تک فان

تک فان

مجله خبری تفریحی: دنیای سرگرمی و تفریح
امروز: شنبه , ۱۷ آبان , ۱۴۰۴
X
نقد و بررسی قسمت‌های دوم و سوم سریال بامداد خمار | بخوان آقای چاوشی که خوب می‌خوانی

نقد و بررسی قسمت‌های دوم و سوم سریال بامداد خمار | بخوان آقای چاوشی که خوب می‌خوانی

در نقد قسمت اول سریال «بامداد خمار» به بررسی افتتاحیه ضعیف آخرین ساخته نرگس آبیار پرداختیم. محیط دکوراتیوه فیلم، علی‌الخصوص در دوره قاجار (نوجوانی محبوبه) که در ذوق مخاطب می‌زد، عدم شخصیت‌پردازی کاراکترها که با فضای داستان هم‌خوانی نداشتند، دوربین ادایی کارگردان که مشخص نبود چرا انقدر تکان می‌خورد و بازی به‌شدت ضعیف کاراکترها که از کارگردانی بد و ناتوانی در بازی گرفتن از بازیگران نشات می‌گرفت، عمده مشکلات قسمت اول این سریال بود. به‌طور کلی «بامداد خمار» هم در بحث تکنیک کارگردانی و هم در فرم روایی داستان دچار ایراداتی بود که امیدوار بودیم خانم آبیار در ادامه کار به حل این مشکلات بپردازد اما این که امیدواری ما نتیجه‌بخش بوده است یا خیر، موضوعی است که در نقد قسمت دوم و سوم این سریال بررسی می‌کنیم.

تبلیغات

نقد و بررسی قسمت‌های دوم و سوم سریال بامداد خمار | بخوان آقای چاوشی که خوب می‌خوانی - گیمفا

نقد قسمت دوم؛ کورسوی امیدی نمایان می‌شود

متاسفانه در قسمت دوم سریال نیز همچنان بازی‌ها ضعیف است. محبوبه یک کاراکتر امروزی است و به هیچ عنوان به یک دختر قجری تبدیل نمی‌شود. نازنین را نمی‌توان با خانم‌ خانم‌ها گفتن شخصیت‌پردازی کرد تا به مادری تبدیل شود که دخترانش از او حساب می‌برند. باید کنشی نشان دهد که نمی‌دهد، اصلا مشخص نیست که چرا خجسته نگران عصبانیت مادرش است تا مبادا او را به دلیل پنهان شدن از خاله‌اش بازخواست کند. مگر نازنین بلد است که عصبانی شود؟ علی مصفا در نقش بصیرالملک همچنان خنثی بازی می‌کند. انفعال محض است. عصبانیتش از اهل خانه هم بیشتر شوخی به نظر می‌رسد. صدایش را بلند می‌کند، فریاد می‌زند اما ابهتی ندارد. واقعا هنر می‌خواهد از این همه بازیگر که اکثرا سابقه بازی در سریال‌های تاریخی را نیز دارا هستند، نابازیگرانی ساخت که از گفتن یک دیالوگ عادی که حداقل حس و حالی از دوران قاجار را بر نگاه مخاطب دیکته کنند، عاجز باشند. کاراکترهای جدید نیز که از این قسمت به داستان اضافه می‌شوند به غیر از یک مورد خاص که در ادامه بیشتر به او می‌پردازیم، ضعیف هستند. راجع‌به شخصیت دده (با بازی بهنوش بختیاری) صحبت نکنیم، بهتر است. نمی‌دانم این نوع بازی و علی‌الخصوص دیالوگ‌گویی که بهنوش بختیاری مدت‌ها است در دام آن افتاده و در این سریال هم تکرار می‌کند، خواسته خود بازیگر است یا کارگردان؟ شاید هم هر دو.

کاراکتر رحیم علاوه بر شخصیت‌پردازی که مشکل اساسی سریال «بامداد خمار» است، از لحاظ ظاهری هم ارتباطی با محیط و دیگر کاراکترها ندارد. انگار از جهانی دیگر به جهان داستان این فیلم، پرتاب شده است. چرا انقدر بد دیالوگ می‌گوید؟ انگار ربات است. کاش کارگردان جای اصرار و تاکید بر گردن‌بند و عضلات بدن او، بازیگرش را به بازی می‌گرفت. نوید پورفرج هرگز بازیگر ضعیفی نبوده و از عهده نقش‌های مختلف برآمده است اما با این طرز بازی (شما بخوانید بازی‌گرفتن کارگردان) تنها نقطه سیاهی در کارنامه بازیگری خود به ثبت می‌رساند. سولماز غنی در نقش نازبانو (خاله محبوبه) کمی بهتر از دیگران است. اغراقش اندازه و عصبانیتش تا حدی ساخته می‌شود، هرچند به آن پرداخته نمی‌شود و ابتر می‌ماند. کاراکتر نازبانو را می‌توان با یک پرداخت مناسب به عامل تعلیق این سریال تبدیل کرد اما بعید می‌دانم در ادامه داستان همچین اتفاقی بیفتد. تنها کاراکتری که با یک بازی استاندارد، شخصیتش شکل می‌گیرد، خجسته (خواهر محبوبه با بازی فرزانه فرزام) است. خجسته بر خلاف خواهرش به یک دختر قجری تبدیل می‌شود. هم می‌تواند رابطه خواهرانه را بسازد و هم می‌تواند طاغی شود. در واقع طغیان علیه خانواده و سنت‌های آن در شخصیت این کاراکتر قرار می‌گیرد، نه محبوبه. نه‌تنها نحوه دیالوگ‌گویی‌اش خوب است بلکه ترس، استرس، عصبانیت و شیطنتش در قاب تصویر (مستقل از رمان) شکل می‌گیرد. در سکانس‌ها و پلان‌های مشترکش با محبوبه بار درام را به دوش می‌کشد و این رابطه خواهرانه را شکل می‌دهد.

دوربین که یکی از هزاران معضلات سریال «بامداد خمار» است، همانند قسمت اول بیش‌فعال است. انسان زمانی که راه می‌رود و حتی در مواقعی که می‌دود، آن‌چه را که در مقابل دیدگان خود می‌بیند، دارای تکان و لرزش نیست بنابراین نمی‌دانم کارگردان چه اصراری دارد در هنگام حرکت محبوبه که دوربین POV (زاویه دید کاراکتر) آن است، تصویر مغازه نجاری را بالا و پایین کند. این تکان‌های بی‌خود که در نقد قسمت اول هم به آن پرداختیم جز خسته کردن نگاه و ذهن مخاطب، کاربرد دیگری ندارد. مشکل دیگری که از این قسمت وارد سریال می‌شود، دیالوگ‌های فمنیستی است. دیالوگ‌هایی که در ظاهر از معصومیت زن و زندگی‌های مردسالارانه در زمان قاجار می‌گوید اما بطن و محتوای آن از فمنیست امروزی می‌آید. زمانی که کاراکترهای داستان، شخصیت امروزی داشته باشند مسلما دیالوگ‌ها هم امروزی می‌شود و ناخودآگاه فمنیستی فیلمساز را لو می‌دهد. تنها کورسوی امیدی که سریال در قسمت دوم از خود به جا می‌گذارد، میزانسن مناسبی است که در سکانس پایانی چیده می‌شود. بصیرالملک به دلیل تعدی پیشکار از وظیفه‌ای که بر گردن او نهاده بود، عذرش را می‌خواهد. او در بالای پلکان خانه و پیشکار و اهل منزل در پایین آن. نگاه از پایین به بالای دوربین که بصیرالملک در قاب آن قرار دارد، ابهت و قدرت پدر را برای اولین بار در طول دو قسمت، محسوس می‌کند. بازی خنثای علی مصفا با این میزانسن و زاویه دوربین تا حدودی جبران می‌شود، هرچند باز هم تکان‌های بی‌مورد و حرکات بی‌منطق دوربین، ابهت کوچکی که از پدر ساخته می‌شود را از بین می‌برد.

امتیاز نویسنده به قسمت دوم سریال: ۴ از ۱۰

نقد و بررسی قسمت‌های دوم و سوم سریال بامداد خمار | بخوان آقای چاوشی که خوب می‌خوانی - گیمفا

نقد قسمت سوم؛ همچنان ضعیف اما بهتر از قبل

قسمت سوم سریال «بامداد خمار» را می‌توان بهترین قسمت این مجموعه تا این‌جای کار نامید. بازی اکثر کاراکترها همچنان بد است اما تعدادی از آن‌ها جای امیدواری کوچکی باقی می‌گذارند. مرجانه گلچین در نقش دایه نه‌تنها اغراق بازی‌اش را کمتر نمی‌کند بلکه این بازی اوراکت از دیالوگ‌گویی به حرکات بدنی نیز سرایت می‌کند و علاوه بر این‌که کوچکترین طنزی نمی‌سازد، حالت اگزجره هم پیدا می‌کند. بازی بی‌حس و حال ترلان پروانه به عنوان قهرمان داستان همچنان ادامه دارد و با این روندی که پیش می‌رود بعید به نظر می‌رسد در قسمت‌های بعدی نیز تغییر اساسی‌ای اتفاق بیفتد. در خوابش، رحیم را می‌بیند و در بیداری‌اش یاد او را می‌کند اما هیچ‌کدام از فلش‌بک‌های کارگردان که قصد دارد خواب و خیال او را بسازد، تبدیل به عشق  و حتی نزدیک به آن نمی‌شود. پلان حافظ‌خوانی‌اش که دیگر اوج کار است. کاش تیم کارگردانی قبل از ضبط هر قسمت، تمرینی با بازیگران داشته باشد تا این‌گونه تفال به حافظ بی‌حس و حال برگزار نگردد. بازی پریوش نظریه در نقش عمه کشور نیز تعریف چندانی نسبت به سایر کاراکترها ندارد. ابهتش به عنوان بزرگ خانواده در دیالوگ و فیلمنامه است و در کنش و تصویر چیز خاصی به مخاطب ارائه نمی‌کند. گلاره عباسی در نقش نزهت (خواهر محبوبه) هم اگرچه در این‌جا بد نیست اما بازی‌اش تفاوت چندانی با کاراکتر اکرم در سریال «شهرزاد» ندارد. در آن‌جا ندیمه بود و در این‌جا خانزاده است بنابراین نوع بازی باید متفاوت باشد که نیست.

دو کاراکتر بصیرالملک و نازنین بعد از سه قسمت تا حدودی شخصیت‌پردازی می‌شوند، لااقل آن‌چه را که از فیلمنامه انتظار می‌رود تا حدی برآورده می‌کنند. دست به ساز شدن بصیرالملک و نواختن موسیقی، او را نه به عنوان شخصیت بلکه به‌صورت تیپیکالِ یک فرد اهل شعر و ادب به مخاطب معرفی می‌کند و این امر باعث می‌شود اشعاری که گاه و بی‌گاه از دهان او خارج می‌شود، بر خلاف قسمت‌های قبلی دیگر حالت شعاری به خود نگیرد. نازنین هم بالاخره به عنوان یک زن ثروتمند قجری خودی نشان می‌دهد. از آن عشوه‌های لوس و مضحک قسمت اول می‌گذرد و حالا به مادری تبدیل می‌شود که دخترش به‌درستی از او حساب می‌برد. عصبانیتی که او در مواجهه با محبوبه در قبال رد کردن خواستگاران از خود بروز می‌دهد، همان المانی بود که جای خالی‌اش در وجود این کاراکتر در قسمت‌های قبلی احساس می‌شد و ترس دختران از مادر را بی‌معنا می‌کرد. این پرداخت مناسب باعث می‌شود که کاراکتر نازنین در سکانس مواجهه با عمه کشور شخصیت پیدا کند و ناراحتی‌اش از پیشنهاد ازدواج میان خجسته و منصور برای مخاطب باورپذیر شود. بهنوش بختیاری نیز در نقش دده نسبت به قسمت‌های قبل بازی بهتری ارائه می‌دهد. اغراق بازی‌اش را تا حدودی کنترل می‌کند و همین امر باعث می‌شود که در مواجهه‌اش با جنیفر (معلم زبان فرانسه) المان کمدی تا حدودی در فیلم شکل بگیرد. این کنترل اغراق در بازی از مرجانه گلچین هم انتظار می‌رود اما عدم توجه به این مسئله باعث می‌شود، بازی او که در ظاهر بار طنز فیلم را نیز به دوش می‌کشد هرگز سرخوشانه نشود و مخاطب را پس بزند.

خجسته همچنان بهترین بازی و شخصیت‌پردازی سریال «بامداد خمار» را دارد. سرکش است، نقشه می‌کشد و هر لحظه امکان طغیان دارد. زمانی که طاووس (کلفت خانه) از مشکلاتش می‌گوید و اشک می‌ریزد، خجسته به آسمان می‌نگرد و فریاد خنده سر می‌دهد. شنا کردن بر خلاف جهت جریان آب، این‌گونه در وجود او پایه‌ریزی می‌شود تا شخصیتش شکل بگیرد و سرکشی‌های بزرگترش باورپذیر شود. استرسی که در هنگام صحبت‌های پدر و عمه بر او حادث می‌شود را بدون گفتن دیالوگ، به‌خوبی بروز می‌دهد. در واقع آن‌چه که از محبوبه به عنوان قهرمان داستان انتظار می‌رود را خجسته یک‌جا دارد. محبوبه در تمامی این سه قسمت کوچکترین نشانه‌ای از سرکشی از خود بروز نداده و هر چه که بوده (مثل آزاد کردن طاووس از حبس و رفتن به مغازه نجاری) مربوط به فیلمنامه است، نه در بازی و اجرا. اما کاراکتر خجسته این سرکشی را در اجرا دارد و حس و حالی که از خود نشان می‌دهد مربوط به یک دختر قجری است، درست برعکس محبوبه که از قجری بودن فقط لباس‌ها و گریمش را دارد.

سکانس پایانی قسمت سوم سریال «بامداد خمار» نسبتا خوب برگزار می‌شود و بعد از چندین مواجهه بالاخره موفق می‌شود عشق کوچکی میان دو کاراکتر داستان برقرار کند. اما این عشق شکل گرفته نه ارتباطی به بازی کاراکترها دارد و نه دوربین کارگردان. دو عامل مهم در شکل‌گیری این رابطه و برانگیختن احساسات مخاطب، نقش ایفا می‌کند. اول نریشنی است (صدای کاراکتر کهن‌سال محبوبه) که به‌درستی از آن در این سکانس استفاده می‌شود. نریشن باید حالات روحی کاراکتر و ذهنیات او را برای مخاطب شرح دهد. در بسیاری از فیلم‌ها از این تکنیک به اشتباه استفاده می‌شود و صدای پخش شده دقیقا چیزی را بازگو می‌کند که کاراکتر در حال انجام فیزیکال آن است. اما در این‌جا با توجه به پوشش محبوبه و روبندی که چهره او را پوشانده است، نیاز به نریشنی است که بتواند حالات روحی او را که با ندیدن میمیک صورتش مبهم‌تر شده، برای بیننده بیان کند (هرچند اگر چهره هم پیدا بود با این حجم از بی‌حس و حال بودن کاراکتر، عشقی عیان نمی‌شد). مورد دوم مربوط به صدا و آهنگ محسن چاوشی است که به‌موقع پخش می‌شود و این بذر کوچکی از عشق که از ریشه درآمده است را آبیاری می‌کند و می‌پروراند. فیلمسازها گاهی تقلب کرده و با پخش موسیقی، احساسی را که از خلق آن عاجز بودند جبران می‌کنند اما در این‌جا با تمامی مشکلات و بازی بد هر دو کاراکتر، کارگردان موفق می‌شود عشق کوچکی را پایه‌ریزی کند و سپس با استفاده از المان موسیقی آن را پرورش دهد.

نقد و بررسی قسمت‌های دوم و سوم سریال بامداد خمار | بخوان آقای چاوشی که خوب می‌خوانی - گیمفا

هرچند این سکانس را می‌توان بهترین سکانس این مجموعه تا این‌جای کار نامید اما از مشکلات آن نیز نمی‌توان چشم‌پوشی کرد. بعد از گذشت سه قسمت و چندین مواجهه میان محبوبه و رحیم، دوربین کارگردان همچنان بر فیزیک و عضلات بدن رحیم تاکید می‌کند. در نقد قسمت اول بیان کردیم که این تاکید و اصرار بیش از حد، نشان از عشق و علاقه دوربین کارگردان به فیزیک بدنی رحیم دارد و عشقی را در دل محبوبه نمی‌کارد. حالا بعد از گذشت دو قسمت دیگر، این کلوزآپ‌ها و اینسرت‌ها از رحیم همچنان ادامه دارد و انتظار می‌رود در قسمت‌های بعدی نیز شاهد آن باشیم. بازی دو کاراکتر نیز در این سکانس به‌شدت ضعیف است هرچند بالاخره لرزشی در صدای محبوبه احساس می‌شود که در نقد قسمت اول به فقدان آن اشاره کرده بودیم. نرگس آبیار سابقه کار با بازیگران بزرگ و بازی گرفتن از آن‌ها را در کارنامه هنری خود دارد. بازی فوق‌العاده پانته‌آ پناهی‌ها و مهران احمدی در فیلم «نفس» بیان‌گر این امر است اما متاسفانه در سریال «بامداد خمار» هرگز شاهد بازی استانداردی (به جز تعدادی کاراکتر محدود) نیستیم و کارگردان همانند آثار اخیر خود، در این مجموعه نیز از دوران اوج خود به دور است.            

امتیاز نویسنده به قسمت سوم سریال: ۵ از ۱۰

منبع خبر





دانلود آهنگ
ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *