«همانطور که هیچکس را نمیتوان مجبور به ایمان کرد، هیچکس را نیز نمیتوان مجبور به کفر کرد». (زیگموند فروید)
آیا ساخت فیلم اقتباسی آسانتر از فیلمهای غیر اقتباسی است؟ در ظاهر شاید اینگونه به نظر رسد زیرا ایده فیلمنامه از قبل وجود داشته و اتفاقات داستان نیز نوشته شدهاند و تنها نیاز است تصویری شده و به زبان سینما بازگو شوند. اما واقعیت چیز دیگری است. هنر خیال است. خیالی که پاهای آن در واقعیت قرار دارد و سرش در رویا سیر میکند و ترکیب این مدیوم واقعی – رویایی، جهانی را خلق میکند که تماما خیال است. فیلم I’m Still Here که بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده و برگرفته از یک ماجرای واقعی است، زندگی «اونیسی پایوا» زنی برزیلی که در جستجوی همسر گمشدهاش در دوران دیکتاتوری کشور برزیل است را روایت میکند. این فیلم موفق به کسب جایزه بهترین فیلم بینالمللی از مراسم اسکار ۲۰۲۵ شد. در نقد این اثر بررسی میکنیم که آیا میتوان پای عنصر خیال را به فیلمهایی که برگرفته از واقعیت هستند، باز کرد یا خیر؟
سکانس آغازین فیلم، معرفی مکانی است که داستان در آن روایت میشود. المانهای ساحل دریا و ورزش فوتبال و والیبال ما را به سمت و سوی کشورهای آمریکای جنوبی، علیالخصوص برزیل میبرد. در سکانس بعدی که تعدادی نوجوان بیگناه با بیاحترامی ماموران ایست بازرسی از ماشین پیاده میشوند و نحوه برخورد با آنها، استبداد موجود در فضای داستان را به تصویر میکشد. بنابراین دو المان اصلی موضوع فیلم یعنی استبداد و کشور برزیل (استبداد در برزیل) برای مخاطب به زبان سینما تصویر میشوند. حال که مکان فیلم تبدیل به یک فضای قابل باور شد، کارگردان (والتر سالس) به سراغ ساختن خانوادهای میرود که داستان بر اساس زندگی آنها روایت میشود. مادر و پدر در بطن این خانواده قرار دارند و بهسرعت به بیننده معرفی میشوند. مادر خانواده (اونیسی با بازی فرناندا تورس) ابتدا بهصورت تیپیکال ساخته میشود. او مادری دلواپس است که اوضاع حکومتی کشور به این دلواپسی او دامن زده و نگرانی او نسبت به فرزندانش آشکار میشود. پروسه شخصیتپردازی پدر (روبنز پایوا با بازی سلتون ملو) بسیار سریع شکل میگیرد و رابطه او با تکتک اعضای خانوادهاش این پرداخت شخصیتی را کامل میکند. عشق «روبنز» به همسرش، نگرانی توام با دوستی نسبت به دختر بزرگش، بازی کردن با تنها پسرش و ماجراجویی با دختر کوچکش، او را بر خلاف همسرش «اونیسی» به جیزی فراتر از یک تیپ سینمایی تبدیل میکند و جدا از مسئله پدر بودنش که بهخوبی ساخته میشود، به یک شخصیت مستقل سمپات و باورپذیر تبدیل میکند.
