موجوداتی مانند ستاره دریایی، عروس دریایی، خارپشت دریایی و شقایق دریایی مغز ندارند، با این حال میتوانند طعمه شکار کنند، خطر را تشخیص داده و به محیط پیرامون خود واکنش نشان دهند.
اما آیا این بدان معناست که حیوانات بدون مغز قادر به «تفکر» هستند؟
به گفتهی تامار لوتان، رئیس آزمایشگاه زیستشناسی تکوینی و بومشناسی مولکولی کیسهتنان، موجوداتی مانند عروسهای دریایی و شقایقهای دریایی دارای شبکههای عصبی پراکندهای هستند که شبیه به توری بههمپیوستهای از نورونها بوده که در سراسر بدن و بازوهای آنها گسترده است.
او به Live Science گفت: «این شبکه عصبی میتواند ورودیهای حسی را پردازش کند و پاسخهای حرکتی سازمانیافتهای همچون شنا کردن، انقباض، تغذیه و نیش زدن ایجاد نماید. در واقع، بدون نیاز به مغز، نوعی یکپارچگی اطلاعات را ممکن میسازد.»

این ساختار ساده میتواند از رفتارهایی بهطور شگفتآور پیچیده پشتیبانی کند. گروه پژوهشی دکتر اسپرچر نشان داد که شقایق دریایی گونهی Nematostella vectensis میتواند حافظههای تداعیگر ایجاد کند که به معنای یادگیری ارتباط میان دو محرکِ بهظاهر بیربط است. پژوهشگران در آزمایشی، شقایقها را طوری آموزش دادند که یک نور بیضرر را با شوک الکتریکی خفیف مرتبط بدانند. در نهایت، تنها در برابر نور واکنش نشان میدادند و منقبض میشدند.
در آزمایشی دیگر، مشخص شد شقایقهای دریایی میتوانند پس از چندین برخورد، همسانهای ژنتیکی خود را تشخیص دهند و رفتار تهاجمی معمولشان را کم کنند. این تغییر رفتار نسبت به همسانهای ژنتیکی نشان میدهد که آنها قادرند میان «خود» و «غیر خود» تمایز قائل شوند.
در پژوهشی که به سرپرستی یان بیلتسکی، عصبشناس دانشگاه کیل در آلمان انجام شد، مشخص گردید عروسهای دریایی قادرند نشانههای بصری را با احساس فیزیکی برخورد با موانع مرتبط کنند و به این ترتیب، در محیطهای پیچیده با دقت بیشتری حرکت نمایند. بیلتسکی به Live Science گفت: «باور بنیادی من بر این است که فرایند یادگیری میتواند حتی در سطح یک نورون منفرد نیز رخ دهد.»
اما اگر حیواناتی که بهجای مغز، شبکهی عصبی دارند، میتوانند تجربه را به خاطر بسپارند و از آن بیاموزند، آیا این بدان معناست که میتوانند فکر کنند؟ اسپرچر در پاسخ میگوید: «این پرسشی دشوار است، زیرا تعریف تفکر بسته به حوزههای علمی مختلف میتواند متفاوت باشد.» بیلتسکی نیز معتقد است که روانشناسان، زیستشناسان و عصبشناسان هر یک برداشت خاص خود را از تفکر دارند. افزون بر این، خود مفهوم تفکر بیش از اندازه مبهم است.

دانشمندان در عمل پدیدههایی همچون تصمیمگیری، بازشناسی الگو، یادگیری تداعیگر، شکلگیری حافظه و استدلال استقرایی را بررسی میکنند که هر کدام تعریف محدود و مشخصی دارند.
کن چِنگ، استاد رفتارشناسی جانوران در دانشگاه مککواری در استرالیا، میگوید که دانشمندان بهجای تفکر معمولاً از واژهی شناخت استفاده میکنند.
او به Live Science گفت: «دانشمندان از بهکار بردن واژهی تفکر پرهیز میکنند، چون این واژه برای اکثر ما به معنای رخ دادن چیزی در درون سر است، و ما هنوز راهی برای اثبات وقوع آن در گونهای دیگر از جانوران یا حتی موجودات غیرجانوری نداریم.»
به گفتهی او، حتی شناخت نیز تعریف یکسانی ندارد، اما در گستردهترین معنا، شناخت همان پردازش اطلاعات است؛ یعنی استفاده از دادههای دریافتی از جهان بیرونی و درونی برای انجام عمل.»
چِنگ توضیح میدهد: «اگر تفکر را همان معنای گستردهی شناخت بدانیم، آنگاه همهی اشکال حیات، نوعی از تفکر را دارند. این شامل موجوداتی مانند اسفنجهای دریایی و پلاکوزوآنها نیز میشود که اطلاعات محیط پیرامون خود را پردازش میکنند تا بقای خویش را حفظ کنند.»
اما هنگامی که صحبت از «شناخت پیشرفته» میشود، یعنی چیزی فراتر از یادگیری ساده، هنوز مشخص نیست که آیا موجوداتِ بدون مغز قادر به تفکر هستند یا نه. به گفتهی اسپرچر، «شناخت پایه را میتوان هر تغییر رفتاری دانست که از واکنشهای بازتابی فراتر رود. با این تعریف، حیوانات بدون مغز نیز از خود شناخت نشان میدهند. با این حال، انواع پیشرفتهتر تواناییهای شناختی احتمالاً به آگاهی یا خودآگاهی نیاز دارند.»
تامار لوتان خاطرنشان میکند که جانوران کیسهتنان (شامل عروسهای دریایی، شقایقهای دریایی و بسیاری از بیمهرگان دریایی دیگر) بیش از ۷۰۰ میلیون سال پیش تکامل یافتهاند و همچنان در حالی که بسیاری از گونههای دارای مغز از بین رفتهاند، به حیات خود ادامه میدهند.
او میگوید: «این پایداری نشان میدهد که آنها سامانهی سازگاری منحصربهفردی دارند که به آنها امکان میدهد طی بازههای زمانی زمینشناختی و در برابر دگرگونیهای شدید زیستمحیطی، با وجود نداشتن مغز، دوام بیاورند و شکوفا شوند.»
به گفتهی او، نورونهای این جانوران به آنها اجازه میدهند تا محیط خود را درک و تفسیر کنند، که شاید بتوان آن را «شکل ابتدایی تفکر» دانست.
دیدگاهتان را بنویسید