سینما هنری چندوجهی است. بسته به ایده پشت اثر، میتوان فیلمها را با حداقل بودجه یا سرمایهگذاری چندمیلیون دلاری ساخت. گاهی اوقات مبالغ کلانی صرف نهتنها دستمزد کارگردانان و بازیگران، بلکه فقط برای فیلمبرداری یک سکانس واحد میشود. «گیمفا» در این مقاله به گرانترین صحنههای تاریخ سینما میپردازد؛ صحنههایی که در آنها نبردهای بزرگ، تعقیبوگریزهای دیوانهوار و خیابانهای خالی یک کلانشهر معمولی به تصویر کشیده شدهاند.
این حماسه سینمایی به کارگردانی ویلیام وایلر که رکورددار ۱۱ جایزه اسکار است، هنوز هم بهلطف عظمت تولیدش تماشاگران را شگفتزده میکند. تیم تولید پنج سال برای ساخت این اثر آمادهسازی کردند که شامل ساخت ۳۰۰ دکور، ۹ استودیوی صدابرداری و استخدام هزاران سیاهیلشگر بود. علاوه بر این، سازندگان در استودیوی چینهچیتای ایتالیا بزرگترین مجموعه استودیویی آن زمان را ایجاد کردند. یک تیم ۷۵۰ نفره از کارگران نیز یک آرنا عظیم برای فیلمبرداری مسابقه ارابهها بین یهودا بنهور (با بازی چارلتون هستون) و مسالا (با بازی استیون بویلد) ساختند.
فیلمبرداری این سکانس ۱۰ هفته طول کشید و برای استودیو مترو گلدن مایر ۴ میلیون دلار هزینه داشت که با نرخ امروزی معادل ۴۴ میلیون دلار میشود. این یعنی استودیو برای هر دقیقه فیلم حدود ۴.۸ میلیون دلار پرداخت کرده است. اما مترو گلدن مایر دقیقاً به همین نتیجه دلخواه رسید: جذب مخاطبان به سینما با رویکردی بیسابقه. این استراتژی جواب داد و تا امروز «بنهور» با بودجه ۱۵ میلیون دلاری و فروش ۱۶۴ میلیون دلاری، یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ (با احتساب تورم) باقی مانده است.
در سال ۱۹۶۷، سرگئی بوندارچوک اثر حماسی «جنگ و صلح» را ساخت که نهتنها مخاطبان شوروی، بلکه تماشاگران جهانی را با عظمت و نوآوریهایش شگفتزده کرد. این فیلم یکی از گرانترین تولیدات تاریخ سینما محسوب میشود. بودجه «جنگ و صلح» حدود ۱۰۰ میلیون دلار (بر اساس گزارش نیویورک تایمز در ۱۹ ژانویه ۱۹۶۸) برآورد شده که امروزه معادل ۷۰۰ تا ۸۰۰ میلیون دلار میشود.
سکانس کلیدی فیلم، نبرد بورودینو بود که بوندارچوک برای بازسازی آن از روشهای عملی استفاده کرد. این سکانس یک ساعته شامل حجم عظیمی از مواد منفجره (۲۳ تن مواد منفجره، ۴۰ هزار لیتر نفت، ۱۵۰۰ گلوله و غیره)، تعداد زیادی وسایل صحنه، لباسها و حدود ۱۵ هزار سیاهیلشگر بهعنوان سرباز بود. اگرچه هزینه دقیق این سکانس هرگز فاش نشد، اما کارشناسان تخمین میزنند که این ۶۰ دقیقه حدود ۱۰۰ میلیون دلار برای سازندگان هزینه داشته است.
