بازی های جهان باز فراموش شده، معمولاً در سایه غولهای این ژانر مانند Grand Theft Auto V و Elden Ring قرار میگیرند، اما الماسهای پنهان و کمتر دیده شدهای در میان آنها یافت میشود. این بازیها تجربههایی غنی و هیجانانگیز ارائه میدهند، هرچند هرگز به شهرت نامهای بزرگ دست نیافتند.
عناوینی مانند Sunset Overdrive و Sleeping Dogs فرمول جهان باز را به مسیرهای خلاقانهای هدایت کردند. شاید امروز در مرکز بحثهای دنیای گیمینگ نباشند، اما تأثیر آنها انکارناپذیر است. در این مقاله، دست شما را میگیریم و به سفری برای کشف دوباره این دنیاهای فراموششده میرویم.
Sunset Overdrive که در سال ۲۰۱۴ به صورت انحصاری برای Xbox One عرضه شد، یکی از رنگارنگترین و خلاقانهترین تجربههای جهان باز نسل خود بود. در دورانی که بازیها غرق در «واقعگرایی خشن» و فیلترهای رنگی قهوهای بودند، دنیای این بازی مانند یک نفس تازه عمل کرد. هر گوشه از شهر Sunset City با رنگ، انرژی و استایل خودنمایی میکند و باعث شادمانی شما میشود.
چیزی که Sunset Overdrive را واقعاً متمایز میکرد، هویت منحصربهفردی بود که داشت. طنزهایی که دیوار چهارم را میشکستند و زیباییشناسی الهامگرفته از پانک، به بازی شخصیتی بیهمتا بخشیده بود. این عنوان هرگز خودش را جدی نمیگرفت و دیالوگهای هوشمندانهاش با طراحی آشفته و آنارشیستی آن کاملاً هماهنگ بود. با وجود بخش داستانی نسبتاً کوتاه، سیستم جابهجایی و حرکت بازی که شامل سر خوردن روی ریلها و پریدن از روی ماشینها بود، گیمپلی را بینهایت تکرارپذیر و لذتبخش میکرد.
وقتی Prototype در سال ۲۰۰۹ عرضه شد، بازیکنان را با یکی از آشفتهترین فانتزیهای قدرت در آثار جهان باز آشنا کرد. این بازی که توسط Radical Entertainment ساخته شده است، شما را در نقش الکس مرسر قرار میدهد؛ مردی که پس از آلوده شدن به ویروسی مرموز، قدرت هیولایی کسب میکند، اما حافظهاش هم پاک میشود. نسخه بازسازیشده شهر نیویورک در این بازی، یک منطقه جنگی زنده و پر از موجودات آلوده است.
با اینکه Prototype به خاطر گیمپلی سریع و آزادی عمل بینظیرش تحسین شد، اما هرگز به آن موفقیتی که شایستهاش بود، دست نیافت. یک دنباله برای آن عرضه شد، اما نتوانست همان سطح انرژی و نوآوری نسخه اول را تکرار کند. از آن زمان، هیچ اطلاعاتی درباره نسخه سوم منتشر نشده و با توجه به عملکرد ضعیف Prototype 2 و اخراج تعداد زیادی از سازندگانش، ساخت آن بعید به نظر میرسد. البته شایعههایی وجود دارد که نسخه ریمستر این دوگانه در دست ساخت است.
inFamous یک داستان ابرقهرمانی را به شیوهای وارد ژانر جهان باز کرد که هم واقعگرایانه بود و هم حس و حال سینمایی داشت. بازیکنان در نقش کول مکگراث قرار میگرفتند، یک پیک موتوری که از انفجاری عظیم در شهر Empire City جان سالم به در برده و حالا قدرتهای الکتریکی ویرانگر دارد. در حالی که شهر در هرجومرج و درگیری بین گروهها و توطئهها فرو میرود، کول باید تصمیم بگیرد که از تواناییهای جدیدش برای عدالت استفاده کند یا سلطه.
اگرچه این عنوان دنبالههایی نیز داشت، اما نسخه اول inFamous مسلماً بهترین در فرنچایز است؛ اثری که توانست به بهترین شکل ممکن فانتزی قدرت را القاء کند. نسخههای بعدی همچنان عناوین قدرتمندی بودند، اما نتوانستند به اندازه اولین ماجراجویی کول، تازه و تأثیرگذار ظاهر شوند.
Red Faction: Guerrilla فرمول این فرنچایز را کاملاً متحول کرد و یک استاندارد جدید برای شوترهای جهان باز به وجود آورد. بازیکنان در نقش الک میسون قرار میگرفتند، مبارزی که به شورشی علیه نیروی دفاعی زمین (EDF) کشیده میشد. چیزی که Guerrilla را متمایز میکرد، سیستم تخریب پیشگامانهاش بود که اجازه میداد تقریباً تمام ساختمانها و سازهها را نابود کنید.
به جای تکیه صرف بر درگیریهای مسلحانه، بازیکنان تشویق میشدند تا تأسیسات کامل را با پتک، مواد منفجره و وسایل نقلیه فرو بریزند و این کار بسیار سرگرمکننده بود. فیزیک تخریب Red Faction: Guerrilla همچنان بیرقیب است و عناوین مدرن کمی وجود دارند که همان حس خلاقیت آشفته را ارائه دهند. متاسفانه، داستان و شخصیتها هرگز به پای نوآوری گیمپلی آن نرسیدند. با یک روایت بهتر و قهرمانی جالبتر، Guerrilla میتوانست مقدمات رشد Red Faction به عنوان یک فرنچایز بزرگ را فراهم کند.
تنها دو بازی در سری Mercenaries ساخته شده که هر دو تا حد زیادی به فراموشی سپرده شدهاند. این عناوین سه قهرمان اصلی یکسان داشتند که ابتدا به عنوان مأموران یک آژانس دولتی کار میکردند و سپس به صورت مستقل فعالیت خود را ادامه دادند. بازیکنان میتوانستند از بین سه شخصیت متمایز، یکی را انتخاب کنند: جنیفر موی، یک مأمور سابق MI6 باهوش و زیرک؛ کریس جیکوبز، مأمور سابق نیروی دلتا قوی و باابهت؛ ماتیاس نیلسون، یک تکاور سوئدی با موهای موهاک و علاقهمند به مواد منفجره.
نسخه اول بازیکنان را به کره میفرستاد تا یک دیکتاتوری را که مخفیانه در حال توسعه سلاحهای هستهای بود، سرنگون کنند، در حالی که دنباله آن ماجرا را به ونزوئلا منتقل کرد. هر دو بازی یک فرمول واضح داشتند: انفجارهای اغراقآمیز، ماشینهای سریع و جناحهای متنوعی که بازیکنان میتوانستند برای آنها کار کنند؛ از ارتش چین گرفته تا مافیای روسیه و حتی دزدان دریایی جامائیکایی. Mercenaries پتانسیل تبدیل شدن به یک فرنچایز طولانی و محبوب را داشت، اما با تعطیلی استودیوی Pandemic، این سری از یادها رفت.
بازیهای زیادی تلاش کردهاند از Grand Theft Auto الگو بگیرند، اما Sleeping Dogs به عنوان بهترین جایگزین برای فرنچایز سندباکس راکستار شناخته میشود. این بازی که در هنگ کنگ جریان دارد، داستان وی شِن را دنبال میکند، یک پلیس مخفی که مأموریت داشت در سازمانهای قدرتمند تریاد نفوذ کرده و آنها را نابود کند. چیزی که بازی را از رقبا متمایز میکرد، تمرکز بر مبارزات هنرهای رزمی به جای درگیریهای مسلحانه سنتی بود که به آن انرژی و هیجان میبخشید.
امروزه، بسیاری از گیمرها Sleeping Dogs را یکی از سینماییترین و آندرریتدترین بازیهای ژانر جهان باز در تاریخ میدانند. شاید این عنوان در کل فراموش شده باشد، اما طرفداران سرسختی دارد که خواهان دنباله آن هستند. Sleeping Dogs 2 اگرچه زمانی در دست ساخت قرار داشت، اما نهایتاً کنسل و بیشتر محتوای آن در بازی رایگان آنلاین Triad Wars استفاده شد.
Rage موفق شد محیط پساآخرالزمانی Fallout را با سرگرمی بیقید و شرط Borderlands ترکیب کند، اما با وجود داشتن یک ایده فوقالعاده، هرگز فراتر از یک موفقیت نسبی نرفت. داستان بازی پس از برخورد یک سیارک به زمین رخ میدهد و ماجرای یک بازمانده را دنبال میکند که از یک پناهگاه زیرزمینی خارج شده تا دنیای تحت کنترل راهزنان و جهشیافتهها را کشف کند.
Rage نهتنها دنیایی جذاب برای کاوش ارائه میداد، بلکه گیمپلی و سیستم تیراندازی آن استثنایی بود. هر سلاح حس سنگینی و قدرت داشت و استفاده از سلاح نمادین سری یعنی، وینگاستیک (Wingstick)، بسیار رضایتبخش بود. Rage 2 نیز در سال ۲۰۱۹ منتشر شد، اما لحن کارتونیتر آن نتوانست با مخاطبان ارتباط برقرار کند و در نهایت زیر سایه عناوینی مانند Red Dead Redemption 2 قرار گرفت.
درست مانند Mercenaries، عنوان The Saboteur نیز با بسته شدن استودیوی Pandemic به دست فراموشی سپرده شد. این بازی که توسط برخی از طرفداران به عنوان یکی از دستکمگرفتهشدهترین تجربههای گیمینگ توصیف میشود، بازیکنان را در نقش یکی از اعضای مقاومت فرانسه در پاریس تحت اشغال نازیها قرار میداد. شهر در قالب بصری به مناطق تحت کنترل نازیها تقسیمبندی شده بود که به صورت سیاه و سفید با هایلایتهای قرمز خیرهکننده نمایش داده میشدند. با آزادسازی مناطق از طریق خرابکاری، ترور و تخریب، رنگ به تدریج به آنجا بازمیگشت.
طراحی The Saboteur به گونهای بود تا فراتر از مکانیکهای گیمپلی، با طراحی هنری نیز پیشرفت را حس کنید. این موضوع به بازی هویت هنری منحصربهفردی میداد که به ندرت در عناوین جهان باز دیده میشود. گیمپلی بازی، رویکرد مخفیکاری و خرابکاری را تشویق میکرد و به مخاطبین اجازه میداد تا به پایگاههای دشمن نفوذ کنند، بمب کار بگذارند یا برای بیثبات کردن نیروهای آلمانی، حواس آنها را پرت کنند. همچنین مکانیکهای پارکور نیز در بازی وجود داشت که گشتوگذار در پاریس را حتی سرگرمکنندهتر میکرد.
Two Worlds به بازیکنان اجازه میداد دنیایی شلوغ و وسیع را با تقریباً هیچ صفحه بارگذاری کاوش کنند. انواع بیشماری از دشمنان از سراسر افسانههای فانتزی، از اوگرها و غولها گرفته تا اورکها، در بازی حضور داشتند. اما دو عامل مانع Two Worlds شدند تا به اوجی که شایستهاش بود برسد. اول اینکه بازی اصلی تقریباً همزمان با The Elder Scrolls IV: Oblivion عرضه شد که یک نقشآفرینی فانتزی بسیار بهتر و محبوبتر بود. مشکل دوم این بود که دنباله Two Worlds همان چیزی را تغییر داد که آن را از عناوین مشابه متمایز میکرد. در نسخه اول، تمام شخصیتهای غیرقابلبازی (NPC) به سبک اغراقآمیز «انگلیسی باستانی» صحبت میکردند. این ویژگی در Two Worlds II حذف شد و موجودات فانتزی با موجودات واقعگرایانهتر جایگزین شدند. نتیجه ناامیدکننده بود و از آنجا که چیزی برای متمایز کردن Two Worlds II وجود نداشت، این سری به تدریج محو شد.
سری Just Cause زمانی به عنوان یکی از خالصترین اشکال آشوب در دنیای گیمینگ شناخته میشد و تجربههایی مملوء از آزادی، مقیاس و خلاقیت ارائه میداد. هر نسخه جدید از فرنچایز Just Cause مرزهای مقیاس را جابهجا کرد و برخی از بزرگترین نقشهها را در میان آثار جهان باز به ارمغان آورد. متاسفانه وسیعتر شدن بازیها، مشکل حفظ کیفیت پیش آمد. Just Cause 3 نوعی سرگرمی انفجاری ارائه داد اما با مشکلات فنی دست و پنجه نرم میکرد، در حالی که Just Cause 4 با ایرادات فنی و طراحی ماموریتهای تکراری، ناامیدکننده ظاهر شد. با وجود این کاستیها، هر بازی در این سری به طرز باورنکردنی سرگرمکننده است.
دنیای بازیهای جهان باز بسیار فراتر از عناوین پرفروش و شناختهشده است. این ۱۰ بازی ثابت میکنند که نوآوری، خلاقیت و سرگرمی خالص را میتوان در گوشههای کمتر دیدهشده این ژانر پیدا کرد. از تخریبپذیری بینظیر Red Faction تا مبارزات سینمایی Sleeping Dogs، هر یک از این عناوین تجربهای منحصربهفرد ارائه میدهند.
اگر به دنبال یک تجربه شاد، سریع و پر از طنز هستید، Sunset Overdrive انتخابی هوشمندانه است. اما اگر یک درام جنایی عمیق با مکانیکهای مبارزه تنبهتن فوقالعاده را ترجیح میدهید، Sleeping Dogs ارزشمندترین گزینهای است که نباید از دست بدهید.
ماجراجویی بعدی شما کدام یک از این دنیاها خواهد بود؟ اگر بازی جهان باز فراموش شده دیگری میشناسید، حتماً در بخش نظرات با ما و دیگر خوانندگان به اشتراک بگذارید.
طراحی و اجرا :
وین تم
هر گونه کپی برداری از طرح قالب یا مطالب پیگرد قانونی خواهد داشت ، کلیه حقوق این وب سایت متعلق به وب سایت تک فان است
دیدگاهتان را بنویسید