تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

اشعار ولادت امام رضا (ع) با 20 شعر زیبا در وصف امام هشتم

اشعار دوبیتی های ولادت امام رضا

موج کرم به اوج تلاطم رسیده است
ناز و نماز و شوق و تبسم رسیده است

داوود عاشقی به ترنم رسیده است
کعبه کجاست؟؟؟ قبله هشتم رسیده است

شجر نور نوبر آورده
بحر توحید گوهر آورده

نجمه خورشید عالم افروزی
بهر موسی بن جعفر آورده

مظهر سبحان، بهار عشق و ایمان
ای پسر حیدر و زهرا یا رضا جان

حاجتمان است، فدای تو کنیم جان
ای پسر حیدر و زهرا یا رضا جان

یا رضا آمدی و آمدنت پر برکات
آدمی راضیه شد از نفست، روحِ صفات

آدم و آینه و دوست تورا میخواهند
بر رضا جان من و عطر حضورش صلوات

دل با صفا شد، شب جشن رضا شد
حاجت قلب کلّ عاشقا روا شد

ارض و سماوات، پر از نور خدا شد
حاجت قلب کلّ عاشقا روا شد

می شود دل به امید تو تمنا نکند
روح برگشته به ایوان تو غوغا نکند

بعد چندی که میسر نشده دیدارت
چشم در صحن تو و سیر تماشا نکند

مژده ای اهل رضا روی رضا پیدا شد
جلوه حسن الهی به فضا پیدا شد

ضعفا روی به گلزار ولایت آرید
که گل روی معین الضعفا پیدا شد

تو را با نام آهو می شناسند
رضای حضرت هو می شناسند

تمام رعیت ملک عظیمت
به نام شاه خوشرو می شناسند

خوش آمدی رضا جان جانم فدا نمایم
تبریک من پذیری باشد همین دوایم

از جان تو را بخوانم خوشبو شود دهانم
لطفی نما رضا جان تا من به کعبه آیم

لحظه‌های شادی دلهای ما آغاز شد
باز ذکرِ حمد حقِ با سینه‌ها دمساز شد

امشب از یُمن قدومت یا علی موسی الرضا
غنچه‌‌ای از گلشن آل محمد باز شد

اشعار تولد حضرت امام رضا

یازده بگذشته از ذیقعده جانان آمده
بر تن موسای کاظم گوییا جان آمده
شهر پیغمبر مدینه نور افشانی شده
در شب تاریک شیعه مهر رخشان آمده
آمده زیبا پسر از نسل پاک مرتضی
جانشین حضرت کاظم به میدان آمده
درزمین وآسمان جشن وطرب بر پا شده
نجمه را در گهر باری به دامان آمده
شیعیان را آمده مولای هشتم در وجود
عالم آل پیمبر روح ایمان آمده
نام او باشد علی وکنیه اش باشد رضا
در خزان شیعه امید بهاران آمده
از مدینه آفتاب شرق ایران سرزده
افتخاری در جهان ازبهر ایران آمده
بر کریمان آمده مولا وارباب کرم
ای گدایان مژده سلطان خراسان آمده
آمده سکنی گزیند در دژ توحید او
اصل آغازین دین را شرط ومیزان آمده
آهوان را نیست باکی دیگر از صیادها
ضامن پرمهر آهوی بیابان آمده
جمله بیماران دخیل آن پر قنداقه اش
چون مسیح فاطمه از بهر درمان آمده
زایرینش را دهد پاسخ به وقت مقتضی
ضامن هر شیعه در درگاه یزدان آمده
خشکسالی خراسان هم به پایان می رسد
آنکه آید با دعایش سخت باران آمده
البشاره برکسی که حج بر او مقدور نیست
آنکه آسان می کند حج فقیران آمده
مشهد او روز میلادش تماشایی بود
اهل عالم بهرتبریکش فراوان آمده
کفتران قوقوی شادی در حرم سر می دهند
نوکر نقاره زن شادان وخندان آمده
ای خوشا مشهد شود کنعان وما بینیم که
یوسف گم گشته ی زهرا به کنعان آمده

“اسماعیل تقوایی”

لیله میلاد مسعود ولیّ حق رضاست
پاره جسم نبی چشم و چراغ مرتضاست
عالم آل رسول و زاده پاک بتول
رهبر ملک قدر فرمانده جیش قضاست
قبله هفتم که پیش بارگاه رفعتش
آسمان با وسعت بی‌انتها، تحت الشعاست
نجمه زاده آفتابی را به هنگام سحر
کافتاب بامدادان ذرّه او را گداست
قرص خورشید است این خورشید روی سرمدی
ماه تابان است این، ماه که ماه مصطفی است
شمس پیش شمس حسنش گاه مغرب گوشه گیر
ماه از شرم رخش، هر صبحدم در انزواست
موسی عمران بگردان روی از طور و ببین
کانچه نادیدی عیان در خانه موسای ماست
گر خدا خوانم و را در مرتبت کفر است کفر
ور جدا گویم خطا گفتم خطا گفتم خطاست
عقل مدحش را کند، یا وهم وصفش آورد
کان حقیری ناتوان و این فقیری بینواست
کنت نورالله شنیدی؟ این فروغ سرمدی است
نحن وجه‌الله خواندی؟ این جمال کبریاست
از کجا جوئی دوا؟ خاکش بود داروی درد
وز که می‌خواهی شفا؟ درگاه او دار الشّفاست
گِرد کویش بر مشامم خوشتر از بوی بهشت
آب جویش در مذاقم بهتر از آب بقاست
جز خدا هر کس بگوید وصف او را نادرست
جز نبی هرکس بخواند مدح او را، نابجاست
من ز خجلت آستین در کوی او دارم به رخ
کآستان او زیرتگاه خیل انبیاست
مرقد او کعبه جان و طوافش کار دل
صحن پاکش مروه و ایوان زرّینش صفاست
با وجود آنکه کس قدر ورا نشناخته
هم گدا با او هم او با هر گدایش آشناست
دل به رویش داده یوسف بسکه رویش دلفروز
جان ز بویش جسته عیسی بسکه رویش جانفراست
بوی عطر خلد، ارزانی برای اهل خلد
من مشامم را صفا از خاک زوّار رضاست
ناز دارد شهر نیشابور بر باغ بهشت
ز آنکه خاکش جای پای ناقه آن مقتداست
عقد گوهر ریخته، جاری نمودی از دولب
آن حدیثی را که بین شیعه زنجیر طلاست
کی بود خوفش ز مأمون چون بود باکش ز خصم
آنکه نقش شیرهای پرده را فرمانرواست
منجی خلق دو عالم در دو عالم اوست او
ضامن آهو، گرش تنها بخوانی، نارواست
درد اگر داری برو از خاک او درمان بگیر
مشکل ار داری بیا آری رضا مشکل گشاست
دست شرق و غرب از این سرزمین پیوسته دور
ز آنکه ایران را بدین فرزند زهرا اتّکاست
سرزمین اهلبیت است این زمین و اهل آن
تا رضا دارد، به تهدید عدو بی اعتناست
هر اَبَر قدرت، در اینجا پای مال آید چو مور
هر ستم گستر، بسان دانه زیر آسیاست
قدسیان رو بند خاک هر که اینجا زائر است
عرشیان گویند آمین هر که را اینجا دعاست
طوف قبرش کن که در محشر مقام زائرش
فوق زوّار حسین ابن علی در کربلاست
سر بخاکش مه که در میزان و در حشر و صراط
زائر خود را رهائی بخش از خوف جزاست
بشنو از موسای کاظم این روایت را که گفت
زائر قبر رضا در عرش زوّار خداست
ناز تا صبح جزا بر سفره مریم کند
هر که را در کاسه از مهمانسرای او غذاست
بر فراز قبّه‌اش دارد لوائی سبز رنگ
شیعه تا صبح قیامت زنده زیر این لواست
گربه عالم بنگری هر کشوری را مرکزی است
مرکز ایران اسلامی، خراسان رضاست
ای که موسایت ثناخوان گشته در مصر وجود
وی که عیسایت بچرخ چارمین مدحت سراست
ای که ذکر آشنایت، ناامیدان را امید
وی که نام دلربایت، بی نوایان را نواست
کیستم من؟ تا که در کوی تو گردم ملتجی
اولیاءالله را سوی تو روی التجاست
من نمی‌گویم خدائی لیک گویم چون خدا
نعمتت بی ابتدا و رحمتت بی انتهاست
بر فقیر اعطا نمودی پیشتر از آنچه خواست
بر گدا انفاق کردی بیشتر از آنچه خواست
من نه مدحت را از آن گفتم که دانستم که‌ای
بل از آن گفتم که جز مدح تو را گفتن خطاست
تشنه‌ای بودم که از آب بقا گفتم سخن
چون تو خضر رحمتی در بیت بیتم رهنماست
آنکه سائل را نراند از سر کویش توئی
و اینکه گردیده گدایت «میثم» بی دست و پاست
فخر بر رضوان کند زیرا در این کو، ملتجی است
ناز بر شاهان فروشد ز آنکه بر این در، گداست

شعر معروف امام رضا

آمدهام ای شاه پناهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت مثل کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تا که زِعشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان‌ سوز به آهم بده
لشکر شیطان به کمین منند
بی کسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده
در شب اوّل که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمی
جمله حاجات مرا هم بده
آن چه صلاح است برای حسان
از تو اگر هم که نخواهم بده
ای حرمت ملجا درماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی زِگناهم بده

شعر کوتاه در مورد ولادت امام رضا

یا رضا جان کن مدد بر خوانِ تو مهمان منم
در شبِ میلادِ تو دلْ‌تشنه‌ی درمان منم
دست من از عیدی لطف و شفاعت خالی است
پادشاهی من گدایم، دست بر دامان منم
میلاد امام رضا مبارک باد

شنید حضرت یکتا شهادتینت را
یقین که حضرت جبریل هم کنارت بود
توپاره تن پیغمبر خدا هستی
شبیه فاطمه شأن بزرگوارت بود

یا رضا جان…
تو آمدی که ولایت شود به تو کامل
خوش آمدی که امامت در انتظارت بود
اگر نبود ندای حدیث سلسله ات
چگونه سلسله شیعه رستگارت بود؟

برای آمدنت نجمه بیقرارت بود
هزار سرِّ مگو دید و رازدارت بود
مدینه شاهد شب زنده داری موسی
تمام بارقه ها نیز در مدارت بود

می باره دسته دسته نسترن
آمده جان جان هر چمن
آمده سر پناه قلب من
ابالحسن ابالحسن
ولادت امام رضا مبارڪ

اراده ازلی با علی رقم خورده
رضای حق به رضای تو اعتبارت بود
چقدر پاقدم تو فرشته خلق شده
نگاه فاطمه از عرش در زیارت بود

شعر میلاد امام رضا

آسمان را عرشیان امشب چراغان می‌کنند
کهکشان در کهکشان آئینه بندان می‌کنند
قدسیان امشب به عین مقدم شمس الشموس
اختران را بهر کسب نور مهمان می‌کنند
تشنگان معرفت امشب به زیر آسمان
ابرهاى رحمت حق باز باران می‌کنند
انجمن آراست نام ثامن ‏الاطهار و باز
نام او را عاشقان شمع شبستان می‌کنند
تازه مى‏گردد دل من چون گل شبنم زده
آیه ‏ى نام ورا هر جا که عنوان می‌کنند
هر که اشک شوق ریزد از برایش روز حشر
دامن او را پر از یاقوت و مرجان می‌کنند
روضه او هست تا آئینه‏ باغ بهشت
زائران او مکان در باغ رضوان می‌کنند
در حریم او که باشد بهر ما دارالشفا
دردمندان دردهاى خویش درمان می‌کنند
اى «وفائى» هر که گردد زائرش با معرفت
مشکل او را به روز حشر آسان می‌کنند

“سید هاشم وفایی”

اشعار ولادت امام رضا لطیفیان

ذیقعده شد و یازدهم بوالحسن آمد
بلبل به طرب شاد به دشت و دمن آمد
گلزار ولا غرقه در شور و صفا شد
هشتم گل گلزار به صحن چمن آمد
تابیده شده نور الهی به مدینه
یمن قدمش جان به تن مرد و زن آمد
باخنده کند شکرخدا حضرت کاظم
مولود نکویش حسن اندر حسن آمد
سوم علی از سلسله پاک امامت
بر قلب همه حیدریون راهزن آمد
راضی به رضای حق و زین روی رضا شد
اسباب رهایی غزال ختن آمد
از کودکی اش عالم وراوی حدیث است
از بهر علیمان جهان رایزن آمد
با مرقد او رشک بهشت است خراسان
سرمایه فخر است که بر این وطن آمد
قربان حریمش که در آن از همه عالم
زایر زبرای هبه ی جان و تن آمد
خوش باد کنار حرمش جشن ولادت
روز ی که رضا (ع) عالم صاحب سخن آمد

“اسماعیل تقوایی”

زیباترین شعر ولادت امام رضا

مدینه باز چراغونی شد
هوای چشام چه بارونی شد
سر زد از آسمون ماه من
دل عاشقا چه طوفانی شد
نگارم امشب به دنیا اومد
به‌‌ مجنون‌ گوئید که لیلا اومد
همه پشت‌و پناهم از در اومد
دل شیداییم را دلبر اومد
رئوف اهلبیت مصطفی شد
به دست جرعه‌نوشان ساغر اومد
دوباره باز دلم شیدا شد
توی سینه‌ام ببین غوغا شد
ندا پیچیده در این عالم
ضامن آهوی این صحرا شد
دلم گردیده در این عالم گم
ز نجمه آومد امام هشتم
خزان دل شده امشب بهاران
غم هجران من آومد به پایان
علی‌موسی‌الرضا شاه‌خراسان
دل ناشاد ما را شادگردان
صبح که میشه دل مدهوشم
به هوای تو می مینوشم
صدای نقاره‌خونه‌ت هستش
آقاجون همیشه توی گوشم
تو رو دوست دارم نگار یکتا
روم با عشقت میونه صحرا
الا لیلای لیلای دل من
میان موجها تو ساحل من
خزان گردیده باغم باغبانا
تویی تنها تمام حاصل من

شعر ولادت امام رضا

ذیقعده نَه یک دهه کرامت دارد
یک عمر کرامت و زعامت دارد
در سیصد و شصت و پنج روز از هر سال
هر روز رضا به ما امامت دارد
ای شیعه کرامتَت فرا می خواند
این مَه به ولایتت فرا می خواند
دستان رضا اگر بگیرد دستت
معصومه به عصمتت فرا می خواند
از ماهِ رضا لطف و کرامت ریزد
در مشهد و قم رحل اقامت ریزد
هر خسته که از رضا شفا میخواهد
معصومه به کامِ او سلامت ریزد
ایران دو حرم در قم و مشهد دارد
در این دو، جواد رفت و آمد دارد
فرمود که شاچراغ، سوّم حرم است
رهبر نفَسِ آل محمد دارد

 شعر بلند میلاد امام رضا

با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید
وارث ایوب و نوح و یونس است
با کبوترها تنها مونس است
دل به دیدار محمد می رسد
هر که عاشق شد به مشهد می رسد
اولیا در بحر خون ناجی شدند
زائران مرقدش حاجی شدند
در خاطرم از تو اشتیاقی مانده
طرح حرم و صحن و رواقی مانده
ای ضامن دلهای غریبان اینجا
یک آهوی بی قرار باقی مانده
مرغ دلم می خونه نغمه عاشقونه
دلش می خواد همیشه تو حرمت بمونه
چه عطر دلفریبی چه بوی خوب سیبی
به قلب خسته من امام رضا طبیبی
از هر قبیله ای به تو امید بسته اند
نبود کسی که چشم تو بر او نظر نکرد
شاهنشه غریب، امیر رئوف طوس
دل نیست، آنچه داغ تواش پر شرر نکرد
بر حال من به جان جوادت نگاه کن
فکری به حال این دل بی سرپناه کن
بر زائران پاک تو من غبطه می خورم
آقا ترحمی به من پر گناه کن
چشمه هاى خروشان تو را مى شناسند
موج هاى پریشان تو را مى شناسند
پرسش تشنگى را تو آبى ، جوابى
ریگ هاى بیابان تو را مى شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را مى شناسند
از نشابور بر موجى از ( لا ) گذشتى
اى که امواج توفان تو را مى شناسند
اینک اى خوب! فصل غریبى سر آمد
چون تمام غریبان تو را مى شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه هاى خراسان تو را مى شناسند
از انتهای ناله هام ، از پشت چشمای ترم
بغض گلوم داد می زنه : « من خونه زاد حرمم »
گنبد پر نور رضا ایستگاه اول ، آخره
تموم دنیا یه طرف ، پر زدن اینجا محشره
اینجا به جز کبوترا ملائکه پر می زنن
اینجا همه سائلن و حلقه رو بر در می زنن
صابخونه ی کریم ما ، آخر عشقه به خدا
مشهد مدینه اس،کربلاس،مشهد دمشقه به خدا
اینجا واسه زیارتهام اذن و اجازت می گیرم
با آب سقاخونه هاش غسل شهادت میگیرم
شکوه ایوون طلا وجودم رو تکون می ده
از کرمش امام رضا به ماها آب و دون می ده
وقتی پرای خسته ام رو به گنبد تو می کشم
انگار میرم به کربلا ، طعم غریبی می چشم
می خوام بگم ترانه هام وقف صفای حرمت
بیا بشین تو قلب من ، خونه فدای قدمت
تموم عشق من اینه که ریزه خوار تو باشم
بین تموم عاشقات ، عاشق زار تو باشم
نبض رضا رضا رضا ، طپش طپش های دلم
دلم نمیاد که بخوام از حرمت جایی برم

شعر ولادت امام رضا امام هشت

مژده ای اهل وِلا نور خدا گشته پدید
هشتمینِ حجتِ حق آن شهِ فرزانه رسید
هم نبی صورت و حیدر صفت است این مهِ ناب
هر که دیدش دل از این خانه و کاشانه برید
بهرِ مولایِ جهان بابِ حوائج زِ وفا
پسری همچو رضا داده خداوندِ حمید
شبِ میلادِ رضا باده ز میخانه رسد
باید امشب همه دم باده ز پیمانه چشید
خنده بر لب بزند موسیِ جعفر همه دم
تا که با یک نظرش آن مهِ دُردانه بِدید
مهِ ذیقعده شد و ماهِ خدا گشته عیان
همه تبریک بگویید که عید آمده عید
هر که باشد به دلش مهر رضا شاهِ کرم
شک نکن روز جزا می شود همواره سعید
میشود بیتِ خدا تا به ابد از سرِ عشق
دلِ هر کس که به یادش دمی الساعه تپید
من کجا مدحِ شما ای شهِ فرزانه کجا
مدحتان کرده خداوند ، به قرآنِ مجید
آرزویم همه این است که در روز جزا
بشوم مثلِ غلامان شما نامه سپید
راستی بهرِ (بداغی) چه خوش است ای صنما
که شود در رهتان نوکرِدلداده شهید

شعر ولادت امام رضا برای مجری

عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
من فقط روبه روی گنبد تو خم شده ام
کمرم غیر در ِ خانه ی تو تا نشود
هرقدر باشد اگر دور ِ ضریح تو شلوغ
من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود
امن تر از حرمت نیست ، همان بهتر که
کودکِ گمشده در صحن تو پیدا نشود
بهتر از این؟! که کسی لحظه ی پابوسیِ تو
نفس آخر خود را بکِشد پا نشود
بارها حاجتی آورده ام و هر بار
پاسخی آمده از سمت تو ، الّا نشود

انشاالله حضرت امام رئوف (علیه السلام)، به حق فرزند عزیزشون، جواد الائمه (ع)، توفیق زیارت بارگاه نورانی و ملکوتی خودشون رو هرچه زودتر نصیب همه‌ی حاضرین در این جلسه بفرمایند.

در رواق تو تمامی جهان جا می شود
زودتر از گفتن حاجت گره وا می شود

اشعار ولادت امام رضا سازگار

مرده از فیض تو احیاگر جان می گردد
عالم پیر از این نشئه جوان می گردد
سر تسلیم به پای تو فرود آوردم
که به انگشت ولای تو جهان می گردد
تا نهد چهره به خاک قدم زوّارت
سنگ از دامنۀ کوه، روان می گردد
با تولاّی تو چون سینۀ دریا به کلیم
وادی خوف و خطر مهد امان می گردد
هر کجا نام خراسان تو آید به زبان
اشک شوق است که از دیده، روان می گردد
سجده بر گنبد زرّین تو آرد خورشید
که به امواج فضا نورافشان می گردد
آهوئی را که تو ضامن شوی ای ضامن خلق
خاک او سرمۀ صاحب نظران می گردد
همه اعضای وجودم نه سر هر مویم
به ثنای تو سراپای زبان می گردد
نقش شیر از نگه نافذ تو شیر شود
گرگ در خطّۀ طوس تو شبان می گردد
همچو بلبل که کند دور و بر گل پرواز
گرد گلدستۀ صحنینتو جان می گردد
دیده از هستی خود بلکه زخود می پوشم
تا که چشمم به رواقت نگران می گردد
با تو از آتش دزوخ گل جنّت روید
بی تو گلخانۀ فردوس، خزان می گردد
زائر کوی تو آرد به خداوند طواف
دل من گِرد مزار تو از آن می گردد
آسمان ها به طواف حرمت مشغولند
تا که بر گرد زمین چرخ زمان می گردد
تیغ با معجز ابروت کند کار سپر
تیر از گردش چشم تو کمان می گردد
ناز بر جان کند و فخر فروشد به بهشت
تن هر کس که به خاک تو نهان می گردد
کافر ارنام رضا را ببرد در دوزخ
دوزخ از فیض دمش رشک جنان می گردد
روز پرواز کتب پای صراط و میزان
کرم و لطف تو بر خلق عیان می گردد
لاله از خشت طلای تو برون آرد سر
سنگ با معجز تو درّ کران می گردد
موسی از طور تو بانگ ارنی می شنود
عیسی از شوق تو بی تاب و توان می گردد
گر چه حجّ فقرائی به طواف حرمت
تا ابد دایرۀ کون و مکان می گردد
گر به بازار جهان خلق جهان سود آرند
همه بی مهر ولای تو زیان می گردد
می دهد روی خدا را به همه خلق نشان
هر که در کوی تو بی نام و نشان می گردد
هر که بر پنجره های حرمت گیرد دست
پنجه اش عقده گشای همگان می گردد
روح بخش دل و جان است و روان قرآن
هر کجا وصف ثنای تو بیان می گردد
تا کند نغمه سرایی به ثنایت (میثم)
گرد او روح ملک، رقص کنان می گردد

“غلامرضا سازگار”

برچسب ها

مطالب مشابه را ببینید!