ریشه های جنبش حزب الله لبنان و پدر بنیان گذار آن
به گزارش تجارت نیوز،
سید على اکبر محتشمی پور از شاگردان و یاران نزدیک امام خمینی و یکی از مؤثرترین مردان سیاست ایران در دوران انقلاب اسلامی و از بنیانگذاران جبهه مقاومت در منطقه بود که متاسفانه کمتر از نقش بارز ایشان در شکلگیری و ایجاد هستههای مقاومت و حزبالله یاد میشود. وی چهار سال پیش از رحلت، در گفتوگویی به برخی سؤالات درباره مسائل دوره حیات سیاسیاش به ویژه مسائل منطقه پاسخ داد. مرحوم محتشمی پور در این مصاحبه در آذرماه ۹۶، دیدگاههای خود را در خصوص مسائل مختلف منطقه تشریح کرد اما به درخواست خودش، انتشار آن به آینده موکول شد و در آستانه بیستمین روز درگذشت این روحانی و سیاستمدار برجسته عضو مجمع روحانیون مبارز در قالب «پروژه تاریخ شفاهی ایران ایرنا» متن کامل آن منتشر شد.
بخشی از گفت و گو با حجتالاسلام والمسلمین سید علی اکبر محتشمیپور درباره شکلگیری حزبالله را در ادامه میخوانید:
*شما از بنیانگذاران حزب الله لبنان و از نزدیکترین افراد به حضرت امام هستید. اکنون با توجه به موفقیتهای ماههای اخیر نیروهای مقاومت در عراق و سوریه و لبنان و پایان نظامی داعش، آینده منطقه را چطور میبینید و از نظر شما منطقه به کدام سمت پیش خواهد رفت؟
شما در مطلع سخنتان من را از جمله مؤسسان نیروی مقاومت مطرح کردید، اما مؤسس اصلی حزب اصلی حزب الله شخص حضرت امام(ره) بودند یعنی فکر، طرح و اندیشه تأسیس حزب الله لبنان مربوط به شخص حضرت امام بوده است.
بعد از فتح خرمشهر و شکست قاطع رژیم بعث عراق و صدام حسین، من در سوریه به عنوان سفیر جمهوری اسلامی مشغول به فعالیت بودم. در این هنگام به من خبر دادند که یک هیأت بلند پایه نظامی و سیاسی در حال آمدن به سوریه است و شما نیز برنامه ملاقات با حافظ اسد رئیس جمهور سوریه را هماهنگ کنید.
وقتی این هیأت وارد سوریه شد هم ارکان وزارت خارجه و هم فرماندهان سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی آن را تشکیل میدادند و رئیس هیأت جناب دکتر ولایتی بود و در کنار دکتر ولایتی، وزیر دفاع جناب سرهنگ سلیمی حضور داشت؛ در میان چهرههای برجستهای را که در آن زمان آمدند، اگر بخواهم به نام افرادی اشاره کنم، باید از آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه پاسداران و آقای رفیقدوست (عضو شورای فرماندهی سپاه که اندکی بعد، وزیر سپاه پاسداران شد)، هم نام ببرم.
البته سپاه در آن موقع به صورت شورایی اداره میشد. فرمانده نیروی زمینی ارتش و تعدادی از فرماندهان ارتش از جمله مرحوم شهید صیاد شیرازی و دیگران نیز بودند.
ملاقاتی با آقای حافظ اسد رئیس جمهوری سوریه ترتیب داده شد که متجاوز از چهار ساعت طول کشید. در این ملاقات بحث این بود که با توجه به حمله اسرائیل به لبنان و اشغال جنوب لبنان و بیروت توسط نیروهای اسرائیلی و اشغال برخی از منطقه بقاع تا مرزهای سوریه و با توجه به اینکه نیروهای ایران (از ضرورت حضور در مقابل ارتش عراق با توجه به فتح خرمشهر و احتمال برقراری آتشبس) آزاد شدهاند، برای مشارکت در دفاع از لبنان و سوریه این آمادگی را دارد که تا ۱۱ لشکر از لشکرهای سپاه و ارتش به منطقه اعزام شوند.
آنها گفتند کلیه سلاح و مهمات و هزینههای لشکر توسط خود ایران تأمین میشود و یک اتاق عملیات مشترکی هم برای فرماندهان نظامی ایران و سوریه در سوریه تشکیل خواهد شد که تصمیمگیریها در رابطه با نحوه مقابله با اسرائیل در آن اتاق عملیات گرفته خواهد شد.
حافظ اسد زیر بار نمیرفت و معتقد بود که شما صدام و رژیم عراق را نمیشناسید. بر این اساس، فکر نکنید جنگ تمام شده، این جنگ ادامه پیدا میکند و صدام باز هم حمله خواهد کرد و شما با رژیم عراق درگیر هستید. بر این اساس خودمان در سوریه با اسرائیل درگیر خواهیم بود، میتوانیم دفاع کنیم و شما زحمت نکشید.
ولی به هر حال طبق تصمیمی که در شورای عالی دفاع گرفته شده بود، قرار بود ایران در سوریه همگام با نیروهای سوری در این جنگ مشارکت داشته باشد. در نهایت قرار بر این شد که فرماندهان ایران و سوریه با هم بنشینند و هماهنگی کنند و در مورد نحوه انجام کار تصمیم بگیرند. این هیأت حدوداً چهار پنج روز در سوریه بودند، جلسههای متعددی برگزار شد و تصمیم گرفته شد که ۱۱ لشکر به سوریه اعزام شوند. هیأت به ایران بازگشت و بلافاصله لشکر محمد رسول الله(ص) به فرماندهی حاج احمد متوسلیان از یک سو و نیروهای چترباز و کلاهسبزهای ارتش جمهوری اسلامی ایران هم از سوی ارتش و نیروهای مسلح به سوریه آمدند.
چهار هواپیما متشکل از ۲ هزار نیرو از سپاه و بسیج و ارتش نیز وارد سوریه شدند و سلاحهای سبک، نیمهسنگین و سنگین به وسیله هواپیماهای نظامی به سوریه منتقل شد. هر شب یک هواپیما وارد میشد و ما استقبال میکردیم و آنها را در سوریه اسکان میدادیم اما روز پنجم دیدیم که نیرویی نیامد و روند اعزام متوقف شده است. با ایران تماس گرفتیم، گفتند امام مخالفت کردهاند و دستور دادهاند که نیرو به سوریه اعزام نشود.این خبر خیلی برای ما سنگین بود چرا که همه به این نیروها دل بسته بودند، به خصوص لبنانیهایی که تحت اشغال اسرائیل بودند، لذا من به همراه حاج محسن رفیقدوست که آن موقع عضو شورای فرماندهی سپاه بود و به عنوان مسئول تدارکات نیروهای مسلح به سوریه آمده بود، به تهران آمدیم و یک ملاقات از امام خواستیم. خدمت ایشان رسیدیم و من مفصل راجع این موضوع با حضرت امام صحبت کردم و از وضعیتی که پیش آمده اظهار نگرانی کردم.
به امام گفتم اگر ما نیرویی به سوریه نمیفرستادیم، مشکل نبود، اما الآن که نیرو فرستاده شده و این تصمیم در همه رسانهها اعلام شده، متوقف شدن کار خیلی از نظر پرستیژ و حیثیتی برای جمهوری اسلامی و انقلاب خوشایند نیست، به خصوص که روی افکار عمومی مسلمانان به خصوص شیعیان سوریه و لبنان تأثیر منفی میگذارد چرا که خواهند گفت ایران وعده داده، خودش خلف وعده کرده و وسط راه سوریه را تنها گذاشته است. [چون] این سوریه نبوده که درخواست بکند و مجبور باشد، این ما بودیم که سوریه را مجبور کردیم که بپذیرد نیروهای ما نیز در کنار آنها وارد عرصه مبارزه با رژیم صهیونیستی شوند. بر این اساس، به امام عرض کردم برای ما در سوریه، پاسخگویی به سؤالاتی که از طرف خبرنگاران و مردم عادی میشود، خیلی سخت است. من آنقدر تحت تأثیر احساسات خودم و شرایط سوریه و لبنان قرار گرفته بودم که این حرفها را که به امام میزدم، با اشک صحبت میکردم. حضرت امام با آرامش همه حرفهای من را گوش کردند و بعد فرمودند که شرایط ما در داخل و خارج کشور استثنایی است.
تحلیلی که امام(ره) در آن روز ارائه داد، برای من بسیار بسیار مهم و جالب بود که یک رهبری که اصلاً سابقه نظامیگری نداشته است، امروز در مقام رهبری یک انقلاب، مدیریت کشور، نظام و انقلاب را به عهده دارد، چگونه مسائل را با دقت و ظرافت تجزیه و تحلیل و تصمیمگیری میکند.
امام فرمودند که شرایط جنگ ما با صدام و رژیم بعث عراق کاملاً متفاوت است با اینکه نیرو در یک کشور دیگر اعزام کنیم. ما در شرایطی با عراق میجنگیدیم و از کشورمان دفاع میکردیم که نیروهای ما یک عقبهای به مساحت جغرافیایی ایران داشتند تمام مردم ایران از شهر و روستا این نیرو را پشتیبانی میکردند و میکنند، تمام بیمارستانهای ما در خدمت مجروحان و تمام مساجد و حسینیهها نیز در خدمت تدارکات جبهه بوده و هست. اما در سوریه و لبنان یک انقطاع کامل بین کشورمان و آن منطقه داریم، چه کسی میخواهد از نیروهای ما در سوریه و لبنان پشتیبانی کند؟! هر اتفاقی بیفتد ما مسئول جان بچههایمان هستیم. در اینجا ما به راحتی نیروهایمان را تدارک میکردیم اما الآن باید از کدام فضا استفاده کنیم و امکانات را برای تدارک نیروهایمان بسیج کنیم، از راه عراق که در جنگ هستیم و از راه ترکیه نیز که عضو ناتو است.
علاوه بر آن، امام به هیچوجه از چنین تصمیمی که در شورای عالی دفاع گرفته شده بود، اطلاع نداشتند و وقتی از طریق رسانهها متوجه این تصمیم و ورود نیروهای ایران به سوریه و لبنان شده بودند دستور توقف را صادر و از تداوم اعزام جلوگیری کرده بودند.
*آیا باز هم این اتفاق افتاده که مسئولان ارشد بدون اطلاع امام(ره)، تصمیمهای به این مهمی بگیرند یا اینکه اقدامات را از قبل با امام یا دفتر امام، هماهنگ میکردند؟
من چون سابقه طولانی در رابطه با امام دارم عرض میکنم، این یک موردش بود که بدون اینکه امام در جریان باشد تصمیمی گرفته شد، ولی وقتی متوجه این تصمیم اشتباه شدند با آن مخالفت کردند. مدیریت و تدبیر امام اینگونه بود که به افرادی که مسئولیتهای مختلفی دارند، اختیارات میدادند و از آنها مسئولیت میخواستند و آنها در تصمیمگیری آزاد بودند.
بر اساس قانون اساسی، حضرت امام فرمانده کل قوا بودند ولی اختیارات فرماندهی کل قوا را در انحصار شخص خودشان قرار نداده بودند، حساب میکردند که وزیر کشور مسئول امنیت و انتظامات کشور است و نیروهای امنیتی که در آن زمان نیروهای کمیته، شهربانی و ژاندارمری بودند باید در چهارچوب سیاستهای دولت و وزارت کشور عمل بکنند و لذا حضرت امام به وزرای کشور اختیارات فرماندهی کل قوا را اعطا میکردند و وزیر کشور جانشین فرماندهی کل قوا در نیروی انتظامی میشد.
در مورد ارتش و سپاه هم همینطور بود و زمانی که بنی صدر رئیس جمهور بود، جانشین فرماندهی کل قوا در نیروهای مسلح شد و بعد از بنی صدر هم این اختیارات به فراخور به برخی اعطا میشد که آخرین فردی که جانشین حضرت امام شد، آیت الله هاشمی رفسنجانی بود که مسئولیت جنگ را بر عهده داشت. بر این اساس، جانشینی فرماندهی کل قوا نیز به ایشان واگذار و اعطا شد.
یک موقعی دکتر ولایتی از برخی از وزیران گلایه کرده بود که اینها در سیاستهای خارجی دخالت میکنند و برای وزارت خارجه مشکلاتی ایجاد میشود. حضرت امام نامه نوشتند برای مهندس [میرحسین] موسوی و فرمودند که ولو اینکه همه وزارتخانهها مسئولیت مشترک دارند اما هر وزیری در حیطه وزارتخانه خودش مسئولیت مستقیم دارد و باید پاسخگو باشد و وزیران نباید در کار دیگر وزیران و وزارتخانهها دخالتی داشته باشند و در این خصوص وزارت خارجه و شخص وزیر امور خارجه را مثال زده بودند.
همین نامه باعث شد که در دور دومی که ما میخواستیم [به عنوان وزیر کشور] رأی اعتماد از مجلس بگیریم، مخالفان من در مجلس، آمدند و این نامه امام را مطرح کردند که تنها کسی که در دولت راجع به مسائل خارجی از جمله آمریکا، اسرائیل و فلسطین و لبنان و جاهای دیگر اظهار نظر میکند آقای محتشمی پور است پس، منظور امام ایشان است و ایشان مخالف مشی امام عمل میکنند و لذا یک چنین نامه تندی را برای نخست وزیر فرستادند و اشاره به این موضوع کردند.
اتفاقاً امام که مباحث مجلس را پیگیری میکردند، وقتی این بحثها داغ میشود، به حاج احمد آقا میفرماید احمد! اینها در مجلس با مطرح کردن این نامه چماقی را درست میکنند که آقای محتشمی را حذف کنند. به یکی از نمایندگان مجلس بگو که سؤالی در این رابطه از من بکند. لذا در آن زمان زنگ میزنند به حجتالاسلام مجید انصاری که شما یک سؤالی مطرح کنید از امام که آیا شما نظرتان از طرح این نامه آقای وزیر کشور، آقای محتشمی بودند؟! آقای انصاری این نامه را استفتاء میکند و برای جماران و امام میفرستد. امام نیز جواب میدهد منظور من از آن نامه آقای محتشمی نبوده و ایشان با هوش سیاسی خود به اسلام و ایران خدمت کردهاند.
حضرت امام(ره) به دستگاهها و شخصیتها مسئولیت میدادند و از آنها مسئولیت میخواستند، مگر در موارد نادر وقتی میدیدند که انحراف، زاویهاش خیلی منفرجه میشود، ورود میکردند و جلوی انحراف را میگرفتند.
*آینده مقاومت را در منطقه با توجه به پیروزی بر داعش در عراق و سوریه چطور میبینید؟
آقای جعفری ببینید اگر بخواهم وارد ریز قضایا بشوم، قصه خیلی طولانی میشود ولی یک نکتهای را میخواهم عرض کنم که جمهوری اسلامی یک الگویی را در زمان امام با مشورت و یا طرح حضرت امام ایجاد کرد که همین الگوی حزب الله لبنان و مقاومت اسلامی در لبنان است که نزدیک به ۴۰ سال است که سرپا و موفق است و با کمترین اشتباه، آن مسیری را که از همان اوّل سیاستگذاری شده را ادامه میدهد و موفق هم پیش میرود.
در موارد نادری ممکن است اشتباهی صورت گرفته باشد و این به خاطر شالودهای است که با نظر حضرت امام در ابتدا ریخته شد و مقاومت اسلامی شکل گرفت. ما موارد دیگری هم داریم که بانی و تَبَنی آن – به قول عربها – به وسیله جمهوری اسلامی بوده اما آن موارد، مواردی نبوده که امام دخالتی کرده باشد یا نظریهای داده باشند. یک موردش شورای عالی افغانستان است که در داخل ایران، این شورای عالی تشکیل میشد و طبیعتاً از دستگاههای مختلف شامل وزیر کشور، وزیر اطلاعات، فرمانده کل سپاه، نماینده آیت الله منتظری که آن موقع آقای ابوشریف بود، همه عضو بودند.
تصمیمگیریها راجع به احزاب مختلف سنی و شیعه افغانستان در این شورا گرفته میشد و این گروههای مبارز افغانستانی که آن موقع در برابر شوروی سابق مقاومت میکردند نیز به وسیله این شورا پشتیبانی میشد. من بعد از اینکه از سوریه برگشتم و به صورت طبیعی عضو این شورای عالی شدم در یکی از جلسهها خدمت اعضاء این مسئله را مطرح کردم که مشکل ما در افغانستان با این وضعیتی که هست حل نخواهد شد و الآن اگر بخواهیم طرح موفقیتآمیز داشته باشیم، باید طرح لبنان را در افغانستان و عراق هم پیاده کنیم. ما در لبنان ۲ راه داشتیم؛ یک راه شکل دادن مقاومت به همین شکل فعلی و یک راه هم این بود که احزاب اسلامی موجود در لبنان را در جلسهای جمع کنیم و شورای عالی احزاب اسلامی لبنان را تشکیل بدهیم و آموزش بدهیم و برای دفاع در برابر اسرائیل اسلحه و مهمات و امکانات در اختیارشان بگذاریم اما نظر امام این نبود.
امام(ره) نظرشان این بود که ما خودمان یک تشکیلاتی را برنامهریزی و تأسیس کنیم و در چهارچوب یک حرکت واحد و یکپارچه که هم از نظر نظامی و هم از نظر عقیدتی کارآمد باشند برای مقابله با اسرائیل تأسیس شود نه اینکه یک شرکت سهامی درست کنیم و هر گروهی خود را شریک بداند و سهم خودش را بگیرد به عنوان اینکه برود با اسرائیل وارد نبرد شود چون در این صورت، بحث منافع شخصی و تحصیل بیشتر امکانات جایگزین بحث مبارزه با اسرائیل میشود.
این موضوع باعث کینه میشد و هر گروه که امکانات بیشتری کسب میکرد، مابقی سعی در حذف آن میکردند. بر این اساس درگیر میشدند شبیه چیزی که امروز در افغانستان است. ما الآن حدود هشت گروه مجاهد شیعه در افغانستان داریم به جایی که با دشمن وارد مبارزه و جنگ شوند با خودشان میجنگند، شیعه با شیعه و سنی با سنی و… این بزرگترین خطر و تهدید افغانستان است. علت اینکه آنها (دولت مجاهدین) در مقابل طالبان سقوط کردند و از بین رفتند، به خاطر این است که خودشان با خودشان میجنگیدند، یک تشکیلات منسجم یکپارچه در افغانستان نبود، بلکه جبهه بود، جبههای متشکل از شرکتهای مختلف که منافع خود را دنبال میکردند، لذا این طرح، طرح موفقی نیست. طرح عراق نیز همینطور بود. در عراق هم حزب الدعوه از یک طرف، امل اسلامی از یک طرف و گروههای دیگر شیعه عراق از یک طرف جمع شده بودند و یک شرکت سهامی تشکیل داده بودند در حالی که طرحی که امام مبتکرش در لبنان بود ایجاد یک تشکیلات واحد و یکپارچه از هر حیث بود. بنابراین از وقتی اساسنامه حزب الله که در سال ۶۲ به وسیله یکی از اعضای حزب الله اعلام شد و در آن مسائل مربوط به حزب الله اعم از اعتقادات، مرامنامه و اساسنامه در نزدیک به ۲۰ صفحه A4 تدوین و اعلام شد و بر همان پایه نیز عمل میکند، موفق بوده است.
البته یک تغییرهایی در سیستم تشکیلاتی حزب الله انجام شده، در گذشته شورایی اداره میشد، شورای حزب الله بود ولی امروز به وسیله دبیرکل حزب الله مدیریت میشود، یک تغییراتی به مرور زمان انجام شد ولی ریشهای و مبنایی نبود، بلکه مبنای آن یک مبنای قوی و استواری است که حزب الله همچنان بر اساس آن پافشاری میکند و راهش را ادامه میدهد و به این راحتی نه آمریکا و نه اسرائیل و نه هیچ قدرتی نمیتواند حزب الله لبنان را از پای درآورد.
*با این توضیحات آیا نیروى الحشد الشعبى در عراق را هم در همین چهارچوب حزب الله لبنان میبینید یا ممکن است سرنوشتی مشابه آنچه در افغانستان و عراق قبل از داعش شاهد بودیم، رخ دهد؟
من از ۲ سال پیش [سال ۱۳۹۴] و شکل گیری الحشد الشعبی و فرمان حضرت آیت الله سیستانی برای ثبتنام و آن هجومی که برای ثبتنام از طرف جوانان عراقی (در لبیک به فرمان آیت الله سیستانی) صورت گرفت و موجب وحشت فراوان داعش و حامیان داعش شده بود، که ظرف چند روز متجاوز از ۲ میلیون نفر ثبتنام کردند و خود این ثبتنام مانع بزرگی برای ورود داعش به سامرا و نجف و کربلا شد و وحشت فراوانی آنها را فراگرفته بود، در ذهنم مسائلی آمد و با بزرگانی صحبت کردم و مطرح کردم که بهترین فضا را میشود در عراق با همین جریان الحشد الشعبی ایجاد کرد، به صورتی که هم از نظر سیاسی و عقیدتی این جوانان عراقی بارور شوند و آمادگی پیدا کنند و هم از نظر آموزشهای نظامی و تخصصی جهت مقابله با داعش. برای آینده عراق نیز سرمایه بسیار بزرگ و قوی ایجاد میشود. در یک جلسه خدمت آیت الله سیستانی راجع به این موضوع صحبت کردم و برای برخی از کسانی که دستاندرکار الحشد الشعبی بودند، طرحم را بیان کردم.
متأسفانه جریانهای مخالف الحشد الشعبی از همان اوّل که احساس کردند چیزی مانند مقاومت اسلامی در منطقه در عراق نیز به وجود میآید، به تبلیغات و شانتاژهای خیلی زیادی دست زدند و مسئله تعارضآمیز و فرقهگرایی را مطرح کردند. شرایط لبنان با عراق یکی است و حتی لبنان پیچیدهتر از عراق است. در عراق بحث شیعه و سنی مطرح است در حالی که در لبنان هم شیعه، هم سنی و هم فالانژها و دروزیها و مسیحیها هستند.
مسائل لبنان به مراتب سختتر از عراق است. وقتی توانستیم معادله لبنان را با تمام پیچیدگیهایش حل کنیم، به راحتی میتوانیم در داخل عراق هم مسائل را حل کنیم. ولی در لبنان، شوراهای حزب الله و دبیرکلهایی مانند سید عباس موسوی و سید حسن نصرالله که آمدند دارای یک تفکر باز و اندیشه خیلی خوبی بودند وقتی یک تحلیلی به آنها ارائه میشد، خودشان با ابعاد گستردهتر پیاده میکردند و به اجرا در میآوردند. در درون حزب الله تعصبهای فرقهگرایانه وجود نداشت، آموزشهایی را که حزب الله به شیعه میدهد به اهل سنت حرکت توحید طرابلس هم میدهد، شیخ سعید شعبان در خیلی از موارد مورد موافقت بیشتر جمهوری اسلامی قرار میگیرد یا در بدنه مدیریتی حزب الله، قنطار مسیحی هم هست.
در لبنان وقتی بحث انتخابات میشود، حزب الله یک لیست بیشتر ندارد، حتى حزب الله با توجه به درایت بالایی که دارد، توانسته است جنبش املی را که از حزب الله جدا است، در داخل لیست خودش قرار دهد و از آن حمایت بکند و حتى رئیس مجلس که آقای نبیه بری است مورد حمایت سید حسن نصر الله و جنبش امل قرار میگیرد. حزب الله اینگونه با دید باز و وسیع برخورد میکند لذا توانسته قلبهای همه را به سوی خودش جلب کند. بنابراین، الحشد الشعبی با توجه به تنوع گروهها، زمینه بروز اختلاف را دارد و اگر حزب الله لبنان را الگو قرار دهند به راحتی میتواند یک نیروی پشتیبان وحدت عراق و حامی استقلال و تمامیت ارضی کل عراق باشد. بحث شیعه اصلاً مطرح نیست بلکه با الگوگرفتن از جاهای دیگر از جمله حزب الله لبنان و با لحاظ کردن تفاوتهایی که در عراق وجود دارد حتماً موفق خواهند شد اما اگر مشی احزاب سیاسی عراق را در پیش بگیرند و سرگرم اختلافات، شوند زمینهای فراهم میشود که دچار مشکل و انشقاق شوند.
منبع :
جماران
به اشتراک گذاری