بازی هایی که در این مقاله به آنها میپردازیم، ثابت کردند بازیکنان همچنان مشتاق هستند تا وارد یک ماجراجویی تکنفره داستانی جذاب، غوطهورکننده و چالشبرانگیز شوند.

با ظهور بازیهای چندنفره آنلاین و سرویس محور در دهه ۲۰۱۰، این باور رایج شکل گرفت که آثار تکنفره در حال از دست دادن جذابیت خود هستند و ممکن است بهتدریج از صنعت گیمینگ کنار بروند. هرچند این دیدگاه در ابتدا کمی اغراقآمیز به نظر میرسید، اما دلیل رواج آن روشن بود. موجی از عناوین آنلاین مانند MOBAها و آثار شوتر قهرمانمحور مثل Overwatch توانستند سودهای کلانی برای سازندگان خود به همراه بیاورند. در نتیجه، بسیاری تصور میکردند که بیشتر فرنچایزهای بزرگ نیز از این روند پیروی خواهند کرد.
خوشبختانه آثار تکنفره نهتنها از بین نرفتهاند، بلکه اکنون بیش از هر زمان دیگری محبوب هستند. با این حال، برخی بازیها با ایدههای جدید و تحول فرمولهای همیشگی آثار تکنفره، ثابت کردند که بازیکنان همچنان عاشق این دسته از آثار هستند و در صورت وجود نوآوری، دست از آنها نخواهند کشید. این مسئله بهویژه در مورد بازیهایی صدق میکند که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد؛ عناوینی که با محبوبیت، تأثیرگذاری و نوآوری در فرمول سنتی بازیهای تکنفره، ثابت کردند که این نوع تجربهها همچنان جایگاه ویژهای در صنعت بازی دارند.

با توجه به محبوبیت چشمگیر دو بازی نخست سری Baldur’s Gate در میان طرفداران سرسخت سبک نقشآفرینی، تردیدی وجود نداشت که سومین نسخه این مجموعه نیز موفق ظاهر خواهد شد. با این حال، هیچکس انتظار نداشت که این بازی به پدیدهای فراگیر و غیرقابل اجتناب تبدیل شود. انتشار Baldur’s Gate 3 لحظهای تاریخی برای صنعت بازی بود؛ لحظهای که برای بازیهای نقشآفرینی نوبتی و تاکتیکال بسیار مهم تلقی میشود. حتی افرادی که پیشتر علاقهای به بازیهای ویدیویی نداشتند، تنها به دلیل تحسینهای گسترده دیگران، تصمیم گرفتند یک بازی در ژانری تقریباً فراموش شده را تجربه کنند.
در حالی که امروزه اغلب بازیهای تکنفره نوعی از پرداختهای درون برنامهای یا دسترسی محدود به محتوا از طریق پرداخت اضافی را در خود جای دادهاند، Baldur’s Gate 3 کاملاً در برابر این روند مدرن ایستاد و همه محتوای خود را در قالب یک تجربه کامل و بینیاز از پرداخت اضافی در اختیار بازیکنان قرار داد.
این رویکرد باعث شد که ساخته استودیوی Larian مجموعهای حیرتانگیز از گزینهها و مسیرهای روایی متفاوت را ارائه دهد، بهگونهای که هر تصمیم یا جمله در گفتوگوها میتواند مسیر داستان را به طور چشمگیری تغییر دهد و تجربه هر بازیکن را منحصربهفرد کند.
Baldur’s Gate 3 بدون شک یک پیروزی بزرگ برای آثار تکنفره به شمار میآید و مهرهای مهم برای تحول چشمانداز صنعت بازیهای ویدیویی در سالهای آینده خواهد بود.

بازیهای چندنفره آنلاین میتوانند روزانه میلیونها بازیکن را به خود جذب کنند، زیرا توسعهدهندگان آنها بهطور مداوم با بهروزرسانیها، چالشها و محتوای جدید، انگیزه بازگشت را برای گیمرها ایجاد میکنند. با این حال، بیشتر این آثار از الگوهای تکراری مانند ارائه بتلپس یا اضافه کردن شخصیتهای جدید در هر فصل پیروی میکنند. هیجانی متفاوت و خالص در تجربه یک بازی تکنفره وجود دارد که از همان ابتدا فرمولهای مرسوم را بازآفرینی میکند و Clair Obscur: Expedition 33 این کار را انجام داد.
این بازی که از آثار نقشآفرینی کلاسیک الهام گرفته، با افزودن عناصری مانند امکان دفاع و جاخالی دادن در مبارزات نوبتی، تجربهای منحصربهفرد خلق کرده است. علاوه بر این، روایت داستانی بلندپروازانه و عاطفی آن توانست تأثیری ماندگار بر بازیکن بگذارد.
بازی Clair Obscur: Expedition 33 مدت کوتاهی پس از انتشار موفقیت قابل توجهی را کسب کرد؛ موفقیتی که معمولاً تنها در بازیهای تکنفرهای دیده میشود که فراتر از استانداردهای رایج عمل کرده و با نوآوری در گیمپلی و روایت، تجربهای تازه و متفاوت را برای بازیکنان به ارمغان میآورند.

نمیتوان این موضوع را انکار کرد که ژانر وحشت بقاء در دهه ۲۰۱۰ دوران سخت و پرچالشی را پشت سر گذاشت. حتی سری Resident Evil که اصولاً مورد استقبال قرار میگیرد، از ریشههای خود دور شد. کپکام در تلاش برای دمیدن جان جدیدی به این مجموعه، تصمیم گرفت سیستم همکاری دونفره را به برخی از نسخههای اصلی اضافه کند. هرچند این تصمیم باعث شد Resident Evil 5 و Resident Evil 6 به تجربههایی سرگرمکننده تبدیل شوند، اما در عین حال این احساس را به وجود آوردند که بازیهای ترسناک تکنفره دیگر جایگاهی در صنعت ندارند، چرا که در آن بازه زمانی به ندرت چنین آثاری منتشر میشدند.
با این حال، کپکام تصمیمی جسورانه گرفت و با Resident Evil 7 به ریشههای مجموعه بازگشت. این بار، با وجود تغییر زاویه دید به اول شخص، بازیکنان دوباره مجبور بودند به تنهایی از دل کابوس جان سالم به در ببرند، عاملی که به شکل چشمگیری بر تنش و وحشت بازی افزود.
از زمان انتشار Resident Evil 7 تاکنون، بازیهای ترسناک تکنفره زیادی از سوی سازندگان کوچک و بزرگ خلق شدند که برخی بسیار موفق بودند. از جمله آنها میتوان به ریمیک Silent Hill 2 اشاره کرد. بنابراین، میتوان گفت کپکام با این بازی ثابت کرد که گیمرها برای لذت بردن از یک تجربه ترسناک یا تزریق نوآوری در آن، همیشه به سیستم همکاری یا چندنفره نیاز ندارند.

در آستانه عرضه کنسول نینتندو سوییچ در سال ۲۰۱۷، بسیاری از گیمرها کنجکاو بودند بدانند که آیا نینتندو قصد دارد بیشتر بر آثار چندنفره و آنلاین تمرکز کند یا خیر. این موضوع در آن زمان به یکی از اصلیترین گرایشهای صنعت بازی تبدیل شده بود و نینتندو نیز به عنوان یک مهره کلیدی میتوانست به این سمت سوق پیدا کند. با این حال، خبر خوش برای طرفداران این بود که توسعهدهندگان مطرح نینتندو بخش عمدهای از زمان و انرژی خود را صرف ساخت تجربههای تکنفره کرده بودند.
در حالی که Super Mario Odyssey یکی از عناوین مورد انتظار آن دوران بود، بازی شاخصی که نینتندو همزمان با عرضه کنسول جدید خود معرفی و تبلیغ کرد، چیزی جز The Legend of Zelda: Breath of the Wild نبود. اثری که نهتنها به عنوان نقطه آغاز نسل جدیدی از مجموعه Zelda شناخته شد، بلکه مسیر بازیهای جهان باز را برای همیشه تغییر داد.
با توجه به اینکه فهرست اولیه عناوین زمان عرضه نینتندو سوییچ چندان گسترده نبود، تردیدهای زیادی در مورد فروش این کنسول وجود داشت. با این حال، سوییچ به فروش خوبی دست یافت و بسیاری از تحلیلگران این موفقیت را مدیون The Legend of Zelda: Breath of the Wild میدانند.
در سراسر جهان، بازیکنان برای خرید سوییچ صف کشیدند و هدف بسیاری از آنها تنها تجربه جدیدترین نسخه زلدا بود. نینتندو با این موفقیت، پیامی قدرتمند به صنعت بازی ارسال کرد مبنی بر این که حتی در دوران محبوبیت بازیهای آنلاین و چندنفره، عطش بازیکنان برای تجربههای تکنفره عمیق و داستانمحور هنوز زنده است.

با وجود اینکه GTA 5 خیلی سریع به یکی از پرفروشترین بازیهای تاریخ تبدیل شد، اما این عنوان شهرت اصلی خود را بیشتر مدیون بخش آنلاین است؛ حالتی که بازیکنان را بارها و بارها به تجربه بازی بازگرداند.
البته این به معنای ضعف بخش داستانی نیست. روایت GTA 5 جذاب، سرگرمکننده و سرشار از شخصیتهای دوستداشتنی است، اما موفقیت بخش آنلاین بازی این تصور را به وجود آورد که راکستار در اثر بعدی خود، Red Dead Redemption 2، تمرکز بیشتری بر بخش چندنفره خواهد داشت.
راکستار با بخش داستانی Red Dead Redemption 2 فراتر از انتظارات ظاهر شد و یکی از درگیرکنندهترین، احساسیترین و عمیقترین روایتها در تاریخ بازیهای ویدیویی را خلق کرد. داستان آرتور مورگان و زوال تدریجی دوران گاوچرانها در غرب وحشی، از همان دقایق ابتدایی بازیکن را مجذوب خود کرد. هرچند بازی از یک حالت آنلاین نیز برخوردار بود، اما به وضوح میتوان دید که حالت چندنفره در مقایسه با بخش داستانی، در اولویت پایینتری قرار داشته است.
با توجه به موفقیت چشمگیر Red Dead Redemption 2 از نظر منتقدان و فروش قابل توجه، راکستار نشان داد که بخش داستانی همچنان برای بسیاری از بازیکنان، اصلیترین انگیزه برای تجربه یک بازی جدید است.

این بازی در زمان انتشار با انواع مشکلات فنی و باگهای متعدد روبهرو بود و بسیاری از ویژگیهای وعده داده شده در تریلرها نیز در نسخه نهایی وجود نداشتند. با این حال، در میان موج گسترده انتقادات، تعدادی از بازیکنان متوجه پتانسیل نهفته در بازی شدند و آن را همچون الماسی دانستند که تنها نیاز به پولیش و اصلاح دارد. همین حمایت موجب شد که بسیاری از طرفداران با امیدواری به آینده بازی، در کنار CD Projekt Red باقی بمانند و توسعهدهنده را برای ادامه کار و بهبود تدریجی Cyberpunk 2077 تشویق کنند.
در دنیای بازیهای چندنفره، اگر عنوانی در ابتدای عملکرد ضعیفی داشته باشد، معمولاً بیشتر بازیکنان به سراغ تجربهای جدید میروند. اما Cyberpunk 2077 نشان داد که این قاعده در مورد بازیهای تکنفره گاهی اوقات صدق نمیکند؛ بهویژه زمانی که یک اثر جاهطلبانه و گسترده باشد.
به لطف حمایت مداوم طرفداران و بازخوردهای سازنده آنان، CD Projekt Red توانست بازی را در گذر زمان به شکلی چشمگیر بهبود دهد. نتیجه این تلاشها، تبدیل Cyberpunk 2077 به یکی از بهترین نقشآفرینیهای مدرن بود؛ عنوانی که با شهر خیرهکننده Night City و سطوح گسترده آزادی عمل بازیکن، سرانجام تقریباً به همان اثری تبدیل شد که توسعهدهندگان و طرفداران از ابتدا رؤیای آن را در سر داشتند.

ژانر JRPG مدتها به عنوان یکی از محبوبترین سبکهای بازیهای ویدیویی شناخته میشد، اما با گذر زمان بسیاری از طرفداران احساس کردند که این نوع بازیها کمی از مد افتادهاند. عمدتاً چنین تفکری به این شکل گرفت که نبردهای نوبتی به تدریج جای خود را به مبارزات ریل تایم دادند.
بازی Persona 5 هنگام انتشار در سال ۲۰۱۶ با سبک بصری جالب، پرزرقوبرق و داستانی عمیق که مملو از تمها و ایدههای جذاب بود، دنیا را تحت تأثیر قرار داد. با این حال، مهمترین ویژگی بازی این بود که مبارزات نوبتی را رها نکرد و در عوض توسعهدهندگان آن را تا حد امکان جذاب طراحی کردند تا هیچگاه شبیه یک سیستم قدیمی و منسوخ نباشد.
از زمان انتشار Persona 5، بازیهای تکنفره JRPG دوباره محبوبیت پیدا کردهاند و این موفقیت مدیون تعهد استودیوی Atlus به حفظ جنبههای سنتی ژانر است.
دیدگاهتان را بنویسید