نام ما را بر ریگهای بیابان نوشتهاند؛ باد مرگ خواهد وزید و این نامها را خواهد زدود و پس از آن کسی ما را به یاد نخواهد آورد. دردناک است که پس از سالها نبرد با زندگی، اینگونه گرد فراموشی بر ما پاشیده شود ولی چنین خواهد شد و باید پذیرفت که رسم سرای فریب با ما چنین کند.
ترس از مرگ جنبههای گوناگونی دارد و یکی از آنها به یغما رفتن نام، خاطرات و پسافکندی است که در سراسر زندگی تلاش کردهایم آن را بر جای نهیم؛ از این رو یکی از دغدغههای همیشگی آدمیزاد این بوده که چگونه در یادها بماند و برای خود آوازهای دست و پا کند. این چالش راههای بسیاری برای به پایان رساندن دارد؛ یکی از راه دانشاندوزی تلاش میکند ماندگار شود، دیگری زندگانی خود را در راه کمک به دیگران ارزانی میدارد و هزاران راه و روش دیگر که میتوان با پیمودنشان به جایگاهی بلند رسید. تلخ آنکه بسیاری حتی با پیمودن این گذرگاههای پر پیچ و خم نیز به فراموشی سپرده شدهاند و نام ایشان در گذر تاریخ گم شده است. گروهی اما با راهبردی دیگر و بسیار متفاوت تلاش میکنند جاودانه شوند و آن هم ایجاد ترس است.
اگر گذشته را ورق بزنیم و سرگذشت آمیخته با کمدی و تراژدی بشر را به تماشا بنشینیم، خواهیم دید که شمارگان کسانی که این مسیر را پیمودهاند بیشمار است چرا که نشاندن گل خنده بر لبان دیگران در این جهان سراسر تاریک و اهریمنی بسیار سختتر از پاشیدن تخم ترس در دلهای ایشان است. این مسئله آزاردهنده اما راستینه است، قلب را به درد میآورد و دل را سرد میکند ولی اینگونه هست و کاری نتوان کرد. جهانا سراسر فسوسی و باد. آنچه شگفتانگیز مینماید و دلگرمی به ارمغان میآورد آن است که شمار کسانی که با رادمردی و بزرگی برای خود آوازهای ساختهاند، بیش از آنانی است که با تکیه بر شرزگی تلاش کردهاند ماندگار شوند؛ به بیان دیگر سایه فراموشی بیشتر بر نام کسانی سایه میافکند که دیگران از وجودشان در آسایش نبودهاند. البته هستند کسانی با پشته ساختن از کشتهها تا روز پایان جهان نامشان به خاطر سپرده میشود و در برخی موارد به دلیل فریب، نیرنگ و ناآگاه نگاه داشتن دیگران از تاریخ به قهرمان بدل میشوند.
Batman Arkham Knight با پایانبندی عمیق و باشکوه خود به بیان این پرسش میپردازد که آیا ارزش دارد به هر قیمتی نام خود را در صفحه تاریخ مانا کنیم؟ آیا اگر به هر روالی خود را در تاریخ ماندگار کنیم به این معنی خواهد بود که در یاد دیگران خواهیم ماند؟ امروز به کنکاش این پرسش خواهیم پرداخت. نخست و برای روشن شدن راه، بهتر است به انگیزههای دو سمبل و نماد نیکی و بدی یعنی Batman و Joker بپردازیم.
پس از کشتهشدن توماس وین و مارتا وین، پسرشان با غم فقدان پدر و مادر مواجه میشود. او همواره به این فکر میکند که ایکاش میتوانست کاری بکند تا جلوی کشته شدن آنها گرفته شود. این غم و اندوه بزرگ در کنار احساس ناکارآمدی، او را بر آن میدارد تا قید زندگی در کاخ را زده و با سختی کشیدن، گام در راه بیپایان نبرد با بزهکاری بردارد. انگیزه انتقام و تهی کردن گاتهام از گریه بینوایان، ردای شوالیه تاریکی را بر دوش او افکنده و سوگند میخورد تا واپسین روزی که بتواند، پناه بیپناهان باشد.
بتمن کسی را نخواهد کشت و تلاش میکند با دستگیر کردن تبهکاران، موتور پوسیده اجرای عدالت را به کار بیندازد. سراسر آرمان او فریادرسی و بیرون کشیدن شهرش از چنگال تاریکی است و در این راه، او همهچیز، حتی هویت بروس وین، را قربانی میکند. او مانگار شدن را نمیخواهد، بلکه میخواهد بتمن به نمادی برای رستاخیز عدالت بدل شود و هرگاه نام او بر زبان جاری میگردد و یا زمانی که چراغ ویژه پلیس گاتهام برای درخواست کمک از او روشن میشود، سوداگران جنایت از ترس جان بسپارند. او بدون هیچ چشمداشتی شنل میگستراند و جان خود را بیآلایش و همچون یک قهرمان راستین، سپر بلای شهروندان گاتهام میکند.
بتمن حتی شبکهای برای مبارزه با جنایت به راه میاندازد و کسانی را که شایستگی و توانایی این کار را دارند گرد هم میآورد؛ اما باز هم پیه کارهای پرخطر و خشن را به تن استوار خود میمالد. او میخواهد به هر بهایی از دیگران پاسبانی کند و در طول نبردهای نابرابر و حماسهگونهاش با دشمنان، بارها از جان خود میگذرد و دست از زندگانی میشوید تا مبادا کسی گرفتار آنچه که او از سر گذرانده بشود. جان سخن اینکه او خواسته و دانسته شنلی را بر تن کرده که نه تنها زندگی روزانه و معمولیاش را نابود بلکه دیر یا زود هویت نیازهای آدمیزادی و حتی زندگی را از او خواهد گرفت. بتمن بدون چشمداشت و درخواست پاداش و به سان یک مرد راستین با ارادهای پولادین، برای نجات جامعه خود به پا میخیزد و بیآلایش و سراسر خودجوش تن به چنین مبارزه جانفرسایی میدهد و حتی در اندیشه اینکه نامش در تاریخ ماندگار شود نیست.
انگیزههای Joker:
بزرگترین انگیزه جوکر، ماندگار شدن نام و پسافکند خون و تاریکی است که بخش بزرگی از عمر گرانمایه خویش را هزینه ساخت آن کرده. جوکر میخواهد هرگاه نام گاتهام برده میشود، همه به یاد او و کشتارهای بیشمارش بیفتند، به یاد خونهایی که با شیوههای نوآورانه و مو به تن سیخ کننده بر آسفالت سرد خیابانهای گاتهام ریخته شدند. این جانی روانی با کارهایی که انجام میدهد، تلاش دارد فریاد بزند که همه اهریمنی در دریای وجود خود دارند؛ چیزی که درست و راست است. جوکر بزرگترین اشتباه استراتژیک خود را جایی به بار میآورد که گمان میکند باید اجازه داد این اهریمن وجود، فرمان را در دست گرفته و در راستای نیازهای او گام بردارد. بر همین اساس، جوکر از بروز رفتارهای شوکآور و به دور از انسانیت نه تنها هیچ ترس و پشیمانیای ندارد، بلکه آنها را مایه سرافرازی میداند. جوکر در یک پیشآمد دیگر نیز دچار این برداشت اشتباه میشود که بتمن و همه کارهای قهرمانانهای او، معنی گرفته از خود و کارهای شرورانهاش است؛ در حالی که چنین نبوده و برداشت جوکر وارونه میباشد.
