اَجَل ناصرالدین شاه: پیش بینی تلخ مرگش و روزی که همه چیز تغییر کرد
ناصرالدین شاه، پادشاهی با طولانیترین دوره حکومت در تاریخ ایران بود که پس از ۵۰ سال پادشاهی به قتل رسید. او اولین پادشاه ایرانی بود که برای دیدن فناوری و تمدن غرب به اروپا سفر کرد. شاه اولین شاهی بود که خاطرات خود را نوشت و پس از مرگ در ری دفن شد. او در ۶۵ سالگی به قتل رسید و میرزا رضا کرمانی دامادش از عمل قتل شاه به تصویر زیبا و استعداد کاری خود به خاطر مانده است.
گزارشها نشان دادند که در روز ترورش، شاه خوشحالی از فکر به سلامتی از مرگ بردن نداشت و اجل زودارسانی به او فرصت نداد. همچنین پس از اقدام ناصرالدین شاه قاجار، طبق گزارش معیرالممالک، در آخرین سال حکومتش میخواست برای نماز شکرانه به حرم عبدالعظیم مراجعت کند. این مراسم بعد از وقوع ترور انجام شد و جنازه شاه در زیر درختهای نارنج به خواب جاویدان فرو رفت. با قلب خرد شده، طولوزان اعلام کرد که اگر شاه لباس دیگری بر تن داشت، جان سالم به در میبرد. اما گلوله در قلب شاه نشسته بود و او به قتل رسید.
فرادید نوشت: ناصر الدین شاه ۱۱ اردیبهشت ۱۲۷۵ به دست میرزا رضا کرمانی به قتل رسید. به مناسبت سالمرگ او، گزارشی از روز ترورش که توسط دوستعلی خان معیرالممالک داماد و محرم او نوشته شده است.
بیراه نباشد اگر بگوییم خطای محاسباتی؛ سبب کشته شدن ناصر الدین شاه قاجار شده است. طبق نوشته داماد ناصرالدین شاه؛ خوشحالی پادشاه از جان به سلامت بردن از مرگ، طولی نکشید و اجل به او مهلت نداد.
ناصرالدین شاه قاجار ۲۵ تیر۱۲۱۰ به دنیا آمد. او با ۵۰ سال پادشاهی، بعد از شاپور دوم ساسانی و طهماسب اول صفوی؛ درازترین دوره پادشاهی را در بین تمامی پادشاهان ایران داشته است. شاید اگر ناصرالدین شاه محتاطتر بود رکورد این دو را نیز میشکست.
ناصرالدین شاه اولین شاه ایرانی بود که برای بازدید از فناوری و تمدن غرب راهی اروپا شد. او نخستین نخست وزیر خود امیرکبیر را به قتل رساند. ناصرالدین شاه اولین شاه ایرانی است که خاطرات خود را نوشت. محل مرگ و قبر او در شاه عبدالعظیم (ع) شهر ری است. او در ۶۵ سالگی کشته شد.
نقاشی از ناصرالدین شاه در سفر اروپایی خود در آلبرت هال لندن همراه با سلاطین بریتانیا و روسیه
ناصر الدین شاه ۱۱ اردیبهشت ۱۲۷۵ به دست میرزا رضا کرمانی به قتل رسید. به مناسبت سالمرگ او، گزارشی از روز ترورش که توسط دوستعلی خان معیرالممالک داماد و محرم او نوشته شده است.
دوستعلی خان داماد ناصرالدین شاه از خواص دربار بود. اطلاعات او دست اول و از درون حرمسرا و کاخ شاهی است. او به همین سبب گنجینهای از عکسهای درباریان از جمله زنان شاه، را به یادگار گذاشت.
گزارش معیرالممالک از دربار ناصرالدین شاه در کتاب یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصر الدین شاه به چاپ رسید. ماجرای زیر از همین کتاب نقل شده است:
کودکی ناصرالدین شاه
جمعه هفدهم ذی قعده سال یکهزار و سیصد و سیزده فرا رسید. شاه بامدادان به گرمابه رفت و بنا بر عادت، ناشتایی را با اشتهای فراوان در حمام خورد.
راز خوشحالی شاه
تاج الدوله به استقبالش رفت و زبان به تبریک و تهنیت گشود. شاه در جوابش گفت: تاجی! بحمدالله امروز دماغی داریم.
آن گاه کلاه را از سر برداشت و به هوا پرتاب کرد. حاضران از مشاهده این حال سخت در شگفت شدند. زیرا از آنجا که شاه را تارمویی بر فرق سر نبود غیر از هنگام خواب هرگز از سر کلاه بر نمیداشت.
ناصر الدین شاه که سبب تعجب آنان را دریافت گفت: آری بسیار مسرورم و باید سر آن را برایتان بگویم.