اگر نمیدانستید، فیلم اکشن کالت «سرعت» (۱۹۹۴) چند سال بعد دنبالهای داشت که حداقل میتوان گفت ناامیدکننده بود. اولاً کیانو ریوز در این دنباله حضور نداشت. ثانیاً، به جای اتوبوس بمبگذاری شده، یک کشتی کروز در مرکز داستان قرار گرفت. اما این فیلم بهلطف سکانسی که در آن کشتی به سمت ساحل حرکت میکند و سپس به شهرک سنت مارتن برخورد میکند، در تاریخ سینما ماندگار شد. در آن زمان، جلوههای کامپیوتری بسیار گران بودند. همانطور که جوزف سالت سوم، طراح تولید بعدها اشاره کرد، اگر آنها کل سکانس را با CGI میساختند، ۵۰۰ میلیون دلار هزینه میبرد.
به همین دلیل، تیم تولید به جلوههای عملی روی آورد و یک ماکت ۳۰۰ تنی از کشتی ساختند که روی ریل ۳۰۵ متری قرار داشت و ۱۸ متر در عمق اقیانوس فرو میرفت. آنها تنها دو سوم کشتی را ساختند و بقیه را به صورت دیجیتالی اضافه کردند (جلوههای بصری توسط Industrial Light and Magic جورج لوکاس انجام شد). این سکانس پنج دقیقهای ۲۵ میلیون دلار هزینه داشت که تقریباً معادل کل بودجه فیلم اول (۳۰ میلیون دلار) بود.
این درام جنگی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ با سکانس پیادهشدن سربازان آمریکایی در نرماندی به عنوان بخشی از بزرگترین عملیات هوابرد تاریخ آغاز میشود. اسپیلبرگ ورود نیروها به ساحل اوماها را بهعنوان نقطه شروع انتخاب کرد: تماشاگران به مدت ۲۵ دقیقه شاهد تلاش کاپیتان میلر (با بازی تام هنکس) و همقطارانش برای زنده ماندن در این جهنم هستند، در حالی که از میان شنهای خونین میدوند و از انفجارها و گلولهها دوری میکنند.
اسپیلبرگ این سکانس را به مدت چهار هفته در سواحل شرقی ایرلند فیلمبرداری کرد و حدود ۷۵۰ نفر در این سکانس عظیم حضور داشتند. همانطور که او بعداً اعتراف کرد، بسیاری از نماها تصادفی و بدون برنامهریزی قبلی گرفته شدند. اما این غافلگیریهای خلاقانه به نفع فیلم تمام شد، زیرا کارگردان دقیقاً به همین هرجومرج و غیرقابلپیشبینی بودن صحنه نیاز داشتند. هزینه فیلمبرداری این سکانس ۱۲ میلیون دلار بود.
دیوید ایمز (با بازی تام کروز) با فراری قدیمی خود در خیابانهای نیویورک رانندگی میکند و به میدان تایمز میرسد. اما او هیچیک از شلوغیهای معمول این مکان را نمیبیند. در واقع، میدان تایمز که معمولاً روزانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر از آن بازدید میکنند، کاملاً خالی است. و جالب اینجا که این صحنه با جلوههای کامپیوتری ساخته نشده است.
در عوض، کارگردان کامرون کرو با مقامات نیویورک توافق کرد که این منطقه را در صبح روز یکشنبه، ۱۲ نوامبر ۲۰۰۰ از ساعت ۵ تا ۸ صبح کاملاً بسته نگه دارند. به گفته کرو، او، فیلمبردار و تام کروز چندین بار تمرین کردند قبل از اینکه فیلمبرداری این سکانس پرطنین را آغاز کنند. نتیجه یک سکانس خیرهکننده با بودجهای متناسب بود: بیش از ۱ میلیون دلار برای ۳۰ ثانیه فیلم.
موفقیت «ماتریکس» (۱۹۹۹) نهتنها منجر به توسعه فرانچایز شد، بلکه افزایش منطقی بودجه را نیز به همراه داشت. اگر بودجه فیلم اول ۶۳ میلیون دلار بود، بر اساس گزارشهای مختلف، برادران واچوفسکی برای قسمت دوم بین ۱۲۷ تا ۱۵۰ میلیون دلار در اختیار داشتند. اما حتی با این بودجه کلان، آنها از پول خود عاقلانه استفاده کردند و جلوههای کامپیوتری را با فیلمبرداری واقعی ترکیب کردند. برای فیلمبرداری سکانس تعقیبوگریز معروف، سازندگان یک بزرگراه ۲.۵ کیلومتری در یک پایگاه نظامی متروکه در کالیفرنیا ساختند.
نتیجه یک سکانس ۲۰ دقیقهای نفسگیر بود که بهعنوان یکی از بهیادماندنیترین صحنههای تاریخ سینما ثبت شد. اما هزینه کامل آن هرگز فاش نشد. تنها میدانیم که ساخت این بزرگراه مصنوعی ۲.۵ میلیون دلار هزینه داشت. اگر هزینه آموزش تیم، هماهنگی بدلکاران، وسایل نقلیه متعدد و البته جلوههای کامپیوتری را به آن اضافه کنیم، مشخص میشود که بخش قابلتوجهی از بودجه ۱۵۰ میلیون دلاری صرف همین یک سکانس شده است.
نیویورک احتمالاً بیشترین آسیب را در میان شهرهای سینمایی دیده است. برای فیلمبرداری «من افسانه هستم» به یک نسخه پسا-آخرالزمانی از این شهر نیاز بود تا شخصیت ویل اسمیت و مخاطبان واقعاً حس تنهایی و ناامیدی را تجربه کنند. اما برخلاف «آسمان وانیلی» که خیابانهای خالی نیویورک را نشان میداد، گرانترین سکانس این فیلم علمیتخیلی، تخریب پل بروکلین بود.
در حالی که اصابت موشک با جلوههای کامپیوتری ساخته شد، تیم تولید به مدت شش شب فیلمبرداری کردند تا صحنه تخلیه مردم را ثبت کنند: بیش از ۱۰۰۰ سیاهیلشگر، ۱۴ سازمان دولتی مختلف، سیستم نورپردازی گسترده و یک تیم ۲۵۰ نفره. نتیجه یک سکانس کوتاه اما ۵ میلیون دلاری بود.
جیمز باند هرجا که میرود، ویرانی به بار میآورد. مخصوصاً وقتی پای ماشینهای لوکس مورد علاقه ۰۰۷ در میان باشد. فیلمهای این فرانچایز با «اسپکتر» به اوج خود در زمینه هزینههای تخریب رسیدند. بودجه این فیلم بین ۲۴۵ تا ۳۰۰ میلیون دلار بود و بخش قابلتوجهی از آن صرف سکانس تعقیبوگریز در رم شد.بهویژه، نابودی آستون مارتین DB۱۰ که مخصوص این فیلم طراحی شده بود. از ده خودروی ساخته شده، هفت دستگاه از بین رفتند. گری پاول، هماهنگکننده بدلکاری فیلم، بعداً شوخی کرد که رم «هزینهای میلیونپوندی» برای تیم تولید داشت. هزینه دقیق این سکانس ۳۲ میلیون دلار بود.
جیمز کامرون در این دنباله خیرهکننده، مرزهای فناوری سینمایی را دوباره جابهجا کرد. صحنههای زیرآبی که بیش از نیمی از فیلم را تشکیل میدهند، با چالشهای بیسابقهای همراه بودند. بازیگران مجبور بودند یاد بگیرند چگونه برای مدتهای طولانی در حالی که نفس خود را حبس کردهاند، بازی کنند. تیم تولید سیستمی از وزنهها و کابلهای مخصوص طراحی کرد تا حرکات بازیگران در آب را طبیعی جلوه دهد. حتی دوربینهای ویژهای برای فیلمبرداری زیر آب ساخته شد. هزینه این سکانسهای آبی که بیش از یک سال فیلمبرداری آن طول کشید، به ۱۵۰ میلیون دلار رسید، رقمی که حتی از بودجه بسیاری از فیلمهای هالیوودی بیشتر است. اما نتیجه، انقلابی در سینمای سهبعدی و جلوههای بصری بود.
در نتیجه جیمز کامرون دوباره ثابت کرد که هیچ محدودیتی برای بلندپروازیهای سینمایی ندارد. صحنه غواصی در اقیانوس پاندورا با آن موجودات دریایی خیرهکننده و اکوسیستم پیچیده، ۹ ماه فیلمبرداری زیر آب با بازیگران آموزشدیده نیاز داشت. تیم تولید مجبور شد تکنولوژی جدیدی برای حرکتهای زیرآبی ابداع کند و حتی یک تانک عظیم ۹۰۰ هزار گالنی ساختند. هزینه این سکانس ۴۰ دقیقهای؟ حدود ۸۰ میلیون دلار! اما نتیجه آن چنان خیرهکننده بود که گویی تماشاگران واقعاً به سیارهای دیگر سفر کردهاند.
کریستوفر نولان در این فیلم علمی-تخیلی پیچیده، بار دیگر ثابت کرد که وفاداری به فیلمبرداری عملی تا چه حد میتواند ارزش هنری ایجاد کند. سکانس کلیدی تخریب هواپیمای ۷۴۷ که در آن بیننده شاهد انفجار واقعی یک هواپیمای مسافربری است، یکی از گرانترین و نفسگیرترین صحنههای تاریخ سینما محسوب میشود. نولان به جای استفاده از جلوههای کامپیوتری، یک هواپیمای واقعی را در فرودگاه ویکتورویل کالیفرنیا خریداری و منفجر کرد. جالب اینجاست که هزینه خرید این هواپیمای قدیمی (۲.۵ میلیون دلار) از ساخت دیجیتالی آن ارزانتر تمام شد! این صحنه ۱۰ میلیون دلاری نهتنها از نظر بصری خیرهکننده بود، بلکه حس واقعگرایانهای به فیلم بخشید که هیچ نسخه دیجیتالی قادر به ایجاد آن نبود.
فراموش نکنید که کریستوفر نولان عاشق به چالش کشیدن قوانین فیزیک در سینماست. بنابراین، در «تنت»، سکانس انفجار هواپیمای واقعی ۷۴۷ یکی از گرانترین صحنههای تاریخ شد. نولان به جای استفاده از CGI، یک بوئینگ ۷۴۷ واقعی را در فرودگاهی در کالیفرنیا منفجر کرد! این صحنه ۱۰ میلیون دلار هزینه برداشت، اما ارزش هنری آن بینظیر بود. جالب اینجاست که خرید هواپیما از یک شرکت هواپیمایی ارزانتر از ساخت دیجیتالی آن تمام شد. این همان نولان همیشگی است که ترجیح میدهد به جای جلوههای کامپیوتری، واقعیت را با تمام پیچیدگیهایش به تصویر بکشد.
در پایان…
سینما همیشه جایی برای شگفتیهای پرهزینه بوده است؛ از ارابههای طلایی «بنهور» تا اقیانوسهای درخشان پاندورا و انفجارهای نفسگیر «تنت». این صحنهها نهتنها گواهی بر بلندپروازیهای کارگردانان هستند، بلکه یادآوری میکنند که گاهی یک سکانس بهتنهایی میتواند تاریخ سینما را دگرگون کند.
شاید امروز با پیشرفت فناوری، ساخت بسیاری از این صحنهها سادهتر به نظر برسد، اما جادوی سینما در همین است: وقتی دوربین روشن میشود، هر فریمی، چه با میلیونها دلار هزینه و چه با سادهترین ترفندها، میتواند جهانی جدید خلق کند. و در نهایت، این مخاطب است که قضاوت میکند: آیا این هزینههای سرسامآور ارزش دیدن داشتهاند؟ پاسخ را باید در نفسهایی که در سینما حبس میشود و چشمانی که از تعجب گرد میشود، جستجو کرد.
پس دفعه بعد که صحنهای بزرگ روی پرده نقرهای دیدید، به این فکر کنید که پشت هر ثانیهاش، چه داستانهای پرهزینهای خوابیده است… و چهبسا اینها فقط بخشی از رازهای ناگفته سینما باشند.
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید