تک فان -مجله خبری و سرگرمی‌

قانون طلایی اخلاق: چگونه استفاده‌ی بی‌مهار از قدرت، فضیلت را به نقطه‌ی تاریک رذیلت می‌کشاند؟

به گزارش تجارت‌نیوز، یک مدرس حوزه علمیه قم با اشاره به اینکه امام مکرر تذکر داد که ظاهر و باطن در همدیگر دخالت دارند، گفت: حدیث جنود جهل و عقل اقتضا می‌کند که تحلیل مستقلی از تحلیل فلاسفه و کتب اخلاقی داشته باشد. اگر قوه‌ای بیشتر از حالت اعتدال به کار رود، به رذیلت تبدیل می‌شود. خواجه نصیر می‌گفت مثل یک دایره که دور آن رذیله و مرکز آن فضیلت است؛ از مرکز که عبور کنیم رذیلت می‌شود.

حجت‌الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی در نشست «امام خمینی(س) و علم اخلاق»، گفت: همه تذکر دادند، امام هم مکرر تذکر داد که ظاهر و باطن در همدیگر دخالت دارند. یعنی انسان‌ها ظاهر و باطنی دارند و ظاهر انسان در باطن او اثرگذار است. اگر ما کار و رفتاری را به صورت مکرر انجام دهیم و تکرار کنیم، در باطن ما تأثیر می‌گذارد. علمای اخلاق هم برای اصلاح نفوس انسان‌ها، سعی کردند این روش را به کار بگیرند و می‌گویند که شما یک صفت اخلاقی که می‌خواهید در خودتان ایجاد کنید با تکرار آن رفتار، کم کم خصوصیت و روحیه‌ای در شما ایجاد می‌شود.

این مدرس حوزه علمیه قم با تأکید بر اینکه علم اخلاق مستقیماً به رفتار ربط ندارد بلکه به ملکات نفسانی کار دارد، افزود: در علم اخلاق اگر قرار باشد راجع به دزدی صحبت شود، می‌گوید: دزد نباش، حسود نباش، متکبر نباش و … یک یا دو مورد به عنوان ابزار است که می‌شود ملکه را ایجاد یا تخریب کند و خودش مستقیماً موضوع علم اخلاق نیست. موضوع علم اخلاق، نفس انسان و ملکات نفسانی است. بنابراین از این نظر با فقه تفاوت پیدا می‌کند.

وی با بیان اینکه فقه یک حیطه‌ای دارد و اخلاق و عرفان هر کدام حیطه دیگری دارند، اظهار داشت: کتاب‌های گذشتگان ما در فقه‌ و اخلاق با این مسأله مواجه نبودند که این دو حوزه با همدیگر تداخل دارد. بنابراین تداخل دو حوزه فقه و اخلاق را باید در جای دیگری تصویر کرد و دنبال آن گشت. جایی که باید دنبالش گشت، بحث حُسن و قبح است. احکام فقهی که از طریق حسن و قبح استنباط می‌شود با احکام فقهی که از طریق روایات و ادله نقلی می‌خواهد استنباط شود، ممکن است مثل دو حکم فقهی با همدیگر تخالف یا تزاحم داشته باشد یا در مقابل هم بایستد.

بروجردی تأکید کرد: در کتاب‌های گذشته‌ نمی‌شود از اختلاف فقه و اخلاق جست‌وجو کرد، چون واقعاً موضوع و مسأله‌ علمای قدیم نبوده بلکه جزء مسائل اخیر است. اگر معنای ملازمه این باشد که آنچه که حَسن است باید انجام شود و آنچه که قبیح است، نباید انجام شود، به بحث‌های فقه مرتبط می‌شود. برخی مبانی وجود دارد و بعضی در غربی‌ها مطرح کرده‌اند که شاید در منابع ما هم باشد.

وی یادآور شد: وقتی به کتاب‌ها و آثار اخلاقی مراجعه می‌کنیم، می‌بینیم که چهار رویکرد در آن‌ها وجود دارد. در بعضی کتاب‌های اخلاقی، یک رویکرد خیلی غلبه دارد و برخی اوقات آمیخته از چند رویکرد است. یک رویکرد، رویکرد نقلی و روایی است. بزرگواری که کتاب اخلاقی نوشته، موضوعاتی که می‌خواسته از متن روایات استفاده و روایاتی که در این زمینه وجود داشته را ذکر کرده و کار را با روایات پیش برده؛ از قدیم این‌گونه بوده است.

این مدرس حوزه علمیه با اشاره به اینکه رویکرد دوم «اخلاق فلسفی» است، گفت: اخلاق فلسفی از زمان ارسطو وارد شده و در دوره اسلامی هم به آن پرداخته شده است؛ و علمای شیعه و سنی کتاب‌های زیادی بر اساس اخلاق ارسطویی نوشته‌اند. طهارت الاعراق، اخلاق ناصری و معراج السعاده این‌گونه هستند. خصوصیت این‌ها این است که انسان‌شناسی می‌کنند و می‌گویند انسان دارای قوایی است و قوای انسان باید در حد اعتدال حفظ شود. قوای انسان حالت افراط و تفریط دارد و افراط و تفریط حالت رذائل است و حالت اعتدال، فضیلت است.

وی با بیان اینکه رویکرد سوم «اخلاق عرفانی» است، اظهار داشت: شاید تعداد اخلاق عرفانی زیاد نیست و حتی یک سری عرفا که می‌خواستند کتاب اخلاقی بنویسند اخلاق فلسفی نوشتند که یک صفت و ملکۀ‌ رذیله در انسان، به خاطر شرک و عدم توحید است. لذا باید به کمک توحید و ریاضت این مشکل را حل کنیم. در این زمینه کتاب‌های سیر و سلوک مثل کتاب سیر و سلوک مرحوم بحرالعلوم وجود دارد. یا اکثر محتوای کتاب منازل السائرین بحث‌های اخلاقی است که اخلاق آن‌ها عرفانی‌ هستند.

بروجردی یادآور شد: چهارمین رویکردی که در کتاب‌های اخلاقی وجود دارد، پند و اندرز است. در این رویکرد اساساً مسأله را تحلیل نمی‌کنند که فلان اخلاق از کجا و چگونه است. اگر هم تحلیل وجود دارد، پشت پند و اندرزها است. تک تک مسائل اخلاقی و فضائل و رذائل را مطرح می‌کنند و با پند و اندرز بحث‌شان را پیش می‌برند. یکسری کتاب‌هایی مثل پندنامه، نصایح و آثار عطار این‌گونه است.

وی تأکید کرد: حضرت امام از همه این چهار رویکرد در کتاب‌های خود استفاده کرده که مهمترین آن‌ها قسمت‌هایی از کتاب «چهل حدیث» و عمده‌ای از کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» است. غلبه این است که ایشان مدعا را گویی از روایات استفاده کرده‌اند چون فراوان به دنبال بحث‌های روایی و شرح روایات بودند. حضرت امام همچنین تفسیر فلسفی کرده و از علاج‌های فلاسفه و علمای اخلاق استفاده کرده اما غلبه‌شان با نگاه عرفانی به اخلاق است. بنابراین امام علاج را بیشتر جنبۀ عرفانی مطرح کردند ولی تحلیل فلسفی را قبول دارند. پند و اندرز هم که در کتاب‌های امام زیاد است و ایشان می‌فرمایند کتاب اخلاق باید به گونه‌ای باشد که شما وقتی آن را می‌خوانی، متخلق شوی.

این مدرسه حوزه علمیه با اشاره به اینکه قوای نفس انسان دو حالت افراد و تفریط دارند، گفت: حدیث جنود جهل و عقل اقتضا می‌کند که تحلیل مستقلی از تحلیل فلاسفه و کتب اخلاقی داشته باشد. اگر قوه‌ای بیشتر از حالت اعتدال به کار رود، به رذیلت تبدیل می‌شود. خواجه نصیر می‌گفت مثل یک دایره که دور آن رذیله و مرکز آن فضیلت است؛ از مرکز که عبور کنیم رذیلت می‌شود. خیلی روشن می‌گویند که اگر شجاعت زیاد شود تبدیل به تهور می‌شود لذا باید در یک حد معقولی باشد. از حدیث جنود عقل و جهل برمی‌آید که انگار هرچه شجاعت زیاد باشد فضیلت است و جبن هم هرچه بیشتر شود، رذیلت بیشتری می‌شود.

وی افزود: تفسیر و تحلیل فلسفی امام راجع به فضائل و رذائل اخلاقی که از حدیث استفاده شده، به کمک بحث فطرت است. ایشان تک تک این‌ها را گفتند که این خصوصیت مطابق فطرت است و توضیح دادند که چرا مطابق فطرت است. همچنین رذایلی که به تعبیر ایشان فطرت مخمور است، چرا جزء چیزهایی است که مورد تنفر انسان است. فطرتی که مرحوم علامه طباطبایی دارند فطرت خداشناسی است اما فطرت امام، فطرت خداخواهی است و با همدیگر دو مسیر جداگانه را طی می‌کنند.

بروجردی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: اخلاق هنجاری یک شاخه‌ای در فلسفه اخلاق است که مهمترین مشکل آن این است که اگر یک گزاره اخلاقی است، باید همیشه اخلاقی و فضیلت باشد و اگر یک کاری خلاف اخلاق است باید همیشه این‌گونه باشد اما در جاهایی بین این یا آن کار گرفتار می‌شویم. دو گزاره اخلاقی سراغ ما می‌آید و نمی‌دانیم چه کار کنیم. اینجا امام در اخلاق و اصول صحبت دارند و ما می‌توانیم بین این‌ها پل بزنیم و بحث خودمان را دنبال کنیم.

وی افزود: پس در بحث تزاحم، از طریق عدم انحلال قضایا مشکل را حل می‌کنند. در بحث اخلاق هم از طریق همین عدم انحلال قضایا، مسأله اخلاقی و قضایای اخلاقی را حل می‌کنند. پس در بحث فقه و اخلاق چرا این حرف را نزنیم؟ در صورت تزاحم یک مسأله و گزاره فقهی با یک گزاره اخلاقی کدام را مقدم کنیم؟ بحثی است که ممکن است در جایی گزاره فقهی‌ اهم باشد و در جایی گزاره اخلاقی اهم باشد؛ مثل همه اهم و مهم‌ها که بالأخره چاره‌ای باید برای آن بیاندیشیم. اما به این معنا نیست که رفع ید از گزاره فقهی یا اخلاقی کنیم. چون بحث تعارض نیست تا بخواهیم برای آن‌ها تقیید بزنیم. هر دو هست و با ملاکاتی که برای اهم و مهم بین اخلاق و فقه پیدا کنیم، آن را حل کنیم.

برچسب ها

,

مطالب مشابه را ببینید!