درست است که خوبی و بدی در هم تنیده شدهاند، اما این نیکویی است که بار معنایی بیشتری داشته و اندازه شرزگی را گزینش میکند. به بیان دیگر، تاریکی به خودی خود وجود ندارد و به چیزی تاریکی میگوییم که در حقیقت به دلیل فقدان نور وجودیت یافته. بنابراین، جوکر از هیچ جنایتی دریغ نکرده و با تمام توان و هوش سرشار خود، میکوشد جامه بزرگترین بزهکار همه دوران را بپوشد. جوکر نه تنها از ابراز ترس و دلزدگی دیگران ناراحت نمیشود، بلکه با هر لقب ترسناک و منفیای که به او میدهند نیز شادمان میگردد؛ برای نمونه او شیفته این است که او را شاهزاده جرم و جنایت گاتهام بنامند. تلاشهای این دلقک در جهت آن است که در برابر هرچه انسانیت و تمدن نامیده میشود بیایستد و با نابودی آنها، درونمایه راستین انسانها که همان خوی درندگی و بیقانونی است را آشکار کند. همچنین، او میخواهد به بتمن و همه کسانی که در راه روشنی قدم برمیدارند بفهماند تلاشهای ایشان بیفایده بوده و در نهایت نامی ماندگار میشود که مردم از آن در هراس باشند.
کدام یک درست میگویند؟ پایانبندی Arkham Knight به این پرسش، پاسخ میدهد.
پس از اینکه مترسک با گاز ترس خود تلاش میکند در برابر چشمان مردم گاتهام، قهرمان ایشان را خرد کند، ما به درون ذهن بتمن سفر میکنیم و کشاکش نبرد او و جوکر را به تماشا مینشینیم. اینک ما در سرزمینی سیر میکنیم که جوکر سالهاست تلاش میکند بر آن فرمانروایی کند: روان بتمن. جوکر آرزو دارد با دست یافتن به ذهن و پیروی آن تن بتمن، با یک تیر دو نشان بزند. نخست، بزرگترین سد راه خود یعنی بتمن را نه تنها از میان بردارد بلکه او را کنترل کرده و با کالبد بتمن باری دیگر به جهان میآید تا از همه پتانسیلهای او در جهت نابودی انسانیت و جامعه گاتهام بهره ببرد؛ دوم آنکه اگر بتمن در برابر جوکر سقوط کرده و تسلیم شود، نه تنها جوکر بر همآوردش چیره میگردد، بلکه فلسفه و اندیشههای او نیز پیروز میشوند و این پیروزی پیامی را به دیگر مردمان میرساند که هیچ امیدی نیست و حتی بزرگترین پشتوانه شهر و سرسختترین مرد نیز در برابر شرزگی و اهریمن وجود نمیتواند ایستادگی کند.
بتمن با بزرگترین ترس خود یعنی از میان رفتن ارزشهایی که همه این سالها برایشان تلاش کرده روبهرو میشود. او به خوبی میداند که نه تنها سوشیانت گاتهام بلکه نمادی از ایستادگی ارزشهای انسانی در برابر خوی حیوانی است. بنابراین میجنگد و از میراث چندین ساله خود و از همه مهمتر امید مردمانش پاسبانی میکند. طی زمانی که در ذهن بتمن در حال پیکار همهجانبه و فلسفی با جوکر که نماد اهریمن وجود میباشد هستیم، چندین نکته کلیدی و شگفتانگیز پدیدار میگردد. نخست چشمانداز جوکر از گاتهامی است که میخواهد بسازد. شهری درگیر آتش که هیچچیز در آن از گزند زبانههای اخگر سوزان برگرفته از جنایت در امان نیست. همهچیز به خاکستر شدن میگراید، نه تنها بناهای آباد این ابرشهر بلکه همه فرهنگ و تاریخ و به بیانی دیگر تمدن آن در حال دود شدن و به هوا رفتن است.
او میخواهد بر ویرانههای شهر بتمن فرمان براند تا نه تنها نیروی خویش را به رخ بکشد، بلکه همه آنچه از بتمن در یادها باقی مانده است را نابود کند. او میخواهد بر ترس مردم شهریاری کند، ترسی که از نبود قهرمان و دولت دادرس سرچشمه میگیرد. دوم آنکه ما به بزرگترین ترس جوکر نیز پی میبریم و آن چیزی نیست مگر فراموش شدن. جوکر با تلاش و پشتکاری بیهمتا خود را به قله جرم و جنایت میرساند و اینک دلآسوده است که تا واپسین روز چرخ گردان نام او در یادها خواهد ماند؛ شتر در خواب بیند پنبهدانه!
تصویر گاتهام در حال سوختن چنان روشن و سترگ است که از فرسنگها دور تر میتوان آن را دید. جوکر آرزو دارد با اجرا کردن این نقشه همچون خود این تصویر سوزناک در یادها و دیدگان بدرخشد. این آتش نه تنها گواه ماندگاری جوکرT بلکه نمادی جاودان از نابود کردن امید مردم گاتهام و میراث بتمن است. اما هرگز اینگونه نخواهد شد؛ پس از این افق آتشبار، جوکر خود را در زیرزمینی تاریک و دور افتاده مییابد. زیرزمینی که نمادی از فراموشگاه تاریخ میباشد. در پایان راهرویی سیاهیزده، او تندیسی از خود مییابد که خزه بسته و رو به نابودی است. جوکر باور نمیکند که به این روز افتاده و خود را اینگونه آرامش میدهد که این شوخیای بیش نیست چرا که در ذهنش هم نمیگنجد که خندههای مرگآورش اینگونه رو به فراموشی بروند. اندکی میگذرد و سر تندیس جدا شده و به زمین میافتد و این پیام را میرساند که شیاد شاید در خاطر بماند، اما کسی نمیخواهد نام او را به یاد بیاورد.
در ادامه جوکر خود را در آیین سوگواری خویش مییابد، جایی که پر شده از صندلیهای خالی. در این میان تنها صدای هق هق گریه یکنفر به گوش میرسد و او کسی نیست جز هارلی کویین. همان که جوکر همچون عروسک خیمهشببازی از او بهره برد و از احساساتش سو استفاده کرد. جوکر، نهانی سوگواری خویش را به گردن هارلی میاندازد و خود را اینگونه آرام میکند که او دیگران را از سوگواری آگاه نکرده است. در ادامه پتکی گران بر سر خیالهای خام و دلخوشیهای پوچ جوکر فرود میآید؛ دو گوینده رادیو در حال گفت و گو هستند که یکی از ایشان به این نکته اشاره میکند که امروز سالگرد مرگ جوکر است، همکار او با بیتوجهی میگوید: « جوکر؟ کی بوده؟» این گفته جوکر را بیاندازه پرخاشگر و دلآزرده کرده و این واقعیت تلخ را به او میرساند که مردم نه تنها در حال فراموش کردن او هستند، بلکه او چنان بیارزش بوده که دیگران حتی نمیخواهند او را به یاد بیاورند.
در ادامه جوکر با تندیسی از بتمن برخورد میکند که درست پشت سر او ناگهان پدیدار میگردد و سایه افکندن میراث بتمن بر جوکر را گوشزد میکند. جوکر تندیس را از میان میبرد اما تندیسهای بیشتری بوجود میآیند؛ مهم نیست که جوکر تا چه اندازه این تندیسها را از میان ببرد، همواره تعداد بیشتری از آنها پدیدار میگردند و این نکته را یادآوری میکند که به هیچوجه نمیتوان یاد قهرمان جامعه را از ایشان گرفت.
در همین زمان، ناگهان یکی از تندیسها به بتمن بدل شده گلوی جوکر را میفشارد و به او یادآور میشود که نمیتواند او را نابود کند. سپس بتمن جوکر را به سختی شکست داده و او را به درون سلولی سیاه، تاریک و فراموش شده میاندازد. جوکر زبونانه از بتمن خواهش میکند که او را به درون سلول نیفکنده و زمینه را برای فراموشی او فراهم نیاورد؛ اما بتمن چنین میکند و رویارویی همیشگی خود را برای همیشه به چنگ فراموشی میسپارد. جوکر آرام آرام به زبالهدان تاریخ و از همه بدتر به درون ارگ فراموشی پرتاب میشود تا برای همیشه نام و یاد و میراثش پاک شود.
پایانبندی Arkham Knight میخواهد بگوید مهم نیست که چه اندازه از تو میترسند و نامت تا چه اندازه خون را در رگهای دیگران یخ میبنداند؛ اگر به دیگران نیکی نکنی و زندگی ایشان را به سختی بیندازی از تو یاد نخواهند کرد.
نباشد همی نیک و بد پایدار همان به که نیکی بُوَد یادگار
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید