شعر و متن زیبا درباره یکشنبه (100 متن عاشقانه و انرژی بخش یکشنبه)
در این بخش از سایت ادبی و هنری متنها قصد داریم برای شما دوستان چندین شعر و متن درباره روز یکشنبه را قرار دهیم. پس اگر میخواهید روز یکشنبه خود را زیبا و پُر انرژی شروع کنید؛ با متنها همراه شوید.
متنهای زیبا درباره روز یکشنبه
به یکشنبه خوش آمدید
خوب است آدمی جوری زندگی کند
که آمدنش چیزی به این دنیا اضافه کند
و رفتنش چیزی از آن کم…!
حضور آدمی باید وزنی در این دنیا داشته باشد. باید که جای پایش در این دنیا بماند.
آدم خوب است که آدم بماند و آدم تر از دنیا برود.
نیامده ایم تا جمع کنیم،
آمده ایم تا ببخشیم، آمده ایم تا عشق را ؛
ایمان را ، دوستی را با دیگران قسمت کنیم و غنی برویم
آمده ایم تا جای خالی ای را پر کنیم
که فقط و فقط با وجود ما پر میشود و بس!
بی حضور ما نمایش زندگی چیزی کم داشت.
ماآمده ایم در این دنیا تا بازیگر خوب صحنه ی زندگی خود باشیم…
پس بهترین بازی خود را به نمایش بگذاریم …
یکشنبهتون بخیر و شادی
به یکشنبه اردیبهشت ماه خوش آمدید
زندگی پنجرهای باز
به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است
جهانی بـا ماست…
آسمان، نـور، خـدا
عشق سعادت با مـاست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
#سهراب_سپهری
یکشنبه تون پر از حس ناب زندگی
متن عاشقانه یکشنبه
به یکشنبه اسفند ماه خوش آمدید
یه آرزوی زیبا
یه دعـای قشنگ بـرای
تک تک شما مهربانان
الهی روزگارتون بر وفق مراد
غم هاتون کم و زندگیتون
پراز عشق و محبت باشه
یکشنبه تون زیبا و عالی
یکشنبه ها سیب سرخ لب های نگار
می کند مدهوش و مستت بی گدار
سلام یکشنبه آمدنت بخیر
با خودت چه سوغات آورده ای؟
برایم عشق بیاور
شور و شوق بیاور
تا هر هفته همین روز و همین ساعت
با دنیایی از امید چشم براهت بمانم
یکشنبه جان آمدنت بخیر
بهترین لحظه ها
لحظه هایی که در حلقه ی کوچک ما
قصه از هر که و هر کجای زمین و زمان بود
قصه عاشقان بود
راستی روزهای یکشنبه
پایتخت جهان بود
جملات رمانتیک و احساسی یکشنبه
شنبه به یادت شروع شد
یکشنبه دوستت دارم
دوشنبه دو بار دوستت دارم
سه شنبه سه بار زیر لب
چهارشنبه چهار بار با فریاد
پنج شنبه پنج هزاره تا بهشت
جمعه تمام عشق های جهان مال تو
کاش هفته بیشتر بود عزیزم
کاش عددها را تا بی نهایت میشمردم و می گفتم
دوستت دارم
دوستت دارم
امروز یکشنبه است و من
نمی دانم چه پیش می آید
اما میدانم امروز هم چون همیشه دوستت دارم
اگر قرار باشد میان روزهای هفته یکی را انتخاب کنم
یکشنبه را انتخاب می کنم
این روز یادآور تمام عاشقی هایم با توست
خودت میدانی
در دومین روز هفته سعی کن ذهنت رو
از افکار منفی خالی و قلبت رو با انرژی مثبت پر کنی
یکشنبه تون عالی و بی نظیر!
مطلب مشابه: پیامک صبح بخیر دلنشین { 100 متن و جمله خاص و زیبای صبح شما بخیر }
امروز صبح
یک دشت خوشبختی
یک جهان سلامتی
یک آسمان عشق پاک
و یک دریا برکت
از خداوند براتون خواهانم
صبح یکشنبه تون تون گلبارون
من نمی توانم بدون عشق تو زندگی کنم
امروز فقط می خواستم صبح یکشنبه رو بهت تبریک بگم!
وقتی شروع به انجام کارهایی می کنید که واقعا دوست دارید
مهم نیست یکشنبه باشه یا جمعه
هر روز صبح
هیجان زده از خواب بیدار خواهید شد
تا روی علایق خود کار کنید
بدترین یکشنبه، همان یکشنبه ای است
که بیهوده تلف می شود
یکشنبه آمده
شنبه را باد با خودش برد
این قانون زندگیست
پس فقط برای امروز خوش باش
یکشنبه تون بخیر و شادی!
جملات قشنگ یکشنبه
یکشنبه از هیچ زاویه ای زیبا نیست
مگر در قراری عاشقانه با تو️
تو همانی که دلم می خواهد
تمام عمر را کنارش باشم
این آرزوی همیشگی من است
امروز یکشنبه است
بیا یک قدم مرا به آرزویم نزدیک تر کن
یکشنبه ها عجیب دلم برایت تنگ می شود
کسی چه میداند چه خاطراتی را
من و تو و یکشنبه باهم داشته ایم
حالا من هستم، یکشنبه هم آمده
خودت کجایی؟
روز یکشنبه آن چراغ جهان
زیر زر شد چو آفتاب نهان
هنوز از تسلای پنج شنبه بیرون نیامدم
که جمعه آمد
درختانی را نشان کرده ام
که در روز یکشنبه از زیر آن ها عبور کنم
شعر درباره روز یکشنبه
یکشنبه روز سفر است
روز رستن از یه خواب وتنبلیست
ان همه خواب روکتاب
روز بیداری ماست
وقت رفتن به شروع قصه هاست
یکی بود ونبود هفته هاست
یکشنبه روز اخرخستگی هاست
روز اغاز بهارهفته هاست
روزدرویش شدن خاطره است
شنبه روز عشق پاک بچه هاست
روز باز شدن مدرسه هاست
یکشنبه از کم حوصله هاست
یکشنبه بسته به نگاه ادما
پر پرواز شماست
یکشنبه نیت نماز از سر لطف
یکشنبه روز چیدن یک گل سرخ
یکشنبه دل کندن ازخواب وخستگیست
ساختن فردایی خوب زندگیست
شنبه روز ناز است ونیاز
یکشنبه روز گفت گوهست با خدا
یکشنبه را باید بغل کردو شناخت
نه که خوابید وشروع کردبه یه باخت
یکشنبه از فصل شروع زندگیست
قصه ای بارون رود زندگیست
یکشنبه اغاز طلوع زندگیست
… و یکشنبه ورق میخورد
در سطر سطر نگاهم
و اندوه میشوم تا صبح
در خاطرات پژمرده ی زیر سیگاری
یکشنبه !
و زنی که همیشه بنفش لبخند میزند
بنفش گریه میکند
و عطر حضورش بنفش می پاشد
به انزوای یکشنبه هایم
چقدر طعم لبانت بنفش بود
یکشنبه !!
… ای که نبودی !
یکشنبهٔ غم انگیز
هنوز روبرویم هستی
با موهای سیاه آویخته بر صورتت
چشمانم را می بندم
شاید رفته باشی
لبخند می زنی.
به جادو گران سیاه فکر می کنم
آنها می توانند چشمان تو را
از در و دیوار اطاق پاک کنند
و از درون من.
یکشنبهٔ سیاه
رو به تاریکی اعتراف می کنی
: من از عشق می ترسم
هنوز اینجایی سیال در هوای اطاق
شبیه زیباترین نسل آدم
لبخند می زنی.
یکشنبهٔ غم انگیز
خدایان از پیوستن ما خسته اند
به چشمانت بسپار
اینگونه بی محابا به من خیره
نشوند
من هنوز چون کودکان عشق را
باور دارم.
یکشنبه وعده بود بیایی، چرا هنوز…؟
این هفته هم گذشت و ندیدم تو را، هنوز
شــاید کنار غــــربت یک جاده مانده ای
در ازدحـــــام فاجعه ی برف، یا هنوز…
اینجا تمام خــــاطره هایم، کپـــک زذند
من مانــده ام مگر که بیایی، بیـــا هنوز
یکشنبه های ساده که از راه می رسند
یک جفت چشم، مانده به راه تو تا هنوز
اینجا به روی برف تن جاده مانده است
یک چتـــــر پاره پاره و یک رد پا، هنـــوز
هــــرگز نیامدی و چه بی رنگ مانده اند
تقــــویم های کهنه و یکشنبه ها، هنوز
یکشنبه بعدِظهری بود
دستِ تو نارنگی چید
شاخهای لرزید
گنجشکی پرید
ثانیه ریتم را گم کرد
نارنگی به زمین افتاد
تو خندیدی
یکشنبه بعدِظهری است
درخت نارنگی نمیدهد
روی شاخه گنجشکی نیست
ثانیه ریتم را پیدا کرد
تو نیستی که بخندی اما…
تمام یکشنبه بعدِظهرها را نارنجی کردهای.
اینجا تمامی یکشنبه های من
غرق در ابهام و سکوتند
و
گلهای نرگس عبوس و بی حالند
بی تو نه بهاری
نه شکوهی!!!!!
همه ی حسم درگیر تو میشود
وقتی به یاد کلمات بارانی ات می افتم
بیات اصفهان و شور سه گاه نیز شوره زار قلبم را
صفا نخواهد داد
ترنمی نو
نغمه ای جانانه میخواهد
این را ژاله های مژگانم خبر دادند
شب تارم میان دستهای تو گم میشود
وقتی عاشقانه هایت را
میسرایی
گره ابروهای چاچی ات را که میگشایی
دوباره نو
زیبا
و
اسمانی خواهم شد
تو را با یکشنبه هایم پر خواهم کرد
تا
همیشه
نو
زیبا
و
اسمانی بمانم.
یک سبد از خاطرات با تو، اینجا مانده است
بی خودی چرخ و فلک در کار دنیا مانده است
لحظه ی آغوش تو هنگام آغاز جهان ؛
در بهاری که حضورش بی تماشا مانده است
یک بهاری در نگاهت حس باران دارد و
آرزوی های دلم بر روی”ابرا”مانده است
از نسیم صبح فهمیدم که وقت رفتن است
بس که جانم در تماشا؛ای خدایا ؛ مانده است
خواب دیدم چشم تو خنیاگر دنیای ماست
بوی کندر در خیال یک کلیسا مانده است:
ابن سیرین گفته که ،در بند زنجیری ولی
در خیال مبهم تو این قضایا مانده است
در سکانس تلخِ آن یکشنبه ی غمگینِ”ما
خوب دیدی که نگاهم سخت تنها مانده است
یک بغل از مهر خود مهمان قلبم کرده ای
مثل آن ساحل که در آغوش دریا مانده است
توی شهر و ،توی کافه ، روی میز شصت و نه
خاطرات مخملی مان این وسط جا مانده است
صبح و شب یاد تو را؛ آن لحظه های ناب را
یک سبد از خاطرات با تو ؛ اینجا مانده است
اسماعیل عامری
عصر غم انگیزیست .
یک عصر پاییزیست .
من هستم و تقویم روی میز و نازی – گربه ی زردم –
پایان شعر دیشبم را زیر لب آهسته می خوانم :
« هر لحظه می میرم
هزاران بار
مرگی که یکبارم رهاند ،
آه،
این هم امیدیست »
نیلوفرین دودی ز پیپم در فضای تنگ می میرد .
در خاطرم طرح سوالی رنگ می گیرد :
– در پایان شعرم گر نه این بود .
– آغاز شعرم گر سرودی از حکایتهای نغز و دلنشین بود ؟
گویی طنین خنده ام در گوشهای
خوابناک گربه می ریزد .
او ،
بیمناک از خواب می خیزد .
عصر غم انگیزیست .
یک عصر پاییزیست .
منهستم و تقویم روی میز و نازی – گربه ی زردم –
بر می گشایم برگی از تقویم
در زیر شعرم می نویسم :
یکشنبه شب