از دامنه دریا به آسمان؛ ماجرای ظهور ناوهای هواپیمابر و جنگ دریایی در فضا
نگارنده در ابتدای مقاله به مباحث تاریخی ناوها و دریاییبانی در گذشته پرداخته و از نیروی دریایی مصر و مقدونیه با قایقهای نی درخواست جنگ کردن برای تسلط بر دریاها و نشان داده است که استفاده از منجنیقها و پیشبرد تکنولوژیهای جنگی مهم بوده است. سپس بر توسعه کشتیهای بادبانی و به وجود آمدن کشتیهای بلند و لیبورناها اشاره میکند. در ادامه، به بحران سواحل ژاپن اشاره شده و واکنشهای طبیعی نابودگری مغولها توسط طوفانها مورد بحث قرار گرفته است. با پیشرفتهای فناوری در قرن نوزدهم، جنگ دریایی به یک سطح تکنولوژی عالی میرسد و انتقال از کشتیهای بادبانی به کشتیهای بخاری نیز بحث شده است. در انتها، ورود ناوهای جنگی وارد سیاست و جنگ داخلی آمریکا، خصومت بین انگلیس و آلمان و تاثیر ناو هواپیمابرها در جنگ جهانی دوم به تفصیل توضیح داده شده و از جنگ سرد و اهمیت ناوهای هواپیمابر در دفاع و امنیت جهانی نیز یاد شده است. نگارنده از چالشها و تغییرات بزرگ در تاریخ ناوهای جنگی و کشتیهای بادبانی تا ناو هواپیمابرها در قرن بیستم و هجده نوع ناو هواپیمابری موجود در جهان یاد کرده و آیندهی ناوهای هواپیمابر را مورد بررسی و پیشبینی قرار داده است.
روزیاتو نوشت: مردمان باستان برای تسلط بر دریاها با هم می جنگیدند. اولین کشتی های جنگی ثبت شده به تمدن مصر باز می گردد. دریانوردان باستانی با قایق هایی که از نی های شلاقی ساخته شده بودند و با قیر پوشانده می شدند به رودخانه نیل می رفتند. اولین کشتی حامل موشک زمانی متولد شد که مقدونیه ای ها شروع به نصب منجنیق بر روی کشتی های جنگی کردند. رومیها با پیشگام بودن در زمینه استفاده از قلابها و اختراع اولین پیادهنظام نیروی دریایی، قدرت خود در زمینه نیروی زمینی را به دریاها بردند. پیشرفتها در استراتژیهای پارو کردن به این معنا بود که گالیها یا همان کشتی های بادبانی با دو ردیف پارو به کشتی های سه رج یا کشتی هایی با سه ردیف پارو تبدیل شدند، سپس این کشتی ها جای خود را به لیبورناها دادند که کشتی هایی کوچکتر برای گشت زنی و حمله بودند و وایکینگها در ساخت کشتی های بلند به اوج مهارت دست یافتند، و در مأموریتهای کشورگشایی خود با استادی تمام در رودخانه ها و اقیانوس ها دریانوردی کردند.
کنترل خطوط دریایی به شاهرگ حیاتی امپراطوری ها تبدیل شد. انگلستان، یک کشور جزیره ای کوچک، بزرگترین امپراتوری تاریخ را عمدتاً به دلیل تسلط بر دریاها، تشکیل داد. پرتغالی ها مدارس آموزش دریانوردی راه اندازی کردند و یک ماجراجوی چینی به نام ژنگ هی، کشتی های گنجی ساخت که ناوگان کریستوف کلمب در مقایسه با آن ها کوتوله بود. نیروی دریایی اسپانیا در دوران اکتشاف، ثروت حیرت انگیزی برای پادشاهی این کشور تولید کرد، با این حال بشر همچنان در بند قدرت باد و جزر و مد باقی ماند. هنگامی که ناوگان مغول ها در سالهای ۱۲۷۴ و ۱۲۸۱ در سواحل ژاپن ظاهر شدند، هر بار طوفانهای هولناکی آنها را نابود کردند که افسانه کامیکازه – باد الهی – را به وجود آوردند که در دوران استیصال و درماندگی، برای نجات این کشور جزیره ای از راه می رسید.
برای هزاران سال، دریانوردی یک شغل فوق العاده بی ثبات، ملون و خطرناک باقی ماند. کشورهای دارای نیروی دریایی قدرتمند به سرعت از هر فناوری یا روش جدیدی که شانس موفقیت آنها را بهبود می بخشد، بخصوص در ماموریت های نظامی؛ استقبال کردند. در نهایت، انقلاب تکنولوژی در قرن نوزدهم جنگ دریایی را زیر و رو کرد.
بادبان به بخار: صنعتی شدن جنگ دریایی
بیشتر کشتی های بادبانی چوبی قبل از قرن نوزدهم از نظر جثه محدود بودند. حتی ستبرترین بلوطهایی که توسط دولتها در جنگلها کاشته شدهاند تا از تامین مداوم الوار برای کشتیهای خود اطمینان حاصل کنند، نمیتوانستند تنش و فشار کشتیهای بلندتر از حدود ۸۰ متر را تحمل کنند. تولید فزاینده آهن در طول قرن نوزدهم این وضعیت را تغییر داد. و مانند بسیاری از دیگر فناوری های جدید، ارتش ها خیلی زود این تغییر را پذیرفتند.
درگیری کشتی های آهنین یو اس اس مانیتور و سی اس اس ویرجینیا در طول جنگ داخلی آمریکا نقطه عطفی در جنگ دریایی بود. بدنه آهنی این کشتی ها به قدری قوی بود که عملاً در برابر گلوله های توپ غیرقابل نفوذ بودند. آنها نیازی به بادبان نداشتند. موتورهای بخار به این معنی بود که رفتن به دریا دیگر نیازی به کمک باد، جریان یا جزر و مد ندارد. مطمئناً، آب شور و فلز هرگز خیلی خوب با هم کنار نیامده اند، اما مزایای بدنه آهنی آنقدر قابل توجه بود که نیروی دریایی راههایی را برای دور زدن خورندگی آب شور ایجاد کرد.
سی سال پس از این درگیری، آلفرد تی ماهان، افسر نیروی دریایی، با کتاب «تأثیر قدرت دریایی بر تاریخ» در دهه ۱۸۹۰ ، سیاست دریایی ایالات متحده را تغییر داد. ماهان در این کتاب تصریح کرد که کنترل خطوط دریایی مساوی با برتری اقتصادی و نظامی است. اقیانوس ها راه تجارت و درگیری جهانی بودند. در اوایل قرن بیستم، کشتیها دیگر ماشینهایی ساخته شده از چوب و بادبان نبودند، بلکه سکوهای توپخانهای فوقالعاده قدرتمندی از آهن و فولاد بودند. کشوری که قوی ترین نیروی دریایی را داشته باشد میتواند قدرت خود را در سرتاسر جهان به رخ بکشد. اینجاست که ناوهای جنگی وارد عمل شدند
از ناو جنگی تا ناو هواپیمابر
در آستانه مهمترین درگیری نظامی تاریخ تا آن زمان – جنگ جهانی اول – یک مسابقه تسلیحاتی دریایی برای دههها در اروپا در جریان بود. جو ستیزه جویانه اوایل قرن بیستم، همراه با پیشرفت های باورنکردنی عرصه فناوری در دوران انقلاب صنعتی، به مرگ کشتی های بادبانی و ظهور کشتی های جنگی منجر شد. توسعه طلبی و جوامع نظامی منجر به افزایش تنش های بین المللی در دهه اول قرن بیستم شدند. زمانی که کشورهای اروپایی برای حفظ و گسترش امپراتوری های استعماری خود می جنگیدند، یک مسابقه تسلیحاتی دریایی شدید بین آن ها آغاز گردید. آلمان و انگلیس، در رقابتی داغ، می خواستند با ساختن بزرگترین ناوگان دریایی ممکن، از یکدیگر پیشی بگیرند. انگلستان با به آب انداختن “قدرتمندترین کشتی جنگی جهان” – HMS Dreadnought – در ۱۰ فوریه ۱۹۰۶ این رقابت را آغاز کرد. ناو جنگی Dreadnought ثابت کرد که یکی از انقلابی ترین کشتی های جنگی در تاریخ است.
آلمان که از چند سال قبل، سالی دو ناو جنگی تولید می کرد، بلافاصله اعلام کرد که آنها کشتی جنگی خود با کیفیت و قدرت آتشی در حد و اندازه های Dreadnought تولید کرده اند. گفته میشود که ایالات متحده نقشههای کشتی جنگی Dreadnought را از یک جاسوس بریتانیایی خریداری کرده بود تا نسخه ناو جنگی خودش را بسازد.
زمانی که جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ آغاز شد، ناو جنگی اصلی ترین سلاح در نبردهای دریایی بود. در طول این جنگ، درگیری های بزرگی بین ناوگان های دریایی با کشتی های جنگی شان در جوتلند و خلیج ریگا رخ داد. اهمیت استراتژیک این کشتی های جنگی غول پیکر برای کنترل دریاها بسیار مهم بود. در پایان جنگ، هیچ دلیلی وجود نداشت که تصور شود ناوهای جنگی تا ۳۰ سال آینده بلااستفاده شوند.
ادغام نیروی دریایی و هوایی
خلبانی به نام یوجین الی در نوامبر ۱۹۱۰ از عرشه ویژه ای که بر روی رزمناو آمریکایی بیرمنگام ساخته شده بود، پرواز کرد. سپس در ۱۸ ژانویه ۱۹۱۱، او با موفقیت بر روی عرشه ناو جنگی پنسیلوانیا فرود آمد که اثبات امکانپذیری مفهوم به پرواز درآوردن هواپیماها از روی عرشه کشتی ها بود. در طول جنگ جهانی اول، انگلیسی ها این مفهوم را با اولین کشتی با عرشه پرواز اختصاصی، HMS Argus ، گسترش دادند. جنگ قبل از اینکه آرگوس به دریا برود به پایان رسید، اما یک افسر ارتش آمریکا متوجه اهمیت این موضوع جدید شده بود.
ویلیام «بیلی» میچل، افسر نیروهای سیگنال در ارتش ایالات متحده بود. او در طول جنگ جهانی اول به عنوان معاون فرمانده بخش هوانوردی، دوره های خصوصی پرواز را گذراند و در نهایت فرماندهی تمام واحدهای هوایی در فرانسه را بر عهده گرفت. او پس از جنگ به یک مدافع سرسخت نیروی هوایی تبدیل شد و با دفاع پر سر و صدا و گاه تهاجمی خود از هوانوردی نظامی، مافوق هایش را متوجه اهمیت ماجرا کرد.
اگرچه یوجین الی مفهوم هوانوردی دریایی و HMS Argus امکان پرتاب و فرود آمدن هواپیما از روی عرشه کشتی ها را اثبات کرده بود، مخالفان این ایده در ارتش ایالات متحده از باور کارآمدی هواپیماهای تهاجمی در جنگ دریایی خودداری می کردند. در ۲۱ ژوئیه ۱۹۲۱، میچل شخصاً یک اسکادران هواپیما را در حمله به ناو جنگی سابق آلمانی Ostfriedland در خلیج چساپیک رهبری کرد. به ادعای وزارت دفاع ایالات متحده، افسران نیروی دریایی، که برخی از آنها با “چشم های اشک آلود” ماجرا را نظاره می کردند، شاهد غرق شدن کشتی جنگی آلمانی توسط میچل با بمب های پرتاب شده از هواپیما بودند. دوران رزمناوهای بزرگ رو به پایان بود. نیروی دریایی ایالات متحده اولین ناو هواپیمابر هدفمند خود، USS Langley، را در مارس ۱۹۲۲ به آب انداخت.
ناوهای هواپیمابر در جنگ جهانی دوم
ناو هواپیمابر به سرعت به استاندارد گسیل نیرو به سراسر جهان تبدیل شد. هواپیماها و فناوریهای پیشرفته نه تنها میتوانستند مأموریتهای سنتی کشتی های جنگی را انجام دهند، از جمله تضعیف دفاع ساحلی، ایجاد پوشش هوایی، و نابود کردن کشتیهای دشمن از راه دور، بلکه میتوانستند کل یک نیروی نظامی را هزاران کیلومتر دورتر از قلمرو خود حمل کنند. هنگامی که ژاپنی ها در نبرد خالخین گُل روس ها را از منچوری بیرون کردند، ایالات متحده و ژاپن در مسیر برخورد برای تسلط بر اقیانوس آرام بودند. این درگیری در طول نبرد پرل هاربر شروع شد، زمانی که ژاپن حمله غافلگیرانه ای را علیه ناوگان دریایی آمریکا در هاوایی انجام داد. آنها با استفاده از شش ناو هواپیمابر، هزاران کیلومتر در اقیانوس پیش رفته و یک بمباران هوایی بزرگ را با هدف فلج کردن ناوگان اقیانوس آرام ایالات متحده آغاز کردند.
از بخت خوش آمریکایی ها، ناوهای هواپیمابرشان آن روز در بندر پرل هاربر حضور نداشتند. ایالات متحده با دست نخورده ماندن توانایی اش در نشان دادن و گسیل کردن قدرت، به زودی وارد یک کارزار رزمی جزیره ای شد که در آن یکی پس از دیگری جزایر تحت تسلط ژاپن را تسخیر کرد. نبردهای هوایی با کمک ناوهای هواپیمابر در میدوی، شرق فیلیپین، و خلیج لیته توانایی ژاپن برای اعزام نیرو و جنگیدن را از بین برد. این اتفاقات همچنین حقیقت کلی تری را نشان دادند: جنگ دریایی یک بار برای همیشه به هوا کشیده شده بود. از جنگ جهانی دوم به بعد، بخش هوانوردی محور اصلی قدرت دریایی شد.
انرژی هسته ای و عصر جت
جنگ جهانی دوم با بمباران اتمی ویرانگر هیروشیما و ناکازاکی به پایان رسید، اما درگیری دیگری در راه بود. جنگ سرد بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی باعث شد هر دو طرف سیاست پیش رفتن تا آستانه وقوع جنگ را در پیش بگیرند که توانایی های ناوهای هواپیمابر را بیش از پیش گسترش داد. نه تنها با ظهور عصر جت، پیشرفت های زیادی در هوانوردی ایجاد شد، بلکه مهندسان از راکتورهای هسته ای برای به حرکت درآوردن کشتی ها نیز استفاده کردند. نیروی دریایی ایالات متحده اولین ناو هواپیمابر هسته ای، USS Enterprise را در ۲۵ نوامبر ۱۹۶۱ به آب انداخت. نیروی دریایی بریتانیا اولین کشتی جنگی بدون بادبان را در سال ۱۸۷۱ راه اندازی کرده بود. نیروی محرکه دریایی تنها در عرض ۹۰ سال از بادبان به رآکتور هسته ای تبدیل شده بود.
برد ناو هواپیمابر دیگر به خاطر معضل تامین سوخت، محدود نبود. جت های نظامی از برد و قابلیت نظامی روزافزونی برخوردار بودند. فضایی در ناوهای هواپیمابر آمریکایی که زمانی برای ذخیره سوخت در نظر گرفته شده بود، اکنون می توانست برای تعداد بیشتری از هواپیماها، تسلیحات و نیروهای پیاده نظام استفاده شود. ناو هواپیمابر نه تنها به یک باند شناور، بلکه به یک گروه ضربتی تبدیل شد که قادر به جنگیدن و یا حتی حمله به زمین در آنسوی کره زمین بود. ناو هواپیمابر محور اعمال قدرت در عرصه جهانی است.
با دستاوردهای اثبات شده به عنوان برترین پلتفرم نبرد در عرصه جهانی، کشورها در سراسر جهان به دنبال بکارگیری ناوهای هواپیمابر هستند. با این حال، ساخت و نگهداری حتی یک ناو هواپیمابر بسیار پرهزینه و از لحاظ فنی پیچیده است. توازن فعلی کشورهای دارنده ناو هواپیمابر به طرز باورنکردنی نامتناسب است. مانند انرژی هسته ای، هر کشوری توان توسعه و نگهداری ناوگان ناوهای هواپیمابر خود را ندارد.
ناوهای هواپیمابر در قرن بیست و یکم
در هنگام نوشتن این مقاله، در مجموع ۵۰ ناو هواپیمابر در دریاها پرسه می زنند: ۲۱ ناو برای هواپیما و جت، ۲۹ ناو دیگر برای هلیکوپتر یا سایر هواپیماهای سبک. طبق گزارش World Population Review، کمتر از ۲۰ کشور روی زمین ناو هواپیمابر دارند. سخت است که بگوییم آینده برای ناوهای هواپیمابر چه در آستین دارد. یک افسر نیروی دریایی در سال ۱۸۰۰ هرگز نمی توانست مرگ کشتی های بادبان و ظهور کشتی های احتراقی یا هسته ای را تصور کند. همانطور که در حال حاضر جنگ اوکراین نشان داده است، فناوری هواپیماهای بدون سرنشین به گزینه ای برای کشورهایی تبدیل می شود که قادر به مجهز شدن به هواپیماهای تهاجمی یا شناسایی برای جنگیدن نیستند.
شاید داریم به روزی نزدیک می شویم که غول های دریا و هواپیماهای هدایت شونده توسط انسان که از عرشه آن ها به هوا پرتاب می شوند، به اندازه ی ناو چوبی USS Constitution بلااستفاده و منسوخ شده باشند. اگر گذشته چیزی به ما یاد داده باشد، یکی از درس ها این است که ملاحظات نظامی باعث نوآوری می شود و فناوری به سرعت در جهتهای غیرمنتظره ای حرکت میکند. واقعیت درگیری و امنیت جهانی ممکن است در عرض یک قرن آینده کاملاً متفاوت شود. برخی از کشورها ممکن است زمانی که بتوانند ناو هواپیمابر خودشان را داشته باشند، این سلاح غول پیکر دیگر دوران اوجش را طی کرده و بلااستفاده شده باشد، یا حتی با سلاح جدیدتر و موثرتری جایگزین شده باشد.
راضیه میرزاحیدری