تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

متن درباره حضرت علی اصغر + جملات شهادت جوان ترین شهید کربلا

علی اصغر جوان‌ترین شهید کربلاست. طفلی که در دستان امام حسین شهید شد و داغ این واقعه همچنان بر دل ماست. ما نیز در این بخش از سایت ادبی و هنری متن‌ها قصد داریم چندین متن درباره حضرت علی اصغر را برای شما دوستان قرار دهیم. با ما باشید.

چندین شعر و متن درباره حضرت علی اصغر

شهید شیرخواره‌ام به روی شانه می برم

گرفته شعله غمش به دل زبانه می برم

گهی به روی سینه‌ام گهی به روی دست خود

شهید کوچک خدا چه عاشقانه می برم

شهادت حضرت علی اصغر (ع) تسلیت باد

بنویسید رباب است و غمی همواره

همه زندگی اوست همین مه پاره

بنویسید رُباب از جگرش گفت حسین

با اذانی که به گوش پسرش گفت حسین

شهادت حضرت علی اصغر (ع) تسلیت باد

بس کن رباب نیمه‌ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است

کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده

گهواره نیست، دست خودت را تکان نده

بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی

اصلاً خیال کن که تو اصغر نداشتی

دیگر ز یادت این غم سنگین نمی‌رود

آب خوش از گلوی تو پایین نمی‌رود

بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی‌شود

این گریه‌ها برای تو اصغر نمی‌شود

شهادت طفل شش ماهه اباعبدالله (ع) تسلیت باد

انگار علی مادر تو شیر ندارد

گریه نکن این قدر که تأثیر ندارد

ای حرمله این بچه سر جنگ ندارد

شش ماهه بی شیر که شمشیر ندارد

شادی نکنید این همه که مادرش افتاد

شش ماهه زدن این همه تکبیر ندارد

شهادت حضرت علی اصغر (ع) تسلیت باد

لب تر کن از پیاله کوثر توهم برو

برخیز علی اصغر خیبر تو هم برو

از صبح گریه کردی و دل شوره داشتی

دیدی رسید نوبتت آخر توهم برو

بعد از عمویت ماندنت اصلاً صلاح نیست

او رفت پیش ساقی کوثر توهم برو

شهادت حضرت علی اصغر (ع) تسلیت باد.

مطلب مشابه: متن درباره حضرت عباس (ع) و جملات ناب و عاشقانه در وصف آن حضرت

متن درباره جوان ترین شهید کربلا

نام تو را همین‌که صدا می‌زند رباب

آتش به جان کرب و بلا می‌زند رباب

مثل دل پدر گلویت پاره پاره است

اما دوباره حرف شفا می‌زند رباب

شهادت طفل شش ماهه اباعبدالله (ع) تسلیت باد

کف می‌زدند دور و بر حرمله سپاه

شش ماهه را زدن به خدا تهنیت نداشت

رو زد حسین حرمله اما سه شعبه زد

این نانجیب ذره‌ای انسانیت نداشت

شهادت حضرت علی اصغر (ع) تسلیت باد ‌

اولین روز است که بی گهواره می‌گردی علی

یک شبه مادر برای خود شدی مردی علی

آخرین باری که بستم بند این قنداق را

بر دلم افتاد که دیگر برنمی گردی علی

شهادت طفل شش ماهه اباعبدالله (ع) تسلیت باد

زره پوشیده از قنداق، بی شمشیر می‌آید

شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر می‌آید

به روی دست بابا آسمان‌ها را نشان کرده

چقدر آبی به این چشمان بی تقصیر می‌آید!

سالروز شهادت حضرت علی اصغر (ع) تسلیت باد

معراج تو از تو تا حسین است

در خون تو نقش «یا حسین» است

تنها تو شوی به دست من دفن

تشییع تو نیز با حسین است

آن روز که روز حشر کبراست

قنداقه تو به دست زهراست

شهادت حضرت علی اصغر (ع) بر شیعیان تسلیت باد

مطلب مشابه: متن درباره حضرت زینب (س) با 60 جمله و دلنوشته زیبا

متن سوزناک شهادت علی اصغر

از دل بکشم من آه شبگیر علی

با داغ تو از جهان شدم سیر علی

تیری که ز پا نشاند علمدارم را

با حلق تو کرده کار شمشیر علی

شهادت طفل شش ماهه اباعبدالله (ع) تسلیت باد

شش ماهه من اگر چه فردی

تو مرد شهادت و نبردی

سرباز همیشه فاتح من

لبخند بزن که فتح کردی

تا داد تو بر فلک رسانم

خون تو به آسمان فشانم

شهادت حضرت علی اصغر (ع) بر شما تسلیت باد

لالا لالا به طفل نیمه ساله

چه گویم ای خدا با اشک و ناله

زدی ای آب، آتش موج کم کن

فرات بی وفا آبش زلاله

غنچه اگر خم شده ست و تاب ندارد

از سر شاخه نچین، گلاب ندارد

ماهی من لب به روی لب زند اما

قدرت آنکه بگوید آب ندارد

شهادت حضرت علی اصغر (ع) تسلیت باد

گردنی باقی نمانده سر نگهدار پدر

دست خود آرام جای گردنش جا می‌زند

پشت خیمه قبر می‌سازد ولی دشمن سرش

عاقبت بر روی نی‌های تماشا می‌زند

با تماشای سر اصغر به روی نی، رباب

ناله‌های العجل پیدا و پنهان می‌زند

شهادت طفل شش ماهه اباعبدالله (ع) تسلیت باد

گوش تا گوش گلو را با سه شعبه می درد

می‌کند شرمنده بابا را پسر را می‌زند

خون مظلومی اصغر می‌رود بالا و عرش

بر سر و صورت شبیه سینه زن‌ها می‌زند

سالروز شهادت حضرت علی اصغر (ع) تسلیت باد

تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست

چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست

هر سو دوید مادر تو زمزمی نبود

طفل ذبیح خیمه، دل هاجرت شکست

با گریه ی تو هر دویمان آب می شویم

با گریه ات غرور پدر مادرت شکست

نامت علی است، محترمی مثل مرتضی

این احترام، ارثیه ی حیدرت شکست

می خواستم برای تو کاری کنم، نشد

خیلی دلم برای دو پلک ترت شکست

تا باد تیر حرمله از چله اش گذشت

مانند یاس خشک شده حنجرت شکست

تیزی یک پر از سه پر تیر، ذره ای

بر بازویت کشید، عزیزم پرت شکست

این حجم تیر کل تنت را گرفته است

مانند مادرم همه ی پیکرت شکست

خون گلوی تو به روی صورت من است

از بس که بی هوا قدح کوثرت شکست

با فکر پاسخی که بگویم به مادرت

بُهتم کنار جسم و تن بی سرت شکست

حالا که می روی ز چه لبخند می زنی؟!

قد مرا همین نظر آخرت شکست

شاعر:

محمد جواد شیرازی

جملاتی در مدح علی اصغر (ع)

درعرش خدای حی داور

مکتوب شدست با خط زر

شد دین خدا رهین ارباب

شد کرببلا رهین اصغر

نوزاد ولی بزرگ تاریخ

شش ماهه ولی حسین دیگر

هرچند که کوچک ست دستش

صدها گره وا کند به محشر

در آل علی همه بزرگ اند

مانند علیِ اکبر اکبر!

در قافله ی حسین خورشید

بر خیمه گه رباب محور

اول ز همه قیام کرده

هرچند رسیده است آخر

یک خطبه بدون حرف خوانده

شرحش بشود هزار منبر

تا دید غریب پدر را

افتاد ز گاهواره با سر

خشکی لبش عزای زینب

بدخوابی او بلای مادر

امروز ولی به دست بابا..

با دیده ی تر زده به لشگر

برخواسته حرمله به قصد

پاشیدن حنجر کبوتر

یارب چه کند حسین حالا

تیرست به قد او برابر!

اوضاع سر از گلوش بدتر

اوضاع گلو ز سینه بدتر

قنداق مزاحم پرش شد

تاکه بزند دوباره پرپر

ای کاش که تا ابد نیاید

مردی بشود خجل ز همسر..

شاعر:

سید پوریا هاشمی

زخم را اینبار بر قلب پدر می‌خواستند

مادر بی تاب را بی تاب تر می‌خواستند

این هدف انگار با اهداف دیگر فرق داشت

که برایش تیر انداز قَدَر می‌خواستند

دشمن نام علی بودند… ورنه چله ها

تیرشان تک شعبه هم میشد اگر می‌خواستند

تیغ های ظالم بی رحم، خون می ریختند

نیزه های وحشی خونخوار، سر می‌خواستند

از کبوترها کبوتروار تر پرواز کرد

گرچه او را کودکی بی بال و پر می‌خواستند

شاعر:

رضا حاج حسینی

مطلب مشابه: متن درباره محرم [ 50 متن سوزناک و غمگین درباره محرم و امام حسین ]

مادری بین خیمه غمگین بود

سرش از شرم رو به پایین بود

پیش چشمان بانوان حرم

دیده اش پر شد از نم و شبنم

بانویی که دگر نظیر نداشت

کودکش تشنه بود و شیر نداشت

دست خود را تکان تکان می داد

کودکش تشنه داشت جان می داد

چه کند با دل گرفتارش؟!

داد دست رقیه گهوارش

پیش او هم علی نشد آرام

زینب آمد ولی نشد آرام

کودکی زیر لب در آن محفل

گفت با گریه یا ابوفاضل

آه، از شرم ساقی توحید

پیکرش بین علقمه لرزید

ناگهان نور مشرقین آمد

پدرش حضرت حسین آمد

عمه گهواره را به آقا داد

به دل مادرش تسلا داد

گفت: او هم دلاوری شده است

تشنه ی جام کوثری شده است

رفت آقا به سوی آن لشکر

رفت در روبروی آن لشکر

گفت: این طفل را چه تقصیر است

دست او نه کمان نه شمشیر است

آتشی بر دل فلک خورده

لبش از تشنگی ترک خورده

نیست کس تا دوای او بدهد؟!

جرعه آبی برای او بدهد

طفل خود را گرفت بالاتر

عمر سعد بود و یک لشکر

بین شان سخت ولوله افتاد

ناگهان یاد حرمله افتاد

گفت: برخیز و صید کن در دم

با سه شعبه تو هر دو را با هم

قلب کون و مکان شراره گرفت

تیر را سوی شیرخواره گرفت

تیر از چله ی کمان رد شد

در حرم حال مادرش بد شد

طفل خنده به روی لب آورد

روی دست پدر تلظی کرد

دست و پا زد میان آغوشش

ذبح شد بچه گوش تا گوشش

سر اصغر میان یک دستش

پیکرش شد از آن یک دستش

روضه، مافوق هر تصور شد

پدر از خون محاسنش پر شد

عرش را داشت شعله ور می کرد

متحیر به او نظر می کرد

این همه اظطراب را چه کند؟!

مانده حالا رباب را چه کند؟!

در عبا گرچه طفل پنهان بود

خونِ زیر عبا نمایان بود

بیش از این بین این مسیر نماند

پیکرش را به پشت خیمه رساند

وای از ناله ی مهیب رباب

وای از غربت عجیب رباب

رفت خیمه، نه این که دل بکند

خواست گهواره را تکان بدهد

از دلش غصه بی گمان نرود

بعد از این زیر سایه بان نرود

شاعر:

محمد جواد شیرازی

برای پرسش بابا سه تا جواب رسید

برای راحتی تو سه انتخاب رسید

سه بار تیر به دنبال آب گشت ولی

میان حنجر خشک تو به سراب رسید

هنوز خوابی از آن دم به روی دست پدر

که بی ملاحظه تیری میان خواب رسید

فراز نیزه کجا روی دست عشق کجا

کجا بلندی نیزه به آفتاب رسید ؟

به گریه آب مکن روی نی عمویت را

نگو که جان به لب مادرت رباب رسید

صدای العطش کودکان نمی آید

بلند شو پسرم مثل اینکه آب رسید

شاعر:

صادق میرصالحیان

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!