ناصرالدین شاه قاجار در آخرین سال سلطنت
آن گاه چنین حکایت کرد: در نخستین سال سلطنتم، محمدولی میرزا که مردی جفردان و در علم هیئت و نجوم استاد بود طالع مرا استخراج کرد. آنچه پیش بینی کرد از قبیل سوقصد در آغاز سلطنت، سه بار مسافرت به اروپا و چند پیشامد دیگر جملگی بدون کم و کاست درست در آمده است. از جمله گفت: روز پنجشنبه شانزدهم ذی قعده ۱۳۱۳ خطری بزرگ تو را تهدید میکند. هر گاه روز مزبور را به شب رساندی بدان چند سال دیگر هم با کمال اقتدار سلطنت خواهی کرد. اینک آنروز که دیروز بود به خوشی سپری شد. به پاس این موهبت امروز به حضرت عبدالعظیم مشرف میشوم و نماز شکرانه را در حرم مطهر به جای خواهم آورد. سه روز دیگر هم مراسم جشن قرن آغاز خواهد شد.
چون شاه قدم در صحن حضرت عبدالعظیم نهاد میرزا علی اصغر امین السلطان صدر اعظم پیش رفت و گفت:، چون چیزی به ظهر نمانده ناهار را در یکی از باغهای مصفا بخوریم و بعدازظهر که ازدحام زائران کمتر میشود به زیارت مشرف شوید.
شاه گفت: خیر؛ باید نماز ظهر را در حرم بگزارم.
نادیده گرفتن توصیه همراهان
حاجب الدوله گفت:، چون درون حرم ازدحام بسیار زیاد است امر فرمایید تا قرق کنیم.
شاه در جوابش گفت: آنان به کار خویش مشغول هستند ما نیز به کار خود میپردازیم.
آن گاه به درون حرم رفت و به زیارت پرداخت و پس از طواف در قسمت بالای ضریح ایستاد و بنابر عادت دستمالی را از جیب بیرون آورد و به نماز ایستاد.
تمبری که بعد از انقلاب برای یادبود میرزا رضا کرمانی منتشر شد.
چون از نیایش به درگاه پروردگار فارغ آمد میرزا رضا کرمانی با ظاهری آرام و نیازمند؛ عریضه بر کف مردم را شکافت و به جانب شاه آمد و همینکه به تنگ وی رسید، پاشنه تپانچه را که زیر نامه پنهان ساخته بود فشرد.
عریضه مرگ
صدای تیر در حرم طنین انداز شد و گلوله بر قلب شاه نشست. شاه بیچاره دست بر زخم دل نهاد و سوی آرامگاه همسر محبوبش جیران شتافت. اما چند گام به مقبره مانده پایش از رفتن بازماند. آهی کوتاه از سینه برآورد و نقش زمین شد.
صدر اعظم، چون چنین دید فرمان قرق داد و گفت تا کالسکه سلطنتی را که بیرون بازار ایستاده بود به درون صحن آوردند و در برابر ایوان بازداشتند. آن گاه امین خاقان پدر عزیز السلطان (ملیجک) را که کوتاه قد و باریک اندام بود گفت زیر لباده شاه برود و از پشت سر او را با هر دو دست محکم نگاه دارد.
عینک دودی دوردارش را نیز بر چشمش نهادند و صدر اعظم و مجدالدوله چنان دو سویش قرار گرفتند که گویی شاه به آنان تکیه کرده است.
بدین گونه جسم بیجان ملک صاحبقران را که سرانجام نتوانسته بود از سرنوشت خویش جان سالم به در برد درون کالسکه بردند.
مراسم به دار آویختن میرزا رضا کرمانی
امین خاقان همچنان در پشت نشسته و شاه را به هر دو دست روی زانو نگه داشته بود. اتابک رو به روی او قرار گرفته بود مانند اینکه با وی سخن میگوید؛ گاه لبخندی میزد و زمانی سری میجنبانید تا به شهر رسیدند و او را یک سر به قصر گلستان بردند.
خواب ابدی زیر درختهای نارنج
چون با پدرم وارد قصر شدیم گروهی را دیدم که شتابان زینتها را بر میچینند و همه جا را سیاهپوش میکنند.
مجدالدوله پیش ما آمد و ما را به نارنجستان بزرگ برد. در آنجا جسد شاه را دیدیم که زیر درختهای نارنج کنار یک حوض بلورین؛ که هدیه ملکه انگلستان بود، روی نیم تختی به خواب جاویدان رفته است. دکتر طولوزان دست بر سینه بالای سرش مات و مبهوت ایستاده بود.
طولوزان به مدت ۲۰ سال پزشک مخصوص ناصرالدین شاه بود
جان سالم به در میبرد اگر…
شاهزاده فریدون میرزا که از شاهزادگان سالخورده و وارسته بود و ریشی بلند به رنگ کافور داشت برای غسل جسد آمد.
در این هنگام طولوزان [پزشک مخصوص ناصرالدین شاه]گامی پیشتر نهاد و انگشت را آهسته در زخم سینه شاه فرو برد و گلوله دل شکاف را بیرون کشید و با صدایی گرفته و لرزان گفت: اگر شاه لباس دیگری بر تن داشت، جان به سلامت میبرد. زیرا گلوله چندان نیرومند نیست و فقط بر قلب نشسته است.
آن گاه آن فلز شوم را میان پنبه جای داد و در جیب نهاد.
تجربههای ماندگار در گزارش نویسی، علی اکبر قاضی زاده