ماجراجویی اعضای شکارچیان شیاطین در Demon Slayer مسیری پر از فداکاریها و از دست دادنهای غمانگیز است. در مبارزات نفسگیر و تلاش بیپایان کاراکترها برای ریشهکن کردن شیاطین، بسیاری از شخصیتهای شجاع جان خود را از دست دادهاند و میراثی از قهرمانی و غم از آنها باقی مانده است. تاثیر از دست دادن آنها زمانی سنگینتر میشود که به شرایط مرگ، رویاهای ناتمام و اطرافیان آنها فکر میکنیم. خشونت بیرحمانه نبرد با شیاطینی که گوشت انسان منبع تغذیه آنها است، این موضوع را تضمین میکند که مهربانترین و درخشانترین افراد نیز از پایان تراژیک در امان نخواهند بود.

مرگ این شخصیتها، یادآور بهای سنگینی است که برای صلح باید پرداخته شود، تا جایی که حتی بزرگترین پیروزیها نیز بخش غمانگیزی را در خود جای دادهاند.

یوئیچیرو که برادر دوقلوی بزرگتر موئیچیرو محسوب میشود، محافظ سرسخت و بیچون و چرای او به خصوص پس از یتیم شدن آنها بود. او درابتدا با ایده پیوستن به ارتش شکارچیان شیاطین مخالف بود و آن را کاری بیهوده و خطرناک میدانست. اما شبی که یک شیطان به این دو برادر حمله کرد، یوئیچیرو بدون لحظهای تردید خودش را فدای موئیچیرو کرد تا برادرش به زندگی ادامه دهد.
مرگ دردناک یوئیچیرو و شدت حمله آن شیطان، باعث شد تا موئیچیرو حافظهاش را از دست بدهد اما نیرویی درونی و هنر شمشیرزنی که در خون خاندانش وجود داشت در او بیدار شدند، خاندانی که از بنیانگذاران سبک تنفس خورشید به شمار میروند. فداکاری یوئیچیرو، به طرز تلخی مسیر زندگی برادرش را تغییر داد تا به یکی از قهرمانان Demon Slayer تبدیل شود.

کانائه کوچو، هاشیرا گل و خواهر بزرگتر شینوبو، نمادی از مهربانی و امید به صلح بود. او رویایی در سر داشت که انسانها و شیاطین بتوانند بدون خشونت و خونریزی در کنار یکدیگر زندگی کنند. با این حال، زندگی او به طرز غمانگیزی با حمله شیطانی به نام دوما به پایان رسید. حادثهای که نه تنها مسیر زندگی شینوبو، بلکه روح و شخصیت او را نیز تغییر داد.
مرگ کانائه، زخمی عمیق را در دل شینوبو بر جای گذاشت و آتش انتقام را در وجودش شعلهور کرد. کاراکتر مهربان و لطیف کانائه، پذیرش مرگ او را سختتر کرد، زیرا در دنیایی پر از تاریکی او یکی از معدود نقاط روشن آن محسوب میشد.

تراژدی خانواده شینازوگاوا یکی از دلخراشترین و دردناکترین لحظات Demon Slayer است. شبی که مادر خانواده به یک شیطان تبدیل شد و تمام خواهر و برادرهای کوچکتر سانمی و گنیا را در برابر چشمان گنیا به قتل رساند، صحنه هولناک که با مرگ آنها در آغوش او به پایان رسید. درنهایت سانمی مجبور شد تا برای گنیا، مادر خودش را از بین ببرد، تصمیمی غیرقابل تصور که در ادامه داستان باعث از هم پاشیدن رابطه دو برادر شد.
این قتلعام خونین، زنجیرهای از رنج و گناه را آغاز کرد که تا آخر عمر همراه آنها خواهد بود. گنیا با زخمی از غم و ناتوانی بزرگ شد، درحالی که سانمی باری از عذاب وجدان را به دوش میکشد. فاصله بین آنها، از همان شب نفرینشده آغاز شد تا مسیرهای متفاوتی را طی کنند.

جیگورو کوواجیما، هاشیرا سابق رعد که زنیتسو او را پدربزرگ صدا میزند، تمام وجودش را وقف شاگردانش یعنی زنیتسو و کایگاکو کرد. او با مهربانی و صبر برای هر دو پسری که زندگیشان پر از ترس و بیثباتی بود، خانهای امن و مسیری روشن برای آینده را فراهم کرد. اما زمانی که کایگاکو برای قدرت به یک شیطان تبدیل شد، غرور و باور جیگورو از بین رفت و از شدت احساس شرم، دست به خودکشی زد.
مرگ جیگورو ضربهای خردکننده برای زنیتسو بود. او سپوکو استادش را بهای خیانت کایگاکو میدانست که در گذشته برایش مانند یک برادر بود. پایان داستان جیگورو در Demon Slayer، با وفاداری، شرافت و غم همراه شد.

میتسوری کانجوری، هاشیرا عشق، و اوبانای ایگورو، هاشیرا مار، رابطهای ظریف و دوستداشتنی داشتند که مدت زمان زیادی از داستان را به خود اختصاص ندادند. ایگورو که مردی خجالتی و درونگرا بود، هرگز فرصت این را پیدا نکرد که احساسات عمیق را به میتسوری ابراز کند. در نبرد نهایی با موزان، درحالی که هردوی آنها با چشمانی اشکآلود به یکدیگر قول دادند که در زندگی بعدی کنار یکدیگر خوشبخت باشند، با بدنهایی زخمی جان خود را از دست دادند.
مرگ آنها، پایان تلخ عشقی بود که همیشه فدای وظیفه شد. در آخرین لحظات، علاقه آنها به یکدیگر بالاخره به نتیجه رسید، اما زمانی که دیگر خیلی دیر شده بود، عشقی که در سکوت رشد کرد و به خاطر فداکاری از بین رفت.

شینوبو کوچو، هاشیرا حشره، با هدف گرفتن انتقام خواهرش یعنی کانائه به مبارزه شخصیت دوما رفت. او میدانست که از نظر فیزیکی توان بریدن سر یک شیطان را ندارد، اما با هوش و ارادهای مرگبار، تصمیم گرفت تا بدن خود را به یک سلاح تبدیل کند. شینوبو با تزریق مقدار زیادی سم به بدن خود، اجازه داد تا دوما او را ببلعد تا با استفاده از این روش قاتل خواهرش را مجازات کند.
فداکاری او المانهای قدرتمندی از شجاعت، انگیزه برای انتقام و عشق داشت. این تصمیم سرد و سرچشمه گرفته از غمی بزرگ، یکی از تاثیرگذارترین و غمانگیزترین مرگهای Demon Slayer را رقم زد.
![]()
در نبرد پایانی با کوکوشیبو، کاراکتر گنیا تا مرز نابودی پیش رفت. او درحالی که به شدت زخمی شده بود و میخواست از برادرش و گیومه، هاشیرا سنگ، مراقبت کند، از توانایی ویژهای برای خوردن بخشهایی از بدن کوکوشیبو استفاده کرد تا بدن او بیشتر شبیه به یک شیطان شود. پس از به پایان رسیدن این نبرد خونین، بدن گنیا نیز آرام آرام به خاکستر تبدیل شد و پایانی غمانگیز برای شخصیتی رقم خورد که هیچ زمانی از جنگیدن برای خانوادهاش دست نکشید.
آخرین کلمات گنیا، درخواست آشتی و آرزو سادهای بود که از طرف برادرش پذیرفته شود. سکانسی که در آن شخصیت سانمی، در کنار خاکستر برادرش زانو زده بود و میخواست که او برگردد. این سکانس را میتوان یکی احساسیترین لحظات Demon Slayer به شمار آورد.

جوانترین هاشیرا یعنی شخصیت مویچیرو توکیتو، در مبارزهای نفسگیر با کوکوشیبو به سرنوشتی دردناک دچار شد. او درحالی که چندین زخم مرگبار داشت، از آخرین قطرههای قدرتش استفاده کرد تا برای از بین بردن این شیطان برای همراهانش زمان کافی بخرد.
لحظات پایانی مویچیرو، مرگی غمانگیز برای پسر ۱۴ سالهای بود که خاطرات و هدف زندگیاش را پیدا کرده بود. آخرین لحظات او در داستان، یک قهرمان را به تصویر کشید تا اشک در چشم هر بینندهای جمع شود و شاهد یکی از تاثیرگذارترین سکانسهای Demon Slayer باشیم.

قتلعام خانواده تانجیرو کامادو که تنها نزوکو از آن جان سالم به در برد، نقطه شروع تمام اتفاقات داستان Demon Slayer است. مادر تانجیرو، خواهر و برادران خردسالش در شبی خونین به دست موزان کیبوتسوجی به طرز وحشیانهای به قتل رسیدند، دنیایی که تانجیرو در آن زندگی میکرد را برای همیشه تغییر داد.
جهانی که در آن مهربانی زنده ماندن آن فرد را تضمین نمیکند و حتی پاکترین انسانها نیز قربانی ظلم و تاریکی میشوند. تصویر خانواده از دست رفته تانجیرو، انگیزه او برای تبدیل شدن به یک شیطان کش بود و همین مسئله انگیزه او برای درمان نزوکو و پایان دادن به شیاطین را شکل میدهد

هاشیرا آتش یعنی شخصیت کیجورو رنگوکو، در نبردی نفسگیر با آکازا در جریان آرک قطار موگن با فرو رفتن مشتی به سینهاش از بین رفت. با وجود زخمهایی مرگبار، او تا آخرین نفسهایش جنگید تا الهامبخش همراهانش به خصوص تانجیرو باشد.
مرگ رنگوکو نه تنها به عنوان یک هاشیرا بزرگ، بلکه به عنوان نمادی از فاداکاری غمانگیز بود که به لطف اشتیاق و مهربانیاش در لحظات پایانی، الهامبخش تانجیرو و بینندگان Demon Slayer بود تا پایانی باشکوه برای این قهرمان رقم بخورد.
منبع: ComicBook
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید