زندگی پر راز و رمز بهاره مصدقیان و پارسا پیروزفر
در این نوشته فرشته حبیبی، روزنامهنگار، به چهار نکته مهم درباره افشاگری زندگی خصوصی پرسا پیروزفر پرداخته است. او ابتدا به این نکته اشاره کرده که همیشه اجتناب کرده است از بحث در مورد موضوعاتی که به روابط انسانی مرتبط میشوند. اما در این روزها اوضاعی رخ داده که مرزها را پاره کرده و راههای تازهای برای برابریجویی و طرح مطالبات زنان به وجود آمده است.
وی به داستان یکتا ناصر و افشاگریهای بهار مصدقیان از رابطه ۱۸ سالهش با پارسا پیروزفر اشاره کرده است و تاکید کرده که باید این روایتها را به صورت منصفانه بررسی کرد و با زندگی و تجربیات اجتماعی مقایسه کرد.
وی همچنین به انتقادهایی که از زنان در این موارد مطرح میشود اشاره کرده و بر ضرورت گفتگو، طرح روایت و شنیدن صدای یکدیگر تا رسیدن به تعادل نقطهی اهمی داشته است. در پایان، فرشته حبیبی بر این باور است که صدای بهار مصدقیان باید شنیده شود.
به طور کلی، این مقاله حاوی نگاهی تحلیلی و منصفانه به موضوع افشاگریهای زندگی خصوصی پرسا پیروزفر است و بر کوشش برای فهم بهتر و رسیدن به تعادل میان طرفین تاکید دارد.
خبرآنلاین نوشت: فرشته حبیبی، روزنامه نگار چهار نکته درباره افشاگری زندگی خصوصی پرسا پیروزفر را بیان کرد.او نوشت: همیشه پرهیز داشتهام درباره موضوعاتی که به رابطه آدمها مربوط میشود حرف بزنم. انگار آن سویهای که با عنوانِ کلیشهایِ «خبر زرد» دستهبندی میشود، ترمزی بوده برای اعلام نظرم.اما این روزها اتفاقاتی دارد میافتد که گرچه هسته اولیه، خبری ملتهب و زرد است ولی نشان از درنوردیدن مرزها و پیدا شدن راههای تازه برای برابریجویی و طرح مطالبات زنان است: داستان یکتا ناصر و حالا روایت مفصل مستندی که بهار مصدقیان از رابطه ۱۸ سالهاش با پارسا پیروزفر نقل کرده. اینجا چند نکته که در بدو مواجهه با این روایت به ذهنم رسید مینویسم:اول- در اظهارنظرهای عمدتا مردانه راجع به ماجرای یکتا ناصر بسیار خواندم که “اصلا چرا دعوای خانوادگی آمده توی اینستاگرام؟” حالا ما میپرسیم چرا که نه؟ مگر نه اینکه همین فضای مجازی در نبودِ ساز و کار قانونی مشخص و محدودیت رسانههای رسمی، تنها امکان و ابزار برای اعلام موجودیت و روایت است؟ اتفاقا اینکه بتوانی خودت را اینقدر بیپرده در معرض قضاوت قرار دهی و آماج حملههای رایج فجازی شوی، کار سادهای نیست.دوم- زنی آمده داستان رابطه عاشقانه ۱۸ سالهاش را با یک سلبریتی محبوب و تاکنون بیحاشیه، به اشتراک گذاشته. آن هم زمانی که فهمیده در تمام این سالها طرف مقابل درگیر روابط موازی بسیار بوده و مدام از او میخواسته که درباره این رابطه جایی حرفی نزند. رابطه مخفیانه بوده و شرحش به واسطه رفتار طرف مقابل که مدام میان آزار و مهربانی و خشونت و دروغ و التماس و همراهی در رفت و آمد است، دردناک و ناباورانه است. حتما خیلیها میگویند چطور این روایت ها را باور کنیم؟ چه کسی قرار است صحت سنجی کند؟ بله روایت بهار مصدقیان پراکنده و نامنسجم است ولی باید خوانده شود و برای صحتسنجی با عیار زندگی و تجربیات اجتماعی ما سنجیده شود.سوم: دو سوی طیفی که میتوانند مانع از پیشآمدن چنین اتفاقاتی شوند ناکارآمد و بلااستفادهاند. نه قانون بطور مشخص میتواند به چنین داستانی ورود کند، نه جایی برای فعالیت رسانههای جدی و حتی رسانههای زرد(که در همه دنیا زندگی سلبریتیها و اهالی قدرت را رصد میکنند) هست. حتی به لحاظ فرهنگی هم نمیتوانیم متوقع باشیم که آدمها موضع منصفانهای داشته باشند. میدانید این یکی دو روز بیشتر چه چیزهایی شنیدهام؟- “من هم اگر چنین محبوبیت و ظاهر و شهرتی داشتم همین کار را میکردم. “-“چرا ۱۸ سال چنین زندگی مخفیانهای را تحمل کرده؟ تقصیر خودش است.”- “این آدم معروفها حالش را میبرند و هر جا گیر افتادند میآیند در فضای مجازی جنجال میکنند” و…چهارم-زنان قهرمان این روایتها هستند و ما برای رسیدن به نقطهای از تعادل چارهای جز گفتگو، طرح روایت و شنیدن صدای یکدیگر نداریم. بیآنکه بخواهم مداخلهای شخصی در موضوع باشم، دلم میخواهد صدای بهار مصدقیان شنیده شود.راضیه میرزاحیدری