نگرانیهای «اونیسی» از شرایط استبدادی کشور، همسرش را قانع میکند که دختر بزرگشان «ورا» را برای فرار از این شرایط به انگلستان بفرستد. در مهمانی خداحافظی «ورا»، کارگردان المانی را کاشت میکند که در لحظات اوج داستان میتواند آن را برداشت کند. برادر و خواهران «ورا» از مهاجرت او خوشحال هستند. حتی این حس را میتوان در پدر و مادر او نیز دید. اما این شادمانی هرگز نشانی از بیمهری و اختلاف اعضای خانواده با خواهر و دخترشان ندارد. کارگردان المان امید را در اعضای خانواده «پایوا» میکارد تا بهموقع از آن استفاده کند. حالا نوبت ساخت المان تعلیق در داستان است. تلفنهایی که به «روبنز» میشود و حضور خودروی نظامیان در خیابان که «اونیسی» لحظه گرفتن عکس یادگاری در کنار ساحل، متوجه آنها میشود بذر تعلیق را در دل داستان میکارد. نکته حائز اهمیت در این خصوص سنگین نبودن سایه نظامیان در روایت داستان است. کارگردان آنها را بهموقع وارد داستان کرده و تعلیق میسازد و بهموقع نیز از داستان خارج میکند که تعلیق ایجاد شده جای خود را به ترس بازدارنده ندهد. حضور نظامیان در خانه برای دستگیری «روبنز» نیز میتواند عاملی باشد که ترس را جایگزین تعلیق داستان کند. اما آرامش پدر این ترس را ابتدا از روی همسرش و سپس از روی مخاطب برمیدارد. رابطه «روبنز» با فرزندانش در لحظه حضور نظامیان در خانه بهقدری آرامشبخش است که بیننده برای لحظاتی فراموش میکند که عدهای در منزل حضور و قصد دستگیری او را دارند. شخصیتپردازی فوقالعاده «روبنز» در ابتدای داستان تاثیر خود را در این سکانس نشان میدهد بهگونهای که آرامشش باعث میشود، مخاطب تمامی این لحظات را با خانواده او تجربه کند.
با خروج «روبنز» از خانه حالا نوبت مادر است که آرامش را در میان خانه و فرزندان خود برقرار کند. پروسه شخصیتپردازی «اونیسی» که در ابتدای فیلم بهصورت تیپیکال ساخته شده بود، با غیبت همسرش آغاز میشود. او حالا تبدیل به مادر میشود. مادری که در دل استبداد باید از فرزندانش محافظت کند در حالی که نگران وضعیت همسرش است. عشق میان «اونیسی» و «روبنز»، آرامش را میان آنها مبادله میکند و باعث میشود مادری تنها با همین سلاح آرامش، هم مانع از نگرانی فرزندانش شود و هم مانع از طغیان نظامیان علیه آنها. او موفق میشود چنان رابطهای با نظامیان برقرار کند که آنها را به دوستی با اعضای این خانواده ترغیب کند. اما فارغ از آرامش کنشمند «اونیسی»، کارگردان نیز برای بد بودن کاراکترهای منفی داستانش حدی قائل است. این موضوع در لحظات حضور آنها در خانه و در سکانسهای بازجویی و بازداشتگاه عیان است. فیلم هرگز با نشان دادن صحنههای شکنجه و خونریزی اگزجره نمیشود و تنها با چند پلان مختصر از فریاد زندانیان و نشان دادن قطرات خون در زیر صندلی «اونیسی» تعلیق داستانی را حفظ میکند. «اونیسی» بهقدری در نقش مادرانگی خود فرو رفته است که پس از بازگشت به خانه نیز همان آرامش را برای جلوگیری از تشویش فرزندانش حفظ میکند. از سکانس انتقال او به محل بازپرسی نیز نمیتوان بهسادگی گذشت. «اونیسی» مجبور است چشمبندی بر چشمان خود بزند که سمپات شکل گرفته مخاطب با او باعث میشود صحنه بهطور کلی سیاه شود و بیننده نیز همتجربه با این کاراکتر دوستداشتنی در محل بازپرسی چشم باز کند.
با حضور مجدد «اونیسی» در خانه، فیلم I’m Still Here وارد فصل جدیدی میشود که پروسه شخصیتپردازی قهرمان داستان را تکمیل میکند. «اونیسی» را در این فصل دیگر میتوان قهرمان داستان نامید زیرا دیگر «روبنز» در کنارش حضور ندارد تا این مسئولیت سنگین را با او قسمت کند. مادری که همچنان وظیفه حفظ آرامش خانه و محافظت از فرزندانش را بر عهده دارد، حال باید به دنبال همسر خود نیز بگردد. در واقع اگر تا به اینجای داستان او با آرامش، کنشمند عمل میکرد، حضور در مکانهای مختلف و معاشرت با افراد گوناگون نیز کنشمندیای میطلبد که «اونیسی» بهخوبی از عهده آن برمیآید. اما او نیز یک انسان است و کارگردان قهرمان داستانش را تبدیل به فراتر از انسان نمیکند. مرگ سگ پسرش که ماشین آن را زیر میگیرد جرقهای میشود که خشم و اضطراب فروخورده او سر باز کند و ابتدا تبدیل به فریادی شود که بر سر نظامیان کشیک منزل هوار میشود و سپس تبدیل به کشیدهای میشود که بر صورت دخترش فرو مینشیند. «اونیسی» و فرزندانش در کافه، شاهد خانوادههایی هستند که با پدر در آنجا حضور دارند. بغض مادر لحظات حسی غمناکی را رقم میزند اما این بغض هرگز تبدیل به اشک نمیشود تا حس مخاطب را از بین ببرد و فیلم را سانتیمانتال کند. کاشت امیدی که در ابتدای نقد از آن صحبت شد در این فصل به بار مینشیند. عکاسی که در جلوی منزل «اونیسی» در حال گرفتن یک عکس دست جمعی است، از او و فرزندانش درخواست میکند که خودشان را غمگین نشان دهند اما مادر این مسئله را قبول نمیکند و به همراه فرزندان خود قهقهه خنده سر میدهد. خندهای که هرگز مصنوعی نیست و ادامه همان امیدی است که در ابتدای فیلم از آن سخن گفتیم. قهرمان داستان حالا با روزنامهها مصاحبه سیاسی میکند. روند شخصیت پردازی او از آرامش کنشمند آغاز شد، به فریاد و خشم اعتراضی رسید و حالا به فعال سیاسی تبدیل میشود. شخصیتپردازیای که برای کاراکتر پدر در همان ابتدای فیلم صورت پذیرفت، برای کاراکتر مادر کل زمان فیلم را دربرمیگیرد. این مسئله نشان از کارگردانی کاربلد دارد که دو نوع شخصیتپردازی را در اثرش ارائه میدهد. لحظه وداع با خانه و مهاجرت خانواده نیز میتواند فیلم I’m Still Here را به دام سانتیمانتالیسم بیندازد اما شخصیت شکلگرفته مادر و نوع روایت داستان که او را با دختر کوچکش مواجه میکند، فرم فیلم را حفظ کرده و حس مخاطب را درگیر نگه میدارد.
پایان این فصل از فیلم، پایان لحظات خوب آن است. پرش داستانی به ۲۵ سال بعد ریتم فیلم را میشکند. دختری ورزشکار و پسری نویسنده از مادری با شخصیت «اونیسی» هرگز بعید نیست اما این فرزندان بزرگ شده، کاراکترهایی هستند که چون پروسه شخصیتپردازیشان به تصویر کشیده نشده است، هرگز نسبتی با آن دو خواهر و برادر نوجوان فیلم برقرار نمیکنند. تماشای فیلمهای گذشته توسط مادر پا به سن گذاشته نیز تبدیل به نوستالژی بازی میشود. حیف است اثری که خود را از دام سانتیمانتال شدن بهخوبی حفظ کرد حالا در باتلاق نوستالژی فرو رود. اگر پرش اول داستان را با ارفاق قبول کنیم از پرش دوم به هیچوجه نمیتوان گذشت. مادری که در طول زمان فیلم شخصیتپردازی شده و به یک کاراکتر مستقل تبدیل شده بود، حالا با بیماری آلزایمر و سکوت مطلق بر روی صندلی نشسته است. سکوتی که این بار فقط سکوت است و هرگز نشانی از آن سکوت توام با آرامش ندارد. در واقع کارگردان با پرشهای زمانی که انجام میدهد، فقط به گزارشی از واقعیت بسنده میکند و نمیتواند واقعیت خیالانگیز خود را بسازد.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۷ از ۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید