینند که بالای جسد Wormy نشسته است… البته در واقع فقط یک پیله خالی است. پروانه از قفس فرار میکند و روی کلاه شیشهای باب اسفنجی مینشیند، جایی که یک نمای نزدیک و سپس یک نمای دیگر میبینیم. معلوم میشود که تصویر نمای نزدیک پروانه اصلاً پروانه نبود. یک مگس اسبی بود؛ برداشته شده از یک اپیزود Bill Nye the Science Guy.
هیچ کودکی نمیتواند با تماشای صحنههای وحشتناکی مانند این دو در خواب شب خود با کابوس مواجه نشوند.
Gravity Falls سریالی بوده، پر از تمها و تصاویر تاریک و آزاردهنده که مستقیماً با تصویر دوستداشتنی و خانوادگی Disney در تضاد هستند. در حالی که لحظات آزاردهنده زیادی در طول سریال وجود دارند، دو مورد بهویژه برجسته هستند. اولین مورد از اپیزود دوم فصل دوم با عنوان “Into the Bunker” به ما میرسد. در این اپیزود، کتاب مرموز گروه را به یک پناهگاه زیرزمینی هدایت میکند؛ جایی که با موجودی ترسناک مواجه میشوند… The Shapeshifter. همانطور که از نامش پیداست، این موجود میتواند به هر شکلی که بخواهد درآید. این موجود در فصل ۱ در قالب یک هشدار داخل کتاب دیپر پیشبینی شده بود.
The Shapeshifter یک دشمن بسیار خطرناک و خشن است. صداپیشه آن کسی نیست جز مارک همیل؛ پادشاه صداهای شرور انیمیشن. پس میدانید که قرار است شما را آزار دهد. موجود ترسناک ما شکلی که به عنوان ترکیبی از دیپر و میبل به خود میگیرد حتی از شکل واقعیاش هم چندشآورتر است. لحظه دوم از اپیزود “Northwest Mansion Mystery” میآید. دیپر کمک میکند تا یک روح که قصد خراب کردن مهمانی پاسیفیکا را دارد، از بین ببرد. به نظر یک طرح ساده میرسد تا زمانی که روح واقعاً ظاهر میشود.
اول، خون از تمام سرهای بریده حیوانات روی دیوار جاری میشود. بله، خون واقعی در یک سریال Disney. سپس سرهای حیوانات شروع به خواندن جملات باستانی میکنند؛ در همین حین روحی از آتش بیرون میخزد و اوضاع را بدتر میکند. تنها توصیه کتاب دیپر این است: برای رحمت دعا کنید.
واقعاً برای من سوالی بیجواب پیش میآید! چرا چنین صحنههایی در انیمیشن کودکان قرار گرفتهاند.
این سریال انیمیشنی است که از ناراحت کردن و چندش دادن مخاطبانش لذت میبرد؛ از استفاده مداوم از نماهای نزدیک فوقواقعگرایانه تا طنز تاریک و آزاردهنده، به نظر میرسد این سری فقط برای لیست من ساخته شده است. اولین مورد از اپیزود “K’nuckles and His Hilarious Problem” میآید. کناکلز به عنوان یک معتاد به آبنبات معرفی میشود که باعث شده مانند یک آدم *ست رفتار کند. در پایینترین نقطه، او دچار توهمی میشود که کمی بیشتر از «کمی عجیب» است. کناکلز به یک قایق در اقیانوس بسته شده و در این حین، Peppermint Larry و Dr. Barber به طور ترسناکی به او اطلاع میدهند که تنها راه حل مشکل وی جراحی آبنباتی است. ما به گربه اپیزود “Who Let the Cats Out of the Old Bag’s House?” نگاه میکنیم. فلپجک با یک گربه به ظاهر معمولی روبرو میشود و با آن بازی میکند…
با گذر زمان میبینیم که این گربه از نزدیک چه ظاهری دارد… آن را میتواند تنها به صورت سوخت کابوس توصیف کرد. کابوس فلپجک از اپیزود “Teehee Tummy-Tums” گزینه بعدی ماست. در این صحنه، فلپجک کابوسی میبیند که در آن با کسی به نام Comb Stranger ملاقات میکند؛ فردی که در ازای آبنبات شانه میدهد. گفتوگوی آنها در ابتدا به اندازه کافی دلپذیر است. حالوهوا به سرعت تغییر میکند وقتی Comb Stranger میگوید که شانه برای بیرون آوردن حشرات از موهایش است. خوشبختانه، Comb Stranger واقعی در اپیزود اصلاً شبیه به این کابوس نیست.
در نهایت، به پایان جهان از اپیزود “How the West Was Fun” نگاه میکنیم. در این اپیزود، فلپجک و کناکلز برای اولین بار به غرب میروند؛ با این باور که جزیره آبنباتی افسانهای در آنجا قرار دارد. پس از تحمل سختیهای بسیار، آنها آنقدر کمآب شده که مجبور به نوشیدن آب دریا میشوند… سکانس بعد، یک دنیای توهمآمیز کابوسی را به ما نشان میدهد که در آن جزیره آبنباتی را میبینیم اما به یک منظره جهنمی سوزان تبدیل میشود.
آیا هدف از تماشای Courage the Cowardly Dog مواجه شدن با سوالات فلسفی و ترسهای سورئال است؟
هواداران این سریال همه میدانستند که Courage the Cowardly Dog به شکلی در این لیست من حاضر میشود. به نظر میرسد کل دلیل وجود آن فقط ترساندن کودکان بوده و در این کار بسیار موفق بوده است. اولین مورد، نقلقول معروف “Return the slab” از اپیزود “King Ramses’ Curse” است. در این قسمت، Courage یک لوح باستانی مصری را در خانه مزرعهشان پیدا میکند که یک میلیون دلار ارزش دارد. یوستس از بازگرداندش به مقبرهای که از آن آمده امتناع میکند. خانواده باید با خشم نفرین آن روبرو شوند. برخلاف بقیه سریال که به صورت دو بعدی ساخته شده، روح Ramses یک مدل سه بعدی کاملاً خشک است که به آن ظاهری فرازمینی و ترسناک میدهد. مورد بعدی از قسمت پایانی سریال، با عنوان “Perfect”، میآید.
این اپیزود یک معلم مدرسه شرور با کمالگرایی دارد که از راه میرسد و سعی میکند Courage را کامل کند. فقط Courage میتواند او را ببیند که نشان میدهد این زن بخشی از تخیل اوست. Courage تحت استرس زیادی قرار میگیرد تا کامل باشد و به زودی متوجه میشود که بدون کابوسهای ناکاملبودن نمیتواند بخوابد. ما هنوز یک لحظه حیرتآور دیگر داریم. آخرین لحظه از اپیزود “Freaky Fred” میآید. در این اپیزود، با برادرزاده یوستس و موریئل، فرد، آشنا میشویم؛ یک آرایشگر با لبخندی بزرگ و دنداننما. فرد دوست دارد به صورت آهنگین صحبت کند و مردم را برخلاف میلشان اصلاح کند.
در واقع، او به این کار وسواس دارد. وقتی او Courage را گیر میاندازد و اصلاحش میکند، یک لالایی ترسناک از کودکان پخش میشود که به کل صحنه حالوهوای یک قاتل زنجیرهای میدهد. در واقع، کل شخصیت فرد به نظر میرسد راهی کودکپسند برای نشان دادن دو خطر یک قاتل و متج*** است. کسی که نمیتواند رفتار خود را کنترل کند.
رن نماد مشکلات روانی عمیق و بههمریختگی عصبی در دنیای انیمیشنی مخصوص کودکان است.
شخصیت رن از Ren and Stimpy… فقط رن! او بهخودیخود تاریکی مطلق است! رن بسیار سادیستی، آزاردهنده، خودخواه و از نظر روانی ناپایدار است. اغلب دچار طغیانهای خشونتآمیزی میشود که شامل تلاش برای قتل Stimpy و دیگران است. در اپیزود “Stimpy’s Fan Club”، آنها هر دو انبوهی از نامههای طرفداران را دریافت میکنند. متاسفانه همه نامههای برای استیمپی هستند. رن به تدریج حسادت میکند و در نهایت عقلش را از دست میدهد. او به دستهایش به دلیل پاسخ دادن به صدها نامه طرفداران استیمپی، که اساساً به کودکان دروغ میگوید، به چشم چیزهایی کثیف نگاه میکند.
رن میگوید چقدر آسان است این تظاهر را با دستهای کثیفش تمام کند… در همین حین، به آرامی به سمت استیمپی خوابیده حرکت میکند. قبل از اینکه مغزش شروع به سوزش کند و فریاد بزند، آتشهای جهنم بالا میآیند و او را میبلعند. در اپیزود “Sven Hock”، پسرعموی رن، اسون، با تمام وسایلش بازی میکند و باعث میشود او به اسون و استیمپی حمله کند… آنها را با تمام راههایی که قرار است شکنجهشان کند، تهدید میکند. چیزی که واقعاً این صحنه را ترسناک میکند، آرامش رن است! شخصیت روانی ما به آرامی و با کمی لبخند صحبت میکند. این صحنه واقعاً نشان میدهد که او چقدر سادیستی است.
در اپیزود “Stimpy’s Invention”، استیمپی کلاه خوشحالی را اختراع میکند. این وسیله قرار است احساسات رن را کنترل کند و او را همیشه خوشحال نگه دارد. این سکانس یکی از معروفترین صحنههای کل سریال را به همراه دارد! Happy Happy Joy Joy! در حالی که استیمپی آهنگ موردعلاقهاش را برای رن پخش میکند، مشخص است که او هنوز درد میکشد و به شدت میخواهد کلاه را بردارد. رن در نهایت یک چکش پیدا کرده و شروع میکند به کوبیدن آن به سر خودش. با نابودی کلاه، دوست ما استیمپی را از گردن میگیرد؛ عصبانیتر از همیشه. خوشبختانه، او متوجه میشود که عاشق عصبانی بودن است و از استیمپی برای کمک به فهمیدن این موضوع تشکر میکند.
اگر بخواهم ترسناکترین گزینه این فهرست را انتخاب کنم، بدون شک Are You Afraid of the Dark است.
اولین موضوع، خونآشام اپیزود “The Tale of the Nightshift” است. در این قسمت، اعضای مختلف کارکنان یک بیمارستان یکی پس از دیگری توسط یک خونآشام که در زیرزمین ساکن شده، از بین میروند. شخصیت اصلی کشف میکند که برای بازگرداندن کارکنان به حالت عادی، باید تابوت خونآشام را نابود کند. معلوم میشود یکی از داوطلبان جدید، همان خونآشام است. او شکل واقعی خود را آشکار میکند و از یک زن جوان موقرمز به یک مرد شیطانی با پوست سبز، دندانهای زرد تیز، چشمهای قرمز خونین و موهای سفید نازک تبدیل میشود. خوشبختانه، آنها با سوزاندن تابوتش او را شکست میدهند؛ این خونآشام بهطور خودبهخود شعلهور میشود و قبل از پرتاب خود از پشت بام بیمارستان برای پایان دادن به رنجش، بهطور ناامیدانهای تقلا میکند.
زامبی استخر معروف از “The Tale of the Dead Man’s Float” است. این قسمت با یک پسر جوان شروع شده که توسط یک نیروی نامرئی در استخر مدرسهاش زیر آب کشیده و غرق میشود. معلوم میشود که استخر روی یک قبرستان ساخته شده است. آنها یکی از اجساد را هنگام انتقال قبرها فراموش کردهاند و حالا او به دنبال انتقام است. ظاهر زامبی استخر با گوشت قرمز نمایان و بدن نیمهتجزیهشدهاش که در آب نشسته، چندشآور است. آخرین لحظه قابل توجه، The Ghastly Grinner از اپیزودی به همین نام است. شخصیت Grinner در ابتدا به عنوان یک شخصیت کمیک بوک ساخته شد اما از طریق روشهای عجیبی مانند مایکروویو کردن کمیک بوک مذکور زنده شد.
واقعاً مشخص نیست چگونه چنین اتفاقی میافتد… Grinner یک دلقک روانی قاتل است که خالق خود را زندانی کرده بود؛ در حالی که مشغول نوشتن کمیکی بود که در آن Grinner میمرد. حالا، در دنیای واقعی، هدف او قربانی کردن و شکنجه دادن هرچه بیشتر مردم است… آن هم فقط برای تفریح. او از احساسات آنها تغذیه کرده و باعث میشود دیوانه شوند و مردم عادی را به افرادی بیمغز، خندان و آبدهانریز تبدیل میکند.
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید