در جهان امروز که فرسایش عصبی ناشی از اخبار لحظهای، سیاستهای پرتنش و هیاهوی شبکههای اجتماعی به اوج خود رسیده است، نیاز به پناهگاهی امن در دنیای سرگرمی بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. برخی آثار تلویزیونی دقیقاً با این هدف خلق میشوند؛ نه برای حل مشکلات دنیا، بلکه برای اعطای فرصتی کوتاه به مخاطب تا با خیال آسوده، خود را به آغوش کمدی و طنز بسپارد. سریال The Paper (که میتوانیم آن را روزنامه ترجمه کنیم) دقیقاً در این رده قرار میگیرد. این اثر به صراحت اعلام میکند که یک اثر هنری عمیق یا یک مانیفست سینمایی نیست؛ هدف اصلی آن صرفاً گذران وقت به شیوهای لذتبخش، ایجاد لحظات خنده و سرگرمی ساده است.
با این حال، این سادهانگاری ظاهری، نباید ما را از درک پیامها و نقدهای آن غافل کند. مسلماً این سریال نه تنها پوچ نیست؛ بلکه با استفادهی زیرکانه از ابزارهای طنز، شوخی و کنایه، انتقادات اجتماعی، سیاسی و مهمتر از همه، مضامین انسانی عمیقی را در لابهلای دیالوگها و موقعیتهای داستانی خود جاسازی کرده است.
بدیهی است که هنگام ورود به دنیای The Paper، ناخودآگاه ذهن مخاطب به سمت The Office کشیده میشود. The Paper نه تنها از همان سبک روایی مستندگونه و دوربین روی دست بهره میبرد، بلکه به عنوان اسپینآف یا دنبالهای بر آن دیده میشود که میراثدار لحن و فرم بصری آن است. این پیوند، یک شمشیر دو لبه است. از یک سو، این ارتباط، مخاطبان وفادار را به راحتی جذب میکند و انتظاراتی مشخص از سطح کیفیت کمدی و عمق شخصیتپردازی ایجاد میکند. مخاطب انتظار دارد در مواجهه با موقعیتهای اداری و کاری، نوعی از شوخیهای محتاطانه و تعاملات عجیب را شاهد باشد که ریشه در ماهیت فضای کاری دارد. از سوی دیگر، این مقایسه دائمی، کار را برای The Paper سختتر میسازد. در فصل اولی که تاکنون از این سریال منتشر شده، این سریال نتوانسته The Office باشد؛ شاید هم نخواسته که همان سریال باشد. این ضعف، لزوماً به معنای شکست نیست؛ چرا که سریال به خودی خود خوب است و شاید هم نباید در مقایسه با The Office قرار بگیرد. البته درست است که فرم و سبک این سریال مانند The Office است و حتی در خیلی از مواقع سعی میکند با همان فرمول موفقیت سریال قبلی پیش برود، اما The Paper هیچ تلاشی برای تقلید از سریال The Office به عمل نمیآورد. در ضمن، خبر تمدید سریال برای فصول بعدی این امید را زنده نگه میدارد که شاید با گذر زمان و تثبیت هویت مستقل خود، The Paper بتواند فاصلهاش را کم کند و مسیر متمایز خود را بیابد. البته حالا هم مسیری نسبتاً متمایز از سریال The Office دارد اما همچنان نیاز است که سریال خودش را از قضاوتها و مقایسههای برخی مخاطبان دور نگه دارد. اگرچه بعید است که روزی کاملاً جایگزین The Office شود، اما به عنوان یک مکث دلپذیر و ادای دین به سبکی مشابه، کاملاً قابل قبول عمل میکند و مخاطب را راضی نگه میدارد؛ اثری که میتواند به عنوان پلی میان دو نسل از بینندگان کمدیهای مستندگونه عمل کند. این میراثداری هوشمندانه، ریسک بزرگی بود که سازندگان پذیرفتند و با موفقیت نسبی از آن عبور کردند. اینجاست که میتوان دربارهی The Paper نوشت: اسپینآفی کمدی که بهای مخاطب را میداند.
هسته اصلی داستان سریال The Paper حول محور یک مرکز رسانهای سنتی اما در حال احتضار میچرخد: یک روزنامه محلی که زمانی پرچمدار و منبع اصلی اخبار منطقه بوده، اما اکنون به دلیل تغییرات بنیادین در اکوسیستم رسانهای، به ورطه ورشکستگی کشیده شده است. این ورشکستگی، یک انتخاب داستانی ساده نیست، بلکه بازتابی از واقعیت تلخی است که گریبانگیر صنعت چاپ در سراسر جهان شده است. داستان با ورود یک سردبیر جدید (ند سمپسون) آغاز میشود؛ فردی که مأموریت دارد تیمی پراکنده و احتمالاً ناامید و البته آماتور را گرد هم آورد تا این کشتی در حال غرق شدن را نجات دهد. این خط داستانی اصلی، چارچوب اصلی اپیزودها را فراهم میآورد و مخاطب را با چالشهای روزمره بازسازی یک نهاد رسانهای قدیمی در دنیای دیجیتال درگیر میکند. این تلاش برای بقا، خود محمل درام و کمدیهای زیادی است. نکته مثبت ساختاری، عدم تمرکز صرف بر این خط اصلی است. سریال به خوبی توانسته است در حاشیه این نجاتبخشی، به خطوط داستانی فرعی متعددی بپردازد که به غنای کلی اثر میافزاید. این خطوط فرعی، که اغلب از زندگی شخصی کارکنان این روزنامه یا تعارضات کوچک روزمره نشأت میگیرند، به سریال اجازه میدهند تا از تمرکز بیش از حد بر یک موضوع واحد فاصله بگیرد و فضایی شبیه به زندگی واقعی یک دفتر کار را بازسازی کند. (البته کمی بامزه و تخیلیتر) هر قسمت، تعادلی میان مأموریت بزرگ نجات روزنامه و تعارضات کوچک روزمره برقرار میسازد که این امر به حفظ ریتم تند کمک میکند. برای مثال، در حالی که تیم در حال تلاش برای نوشتن یک گزارش مهم برای کسب درآمد است، باید با یک مشکل یا یک تعارض شخصی میان دو کارمند نیز دست و پنجه نرم کنند. این لایهبندی روایی، عمق بیشتری به دنیای سریال میبخشد و به مخاطب اجازه میدهد تا فارغ از مسائل کلان صنعت، با جزئیات انسانی کارمندان ارتباط برقرار کند.
یکی از نقاط عطف و در عین حال چالشهای بزرگ The Paper، نحوه مدیریت مجموعه کاراکترهای متعدد آن است. در نگاه اول، ممکن است فردی چون سردبیر جدید، ند سمپسون، محور اصلی به نظر برسد، اما به سرعت درمییابیم که سریال از یک کاراکترمحوری صرف فاصله گرفته است. در واقع، تقریباً هر یک از اعضای تحریریه – از خبرنگاران تا بخشهای فروش دستمال توالت – نقشی محوری در پیشبرد کمدی و روایت دارند. این تراکم شخصیتی، ریسک آشفتگی فیلمنامه و سطحی شدن شخصیتپردازی را به همراه دارد. اینکه چگونه میتوان چندین نفر را در یک سریال کمدی کوتاه به یاد ماندنی کرد، نیازمند یک طراحی دقیق است. اما جایی که The Paper میدرخشد، تواناییاش در مدیریت این گستره شخصیتی است. سریال به شکلی ماهرانه به عمقبخشی به کاراکترها، حتی در سطوح فرعی، میپردازد. این شخصیتها همچون قطعات پازلی هستند که در هماهنگی دقیق، لحظات طنز و بامزه خلق میکنند. این تنوع شخصیتی، برگ برنده اصلی سریال است؛ هر فرد به مثابه یک کاتالیزور برای خنده عمل میکند و هیچکس صرفاً پرکننده فضا نیست. هر حرکت یا دیالوگ به دقت چیده شده تا فضا را زنده نگه دارد. تیپسازیهای کاریکاتورگونه (مانند شخصیت ازمرالدا) به خوبی جاافتاده و مورد پذیرش قرار میگیرد، زیرا در چارچوب روایی سریال توجیه شده است. اغراق در این تیپها، هرگز به مرحلهی لوس یا بیمعنی بودن سقوط نمیکند، بلکه در خدمت طنز تلخ موقعیت است. نکته مهم این است که این شخصیتها یکدست نیستند؛ هر کدام نماینده طیف خاصی از رفتارهای انسانی و اجتماعی در دنیای واقعی هستند. این تنوع، بستر ایدهآلی فراهم میکند تا سریال، در لفافه طنز و شوخی، بسیاری از عادات، رفتارهای رایج و تناقضات اخلاقی جامعه را مورد نقد قرار دهد. میتوان گفت The Paper در خلق یک «ارکستر کمدی» موفق بوده که هر ساز آن (شخصیت) دقیقاً در زمان مورد نیاز به صدا درمیآید. البته بعضی مواقع، این سازها ناکوک و صدای برخی خوانندههایش فالش میشود، اما اگر کلی نگاه کنیم (و البته کمی از انتظارات هنریمان بکاهیم)، عملکرد این ارکستر خوب است.
یکی از اولین و مهمترین ویژگیهایی که باید در باب The Paper به آن اشاره کرد، فلسفهی ساختاریافتهی آن در «جدی نگرفتن خود» است. این سریال متولد شده تا مخاطب را به یک استراحت کوتاه دعوت کند؛ یک پناهگاه کمدی که هدف اصلیاش صرفاً سرگرمی خالص است. حتی اگر برخی مواقع، شوخیهایش جواب ندهد. برخلاف بسیاری از محصولات هالیوودی که تلاش میکنند در هر لحظه یک اثر جاودانه یا یک شاهکار سینمایی خلق کنند، The Paper از این بار سنگین شانه خالی میکند. این یک رویکرد آگاهانه است؛ سازندگان میدانند که با یک کمدی موقعیت با چاشنیای مستندگونه طرف هستیم و تلاش برای ساختن فیلمنامهای پیچیده که بتواند در تاریخ سینما حک شود، نه تنها بیهوده است، بلکه میتواند به ماهیت شاداب اثر لطمه بزند. این رویکرد، به خصوص در عصر حاضر که مخاطبان از حجم زیاد محتوا و توقعات بالا سرریز شدهاند، ارزشمند است. The Paper به جای تلاش برای شکستن رکوردها یا فتح قلههای جدید در عرصه هنری، تصمیم گرفته است تا به نیاز اساسیتر انسان، یعنی نیاز به خنده و رهایی از دغدغهها، پاسخ دهد. (البته پوچ نیست؛ و اتفاقاً دغدغهمند است. که در ادامه به آن نیز اشاره خواهیم کرد) این عدم ادعای بزرگ، به خودی خود یک امتیاز مثبت محسوب میشود. مخاطب امروزی که از سریالهای چندفصل با طرحهای پیچیده و شخصیتهای خاکستری خسته شده است، به دنبال تجربهای است که بتواند در پایان یک روز سخت از آن لذت ببرد. این سریال، این نیاز را برآورده میکند؛ سریع، سرراست و اغلب خندهدار. با این حال، نباید این سبک را با پوچی اشتباه گرفت. در زیر لایههای طنز و موقعیتهای مضحک، سریال با ظرافت خاصی به نقد اجتماعی، سیاسی و انسانی میپردازد. این نقدها نه با فریاد، بلکه با یک تمسخر ملایم و طعنهآمیز منتقل میشوند؛ یک دوزِ کوچک از تلخی، در کاسهای بزرگ از شیرینی کمدی. این توازن، باعث میشود سریال نه تنها تفریحی، بلکه هوشمندانه نیز به نظر برسد. سازندگان با درک عمیق از ذات کمدی، میدانند که بهترین انتقادات اغلب در قالب خنده تلخ شنیده میشوند. آنها از قدرت استعاره و اغراق برای برجسته کردن معضلات بهره میبرند، بدون آنکه لحن اثر را به سمت جدیت افراطی سوق دهند. این رویکرد، تجربهی تماشای The Paper را به مثابه یک گپ خودمانی با یک دوست باهوش و شوخطبع میسازد که در حین روایت داستانهای روزمرهاش، نکاتی در مورد جهان اطراف شما را نیز به میان میکشد. در واقع، فلسفه The Paper را میتوان در دو محور کلیدی خلاصه کرد: اول، احترام به وقت و انرژی مخاطب؛ سازندگان با ارائه محتوایی فشرده و متمرکز، از اتلاف وقت تماشاگر جلوگیری میکنند. هر صحنه، هر دیالوگ، هدفی مشخص دارد: پیشبرد داستان (هرچند ساده)، خلق موقعیت کمدی، یا ارائه یک قطعه اطلاعاتی ظریف. دوم، طنز به عنوان ابزاری برای گفتمان. The Paper از طنز نه صرفاً برای سرگرمی، بلکه به عنوان یک لنز انتقادی استفاده میکند. این لنز، واقعیتهای تلخ و ناگوار دنیای رسانه، فرهنگ مصرفگرایی و فشارهای اجتماعی را با رویکردی ظریف و گاهی حتی دلگرمکننده به تصویر میکشد. این دو محور، در کنار هم، The Paper را به اثری تبدیل میکنند که هم سرگرمکننده است و هم فکربرانگیز، و این همان تعریفی است که از یک اثر هنری موفق، هرچند در ژانر کمدی، انتظار میرود.
سریال The Paper به ندرت از هدف اصلی خود، یعنی خنداندن مخاطب، دور میشود. اما برخلاف کمدیهای مبتذل که تنها بر شوخیهای فیزیکی یا جنسی تکیه میکنند، این سریال از مرزهای ابتذال فاصله میگیرد و در عوض، پارودی (تقلید طنزآمیز) کمدیهای رایج را اجرا میکند. حتی شوخیهای مرتبط با مسائل عاشقانه یا روابط بین فردی، اغلب سنجیده و با پرهیز از کلیشههای زننده انجام میشوند. در اینجا، کمدی غالباً از دل موقعیتهای غیرمنتظره، دیالوگهای هوشمندانه، و واکنشهای اغراقآمیز (اما باورپذیر) شخصیتها به وجود میآید. اما فراتر از خنده، سریال رسالت مهمتری بر دوش دارد: بیان انتقادات ساختاری. با تمرکز بر یک روزنامه محلی در حال احتضار، The Paper در واقع تصویری هجوآمیز از وضعیت رسانههای چاپی در عصر دیجیتال ارائه میدهد. دیالوگهای طنزآمیز سریال، به شکلی موشکافانه، جامعهی سرمایهداری مدرن، بحران اخبار جعلی (فیک نیوز) و از همه مهمتر، عملکرد روزنامهنگاران سنتی در مقابل واقعیتهای امروزی را نقد میکنند. این نقد، هسته اصلی تمایز The Paper از یک کمدی بیهدف است. وقتی شخصیتها دربارهی اینکه آیا یک خبر ارزش چاپ شدن را دارد یا خیر بحث میکنند، در حقیقت دربارهی ارزش اطلاعات در دنیای امروز بحث میکنند. این رویکرد، سریال را به یک اثر «دغدغهمند» تبدیل میکند، هرچند که این دغدغه در قالب شوخی بیان شود. این نقد اجتماعی، در بطن خود، به موضوعات مهمی مانند اهمیت روزنامهنگاری تحقیقی، فشار سیاسی و اقتصادی بر رسانهها و تغییر الگوی مصرف اطلاعات میپردازد. The Paper به طور غیرمستقیم، مخاطب را به فکر وا میدارد که چگونه ارزش خبر و اطلاعات تغییر کرده است و چگونه رسانهها، برای بقا، مجبور به سازگاری (و گاهی مصالحه) با این تغییرات هستند. این سریال، با نشان دادن شخصیتهایی که برای حفظ استقلال و اعتبار حرفهای خود تلاش میکنند، در عین حال که این تلاشها را در موقعیتهای کمدی قرار میدهد، به اهمیت این حرفه در جامعه اشاره میکند. این شکل روایت بسیار مهم است حتی اگر به شکل شوخی یا کنایه باشد. نقد دیگر سریال، به ماهیت نمایش و واقعیت در رسانه برمیگردد. سبک مستندگونه سریال، خود به نوعی بازی با مفهوم واقعیت است. در حالی که سریال ظاهراً واقعیت زندگی روزمره کارکنان یک روزنامه را نشان میدهد، اما در عین حال، این واقعیت را از طریق لنز کمدی و اغراق، بازنمایی میکند. این خود، بازتابی از چگونگی شکلگیری روایتها در دنیای رسانه است؛ جایی که واقعیت، غالباً دستخوش تفسیر، تدوین و گاهی حتی دستکاری میشود. The Paper همچنین به طور ظریف به تفاوت میان رسانههای سنتی و دیجیتال اشاره میکند. در حالی که روزنامه کاغذی در حال افول است، رسانههای آنلاین با سرعت نور در حال گسترش هستند. این سریال، با نشان دادن سختیهای بقا در دنیای مطبوعات چاپی، به چالشهایی که رسانههای دیجیتال نیز با آن روبرو هستند اشاره میکند. این نگاه چندوجهی به صنعت رسانه، The Paper را از یک کمدی صرف، به اثری با عمق اجتماعی و رسانهای تبدیل کرده است.
عنوان سریال و تمرکز اصلی آن بر دو واژه کلیدی «روزنامه» و «روزنامهنگار»، نشان از دغدغهای مهم دارد: وضعیت تلخ و دردناک مطبوعات کاغذی. سریال در کشوری تولید شده که وضعیت نشریات چاپی آن، به رغم تمام مشکلات، در مقایسه با خیلی از مناطق جهان (نمیخواهیم مستقیم بگوییم ایران) بهتر باشد. اما نکته کلیدی که The Paper به درستی بر آن انگشت میگذارد، این است که معضل فقط به قدرت شبکههای اجتماعی محدود نمیشود؛ بلکه بخشی از مشکل به عدم تمایل مردم به خواندن روزنامهها بازمیگردد. این معضل به شکلی هوشمندانهای در سریال جاگذاری شده است. تیتراژ ابتدایی سریال، که از نظر طراحی بصری بسیار موفق عمل کرده، گویای همین وضعیت اسفناک است. این تیتراژ صرفاً یک مقدمه موزیکال نیست؛ بلکه یک بیانیه هنری است. نمایش روزنامههایی که دیگر خوانده نمیشوند، بلکه صرفاً با آنها شیشهها شسته میشوند، یک تصویر نمادین قدرتمند است. این تصویر، نه تنها مشکل آن کشور سازنده، بلکه معضلی جهانی و البته دردناک برای مطبوعات کشور ما نیز هست. استفاده از این نماد، عمق مفهومی سریال را به شدت افزایش میدهد. علاوه بر این، سریال به نقد روزنامهنگاری سنتی که به قواعد قدیمی پایبند است و روزنامهنگاری مدرن که گاهی برای جذب مخاطب، اصالت خود را فدای کلیکها میکند، میپردازد. این نقد دوگانه باعث میشود همان طور که پیشتر گفتیم، The Paper از یک کمدی ساده به یک کمدی «دغدغهمند» ارتقا یابد. ایده و مفهومی که سریال دارد، درخور یک تشویق جانانه است، زیرا تلاش کرده است تا ژانری سرگرمکننده را به ابزاری برای تأمل در باب هویت یک صنعت حیاتی تبدیل کند. همچنین لازم به ذکر است که در مجموع، فیلمنامه و کارگردانی در سطحی قابل قبول و البته نوآورانه قرار دارد. هر چند که با ضعفهایی همراه است. جنبههای بصری و البته فیلمبرداری نیز در خدمت سریال و سبک روایی آن میباشد.
همانطور که پیشتر اشاره شد،The Paper خود را جدی نمیگیرد و این بزرگترین دارایی آن است. این رویکرد باعث میشود که انتظارات مخاطب از ابتدا تعدیل شود. کسی که این سریال را تماشا میکند، انتظار اجرای نمایشی به سبک شکسپیر یا فیلمنامهای مملو از پیچشهای ناگهانی ندارد؛ اولویت، خندیدن است. این شفافیت در هدف، به سازندگان اجازه میدهد تا بر روی اجرای دقیق کمدی و توسعه شخصیتها تمرکز کنند. با وجود این رویکرد سبکبار، سریال توانسته است تعادلی بین موفقیت و شکست در شوخیها برقرار کند. بله، ممکن است برخی از لحظات کمدی آن به هدف نرسند یا کمی تاریخمصرف گذشته باشند، اما بخش عظیمی از محتوا جذاب و اثرگذار است. نکته کلیدی موفقیت در ریتم تند سریال است. هر قسمت حدود ۳۰ دقیقه طول میکشد و این زمان کوتاه، همراه با برشهای سریع و حرکت مداوم داستان، از خستگی مخاطب جلوگیری میکند. این فرمت فشرده، باعث میشود که حتی شوخیهای ضعیف نیز فرصت نکنند تمرکز بیننده را از بین ببرند. در پایان فصل اول، سازندگان با یک پایانبندی که نه یک تحول بزرگ بلکه یک تعهد کوچک برای ادامه کار است، اشتیاق مخاطب را برای فصل بعدی تضمین کردهاند. این حس «صمیمیت» و «اجتماع کوچک» در محیط کار، کلید وفاداری مخاطب است. این ریتم سریع، به خصوص در سبکی که این سریال از The Office به ارث برده، بسیار مهم است. حرکات دوربین، برشهای ناگهانی و مکالمات کوتاه با دوربین، همگی به حفظ پویایی و انرژی سریال کمک میکنند. این باعث میشود که مخاطب احساس کند که در دل اتفاقات است و هیچ لحظهای تلف نمیشود. یکی دیگر از جنبههای استراتژی هوشمندانه The Paper تمرکز بر ریزهکاریهای زندگی شغلی است. به جای پرداختن به مسائل بزرگ و کلیشهای، سریال جزئیات کوچکی را برجسته میکند که برای هر کسی که تجربهی کار در یک محیط اداری را داشته، آشناست: مشکلات مالی، جلسات بیهوده، رقابتهای مضحک، حسادتهای بیجا، برخی دوستهای بسیار صمیمی در محل کار و تلاش برای جلب نظر رئیس. این جزئیات، باعث میشود که شخصیتها و موقعیتها باورپذیرتر شوند و مخاطب بتواند با آنها ارتباط عمیقتری برقرار کند. حتی در شوخیها، سازندگان از تکرار و کلیشهزدایی اجتناب میکنند. شوخیها اغلب بر اساس موقعیتهای غیرمنتظره یا واکنشهای ظریف شخصیتها بنا شدهاند. این نوع کمدی، نیاز به توجه و درک بیشتری از سوی مخاطب دارد، اما در عوض، رضایت عمیقتری را به ارمغان میآورد.
به طور کلی، این سریال موفق میشود به واسطه جمعوجور بودن و حفظ صمیمیت محیط، به اثری عامهپسند و سرگرمکننده تبدیل شود. ریتم تند و زمان کم سریال، نکتهای کلیدی در این موفقیت است؛ سریال وقتکشی نمیکند و بدون تلف کردن لحظهای از زمان تماشاگر، داستان بامزهاش را روایت میکند. از پیچیدگیهای داستانی بیمورد که اغلب در سریالهای طولانی دیده میشود، دوری میکند و غرق شدن در کلیشههای بیاثر را برای خود نمیخرد؛ و در نهایت، کمدی آن موفق است و بامزه است.این نزدیکی به مخاطب و احترام به وقت او، باعث میشود تماشاگر احساس کند با گروهی از روزنامهنگاران و یا همکاران صمیمی خود در حال تلاش برای حفظ یک رویاست. حتی لحظاتی سریال به یک هجو و یا نقد و گلایهای تمامعیار به جامعهی امروز تبدیل میشود که نشان از بلوغ کمدی اثر دارد. هر قسمت تقریباً ۳۰ دقیقه است و کل سریال ۱۰ قسمت دارد. این ساختار فشرده، با مخاطب همراهی میکند و او را سرگرم میسازد و مخاطب کمتر خسته میشود.
امتیاز نویسنده به سریال: ۷ از ۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید