تک بیتی های احساسی قشنگ + 120 شعر تک بیتی عاشقانه از شاعران معروف
در این بخش از سایت ادبی و هنری متنها قصد داریم تک بیتی های احساسی را برای شما دوستان قرار دهیم. این اشعار کوتاه قطعا مورد پسند شما دوستان و شعر پسندان قرار خواهد گرفت. در ادامه با ما باشید.
اشعار کوتاه تک بیتی احساسی
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
“حافظ”
من از دنیا به جادوی تو دل خوش کردهام ای عشق
طلسمی را که بر من بسته بودی بستهتر گردان
“فاضل نظرى”
ز دورباشِ حوادث دلم ز راه نرفت
بیا که با تو هنوزم هزار پیوندست
“هوشنگ ابتهاج”
دلبرا! من از شراب عشق مخمورم هنوز
چون به وصلم وعده دادی، از چه مهجورم هنوز؟
“سیف فرغانی”
نبضِ مرا بگیر و ببر نامِ خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگانِ من
“حسین منزوی”
با عشق تو میبازم شطرنج وفا، لیکن
از بخت بدم، باری، جز مات نمیافتد
“عراقی”
من از عشق تو افتاده بدین حال
نمیپرسی ز حال من خبر هیچ
“سیف فرغانی”
اشعار تک بیتی کهن
در قمار عشق او هرکس دل و جان باخت،برد
در کمند زلف او هرکس به بند افتاد،رست
“قاآنی”
به سوز دل نفسی آتشین برآر ای عشق
که سینهها سیه از روزگار دَم سرد ست
“هوشنگ ابتهاج”
من مسلمان شدهی مذهب چشمی هستم
که در آن عاطفه با عشق و جنون توام شد
هرکو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت
هم بیخبر بیامد و هم بیخبر برفت
“عبید زاکانی”
مطلب مشابه: اشعار فریدون مشیری با مجموعه اشعار زیبای عاشقانه (20 قطعه شعر زیبا)
در سینه پنهان کردهام، گنجینهای از داغ غم
تا میتوانی سعی کن ای عشق در ویرانیم
“عاشق اصفهانی”
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کشت
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
دلم خزانۀ اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
اشعار تک بیتی عاشقانه
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می کشم از برای تو
از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
زدهام فالی و فریاد رسی میآید
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
مطلب مشابه: اشعار مهستی گنجوی با مجموعه شعر کهن عاشقانه (غزلیات، رباعیات و …)
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این کنبد دوار بماند
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
دلبرا بنده نوازیت که آموخت؟ بگو
که من این ظن،به رقیبان تو هرگز نبرم
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که میرویم به داغ بلندبالایی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت، چنان بخوان که تو دانی
یکی است ترکی و تازی در این معامله حافظ
حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی
چشم چپ خویشتن برآرم
تا چشم نبیندت به جز راست
شعر تک بیتی احساسی کوتاه
شب دراز به امید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز
و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست
مطلب مشابه: اشعار ایرج میرزا با مجموعه اشعار احساسی زیبا شامل 200 غزلیات، رباعیات و …
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
روا بود که چنین بیحساب دل ببری
مکن که مظلمه خلق را جزایی هست
تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم
روی مپوشان که بهشتی بود
هر که ببیند چو تو حور ای صنم
گیسوت عنبرینه گردن تمام بود
معشوق خوبروی چه محتاج زیورست
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بودست ناشکیبا را
بیا بیا صنما کز سر پریشانی
نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم
غلام قامت آن لعبتم که بر قد او
بریدهاند لطافت چو جامه بر بدنش
عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش
جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
وگر کنند ملامت نه بر من تنهاست
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
مطلب مشابه: اشعار سنایی با مجموعه شعر احساسی؛ 100 شعر شامل غزلیات، رباعیات و …
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
نه چنین حساب کردم چو تو دوست میگرفتم
که ثنا و حمد گوییم و جفا و ناز باشد
جان و جهان ز عشق تو رفت ز دست کار من
من به جهان چه میکنم چونک از این جهان شدم
“مولوی”
بیتی که یاد و نام تو در آن نوشته شد
یک بیت ساده نیست، که بیتالمقدس است
“علی فلاح”
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گویی کز این جهان به جهان دگر شدم
“سعدی”
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن
“فاضل نظری”
اشعار تک بیتی شاعران معاصر
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
“فاضل نظری”
فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم
“شفیعی کدکنی“
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
“سعدی”
مطلب مشابه: بیو عاشقانه شعر؛ متن 100 اشعار کوتاه بیو احساسی و عاشقانه زیبا
با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه
با خبر باش که من غرق گناهم همه عمر
خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
“حافظ”
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل بدست کمان ابرویست کافر کیش
“حافظ”
از من گذشت و من هم از او بگذرم ولی
با چون منی به غیر محبت روا نبود
“شهریار”
تو آن شعری که من جایی نمیخوانم، که میترسم
به جانت چشم زخم آید چو میگویند تحسینم
“محمدعلی بهمنی”
همه ی حرف دلم با تو همین است که دوست
چــه کنــم؟ حـرف دلــــم را بزنــم یا نزنــم؟
“قیصر امین پور”
نترسم که با دیگران خو کنی
تو با من چه کردی که با او کنی
“صائب”
مطلب مشابه: اشعار وحشی بافقی و مجموعه 100 شعر عاشقانه غزلیات، قصاید، قطعات و …
عشق حراج می کنی ، قلب اجاره می دهی
نرخ خریدنت مرا خانه به دوش می کند
“عمید صادقی نسب”
آهِ من دیشب به تنگ آمد دوید از سینهام
داشت میآمد بسوزاند تو را نگذاشتم
“کاظم بهمنی”
چشم درویش بکن موقع صحبت با من
من دلم خواسته شاید به شما زل بزنم
“نورا نریمان”
سبکِ نقاشیِ چشمانِ سیاهت سخت است
چند سالی ست دلِ فرشچیان می گیرد
سبز میپوشی، کویر لوت جنگل میشود
عاقبت جغرافیا را هم تو عاشق میکنی
“احسان پرسا”
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بی تو خوش نباشد رو قصه ی دگر کن
“مولوی”
عاشقی مایه شادی بود و گنج مراد
دل خالی ز محبت صدف بی گوهر است
“رهی معیری”
مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم
که عشق از پیلههای مرده هم پروانه میسازد
“فاضل نظری”
کار عشق است نماز من اگر کامل نیست
آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم …
“ميلاد عرفان پور”
میخواهمت، که خواستنیتر ز هر کسی
کو واژهای که ساده تر از این بیان کنم
“سیمین بهبهانی“
لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آری
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
“محمد علی بهمنی”
عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز
کشته خود را نمیداند کجا پنهان کند
“نجمه زارع”
دیشب آن طرز نگاه پر از احساسِ تو را
قاب کردم زدمش بر در و دیوارِ دلم
“مریم قهرمانلو”
این ماهیت عشق است، فکرم شده چشمانت
دست از سر من ای کاش، چشمان تو بردارد
“احسان نصری”
تا حدیث عاشقی و عشق باشد در جهان
نام من بادا نوشته بر سر دیوان عشق
“سنایی”
مطلب مشابه: اشعار نیما یوشیج با مجموعه بهترین شعر عاشقانه و احساسی ( 30 شعر کوتاه و بلند)