آیا دنیای سینمایی مارول هنوز میتواند غافلگیرمان کند؟ یا این بار هم فقط یک پیشدرآمد امن و بیخطر برای داستانی بزرگتر ساخته است؟ برای رسیدن به پاسخ با نقد سریال Eyes of Wakanda (چشمان واکاندا) همراه گیمفا باشید.
چهار دورهی مختلف، چهار داستان متفاوت از جنگجویان واکاندا و ارتباطشان با جهان بیرون. یک جنگجو مأموریت یافته تا یک فراری را پیدا کند. دیگری باید به شهری نفوذ کند تا یک اثر تاریخی را بازپس بگیرد. یک مأمور مخفی برای پرداخت بدهیاش، از دستورات سرپیچی میکند. یک شاهزاده و محافظش مجبور میشوند مأموریت خود را رها کنند تا دنیا را نجات دهند.
در سال ۲۰۱۹، در جریان کمیککان سندیگو، مدت کوتاهی پس از خریدهای بزرگ دیزنی که چندین برند قدیمی را به چنگ مارول انداخت، کوین فایگی بمب دیگری را در جمع طرفداران دنیای سینمایی مارول منفجر کرد: ماهرشالا علی بهعنوان بلید جدید معرفی شد! علاوه بر این، کمکم ردپای ایکسمنها هم در افق دیده شد؛ با حضورهای کوتاه و مهمانیهای پراکنده در فیلمهای مختلف (و حتی یک نقش اصلی که نامشان در عنوان فیلم هم آمده). اما تا امروز، هنوز فیلم مستقلی دربارهی آنها ساخته نشده است.
با این حال، وضعیت بلید از این هم بدتر است. در حال حاضر این پروژه از برنامهی انتشار خارج شده و شایعاتی مبنی بر لغو کامل آن وجود دارد، چیزی که واقعاً درکش سخت است، چون قطعاً هزاران طرفدار مشتاق، سرخوشانه منتظر یک شکارچی خونآشام جدید و خشن هستند. پس کوین فایگی چه میکند؟ یک مجموعهی چهارقسمتی دربارهی گذشتهی واکاندا به ما میدهد، که در آن هیچ شخصیت شناختهشده یا مهمی حضور ندارد، کسی چنین چیزی را نخواسته بود، و اصلاً تأثیر خاصی بر داستان کلی دنیای مارول ندارد، البته در قسمت آخر، موضوع هورد فولکروم معرفی میشود تا نتوان گفت این پروژه کاملاً بیاهمیت است. و بدترین قسمت ماجرا چیست؟ اینکه، بهطور کلی، این سریال بد نیست. فقط مشکل این است که مارول در این لحظه به چیز دیگری نیاز دارد، ترجیحاً یک مجموعهفیلم پر از ضربات دقیق داستانی یا حداقل چیزی نزدیک به آن. اما بیایید سعی کنیم این موضوع را در فضایی دوستانه بررسی کنیم.
«چشمان واکاندا» اساساً یک گلچین داستانی است که هر یک از چهار قسمت آن، شخصیت اصلی متفاوتی را در ماموریتی در دورانی متفاوت نشان میدهد. گاهی اوقات به یونان باستان، گاهی به ژاپن فئودالی و گاهی به اتیوپی مستعمراتی سفر میکنیم. متأسفانه، این قسمتها که هر کدام حدود سی دقیقه طول دارند، فضای زیادی برای سازندگان فراهم نکردهاند، زیرا آنها وقت کافی برای توسعه خطوط داستانی جداگانه نداشتهاند. نتیجه، یک پسزمینه تاریخی به سختی طراحی شده، شخصیتهای نچسب و یک طرح داستانی کلیشهای است که از نظر احساسی بیروح و عاری از درام است، با شخصیتهایی که به هیچ وجه به یاد ماندنی نیستند.
کل سریال از چهار داستان نسبتاً مستقل تشکیل شده که هر کدام حدود سی دقیقهاند و ارتباط چندانی با هم ندارند. اگر بخواهید، میتوانید آنها را به هر ترتیبی تماشا کنید، البته قسمت پایانی قطعاً حس پایان یک فصل را دارد و تنها قسمتی است که باید حتماً در آخر دیده شود. این مسئله یک مشکل ایجاد میکند، چون داستان پایانی به نحوی سعی میکند تمام قسمتهای قبلی را به هم پیوند بزند، اما این پیوند آنقدر سست و ناشیانه است که انگار در آخرین لحظه تصمیم گرفتهاند از یک آنتولوژی، یک داستان یکپارچه بسازند. نتیجه قابلتوجه است، اما در این مورد قطعاً تعریفی در کار نیست.
هرکدام از این داستانها بهتنهایی قابلقبول هستند و جنبههای مختلف واکاندا را بهعنوان یک کشور نشان میدهند، ترکیبی از جنبههای روشن و تاریک سیاست داخلی و تأثیر آنها بر افراد مختلف. شخصیت اصلی قسمت اول با این چالش روبهرو میشود که چطور دیدگاه انسان بسته به شرایط تغییر میکند و این چه تأثیری بر مأموریتش میگذارد. داستان دوم دربارهی سختیهای عملیات در خاک دشمن و دوستی است، سومین داستان به تعارض بین وظایف ملی و مسائل شخصی میپردازد، و آخرین داستان دربارهی انتخاب بین فرمان و درستکاری است. شاید این مضامین تا حدی تکراری باشند، اما اجرای محکمی دارند و تماشای هر قسمت تجربهای نسبتاً سبُک، سرگرمکننده و لذتبخش است. البته یک مشکل وجود دارد که در قسمت سوم خودش را نشان داد.
شخصیت اصلی میراث اژدها، باشا، یک جنگجوی مغرور و کمی خودشیفته است که برای هرچیزی یک جواب نیشدار دارد. بدبینها میگویند این همان تیپ معمول قهرمانان مارول است (و تا حدی حق دارند، چون نمیتوان انکار کرد که این سبک نوشتار شخصیتهایشان است)، اما چیزی که او را از دو شخصیت قبلی متمایز میکند، این است که بهراحتی در ذهن میماند، برخلاف ممنونِ آرام یا نونیِ کلیشهای و سرسخت. بله، مشکل اینجاست که اکثر شخصیتهای این چهار داستان هیچ ویژگی جالبتوجهی ندارند. نونی را بیشتر بهخاطر فرم غیرمعمول بدنش بهخاطر میسپارید، چون از نظر شخصیتپردازی، چیز خاصی برای تحلیل وجود ندارد. بهنظرم محدود کردن کل داستان به چهار قسمت نیمساعته اشتباه بود، چون فرصتی برای شناخت یا ارتباط با شخصیتها وجود ندارد، همهچیز حول محور اکشن میچرخد. باشا در این زمینه کمی بهتر عمل میکند، اما فقط بهخاطر رفتارش، نه لزوماً عمق شخصیتی.
بنابراین، بزرگترین مشکل این سریال، فقدان عمق در شخصیتها و داستانهای آن است، زیرا شخصیتها خیلی سریع ظاهر و ناپدید میشوند. حتی به شخصیتهای جالبی مانند نونی (دورا میلاجه سابق) یا باشا (جاسوسی با حس شوخطبعی منحصر به فرد) هیچ فضایی برای توسعه داده نمیشود. ما ماموریتهای آنها را تماشا میکنیم، اما به ندرت میبینیم که این ماموریتها چه تاثیری بر آنها میگذارند. وقتی لحظه تصمیمگیری، خیانت یا فداکاری فرا میرسد، سنگینی تصمیمات آنها به اندازه کافی منتقل نمیشود. علاوه بر این، این سریال، با وجود اینکه رسماً در دنیای سینمایی مارول (MCU) اتفاق میافتد، تمایلی به درگیر شدن با داستان اصلی ندارد. گذشته از یک پیچش داستانی در قسمت پایانی که کمی دیدگاه پلنگ سیاه را تغییر میدهد، بیشتر وقایع به راحتی میتوانستند از دنیای مارول برداشته شده و در دنیایی کاملاً متفاوت قرار گیرند. در نهایت، به سختی میتوان این تصور را از بین برد که «چشمان واکاندا» بیشتر یک کنجکاوی است تا یک عنصر ضروری MCU.
کیفیت ساخت انیمیشن همچنان به سبک «چه میشد اگر…؟» نزدیک است، اما اینبار حالوهوای هنری پررنگتری دارد و طراحی شخصیتها بیشتر استاندارد شده، نه صرفاً نسخهی انیمیتشدهی بازیگران. گاهی اوقات نتیجه کمی عجیب بهنظر میرسد (مثل همان نونی)، اما در بیشتر موارد، شخصیتها بسیار خوشطرح و متناسب با ویژگیهای خودشان هستند. نونی یک جنگجوی بزرگ و چابک با چهرهای حیوانگونه است، ممنون یک غول سنگینوزن با هیکلی عظیم است که حرکت دادنش غیرممکن است، مگر اینکه خودش بخواهد. باشا درشتهیکل اما پرجنبوجوش است، با چشمانی پرحرارت که شخصیت شوخطبعش را بهخوبی نشان میدهد. شاهزاده و مربیاش هم اساساً نسخهی واکاندایی آیرو و زوکو هستند (البته در نسخهی آرامتر). پسزمینههای نقاشیشده با دست، فضای مناسبی برای نمایش نبردهای خوشساخت هستند که با فریمریت بالا و جزئیات فراوان اجرا شدهاند. در نتیجه چیزهای زیادی برای تماشا وجود دارد.
انیمیشن بدون شک درجه یک است. پالت رنگ گرم است، با غلبه رنگهای طلایی، بنفش و آبی، فضایی تقریباً افسانهای ایجاد میکند، در عین حال یادآور پلنگ سیاه اصلی نیز هست. پسزمینهها شبیه نقاشیهای دیجیتال هستند و شخصیتها، اگرچه کمی بیش از حد سبکپردازی شدهاند، اما رسا هستند. مبارزات پویا و چشمگیر هستند، اگرچه به عنوان مسیر اصلی نمایش نیز عمل میکنند، بنابراین در اواسط کار دیگر تأثیرگذار نیستند. این جلوههای بصری است که بزرگترین نقطه قوت «چشمان واکاندا» است. مشکل این است که وقتی فرم با محتوا هماهنگ نباشد، سبک زیبا کافی نیست.
چشمان واکاندا یک تولید کاملاً محکم است، اما در عین حال بسیار ایمن و کلیشهای، متمرکز بر بخشهایی از دنیای مارول که کمتر کسی دربارهشان پرسیده بود. البته چنین داستانهایی هم جای خود را دارند و میتوانند دنیای داستان را غنیتر و باورپذیرتر کنند، اما در این مرحله، مارول به تولیدات نمادینتر و تأثیرگذارتری نیاز دارد. داستان جنگجویان واکاندا ارزش کشف دارد، مخصوصاً اگر طرفدار این دنیا باشید، اما بههیچوجه یک اثر اجباری نیست. نویسندگان از فرصت خود برای پرداختن به موضوعی عمیق یا جسورانه استفاده نکردهاند و در عوض، فقط چند داستان معمولی دربارهی افرادی ارائه دادهاند که نمایندهی ارزشهای این کشور مرموز هستند. نه کمتر، نه بیشتر.
نقاط قوت
انیمیشن دقیق و زیبا
پسزمینههای هنری و خوشطرح
داستانهای سرراست و مبتنی بر مضمونهای محکم
نقاط ضعف
شخصیتهای کمعمق و تکبعدی
با وجود تمرکز بر واکاندا، چیز جدیدی دربارهی این کشور نمیگوید
همهچیز تکراری است
در نتیجه چشمان واکاندا اثری است که در قالبهای ازپیش تعیینشدهی مارول بهراحتی جای میگیرد، بیآنکه تلاشی برای شکستن آنها انجام دهد. هرچند انیمیشن خیرهکننده و داستانهای سرراستش لحظاتی تماشایی خلق میکنند، اما این مجموعه هرگز از منطقهی امن خود خارج نمیشود تا پرسشی بنیادین مطرح کند یا هیجانی اصیل را برانگیزد. در دنیایی که ابرقهرمانها هرروز مرزهای جدیدی را جستوجو میکنند، این سریال ترجیح میدهد نقش یک پیشغذای زیبا اما کممایه را ایفا کند، نمیتوان انکارش کرد که ظاهری فریبنده دارد، اما آیا واقعاً طعمی بهیادماندنی از خود به جا میگذارد؟ شاید وقت آن رسیده که مارول بهجای تکیهی همیشگی بر فرمولهای آزمودهشده، بار دیگر ریسک کند و ما را نه فقط با صحنههای اکشن، که با داستانهایی عمیقتر و شخصیتهایی ماندگارتر تحتتأثیر قرار دهد. اینجا همهچیز سرجای خودش است، اما هیچچیز واقعاً برجسته نیست.
امتیاز نویسنده: ۵ از ۱۰
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید