میگویند برای موفقیت در هر کاری، باید تنها بر یک چیز تمرکز کرد. نباید منابع را بر فعالیتهای جانبی هدر داد، بلکه باید تمام توجه را معطوف به حرفه مورد علاقه کرد و بارها و بارها مهارتها را تقویت کرد تا به کمال رسید. اما گاهی پیش میآید که ذهنهای خلاق و باهوش در چارچوب یک حوزه محدود نمیشوند و به دنبال کشف زمینههای دیگر میروند. مثلاً ریاضیات، کیهانشناسی یا اکتشافات اعماق دریا. اکنون «گیمفا» در این مقاله به معرفی چهرههای مشهور سینما که سهمی در توسعه و گسترش علم داشتهاند، میپردازد.
به نظر میرسد پیتر جکسون اصلاً واژه «خستگی» را نمیشناسد. علاوه بر اینکه این کارگردان هماکنون مشغول ساخت جدیدترین قسمت از «ارباب حلقهها» با عنوان فرعی «شکار گالوم» است، وقت خود را به یک علاقه غیرمعمول نیز اختصاص داده است. جکسون شیفته نوعی «نکرومانسی علمی» است؛ یعنی احیای گونههای منقرضشده حیوانات. او با شرکت زیستفناوری کولوسال بیوساینس همکاری کرده تا پرنده عظیمالجثه موآی جنوبی را به زندگی بازگرداند. این پرنده غولپیکر که در نیوزیلند زندگی میکرد، قدی تا چهار متر و وزنی بیش از ۲۰۰ کیلوگرم داشت. دانشمندان هماکنون در حال رمزگشایی و توالییابی ژنتیک تمام ۹ گونه شناختهشده موآ هستند. این تحلیلها به پژوهشگران کمک میکند تا فناوریهای تکثیر این پرنده را توسعه دهند و در نهایت نسل جدیدی از موآها را به وجود آورند.
به گفته جکسون، او همیشه به ایده احیای گونههای منقرضشده علاقه داشته است. بهویژه چون این کار میتواند به حفظ گونههای در معرض انقراض نیز کمک کند. جکسون میگوید «من و فران (همسر جکسون) حدود ۴۰۰ استخوان موآ جمعآوری کردهایم و نمونههایی را برای تحلیل DNA برداشتهایم. هدف من در یکدو سال آینده این است که تا حد امکان استخوانهای بیشتری جمع کنم. هرچه استخوانها بیشتر باشند، ژنوم دقیقتر خواهد بود. اما چیزی که مرا به وجد میآورد، الهامبخشی این پروژه به جوانان نیوزیلندی برای تحصیل و دنبال کردن حرفه علمی است.»
جکسون افزود که برای نیوزیلندیها، موآ بخشی از DNA ملی آنهاست. حدود چهار میلیون از این پرنده در این کشور زندگی میکردند که در نهایت توسط مائوریها، مردم بومی نیوزیلند، شکار شدند.
اگر به فیلمشناسی جیمز کامرون نگاه کنید، متوجه یک تم تکرارشونده میشوید: دریاها و اقیانوسها. علاقه کودکی این کارگردان به کشتیهای غرقشده، بهمرور به تحقیقات جدی اعماق دریا تبدیل شد که هنگام ساخت فیلمهایی مثل «ورطه»، «تایتانیک» و «آواتار: راه آب» از آنها بهره برد. این تجربه بسیار ارزشمند بود؛ کامرون سهم بزرگی در توسعه فیلمبرداری زیر آب و ساخت دستگاههای کنترل از راه دور داشت.
در سال ۲۰۱۲، کامرون با زیردریایی ویژه «دیپسی چلنجر» که مجهز به تجهیزات عکاسی و فیلمبرداری زیر آب بود، به تنهایی به عمیقترین نقطه زمین، «گودال ماریانا» سفر کرد. او بیش از سه ساعت را به کاوش در اعماق آبها، در فاصله حدود ۳۲۰ کیلومتری جنوبغربی جزیره گوام در اقیانوس آرام گذراند. کامرون نهتنها توانست مواد تصویری کافی جمعآوری کند، بلکه به نوعی دانشمند نیز تبدیل شد. او در طول این سفر چندین گونه جدید از خیارهای دریایی، هیبریدی از کرم و ماهی مرکب و همچنین یک آمیب تکسلولی غولپیکر کشف کرد. او خودش میگوید «من با داستانهای علمیتخیلی بزرگ شدم، در حالی که برای برخی این داستانها واقعیت داشت. انسانها به ماه رفتند، کاستو اقیانوسها را کاوش کرد، همه اینها را دیدم و از کودکی به آنها فکر میکردم.»
کامرون به عنوان کسی که در غواصی عمیق تخصص دارد، پس از فاجعه زیردریایی «تایتان»، شرکت اوشنگیت را به دلیل عدم دریافت گواهیهای ایمنی مورد نیاز زیردریاییها مورد انتقاد قرار داد. او همچنین اشاره کرد که کامپوزیت کربنی استفادهشده در این زیردریایی «در برابر فشار عمق مقاومت کافی ندارد». با این حال، کامرون قصد ندارد مستندی درباره این حادثه بسازد.
بعضی به اعماق اقیانوسها میروند و بعضی دیگر رویای فضا را در سر میپرورانند. مثل تام هنکس. این بازیگر تقریباً همزمان با شروع کار در سینما، به سفرهای فضایی علاقهمند شد. فیلم «۲۰۰۱:ادیسه فضایی» استنلی کوبریک تأثیر عمیقی بر هنکس جوان گذاشت. به گفته او، این فیلم «دنیایش را زیرورو کرد»، چون برای اولینبار فهمید که سینما میتواند چیزی فراتر از سرگرمی باشد، میتواند راههای جدیدی برای روایت داستان بیابد. یک ماه بعد، هنگام پخش زنده کریسمس از فضاپیمای آپولو-۸ که به دور ماه میچرخید، دومین جرقه در ذهنش زده شد. او میگوید «وای! واقعاً دارم تمام زمین را روی صفحه تلویزیون میبینم. من روی همان سیارهای هستم که در تصویر است! فقط در بخش شبانه آن قرار دارم. و در خانه مادرم هستم و الان کریسمس است.»
در آن زمان، تام واقعاً شیفته فضا بود. ساعتها در کف یک استخر کوچک در حیاط خانه مینشست و از طریق یک شلنگ باغبانی نفس میکشید، در حالی که خودش را یک فضانورد واقعی تصور میکرد. در نهایت هنکس حرفه سینما را انتخاب کرد، اما این رویای قدیمی در طول زندگی حرفهایاش همراه او بود. او در فیلم «آپولو ۱۳» ران هاوارد بازی کرد و سپس دو مستند درباره ماه تولید کرد: «از زمین تا ماه» و «سفر به ماه سهبعدی».
در سال ۲۰۰۰، هنکس به دلیل تلاشهایش برای افزایش علاقه عمومی به فضا، جایزه خدمات عمومی ناسا را دریافت کرد. شش سال بعد، بنیاد فضایی (یک سازمان غیرانتفاعی) به پاس همین دستاوردها، جایزه داگلاس اس. مورو را به او اهدا کرد. یکی از آخرین پروژههای فضایی هنکس، برنامه علمی «مهاجران ماه» است که به گذشته و آینده سفرهای بشر به ماه میپردازد و شامل مصاحبههای او با فضانوردان برنامه فعلی «آرتمیس» نیز میشود. هنکس همچنین عضو هیئت مدیره انجمن ملی فضایی (NSS) است که در زمینه ترویج علوم فضایی فعالیت میکند.
اسپیلبرگ، دوست نزدیک تام هنکس، نیز به علم علاقهمند است. اما برخلاف هنکس، انگیزه او از این علاقه کاملاً عملی است. فرآیند نوشتن فیلمنامه بسیار زمانبر است و معمولاً نیاز به بررسی توسط چندین نفر دارد. بهینهسازی این فرآیند میتواند کارایی تولید فیلم و سایر پروژههای تجاری را افزایش دهد. اسپیلبرگ با همکاری پژوهشگری به نام ساموئل گاستمن، «روش و دستگاه حاشیهنویسی اسناد» را اختراع کرد. این اختراع در سال ۲۰۱۲ به ثبت رسید.
سیستم پیشنهادی اسپیلبرگ به چند کاربر اجازه میدهد تا نظرات صوتی خود را به یک سند متنی (مثل کتاب یا فیلمنامه) اضافه کنند. این سیستم از طریق دستگاههای مختلفی مثل تلفن همراه، رایانه خانگی یا حتی تلفن عمومی قابل دسترسی است. به نظر آشنا میرسد؟ بله، این دقیقاً شبیه به Google Docs است، اما با کنترل صوتی و توجه به لحن کاربران. این ایده برای صنعت سینما بسیار ارزشمند بود، اما درست در سالی که اسپیلبرگ آن را ثبت کرد، گوگل شروع به توسعه نسخه رایگان دفتر آنلاین خود کرد.
وقتی صحبت از تلفیق علم و سینما میشود، نمیتوان از هدی لامار، بازیگر و مخترع، چشم پوشید. او تحصیلات تخصصی نداشت، اما تقریباً تمام وقت آزاد خود را به پروژههای علمی اختصاص میداد. چه در آزمایشگاه مجهز خانهاش و چه در تریلر محل فیلمبرداری. لامار ساعتها با دستگاههای عجیب و غریب آزمایش میکرد. از اختراعات کوچک او میتوان به دستگاه خردلپاش، قلاده فلورسنت سگ و آبنباتهای جوشانی اشاره کرد که آب را به نوشابه گازدار تبدیل میکردند. اما مهمترین اختراع او هنوز در راه بود.
با کمک دوستش جرج آنتیل (آهنگساز مشهور)، او سیستمی طراحی کرد که برای محافظت از ارتباط بین کشتیها و اژدرهایشان استفاده میشد. اژدرهای کنترلشونده با رادیو، اغلب در حملات زیردریایی توسط دشمن رهگیری میشدند. لامار و آنتیل با الهام از نوارهای کاغذی پانچشده در پیانوهای مکانیکی، اولین سیستم طیف گسترده با تغییر فرکانس پرشی را توسعه دادند. این روش سیگنال ارسالی را به صورت تصادفی در چندین کانال توزیع میکند و باعث میشود تشخیص آن تقریباً غیرممکن شود. در اوایل دهه ۱۹۴۰، این دو مخترع حق اختراع خود را به نیروی دریایی آمریکا ارائه دادند، اما آنها این ایده را رد کردند. چند دهه بعد، اختراع لامار پایهای برای فناوریهایی مثل بلوتوث، GPS و وایفای شد.
هدی لامار تنها در پایان هزاره مورد تقدیر علمی قرار گرفت. در سال ۱۹۹۷، بنیاد Electronic Frontier Foundation در مراسم جوایز «پیشگام»، جایزه ویژهای به او و آنتیل (پس از مرگ) اهدا کرد. این بازیگر و مخترع واکنش خود را تنها با یک جمله بیان کرد: «ناگهان فهمیدم باهوشم.»
اگر فیلمهای کریستوفر نولان را دیده باشید، متوجه میشوید که او عاشق پیچیدگیهای علمی است، از نسبیت در «بینستارهای» (Interstellar) تا ادراک زمان در «تِنِت» (Tenet). اما این فقط نمایش سینمایی نیست؛ نولان برای ساخت هر فیلمش با دانشمندان و متخصصان مشورت میکند تا مفاهیم را تا حد ممکن دقیق و علمی نشان دهد. بینستارهای (۲۰۱۴) بهترین نمونه است: نولان با کیپ تورن، فیزیکدان نظری مشهور و برنده نوبل فیزیک، همکاری کرد تا پدیدههایی مثل کرمچالهها، اتساع زمان و ابعاد پنجم را به شکلی واقعگرایانه به تصویر بکشد. حتی محاسبات ریاضی فیلم بعداً در یک مقاله علمی منتشر شد!
نولان همچنین به تکنولوژیهای عملی علاقه دارد. او یکی از مدافعان استفاده از فیلم ۷۰mm و IMAX است و ترجیح میدهد تا حد ممکن از جلوههای کامپیوتری اجتناب کند. مثلاً در «تِنِت»، برای صحنههای معکوسشدن زمان، از فیلمبرداری معکوس واقعی و ترفندهای عملی استفاده کرد کاری که بسیاری آن را غیرممکن میدانستند. حتی در مصاحبهها هم دانشمندانه حرف میزند!
نولان در مصاحبهای با مجله «ساینتیفیک آمریکن» گفت: «من عاشق این هستم که سینما بتواند مفاهیم پیچیده علمی را به زبان بصری تبدیل کند. وقتی کسی بعد از دیدن «بینستارهای» به سیاهچالهها علاقهمند میشود، یعنی کارمان را درست انجام دادهایم.» اما آیا نولان را میتوان یک دانشمند تماموقت دانست؟ شاید نه، اما قطعاً او یکی از مهمترین واسطههای بین علم و سینما در قرن ۲۱ است.
از نقش آفرینی در «قوی سیاه» تا پژوهش در علوم اعصاب؛ ستاره اسکارگرفته هالیوود که با فیلمهایی مثل «جنگ ستارگان» و «قوی سیاه» شناخته میشود، در واقع یک دانشمندِ تمامعیار است. پورتمن پس از بازی در «لئون» (۱۹۹۴)، تحصیلاتش را در هاروارد ادامه داد و در رشته علوم اعصاب فارغالتحصیل شد. پایاننامه او با عنوان «مکانیسمهای پردازش چهره در مغز» در ژورنالهای تخصصی منتشر شد. حتی او در سال ۲۰۱۵، بهعنوان استاد مدعو در دانشگاه کلمبیا درباره تصمیمگیری عصبی تدریس کرد. خودش میگوید: «تحقیقاتم در روانپریشی برای بازی در «قوی سیاه» کمکم کرد. علم و هنر هر دو درباره کشف حقیقت هستند.»
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید